رابطه سکولاریزم و انتگراسیون

مقدمه:

در بحثهای قبلی (۱و۲و۷)مروری داشتم به دو مقوله سکولاریزم و انتگراسیون. توضیح دادم که برداشتهای متفاوتی از سکولاریزم در غرب وجود دارد.لائیسیته شکل معین سکولاریزم است در فرانسه و مکتب انگلوجرمن ، سکولاریزم را به شکل دیگری در انگلستان و المان پیاده کرده است. در امریکا برداشت سکولاریزم بیشتر نزدیک مکتب انگلوژرمن است. تفاوتهای برداشت از سکولاریزم ریشه اش از تجربه تاریخی متفاوتی است که این جوامع داشته اند و رسیده اند به چهار راهی که سکولاریزم نامیده می شود و لذا نقطه “نوترالی” که حکومت و قوانین و میثاق اجتماعی می استند و نسبت به “زیر فرهنگها” فضاسازی می کنند از این رو متفاوت است. مثلا در فرانسه حجاب در مدارس از سال ۲۰۰۴ غیر قانونی شده در حالیکه در کشورهای دیگر غربی اینگونه به مسئله نگاه نمی کنند. تحقیقی هم نشان نمی دهد که نتیجه بخشی رویکردهای مختلف ارائه شده بطور واقع کدام “بهتر بوده” چون همان نتیجه بخشی را هم باید با تحقیق مستقل مشخص کرد.

از سوی دیگر انتگراسیون هم یک مسئله اجتماعی سیاسی اقتصادی و فرهنگی در غرب است.باز شدن فضای مهاجرت به عرب طی چند دهه باعث افزایش بی سابقه مهاجرین گردیده و نسبتهای جمعیتی را به شدت به هم زده است. مثلا کشور المان از کشوری نسبتا یکدست به کشوری چند فرهنگی تبدیل شده بطوری که نزدیک به ۱۵ در صد کل جمعیتش هم اکنون نسل اولیها و نسل دومیهای مهاجر هستند. در فرانسه طی چند دهه اخیر همین پدیده رشد جمعیت مهاجر ، چهره جمعیتی جدیدی ایجاد کرده. فرانسه ۶۱ ملیونی در حال حاضر ،۵ ملیون مهاجر مسلمان در خود دارد که حضورشان باعث تغییر جمعیتی چشمگیر گردیده.

سوال عملی برای ساکنین کشورهای غربی اینست که با این جرکت وسیع جعیتی که با خودش امواج تناقضهای جدید فرهنگی سیاسی و اقتصادی را می آورد چیست؟ از سوئی نژاد پرستی ضد خارجی ، شکل حرکتهای “ضد اسلامی-ضد مسلمان” به خودش گرفته (۷) و از سوی دیگر جنبشهای اسلام سیاسی مشغول یارگیری از اکثریت مطلق مهاجران مسلمانی هستند که اساسا هیچ علاقه ای به عضو شدن در حرکتهای اسلام سیاسی به خودشان نشان نمی دهند! طبق امارها تنها ۱ در صد جمعیت مسلمان در فرانسه هوادار جنبشهای اسلام سیاسی بوده اند(۶).

استراتژی سیاسی و فرهنگی انتگراسیون ، تلاشی است برای ادغام فرهنگی و سیاسی مهاجرین به غرب در ساختار اجتماعی فرهنگ ، اقتصاد و سیاسیت مدرن و غربی.این استراتژی بواقع یک قرار داد اجتماعی است که هم از سوی حکومتگران و هم از سوی جامعه پذیرفته شده و دنبال می شود.اکثریت ساکنین در غرب خواهان “اخراج خارجیها” نیستند بلکه خوهان همزیستی با انها و شریک شدن زندگی با انها هستند.سوال اینجاست که در چه نقطه تعادلی این همزیستی تحقق می یابد؟

مقاله کوتاه زیر را هم بعنوان بحثی مقدماتی خدمت خواننده گرامی ارائه می دهم و تلاش خواهم کرد در اینده این بحث مهم را بیشتر بشکافم:

(۱)دینامیک عوامل همجوشی (اینتگراسیون)

 چه عواملی در همجوشی جوامع انسانی موثر هستند؟ وقتی جامعه انسانی از حوزه های قدیمیش که قبیله واحد و نژاد و فرهنگ واحد بود بیرون می زند، مرزهای قدیم را می شکند و انواع رنگها و نژادها با زمینه های فرهنگی و سیاسی و تاریخی مختلف در کنار هم قرار می گیرند و “همسایه می شوند” چه عواملی می تواند عامل همجوشی انها بشود؟

دنیای کنونی و دنیای اینده باید به این سوال پاسخ بدهد چرا که زندگی درون مرزهای قدیم دیگر نه عملی است و نه راه حل! باید به پیشواز جامعه انسانی رفت که رنگ و نژاد و مذهب آنرا تعریف نمی کند.فشار برای برداشتن مرزها فقط از سوی بشریت ارمانخواه نیست! نظام جهانی شده سرمایه داری هم برای بقایش دیگر مدلهای مرزبندی شده و کپسوله را برنمی تابد! لذا فشار برای جهانی شدن و همجوشی جوامع انسانی امریست ناگزیر سوال اینست که با چه ابزارها و تحت چه استراتژیهائی این همجوشی انجام شود و نقطه وصل کجا باشد؟

طبعا از عواملی که روند همجوشی را تسریع یا کند می کنند باید نام برد. از جمله:

الف: سیاستگذاریهای حکومتی. آیا مهاجر پذیر است یا ضد مهاجر؟

ب: امکان جذب مادی و اقتصادی نیروی کار جامعه میزبان و توان جذب شدن جامعه “میهمان”. آیا توان اموزش و جذب نیروی کار را دارد؟ ایا جامعه میهمان توان تکنولوژیک جذب شدن در مکانیزمهای اقتصادی جامعه میزبان را دارد؟

ح: فرهنگ جامعه میزبان و جامعه “میهمان”. نژاد پرستی از هر دو سو چه نقشی بازی می کند؟ برداشتهای فرهنگی “ضد خودی” چه در شکل مذهبی و چه شکل غیر مذهبی و ضد مذهبیش کجا ایستاده اند؟

در خصوص عوامل دینامیزم همجوشی مطالعات فراوان انجام شده و بحثی علمی و اجتماعی بسیار مهمی است که در سرنوشت جوامع اینده بشری نقش مرکزی خواهد داشت.

(۲) نقش سکولاریزم در روند همجوشی(انتگراسیون):

برداشتهای بسیار متفاورت و حتی متضادی در موضوع رابطه سکولاریزم و مسئله انتگراسیون وجود دارد.برخی مدعی بوده اند که سکولاریزم عامل بازدارنده همجوشی انسانی است چرا که “حق متفاوت بودن” را از جامعه “میهمان” صلب می کند . عده ای هم تاکیید داشته اند که سکولاریزم طبیعتا “سدی است” بر علیه عقب افتادگیهای فرهنگی سیاسی جوامع “میهمان” که “باید با جوامع میزبان “خود را منطبق” کنند! این گروه بیشتر دنبال تئوری “یونورسالیزم فرهنگی” بوده اند و تعبیرشان اینست که “فرهنگ غربی” انطور که انها برداشتش می کنند باید فرهنگهای دیگر را شکست دهد و همشکل کند!

از این قطب بندی که قاصله بگیریم، می رسیم به نگاهی سوم که سکولاریزم را بستر و زمینه مبادله فرهنگی می داند و همجوشی را رسیدن به نقطه تعادلی که بهترینها را از همه فرهنگها جذب کند.اساس را نمی گذارد که فرهنگ غربی به کمالش رسیده و قابل تعمیق و گسترش نیست.اساس را می گذارد که تداخل و مقابله و همجوشی فرهنگها باید ادامه یابد و نقطه تعادل احتمالا بر اساس قانون انتخاب طبیعی ، نقطه بهتریست.

من از این متد بیشتر دفاع می کنم چون عتقدم که فرهنگ غرب هم نه فرهنگی منسجم است و نه فرهنگی بالغ! این فرهنگ هم پایش در بسیاری جاها می لنگد و عقلانیت و انسان محوری درش هنوز مانده تا به استواری برسد.لذا نبرد فرهنگها و رقابت فرهنگها را بعنوان اساس تکامل اینده بشریت برسمیت می شناسم و سکولاریزم را بعنوان فضا سازی برای این رقابت دائمی.

از دید من همجوشی جامعه انسانی نیاز به تداوم و تعمیق فرهنگ سکولار دارد.این فرهنگ ، به جهت قدرت سیاسی ، زمینه رقابت فرهنگها و دیدگاهها و افکار و مذاهب و ایدئولوژیها و توریها را باز نگه می دارد. به انسانها حق متفاوت بودن می دهد در حین اینکه حق ظلم کردن به هم را می گیرد.

سکولاریزم ، تئوری پیشبرد پروژه همجوشی جامعه انسانیست که از نه تنها باید ازش استقبال کرد بلکه باید ترویجش کرد.

(۳) افق همجوشی (انتگراسیون ) بشریت و مبارزه برای ساختن جامعه سکولار و انسان محور:

از موضع یک کمونیست کارگری، فردی که خوهان برداشتن مرزهای ملی و فکری و مذهبی و قومی و ایدئولوژیک هستم، نمی توانم اینده ای به جز جامعه انتگره انسانی ترسیم کنم! اگر چنین است، طبعا باید به فکر مسئله همجوشی انسانی بود و لوازمی که این همجوشی نیاز دارد. پایان دادن به حکومتهای سرمایه داری، تنها با رفع مناسبات اقتصاد سیاسی امکانپذیر نیست خصوصا که خود تعریف مناسبات اقتصادی هم دیگر همان نیست که در قرن ۱۸ بود! نبرد برای جهانی شدن جامعه انسانی ، ایجاب می کند که امر همجوشی فرهنگی و اجتماعی را حدی بگیریم و از تجارب موجود حوامع غربی استفاده کنیم.جوامع غربی بنا به علل عینی و نه لزوما از سر خیر خواهی، در حال بررسی جدی مسئله همجوشی هستند. یورش نیروی کار از جهان پیرامونی به غرب ، چهره جوامع غربی را تغییر می دهد و نظام حاکم هم بخاطر مسائلی که جلویش قرار دارد در حال دست و پا زدن با مسئله انتگراسیون است. ما بعنوان فعالین ازادیخواه و برابری طلب و سوسیالیست در سکوی مقابل باید این تلاشها را به دقت دنبال کنیم و مسیر خود و شعارهای خود و انتخابهای خود را به جامعه ارائه دهیم.

هوشیاری کمونیستی یعنی همین! پیدا کردن مداوم سوالهائی که دیگران از حلش عاجزند!جامعه به جنبشی رای می دهد که سوالهای واقعی را بشناسدو  پاسخهای بهتری ارائه دهد. دغدغه کمونیستی یعنی همین!

منابع دیگر:

(۱)سعید صالحی نیا: معضل انتگراسیون و عروج تروریزم اسلامی “خانگی” در غرب

http://www.rowzane.com/more-articles/80-saeed-salehi/13269———-qq–.html

(۲)سعید صالحی نیا: کمونیزم کارگری، سکولاریزم و عرصه قانون

http://rowzane.com/more-articles/80-saeed-salehi/13123-1392-02-02-17-18-14.html

(۳)مذهب، سکولاریزم و انتگراسیون در اروپا(دیوید مارتین-۲۰۰۳)

http://ec.europa.eu/research/social-sciences/pdf/michalski_210503_contribution02_en.pdf

(۴)اینتگراسیون فرهنگی مهاجرها در آلمان:کنستانت، ناتمیر و زیمرمن(۲۰۰۹)

http://ftp.iza.org/dp4675.pdf

(۵)سکولاریزم در فرانسه(وزارت خارجه فرانسه سال ۲۰۰۷)

http://www.ambafrance-pk.org/IMG/pdf/secularism.pdf

(۶)تا چه حد اسلام تهدید است برای جامعه فرانسه؟ (مارسلا شفر-۲۰۱۲)

http://www.e-ir.info/2012/01/28/to-what-extent-may-islam-be-considered-a-threat-to-french-society

(۷)سعید صالحی نیا: بازهم در نقد دفاع از فمینیزم از موضع کمونیزم کارگری

http://www.rowzane.com/more-articles/80-saeed-salehi/12693-1391-12-26-10-35-20.html