پلی بسوی سوسیالیسم

(بحثی در رابطه با  شعارهای تاکتیکی سوسیالیستی در وضعیت سیاسی ایران امروز )

در انقلاب ۵۷ خواست سقوط و مرگ نظام مستبد سلطنت پهلوی، خواست دهها میلیون نفر از کارگران و زحمتکشان ایران بود. شعار «مرگ بر شاه»  به شعاری  توده ای در مقیاس دهها میلیونی تبدیل شد. سرکوب وحشیانه اعتراضات و تظاهراتهای مردم و کشتار دهها هزار نفری تظاهرکنندگان علیه حکومت سلطنت، نتوانست مردم خروشان برای کسب مطالبه برحقشان مبنی بر رفتن سلطنت باز دارد.

 حکومت سلطنت سقوط کرد و شخص شاه ایران مجبور به ترک ایران شد. تا اینجا توده ها به مطالباتی که برای تحقق آن به خیابانها آمده  و انقلاب کردند، رسیدند. بعد از سقوط حکومت سلطنتی، و برای مدتی ، جامعه ایران شاهد دستاوردهای برخاسته از انقلاب شد. از جمله آن دستاوردها میتوان به آزادیهای سیاسی و فعالیت احزاب و سازمانهای سیاسی، بوجود آمدن شوراها و تشکلهای کارگری و در کردستان تشکیل شوراهای شهر برای اداره امور اجتماعی  اشاره کرد.

اما دستاوردهای سیاسی  انقلاب مدت زمان طولانی دوام نیاورد. زیرا که قدرت سیاسی در سطح ایران تا آنموقع تثبیت نشده بود. در بحبوحه جنگ سرد، دول غرب و در راس آن آمریکا ، بهر قیمت در صدد علم کردن آلترناتیوی بودند که ضد کمونیست بودن می بایست جزو مشخصات آن آلترناتیو میبود. در آن شرایط بود که خمینی بعنوان یک آخوند مرتجع و ضد کمونیست به آلترناتیو مورد نظر آمریکا تبدیل شده و از رسانه های چون بی بی سی به یک چهره تبدیل میشود. به این شکل امپریالیسم آمریکا به هدفش در تقابل با شوروی وقت و شکست دادن انقلاب پیشرو ۵۷ رسید. ارتش این ابزار کلاسیک سرکوب طبقه سرمایه دار، خیلی سریع تغییر ریل داد و این بار به رهبر آمریکا تراشیده لبیک گفت. به همان درجه که خمینی و حزب الله در قدرت سیاسی کشور تثبیت تر شدند، به همان درجه تعرض به دستاوردهای انقلاب و تشکلهای کارگری و احزاب سیاسی شدت بیشتری بخود گرفت.

 

هدف این مقاله کنکاش تاریخی در مورد پروسه شکست انقلاب ۱۳۵۷ نیست، بلکه آنچه مد نظر است پرداختن به یکی از ضعفهای انقلاب ۵۷، که میتوان از آن بعنوان یکی از درسهای انقلاب  و طرح شعارهای در راستای سوسیالیسم و توده ای شدن سوسیالیسم بعنوان آلترناتیوی برای شرایط موجود،  میباشد.

 

ضعف اساسی انقلاب ۵۷ این بود که همان صفوف میلیونی که یکپارچه در فریاد « مرگ بر شاه» متفق القول بودند، در همان مقیاس تصویری از نظام و یا سیستم بعدی نداشتند. همین نقطه ضعف موجب شد تا ارتجاع بورژوا اسلامی بر موج انقلاب سوار شده و انقلابی که به دلایل زیادی یک انقلاب پیشرو با دستاوردهای در زمان خود بود را به شکست بکشاند و یک ارتجاع مذهبی را در سراسر ایران حاکم کند.  در بطن همین ضعف است که میتوان به  بزرگترین درس  انقلاب ۵۷ اشاره نمود. و آن اینکه صفوف میلیونی توده های زحمتکش و کارگر معترض به وضع موجود تصویری هر چند کلی از آلترناتیو آینده و مشخصات آن داشته باشند. شعار و خواست « مرگ بر جمهوری اسلامی» همچون شعار « مرگ بر شاه» ی سال ۵۷ ضروری اما بی نهایت ناکافی است.  این مطالبه تنها بیان تنفر و انزجار ازخفقان، وضعیت و مصائبی است که جمهوری اسلامی بوجود آورده است. این شعار خواست و مطالبه ای در رابطه با سیستم آتی در بر ندارد.

کشمکش بر سر کدام آلترناتیو بعد از جمهوری اسلامی، موضوعی است که هم اکنون در جریان بوده و موضوع مفتوحی است. مخاصمات جناحهای حکومتی اسلامی هر درجه  هم بالا بگیرد و  حتی اگرعلیه یکدیگر دست به کودتای خونینی هم بزنند، در یک نکته اتفاق نظر دارند. و آنهم جلوگیری از رادیکالیسمی است که در سطح اجتماعی  کل ساختار جمهوری اسلامی را اشکارا به چالش بکشند و خواستار مرگ و سقوط جمهوری اسلامی شوند. تمام تلاشهای جناحهای حکومتی در چهارچوب  مهار و خنثی سازی مبارزات وسیع اجتماعی است. دول غرب و آمریکا هم دقیقا متوجه و نگران همین رادیکالیسمی هستند که نتیجتا  جمهوری اسلامی را به زیر بکشد. برای همین،  سازش با جمهوری اسلامی رام شده یا مقداری تعدیل یافته، این چنین که بتوان بر سر منافع اقتصادی و سیاسی با آن  به چانه زدن پرداخت، هزار بار از آلترناتیوی که منافع سرمایه در بعد کشوری و بین المللی را به خطر بیندازد، برای امپریالیستها ارجحیت دارد.  کمااینکه یکی از مولفات مهم در رابطه با تغییر یک رژیم، عوامل بیرونی و فراکشوری یعنی سیاست و اقدامات کشورهای بزرگ سرمایه داری است. نمونه نزدیک چنین تغییراتی در سطح دولتی، عراق و افغانستان هستند که هر دو کشور در همسایگی ایران قرار گرفته اند. تغییرات دولتهای طالبان و صدام حسین، هر دو در نتیجه تعرض نظامی دول غرب و آمریکا بوقوع پیوستند و نه در نتیجه مبارزات توده ای و تظاهرات در خیابانها.  حتی اگر وضعیت جمهوری اسلامی را با رژیمهای صدام و طالبان ، از لحاظ قدرت نظامی و… متفاوت بنگریم، اما باز نمیتوان به نفی تاثیرات عوامل فراکشوری و بین المللی در باره تغییر یک رژیم رسید.

♥♥♥

 

با این حال و با فرض اینکه  جناحهای حکومتی و امپریالیستها در تلاش برای ارائه آلترناتیوی باشند که به نفع همه آنها تمام شود، بیش از هر زمان دیگری لازم و ضروی است تا کمونیستها و کارگران مبارز به اشاعه و تبلیغ آن الترناتیوی بپردازند  که  تمام مصائب، مشقات و فلاکتهای موجود در عرصه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را پایان دهند. این آلترناتیو که حافظ منافع اکثریت قاطع جامعه علی العموم و کارگران بطور اخص است چیزی نیست غیر از سوسیالیسم.

 

ساختن یک جامعه سوسیالیستی در کشور ایران کاملا امکان پذیر است و بنظر من از نظر سیاسی و تئوریک ایجاد یک جامعه سوسیالیستی در سطح یک کشور منافاتی با ایجاد جامعه کمونیستی که پدیده ای فرا کشوری تر یا بین المللی تر است ندارد، هر چند که تفاوتهای بین جامعه سوسیالیستی و کمونیستی هم وجود داشته باشند. اشاره به این نکته به این دلیل اهمیت دارد که این یکی از نکاتی است که در مورد آن اختلاف نظر وجود داشته است. ایجاد یک جامعه سوسیالیستی در ایران میتواند به پشتیبان و حمایت کننده جنبشهای کارگری و اجتماعی پیشرو در کشورهای دیگر تبدیل شده و زمینه را برای تغییرات اساسی در کشورهای دیگر هم فراهم نماید. بنا به وضعیت سیاسی و توازن قوای طبقاتی که در هر کشور به یکسان نیست، طبقه کارگر هر جند انقلابش ماهیتا انترناسیونالیستی و بین المللی است، اما باید در سطح ملی یا کشوری کار را با بورژوازی یکسره کند. و این جمله مارکس از نظر عملی همان ایجاد جامعه سوسیالیستی در سطح یک کشور است که در آن قدرت سیاسی در دست طبقه کارگر متشکل  از طریق ارگانهایش متمرکز شده است.

ایجاد یک جامعه سوسیالیستی در ایران از نظر اقتصادی امکان پذیر است. اما مشکل اساسی  در رابطه با آلترناتیو سوسیالیستی در جامعه ایران این نکته مهم است که سرمایه داری ایران با شکل دادن به دولتهای جنایتکار کسب مافوق سود را از طریق ایجاد فضای خفقان و سرکوبگریهای وحشیانه توده های کارگر مانع هر نوع تشکل سازی نه تنها کارگران بلکه افشار دیگر اجتماعی شده است.  کارگران فاقد تشکل طبقاتی و سراسری خود هستند. فقدان تشکل سراسری موجب شده است که کارگران نتوانند در عرصه سیاسی و در مقیاسی سراسری در برابر کارفرماها و دولت سرمایه دار به شکل نیرومندی ظاهر شوند. مبارزه و مقاومت کارگران بیشتر صنفی در محدوده کارخانه محصور مانده است.   این مشکل جدی است.

 

اما راه توده گیر شدن سوسیالیسم بعنوان آلترناتیو مورد خواست کارگران و توده های زحمتکش در ایران چیست؟

بنظر من آن حلقه واسط یا آن پلی که کمونیستها را به استراتژی سوسیالیسم وصل کند ، ترکیبی و مرکب است. به این معنا که سمبلهای عرصه شوند که آن سمبلها برای توده های وسیع کارگر قابل لمس و اطمینان بخش باشند.

 

در تاریخ حزب کمونیست ایران  شعار آزادی ، برابری، حکومت کارگری آن شعار استراتژیکی محسوب میشود که قرار است چنین نقشی را ایفاء نماید. بنظر من این شعار استراتژیک  نمیتواند آن حلق واسط بین تاکتیک و استراتژی سوسیالیستی در بطن مبارزه طبقاتی  باشد. بنا بر این زمان کنار گذاشتن این شعار بعنوان شعار استراتژیک حزب بسر رسیده است. 

 

اولین بار در نشریه کمونیست ، ارگان مرکزی حزب کمونیست ایران، سال دوم- شماره ۱۴ ، ۳۰ آبان ماه ۱۳۶۳ ، رفیق منصور حکمت مقاله ای تحت عنوان آزادی، برابری، حکومت کارگری نوشته اند و سپس دفتر سیاسی وقت حزب قطعنامه ای در مورد این شعار صادر میکند که در همان شماره نشریه کمونیست درج شده است.

 

بنظر من این شعار استنتاجی است از وضعیت سیاسی دوران ۱۳۶۳ و پاسخی به بحران رژیم و تلاش بورژوازی ا سلامی برای سرکوب انقلاب در آنزمان، و نه الزاما شعاری اثباتی در رابطه با سوسیالیسم.

 

متد و دیدگاه «حکومت لزران است» را بروشنی میتوان در آن مقاله رفیق منصور حکمت باز یافت:

«…  انقلاب ۵۷ استثناء نبود، بلکه نخستین قاعده ای بود که از این پس، تا در هم کوبیده شدن قطعی حکومت سرمایه و نظام سرمایه داری در ایران، تاریخ ایران را شکل میدهد. بحران اقتصادی و بحرانهای سیاسی و حکومتی دائمی، حرکتهای اعتراضی گسترده که تنها با دوره های کما بیش کوتاه عقب نشینی و رکود نسبی از یکدیگر جدا میشوند، خیزشهای انقلابی با فواصل کم و کمتر، گشوده شدن و باز هم گشوده شدن مساله قدرت سیاسی در سطح جامعه و در جریان همه اینها، قدرت گیری روز افزون پرولتاریا و پیشروان کمونیست او، این آن دورنمای واقعی است که بورژوازی در  ایران بطور عینی با آن روبروست. صرف نظر از اینکه این یا آن دارودسته دولتی رسمی اش بتوانند چند روز، چند ماه و یا احیانا چند سال تعادل خود را در راس ماشین دولتی حفظ کنند... .» ( از مقاله آزادی، برابری، حکومت کارگری مندرج در کمونیست شماره ۱۴، ۳۰ آبان ۱۳۶۳ ) { خط تاکید از من است}

 

پس طبق روایت این مقاله، ما با حکومتی سروکار داشتیم یا داریم که ” دارودسته دولتی رسمی اش بتوانند چند روز، چند ماه و یا احیانا چند سال تعادل خود را در راس ماشین دولتی حفظ کنند” .

 

امروزه از این چند روز و چند ماه و چند سال ، ۳۰ سال میگذرد و دارودسته رسمی دولتی کماکان قدرت سیاسی در ایران را در دست دارند و برای سرنگون شدن رژیم جمهوری اسلامی نمیتوان هیچ زمان دقیقی تعیین کرد. حتی امروز و بنا به توازن قوای طبقاتی و معادلات سیاسی جهانی نمیتوان بر سر چگونگی سرنگونی رژیم هم یک نظر دقیق ارائه داد. ایا ج.ا. بر اثر جنگ از بین میرود یا انقلاب توده های میلیونی، موضعی باز است . میتوان مسئله را تحلیل کرد، ولی تحلیل اوضاع سیاسی با ارائه حکم ” چند روزه و چند ماهه و…” فرق دارد. 

 

در توصیف اهمیت شعار آزادی، برابری، حکومت کارگری، رفیق منصور حکمت مینویسند که: ” … در مقابل همه این تکاپو ها و توطئه ها برای خواباندن صدای انقلاب ئ قیچی کردن روند انقلابات و بحرانهای انقلابی پی در پی، کارگران انقلابی ایران یک شعار را مطرح میکنند، شعاری که گویای حضور پیگیر طبقه کارگر ایران در تمام سیر تحول و پر افت و خیز جاری و آتی تا تحقق اهداف نهایی است. شعاری که انگیزه و نیروی محرکه حرکت رو به جلوی مبارزه طبقاتی و انقلابی در ایران را در یک عبارت کوتاه بیان میکند: آزادی، برابری، حکومت کارگری”

 

سوال اساسی اینست که حلق واسط این شعار با تحقق اهداف نهایی چگونه است یا چیست؟؟

این شعار چگونه میتواند ” گویای حضور پیگیر طبقه کارگر ایران در تمام سیر تحول پر افت و خیز جاری و آتی تا تحقق اهداف نهایی” و ” انگیزه و نیروی محرک حرکت رو به جلوی مبارزه طبقاتی و انقلابی در ایران” باشد؟؟

 

مشکل این شعار گنجاندن مقوله ” برابری” است.  ” برابری” هم مقوله ” آزادی” و هم “حکومت کارگری” را  با در رابطه با متحقق شدنشان با مشکل روبرو میکند.

 

رفیق حکمت در توصیف برابری معتقد بودند به :« … برابری در امکانات مادی، در دسترسی به ابزارهای ارتقاء و شگفتن استعداد های فردی  و اجتماعی، برابری در تولید و در زیست، برابری در اعمال اراده در سرنوشت اقتصادی، سیاسی و اداره جامعه خود، برابری در بهره مندی از محصولات مادی و معنوی کار و تلاش اجتماعی و برابری در مبارزه برای فائق آمدن بر هر عقب ماندگی و کمبود، برابری که تنها با در هم کوبیدن مالکیت بورژوایی بر وسائل تولید و مبادله، از میان بردن بردگی مزدی… حاصل میشود.» بودند.

و قطعنامه دفتر سیاسی وقت در مورد این شعار خیلی روشن منظور را بیان میدارد: « ” برابری” در این شعار بمعنای برابری اجتماعی و اقتصادی ایست که با الغاء مالکیت خصوصی بر وسائل تولید و مبادله و برقراری مالکیت و کنترل اجتماعی بر آن، در جامعه برقرار میشود… .»  ( خط تاکید از من است)

 

متاسفانه در مورد این شعار تنها این مقاله رفیق حکمت و قطعنامه دفتر سیاسی وقت قابل دسترسی است. و هیچ مقاله توضیحی دیگری که مستقیما به توضیح بیشتر حول این شعار پرداخته باشد، پیدا نمیشود که انسان بتواند در مورد معنای مقوله ای چون ” برابری” قضاوت بهتری نماید.

 

برای کوتاه شدن مطلب؛ من نظر خوانندگان را به نظریه مارکس در مورد مقوله برابری در « نقد برنامه گوتا» جلب میکنم. که آنرا بعنوان یک حق بورژوایی توصیف میکند.

 

در رابطه با بحث فعلی نقل قول از برنامه حزب، مشخصا یک پاراگراف آن ، که تفسیری غیر از شعار آزادی برابر حکومت کارگری بدست میدهد و در عین حال بیشتر به نظرات مارکس  نزدیک تر است، لازم است.

« … حزب کمونیست ایران، بمثابه حزبی مارکسیستی، برای پایان دادن به حاکمیت سیاسی و اقتصادی طبقه سرمایه دار، برقراری حکومت کارگری و ایجاد یک جامعه سوسیالیستی مبارزه میکند. جامعه ای که پایان بخشیدن به استثمار انسان از انسان، زوال دولت و تمام ارکان نگاهدارنده اش از آن طریق میگذرد. هدف غائی ما دستیابی به جامعه ای است که در آن آزادی و رفاه همگانی جای اسارت و بی عدالتی و محرومیت را میگیرد و فرصتهای یکسان برای رشد و شکوفائی خلاقیتها و تعالی انسان فراهم میشود، جامعه ای که در آن هر کس باندازه توانائیش کار میکند و باندازه نیازش از مواهب زندگی برخوردار میگردد، و در آن دولتی نیست که بر فراز جامعه قرار بگیرد و بند اسارت تک تک افراد آنرا به گذشته های استثمار، ستم، خرافه پرستی و جهل گره بزند. … .» ( پاراگرافی از برنامه حزب، تاکید از من است)

 

مضمون انتقاد از مفهوم برابری

با توجه به استنادهای تاکنونی، بویژه به مارکس در مورد مقوله « برابری»، و با توجه به واقعیت انسان و نیازهای ناهمگون آن، مقوله برابری چگونه نقش واسط و فرموله کننده اما کوتاه ستراتژی سوسیالیستی و مبارزه طبقاتی جاری را ایفاء میکند؟

 

بنظر من مقوله برابری در شعار ستراتژیک ما و بویژه اگر بخواهیم آنرا برجسته نشان دهیم، در رابطه با جهان بینی مارکسیستی یک سوء تفاهم است. زیرا :

۱)   این مقوله واقعی نیست، تنها  از شکل و فرم فریبنده ای برخوردار است. علیرغم اینکه بعضی از نیازهای پایه ای انسان مشترک است و این نیازها، نه تنها انسان، بلکه همه موجودات زنده را در برمیگیرد، مثل نیاز به خوراک، نیاز به سرپناه و اطمینان، اما نیاز بشر تنها  به این نیازهای پایه ای محدود نمیماند. میتوان اینطور گفت که نیازهای افراد متفاوتند. همچنانکه مارکس به آن اشاره کرده، خانواده کارگری که از تعداد بیشتری فرزند برخوردارند، به نسبت خانواده ای که مثلا دارای فرزندی نیستند،  از نیازهای بیشتری برخوردارند. پس چرا باید تحت لوای « برابری» این دو خانواده طبقاتا هم ردیف، باید برابر نگریسته شوند؟ در حالیکه برابر نیستند، یکی به نیازهای بیشتری نسبت به دیگری احتیاج دارد. « هرکس به اندازه توانائیش، هرکس به اندازه نیازش» مترادف با برابری نیست. بقول مارکس « برای رفع این کمبودها حقوق برابر باید به حقوق نابرابر مبدل گردد.» .  پس وقتی حقوق برابر به حقوق نابرابر تبدیل شود، لزوم آنکه ما آنرا سرلوحه خواستهای مبارزاتی خود قرار دهیم چیست؟

۲)   مقوله برابری در عرصه مبارزه طبقاتی کارگران منعکس کننده نیازها و خواستهای کارگران نیست. زیرا به هیچ چیز مشخص اشاره ندارد. به همین دلیل نمیتواند از نقش واسطه بین مبارزه طبقاتی و ستراتژی سوسیالیستی برخوردار باشد. زیرا پاسخ هیچ نیازی را دربر ندارد. به همین اعتبار این عبارت بیشتر مسیر مبارزه کمونیستی را مخدوش میکند تا شفاف. «برابری» قابل مشاهده، سنجش و اندازه گیری نیست. بیشتر توصیف است. به این اعتبار « برابری» مقوله ای ذهنی  و غیرقابل اثبات می باشد.

۳)   به همین منوال، مفاهیمی که دفتر سیاسی در قطعنامه اش بکار برده، یعنی « برابری اجتماعی و اقتصادی» قبلا از سوی مارکس پاسخ خود را گرفته است. جدا از اینکه اینها با خصلت انسان و تفاوتهای که هر فرد در جای خود دارد سازگار نیست، به بهترین وجهی تفکرات غیر مارکسیستی خود را بنمایش میگذارد. « برابری» با « مهیا بودن با مهیا کردن شرایط مادی برای فرد و حتی ” فرصتهای یکسان” که در برنامه ذکر شده است، کاملا متفاوت بوده و اینها مترادف یکدیگر نیستند. 

اگر مقوله « برابری » را در مورد انسان بکار ببریم، « برابری» تنها در یک زمینه میتواند معتبر باشد، آنهم ارزش انسانی است و نه نیازهای انسانی… .  

 

توجیهی که رفیق منصور حکمت برای شعار آزادی، برابری، حکومت کارگری در مقاله اش کرده بحران اقتصادی رژیم جمهوری اسلامی است. رژیمی که قرار بود بعد از چند روز، چند ماه و یا چند سال تعادل خود را برای حفظ ماشین دولتی از دست بدهد. از رتوریک همان زمان رفیق هم صرف نظر میکنم، که بیشتر هیجانی و حماسی است تا تحلیل سیاسی و طبقاتی. اما اولا آن تحلیل مدتهاست که نادرستی خود را نشان داده است و دوما  عدم انطباق و سازگاری آن نگرش با منافع سراسری کارگران و… ایجاب میکند که ما در بطن شرایط جدید، شرایطی که جهان سرمایه داری با بحران عمیقی روبرو شده است و سرمایه داری در ادامه حیات خویش و برای سود اندوزی هر چه بیشتر و ….  زندگی طبقه کارگر و توده های تهیدست را با فلاکت بیشتری روبرو ساخته است، شعار کمونیستها باید تا آن حد زمینی و و برای کارگران قابل فهم باشد، که بلاواسطه پلی بین امروز و ستراتژی مان ایجاب کند.

 

شعار ما باید برای توده های وسیع کارگران قابل درک و قابل دفاع باشد. تنها شعاری میتواند از این خصلت برخوردار باشد که مهمترین ضروریات زندگی را در خود منعکس کرده باشد.

 

شعاری که زمینی است و بدون تردید دفاع و پشتیبانی اکثریت کارگران را بدنبال خواهد داشت، شعاری که پلی برای نزدیک تر شدن به ستراتژیمان است و دقیقا در مبارزه طبقاتی و در اعتراضات روزمره کارگران نقش خواهد داشت، شعاری که در تقابل با تعرضات سرمایه و سرمایه داران به کار و معیشت کارگران است :

 نان، مسکن، آزادی ، حکومت کارگری   است.

 

نان ، مقوله ای سمبلیک، اما وسیع است که مستقیما با زندگی انسانها سرو کار دارد. این نیاز پایه ای زندگی هر انسانی، باید ضمانت گردد. هیچ انسانی نباید به دلایل مختلف گرسنه باشد، به بیان دیگر انسانها باید در مقابل مصائب طبیعی و اجتماعی، بیمه باشند. کدام نظام و سیستم،   انسانهای یک اجتماع را در مقابل بحرانها و تلاطمات اجتماعی و طبیعی( مثل زلزله و…) بیمه میکند؟

 

نان، بمعنای بیمه کردن آحاد جامعه در هر شرایطی، برای برآورد کردن پایه ای ترین نیاز زندگی است. در بطن مقوله نان، دفاع ازکار و زندگی انسانها و تعرض به سرمایه و سرمایه داری نهفته است.  با علم کردن این شعار ما  گامی جدی به درون دل توده های میلیونی کارگر برداشته ایم.

مسکن، دومین نیاز پایه ای است، که کارگران این نیاز مهم را با خون و پوست درک میکنند، چون طیف وسیعی از کارگران بخاطر بی مسکنی کمرشان خم شده است.  مسکن یا سر پناه برای زندگی اجتماعی بشر، یکی از نیازهای پایه ای انسان است که در دنیای سرمایه داری مورد تعرض قرار گرفته است و سرمایه داران در این عرصه هر روزه به سودهای نجومی دست میبابند، سودهای که در نتیجه بی خانمانی و بدبختی کارگران حاصل میشود. مبارزه علیه سرمایه داران در این عرصه یکی از مهمترین عرصه های مبارزاتی است.

 

داشتن مسکن  حق همه است. چه کسی اینرا ضمانت میکند؟

آنچه مسلم است اینست که ما با علم کردن « مسکن» به کارگران و آنهای که بی مسکن هستند میگوییم که ما با شماها هستیم.  بنظر ما داشتن مسکن حق همگان است، و باید در این عرصه هم دست دولت و سرمایه داران را کوتاه کرد.

 

آزادی ، یکی از نیازهای پایه ای طبقه کارگر و زحمتکش است، که به اندازه نان هر انسانی مهم و با ارزش است. کارگران به تامین زندگی شان از نظر اقتصادی، به آزادی احتیاج دارند تا بتوانند مبارزه طبقاتی را به سطح بالاتری ببرند و بتوانند امکان پایه ریزی جامعه ای که خود خواستار آنند را اسانتر پی ریزی نمایند. « آزادی» در بیان، ازادی اعتصاب، آزادی تجمع و تظاهرات، آزادی فعالیت سیاسی و ایجاد تشکلها و نهادهای مربوطه و …

 

♥♥♥

 

بمناسبت نزدیک شدن به سالگرد انقلاب ۵۷، انقلابی که حکومت سلطنتی را قهرمانانه سرنگون ساخت و سپس به دلیل فقدان یک آلترناتیو سوسیالیستی و اجتماعی در بعد سراسری به شکست کشانیده شد ، جا دارد سوسیالیسم بعنوان یگانه آلترناتیوی که مردم کارگر و ستم دیده ایران را از تمام مصائب و فلاکتهای موجود می رهاند تبلیغ و ترویج شود.

 

اگر رسیدن به سوسیالیسم  و ایجاد یک جامعه سوسیالیستی در ایران را بعنوان یکی از استراتژیهای کمونیستها  و کارگران سوسیالیست بپذیریم ، آنوقت لازم است دوباره به آن پرداخته  و تاکتیکهای لازمه جهت رسیدن به این استراتژی را معین نماییم.

 

به صورت سوالی مطرح میشود که نان مهم تر است یا آزادی؟ این مقاله خواست دقیقا به چنین سوالاتی پاسخ دهد که هردو. برای مبارزه هم نان مهم است و هم آزادی و برای از هر دوی اینها برخوردار بود تا بتوان به سطح عالی تری رسید.

 

خواست و مطالبه ی نان، مسکن  و آزادی ، شعار تاکتیکی است که بنا به ماهیت و طبیعت آنها، میتوانند به عنوان پلی محکم بسوی سوسیالیسم تلقی شوند.

 

در بطن این شعار تعرض به سرمایه و سرمایه داری در چند عرصه مشهود است. کمونیستها برای اینکه بتوانند آلترناتیو سوسیالیسم در ایران را در مقیاس میلیونی توده ای نمایند، چاره ای ندارند جز اینکه تاکتیک اصلی روز تشخیص دهند. نان، مسکن، آزادی  این خاصیت را داراست و میتواند بعنوان « پلی بسوی سوسیالیسم» نقش ایفاء کند.