چسبیدن به متدهای گذشته سد مهم سازماندهی قطب چپ , نگاهی به مناظره محمد اسنگران و هملت احمدیان

مقدمه:

مضحکه انتخابات رژیم اسلامی را پشت سر گذاشتیم و صحنه هائی را که حاکمان و طبقه حاکمه سازمان دادند و جلو بردند شاهد بودیم. همینکه رژیم اسلامی توانست این دوره حساس حیاتش را پشت سر بگذارد می بایست علامتی باشد که حلقه مهمی از زاویه یک اپوزسیون انقلابی و دخاتلگر ، مفقوده است. در مقاله قبلبیم تاکیید داشتم (۲) که این حلقه مفقوده را من اجتماعی نبودن و موقر نبودن چپ انقلابی می دانم.به عواملش بطور عموم پرداختم و عامل مهم آنرا عدم سازمان سیاسی و اجتماعی بلوک چپ دانستم.این عامل خودش دلایل مختلفی دارد که در بحثهای متعددی (۳ تا ۹) به ان پرداخته ام و جای بسیاری می بینم که هر فعال کمونیست و چپی برگردد و روی آن کار نظری بکند. قبلا مدعی شده بودم که در میان فعالین چپ و کمونیست فرهنگ مدرن اتحاد و همکاری هنوز شکل نگرفته یا در نطقه است و حرکت برای سازماندهی قطب چپ از سوی قعالین چپ خودش علامت بسیار خوبیست که نشان می دهد بسیاری دو ریالیشان دارد می افتد.

بواقع این زمانه است که دارد با ایما و اشاره از ما هواداران آزادی و برابری و سوسیالیزم می خواهد که یا این ضرورت حیاتی را دریابیم یا منتظر باشیم کلاه انقلاب ایران را دوباره بورژوازی از سرش بردارد.

اینکه بپذیریم حلقه مفقوده ای هست و یک راهش همین سازماندهی قطب چپ است اما تازه شروع کار جدیست. هم کاری نظری برای تبیین تئوریک تئوری اتحاد و هم بطور همزمان تلاش برای سازماندهی آن در و در راه البته بازنگری مداوم به تئوری و پراتیک این راه.

مناظره محمد آسنگران با هملت احمدیان در ماه می ۲۰۱۳ (۱) در خصوص مسئله اتحاد چپ با وجود اینکه متاسفانه بعد از گذشت نزدیک به دو ماه هنوز ۴۲۰ نفر بیننده در یوتیوب داشته از دید من اهمیت زیادی دارد در شناخت وضعیت زاری که یخشی از کمونیزم کارگری موجود باهاش دست بگیربانست. من با دیدن این مناظره بیشتر نگران حزب کمونیست کارگری ایران شدم که با افقهائی برای رهبری جنبش انقلابی به سیاست پا گذاشته بود و الان دارد درون سنتهای ثدیمش دست و پا می زند و علامتش همین متدهای محمد اسنگران در مناظره بر سر اتحاد چپ است. با بحثهای هاملت احمدیان در این مناظره کاملا موافقم و آنرا علامت خوبی می بینم که حداقل بخش مهمی از کمونیزم توانسته مسئولیت خودش برای جلو بردن کمونیزم را درک کند و با ضرباهنگ زمان بیشتر منطبق گردد. اما اینجا سعی می کنم بطور مشخص چند بحث اصلی محمد اسنگران را نقد کنم تا دلایلی برای ادعاهایم ارائه داده باشم:

(۱)خلاصه بحثهای محمد اسنگران برای مخالفت با پروژه سازماندهی بلوک چپ چه بود؟

قبل از خواندن این سطور خواهش دارم خواننده نگاهی به خود این مناظره بیندازد(۱).محمد آسنگران در این مناظره دچار تناقضات بسیاری است. از سوئی لزوم اتحاد عملی چپ جامعه را در شرایط حساس کنونی مورد تایید قرار می دهد و از سوئی طی چند دقیقه به خواننده القا می کند که این اتحاد بر سر سوسیالیزم قرار است انجام شود و چون تعاریف مختلفی وجود دارد، چون همه اندازه های مختلف اجتماعی ندارند چون شباهتهای سیاسی ندارند…پس فقط ۳ حزب  می مانند که یکی همین حزب خود ایشان است و دیگری حکمتیستهای زحمان حسین زاده است (که چند دقیقه بعد معلوم می شود آنها هم وزنی نیستند در اجتماع و سیاستشان هم؟!) و سومی حزب کمونیست ایران!

در مرحله بعد محمد آسنگران رد می کند تلفیق در یک حزب را بین اینها ضمن اینکه همه می دانیم چند ماه پیش می خواست حزب بزرگ بسازد  که همان حزب حسین زاده ردش کرد! بعدش؟ …خلاصه شروع بحث آسنگران از “لزوم اتحاد” است و انتهایش می شود؟ هیچی! تقصیر آسنگران نیست که بقیه لایق اتحاد نیستند، کوچک هستند ..سابقه شان پاک نیست!

مناظره اسنگران آدم را یاد جمله “نه اینم و نه آنم” می اندازد.اتحاد از سوی او اولش اتحاد در یک حزب است بعدش اتحاد عملی سر موضوعات مشخص اما همان اتحاد عملی را هم فقط با ۳ تا گروه گفته شده می پذیرد و اگر مثلا رنجبری یا راه کارگری اومد کنارش خواست در مبارزه با سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی نهاد فراسازمانی تشکیل دهد؟…نمی شود؟

در این مناظره ابتدا آسنگران بخاطر اینکه سوسیالیزمها تعاریف مختلفی دارند (البته تعاریف روی کاغذ هستند ) این حرکت برای اتحاد چپ را رد می کند.بعدا در وسط مناظره می گوید که اگر سر سوسیالیزم اتحاد نبود و فقط سر سرنگونی انقلابی بود عیبی نداشت! اولش می گوید این مخالفت او از سر تئوری نیست سر عمل اجتماعی مختلف است اما هنوز معلوم نیست چگونه “تعاریف بر سر سوسیالیزم” در صحنه امروز مبارزه یک بحث عملی است!

آسنگران مدعی است که ۳ تا حزب هستند که وزن دارند در چپ! در حالیکه نه آماری در جامعه هست که وزنها را تعیین کند و نه اساسا اکثریت چپ در سازمانیست! آسنگران روشن نمی کند که اون چپی که در ایران بیرون این سه تا حزب هست و دنبال این ۳ تا نیست، وزنش چقدر است و چرا این سه تا با هم در حرکات اجتماعی مهم جامعه مثلا همین انتخابات رژیم کاری از دستشان بر نیامده! چرا همه این “وزن” اینقدر کم وزن است که خود ایشان و رهبری حزبش همین چند وقت پیش فراخوان شروع از نقطه صفر دادند و تا دم اعلام انحلال حزبشان پیش رفتند! اگر اوضاع این ۳ تا اینقدر خوب بود و وزن داشتند اینهمه اعواج سیاسی در دوران اخیر که حتی اعضا و کادرهای خودشانرا متحیر کرده از چه رو بود؟!

آسنگران در بخش انتهائی مناظره می گوید که نمی تواند جز مارکس و لنین راه دیگری برود! از احمدیان می خواهد برود مانیفست را بخواند!ایشان می فرماید:

“… مانیفست مارکس را برو نگاه کن!نمی توانم بر خلاف مارکس و لنین کاری دیگه بکنم!”

این جمله اتفاقا نشان از این دارد که رهبری حزب کمونیست کارگری دچار چه بن بستی است!کمونیزم کارگری اینجوری شروع نشد! اگر قرار بود مارکس و لنین کافی باشند اساسا منصور حکمت عروج نمی کرد! بگذریم از ایتکه مارکس اساسا توان سازماندهی جنبشی برای کسب قدرت سیاسی را نداشت و لنین هم که شروع کرد دقیقا برای عدم توانش در نگه داشتن اتحاد چپ مرتکب دیکتاتوری شد!

آسنگران باید به رفقایش پاسخ دهد که چرا او نمی تواند بر خلاف مارکس و لنین “کاری دیگه” بکند؟! دنیای کنونی دنیای بسیار متفاوتی است و رهبری دینامیک باید اتفاقا بگردد چه کارهائی نشده حتی اگر “به خلاف مارکس و لنین باشد” شحاعتش و نو آوریش را نشان دهد!

آسنگران در جای دیگر، منصور اسانلو را چپ می خواند حتی وقتی سندیکالیست است! خوبست از رفقای خودش در رهبری حزب یعنی شهلا دانشفر(مسئول تشکیلات داخل) می پرسید که مدتی ثبل اسانلو را به سبز پرتاب کرده بود و مدعی شده بود که “از همان اول اسانلو سبز بوده”!

اینها سر تیترهای بحثهای محمد اسنگران است.می شود چرخید و تضادهای بسیاری را در بحثهای ایشان نشان داد.هر چه هست همین نظریات اسنگران علامت به بن بست رسیدن بخشی از رهبری حزب کمونیست کارگریست و علامت اینکه این حزب  این جنبش یک خانه تکانی وسیع لازم دارد! شخصیتها و رهبری کنونی این احزاب همه باطریشان دارد تمام می شود!خودشان هم دارند زمزمه می کنند!

(۲)ماندن در قالبهای قدیم سد بزرگ حاشیه ای شدن کمونیزم کارگری و کمونیزم منصور حکمت:

حمید تقوائی مدتی قبل گفته بود که کمونیزم کارگری تا بحال روی مرزبندیها کار می کرد و پایه گذاشته شده بود حالا باید باید روی صحنه جدیدی کار کند یعنی روی جمع کردن چپ(نقل به مضمون) خوب تا همینجا هم خودش در این راه رفوزه شده و هم آسنگران نشان داده که قراری ندارد از برجک خودش پائین هم بیاید!

ضمن اینکه با حمید تقوائی موافقم باید بگویم که شروع خوبی از تلاش از او ندیدم و طبعا اسنگران حتی ادامه نظریه تقوائی هم نیست!

اسنگران حرف اتحاد می زند اما دقیقا نمی داند اتحاد چیست و قرار است چه کند؟ از تعریف سوسیالیزم شروع می کند به تعیین اوزان می رسد، تقسیم بندی وزن اجتماعی و سیاسی می کند.۳ تا را انتخاب می کند یکی را می اندازد بیرون! اول اتحاد سر سوسیالیزم را رد می کند و بعد اتحاد سر سرنگونی انقلابی را می پذیرد اما حتی برای متحد کردن چپ سر همان سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی هم سنگ می اندازد و سر آخر با خوشحالی قله “من گفته بودم” را فتح می کند!

آسنگران یادش می رود که همه ما کمونیستها همیشه چیزهائی گفته بودیم که الان نشده! اما به این خاطر آنرا نادرست نمی دانیم! اصلا ادامه کاری ما یکی از مختصات مثبت کمونیستی است که باید با بازنگریها و نو آوریهای فکری و تئوریک دائما در پی تاکتیکها و تئوریهائی باشیم که نه به مخیله مارکس می رسیده و نه لنین! اتفاقا این کمونیزم منصور حکمتی بوده که در غیاب او متاسفانه دائم دارد به حاشیه کشیده می شود و این معضل همه احزاب کمونیزم کارگریست.

دنیای اکروز قد و قواره اش با دوران مارکس و لنین متفاوت است و با خواندن مانیفست نمی توان به جنگش رفت! اگر می شد که خیلی ها خواندند و از بر شدند.دنیای امروز رهبرهائی در اشل منصور حکمتها و بهتر از او می خواهد که توان جذب و تحلیل مسائل امروز را داشته باشند و پاسخهائی که مارکس و لنین و منصور حکمت نداشتند بگذارند جلوی میز!

آسنگران متعلق به نسلی است که هر قدر زور زده تازه رسیده به اینکه بیاید خود کمونیستهای کارگری را کنار هم جمع کند که حتی در اینهم موفق نیست. کاری نداریم به تاثیر گذاریش روی کلیت چپ جامعه.از دید من این متدهای آسنگران خودش سد مهم جلو کشیده شدن و اجتماعی شدن حزب کمونیست کارگری و نقش بازی کردنش در سطح متحد کننده قطب چپ است.

(۳) دنیای نو سوالهای نو و راه حلهای نو می طلبد

آسنگران مدعی است که چون در کمون پاریس و در انقلاب اکتبر این ماجرای سازماندهی بلوک چپ نبود پس ؟ اینکار درست نیست بجائی نمی رسد.اینرا بروشنی در مناظره اش می گوید!(۱)

این انقلابها اتفاقا شکست خوردند بخاطر عدم توانئی کمونیستها در نگه داشتن قطب چپ جامعه! کمون پاریس که اصلا سازماندهی متمرکزی نداشت و رهبری کمونیستی نداشت! انقلاب اکتبر هم که در شروعش داشت اینقدر قطب بندی و انشعاب درونش شد که خود کمونیستها هم را دریدند تا بوروکراتها امدند بر همه شان خط پایان کشیدند! حالا آسنگران می خواهد از اون تاریخ “درس عمل” برای امروز بیابد؟

مدتها قبل آنزمان که نقد لنینیزم می کردم، آسنگران اولین نفری بود که آمد به “دفاع لنینیزم” و دوستی منرا خاله خرسه نامید و نثد من را “جنگ سردی”! من همان زمان مدعی شدم که اون متد دفاع از لنینیزم علامت انجماد ذهنی ایشانست در دورانی که خودش درش نقشی نداشته و از دور چیزهائی شنیده و او امروز نشان می دهد که پنجره ذهنش در مقابل دوران کنونی کاملا بسته است و تنها کاری که برایش مانده فراخوان به خواندن مانیفست است!(مانیفستی که خود مارکس هم در سنین جوانی بصورت جزوه ای نوشت و جز کلیاتی درست نبود!)

دنیای امروز بسیار بیشتر از گذشته جنبشها سازمانیافته اند و فضای اینرنت امکان انتگره شدن افکار را فراهم آورده. در دنیای امروز باید دنبال سازماندهی کمپها رافت. بسیار بیشتر از گذشته تک محوری و حزب محوری ناکارامد است.جنبشهای مطالباتی را نمی شود در غالب یک حزب متحد کرد.این طرح لنینی همانموقع هم شکست خورد!

آسنگران بدرستی مدعی است که جنبشهای مختلف درون قطب چپ هستند.اما اینکه این جنبشها هستند دلیل گریز از پروژه اتحادشان است؟با گرداننده بحث موافقم که گفت” سوسیالیزم شما اقای اسنگران ثرار است فقط توسط شما ساخته شود؟”

حزب آسنگران ، به علط متحد فمینیستها می شود، متحد نازنین افشین جم ها می شود در کنار هر نیروی سیاسی از جمله حامیان سلطنت در تظاهرات شرکت می کند و اونجا نمی پرسد گذشته شان چه بوده اما در بحث تلاش برای اتحاد چپ؟  دنبال تعریف سوسیالیزم کارش بجائی می رسد که حتی همان ۲ تا حزب بغل دستیش را هم بیرون می کند!

آسنگران مدعی است که چون تلاش برای رسیدن به ظرف مشترک نشده پس حالا هم نمی شود! ایشان با این منطق فکر می کنم دلیلی داشته باشد اساسا سیاسی بماند! مدتها قبل منصور حکمت پیش بینی کرد قبل از دهه ۷۰ رژیم اسلامی سقوط خواهد کرد و نشد؟ چرا اسنگران هنوز سیاسی است؟!

با این متدها و مقاومتها نمی شود روی مسئله اتحاد بجائی رسید! آخرش همین می شود که از فرط صعف و درماندگی فراخوان انجلال بدهند و حتی همان حزبی که خواستند باهاش “بزرگ شوند” پاسخ منفی دهد!

کالیبرهای دیگری حتی از منصور حکمت بزرگتر لازمست کمونیزم کارگری را دوباره برگرداند به مرکز چپ ایران و عرصه تلاش برای اتحاد کمپ چپ انقلابی یکی از اولویتهای این کمونیزم کارگریست.

منابع دیگر:

(۱)مناظره محمد اسنگران و هملت احمدیان در موضوع اتحاد چپ(رادیو پیام-می ۲۰۱۳)

http://www.youtube.com/watch?v=gzkf3vrE_E0&feature=youtu.be

(۲)سعید صالحی نیا:انتخابات رژیم اسلامی و ناتوانی چپ انقلابی:

 http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=41959

(۳)سعید صالحی نیا: کمونیزم متحد کننده چپ جامعه:

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=39868

(۴)حق با حسن حسام است. چپ نمی تواند حول یک حزب متحد شود(سعید صالحی نیا)

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=39713

(۵)سعید صالحی نیا:آفتاب آمد دلیل آفتاب (تحلیلی بر شکست تئوری حزب بزرگ)

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=39396

(۶)در حمایت از نشستهای اتحاد چپ انقلابی-بخش دوم(سعید صالحی تیا)

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=39245

(۷)سعید صالحی نیا: در حمایت تلاش مداوم برای ایجاد وحدت در قطب چپ

http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/80-saeed-salehi/10718-b.html

(۸)سعید صالحی نیا: کمونیزم متحد کننده چپ چه خصلتهائی باید داشته باشد؟

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=39868

(۹)سعید صالحی نیا: نیاز مبرم به تئوری دینامیک اتحاد در میان صفوف کمونیستهای کارگری

http://rowzane.com/articles-archiev/80-saeed-salehi/12559-1391-12-11-20-58-08.html