توضیحی مجدد در باره دفاع من از نامه “کمیته هماهنگی برای کمک…” به قوه قضائیه

در  ابتدا باید بگویم کمتر مواقعی پیش  میاید که آدم در خارج از یک تشکل واحد با منتقد نوشته، مطلب و یا سیاست خود احساس رفاقت و همسنگری کند. با خواندن نوشته علیرضا بیانی در نقد فعالیت علنی- قانونی و در نقد نوشته من، در من یک احساس همسنگری نزدیک نسبت به او ایجاد شد، تا احساس فاصله و دوری. در بسیاری از دغدغه های او خود را شریک احساس کرده ام و بدون تعارف باید بگویم حداقل با این نوشته او را جزء آن دسته از نادر فعالین کارگری کمونیست یافته ام که مسائل کمونیسم و تشکل کمونیستی کارگری برای او در صدر وظائفش قرار دارد و همه چیز را با این متراژ اندازه میگیرد.

من  با علیرضا بیانی در باره تاکتیک نامه نوشتن توسط یک تشکل علنی اختلاف دارم،  اما او دیگر من را به عنوان مدافع  همه کارها و فعالیت و حتی سیر تشکیل کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل کارگری در مقابل کمیته پیگیری یافته است و حتی به تناقضات حرفهای دیروز و امروز محمود صالحی با حرفهای من پرداخته است. او تمامی خط و سیاستی که من مدافع آن هستم و کم هم آنها را مکتوب نکرده ام را با همین یک مقاله در باره تاکتیک نامه نوشتن قضاوت کرده و به این نتیجه رسیده که گویا من حتی مخالف کار کمونیستی و انقلابی هستم.

  علیرضا بیانی وجود نهادهای نیمه قانونی و علنی و فعالیت قانونی- علنی در ایران را مضر به حال سازماندهی کمونیستی ارزیابی میکند و طبیعتا نفس نامه نگاری به مسئولین رژیم را در کار علنی و قانونی راهم اشتباه میداند و انتقادات پایه ای هم به متن نامه کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل کارگری دارد که من با بیشتر آن توافق دارم. او به درست به یک مشکل یعنی عدم اشتیاق در میان فعالین کارگری و غیرکارگری به سازمانیابی کمونیستی و مخفی میپردازد. اما مقصر دانستن نهادهای قانونی و علنی در این مورد و استفاده از شرائط کار علنی ساده ترین راه برای فکر نکردن در باره این مشکل است. اگر علیرضا بیانی به خودش زحمت میداد و حداقل آخرین نوشته من با عنوان “زیانهای یک توهم در میان فعالین کارگری” را میخواند، قضاوت درستتری در نقدش بدست میداد و متوجه میشد که دغدغه اصلی من چیست؟ متوجه میشد که من هم مانند او از عدم اشتیاق فعالین کارگری در ایران به فعالیت سوسیالیستی و سازماندهی سوسیالیستی و تشکیل کمیته و محفل و سازمان و حزب سوسیالیستی که اساسا مخفی هستند شاکیم و دغدغه مشترکی با او دارم.

در دفاع از نامه نوشتن ارگانهای علنی- قانونی به ارگانهای رژیم

به  نظر من در رابطه با نامه کمیته  هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل کارگری به وزارت کار برای در اختیار گذاشتن مکانی برای تشکیل مجمع عمومی  جای انتقادی نمیتواند باشد. بالاخره  یک تشکل علنی باید جایی را برای برگزاری  جلسات داشته باشد و این خواست  را باید به صورت کتبی در مقابل شهرداری  محل و یا وزارتخانه و اداره  ای طرح کند. به نظر من “کمیته هماهنگی برای کمک…”  در این مورد رویه ای بسیار درست بکار برده است. صحبت از اینکه چنین نامه اداری میبایست رو به مردم منتشر میشد، بیشتر به بهانه گیری شبیه است تا نقد یک عملکرد. درخواست برای اجازه تظاهرات و برگزاری مراسم و یا درخواست برای محلی برای برگزاری جلسات بخش اجرایی و فنی برگزاری جلسات و مراسم است که خود برگزاری مراسم و جلسات آن را بیان میکند و نیازی به انتشار نامه نیست. چنین درخواستی مانند هر مطالبه دیگر کارگران و مردم یک مطالبه است و اتفاقا طرح آن به صورت کتبی و صحبت در آن در جامعه، فشار این مطالبه را بر رژیم زیاد میکند. کمیته هماهنگی برای کمک …” با این شیوه آنها مطالبه داشتن مکانی برای برگزاری جلسات را وسیع تر و به شکل بهتری طرح کرده اند و حتی بهانه برگزاری جلسه مخفی و غیرقانونی را در این مورد از رژیم گرفته اند.

در  رابطه با نامه به قوه قضائیه علیرضا بیانی فکر میکند که چنین شیوه ای یک راه سازش با رژیم است و این شیوه میتواند به الگوی اعتراضی مردم تبدیل شود و از این مسئله نگران است و مینویسد: “همین امروز بسیاری شعارنویسی ها ( به جای نامه نگاری) علیه رژیم از سوی مردمان حتی غیرسیاسی بر در و دیوار و باجه های تلفن به صورت خودجوش، اما مخفیانه، انجام می شود. اگر آن ها بخواهند الگوی خود را از کمیتۀ هماهنگی و مبنای آغازین آن اقتباس کنند که یا باید فعالیتشان را تعطیل نمایند و یا در بهترین حالت بروند گوشۀ زندان    … “

آیا واقعا  مردم الگوی مبارزاتی خود را از کمیته  هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل کارگری که یک نهاد نیمه قانونی در ایران است اتخاذ میکنند؟ مردم جایگاه یک نهاد کودکان، جایگاه یک نهاد زنان، جایگاه یک نهاد مبارزه با اعتیاد و جایگاه یک نهاد فعالین کارگری را میشناسند و آن را با ارگانی که بتوانند با آن به مبارزه با رژیم بپردازند اشتباه نمیکنند. علیرضا بیانی نگرانی نادرستی در این مورد دارد. اگر قرار بود به جای فعالیت یک سازمان و حزب و اپوزیسیون انقلابی، فعالیت کمیته هماهنگی و کمیته پیگیری و فلان نهاد قانونی الگوی مبارزه مردم شود و به جای در گوش شاهرودی زدن در سنندج، نامه نویسی  به او رسم شود، من حتما با علیرضا بیانی موافقت میکردم که نامه نویسی اعتراضی برای آزادی دستگیر شدگان و هر نوع فعالیت از این دست اشتباه خیانت باری است. اما مردم این مسئله را کاملا درک میکنند که کارگران بازنشسته، معلمان، کارگران معترض صنایع فلزی و پتروشیمی و… که جلوی وزارت صنایع و کار و مجلس تجمع میکنند به وزرات کار و دیگر مسئولین رژیم نامه بنویسند، نماینده بفرستند با آنها مذاکره کنند و در مقابل ساختمانشان تجمع کنند و کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل کارگری در مقابل دستگیری اعضای خود به ارگانهای رژیم نامه بنویسد و اعتراض کند. مردم این مبارزات را بخش دیگری از مبارزه خود که از جمله تظاهراتهای عظیم سال ۸۸ و زیر گوش شاهرودی زدن در سنندج و هزاران مبارزه روزمره فردی و جمعی خود میدانند و در این مورد اشتباه نمیکنند. مگر اینکه کسانی بخواهند از یک شکل مبارزه یک الگو بسازند و تحویل مردم دهند و مردم را با فریب کاری به راه سازش بکشانند. با اینکه بیانی یک فعال کارگری در ایران بوده است که در نهادهای مانند کمیته پیگیری و شورای همکاری فعالیت داشته است، این حرفهایش نشان میدهد او حتی از تجربه خودش هم خوب نیاموخته است.

من با استدلال بیانی در باره غلط بودن تشکیل نهاد علنی و قانونی در ایران و نوشتن نامه در این شرائط توافق ندارم اما با انتقادات او به متن نامه کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل کارگری توافق دارم و کلا استدلالهای درستی در نوشته اش وجود دارد که با بسیاری از آنها سمپاتی و توافق دارم. من در مقاله ام به نقد متن نامه نپرداخته  بودم، چون هدف نوشته من دفاع کلی از تاکتیک  نامه نوشتن نهادهای علنی- قانوانی به ارگانهای رژیم در مقابل کسانی بود که مخالف نامه نوشتن هستند. پرداختن به متن تمرکز نوشته را از موضوع دور میکرد.

بیانی به درست میگوید نامه را باید بتوان در موقعیتی نوشت و آنطور نوشت که به جیب طرف مقابل نرود. به نظر من با اینکه تاکتیک نامه نوشتن به ارگانهای رژیم یک مسئله بسیار فرعی برای یک تشکل قانونی در ایران است و شرائط ایران این را فرعی تر هم کرده است، با این همه امروز هنوز این تاکتیک جا دارد و بحث در باره آن کمک میکند تا ما و فعالین اجتماعی که به فعالیت علنی و قانونی در ایران دست میزنند درک درستتری برای فعالیت علنی – قانونی در ایران بدست بیاوریم. من در مقاله ام در دفاع از نامه کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل کارگری با تاکید نوشته ام  ” با شدت گرفتن بحران حکومتی و بحران اقتصادی و سیاسی در ایران، امکان شورشهای توده ای کور و سر بر آوردن نزاعهای شدید و خونین حکومتی و حتی امکان حمله نظامی بیش از هر زمان دیگری وجود دارد. باید قبول کرد که در چنین وضعیتی جای بسیار کمی برای اظهار وجود نهادهای غیر دولتی باقی میماند. در صورت تحولات بزرگ و زیر و رو کننده در ایران اگر فعالین و اعضای این نهادها خود را با نهاد خود سرگرم کنند در واقع از هر نوع دخالت اجتماعی خود را محروم ساخته اند و مانند سال ۸۸ به نظاره گر رویدادها تبدیل میشوند. با این همه امروز هنوز فعالیت نهادهای قانونی و علنی  فعالین کارگری، نهادهایی که توانستند تاکنون خود را در مقابل سرکوبها حفظ و نگه دارند با اهمیت است و باید به آنها پرداخته شود. “

 زمانی  که یک نهاد علنی  میتواند  در یک کشور با همه محدودیتها  و سرکوبها ابراز وجود کند  و در زمانی که یک جنبش  بالفعل توده ای در خیابان  جریان نیست، هنوز آن نهاد  مفیدیت دارد و هنوز تاکتیک نامه نوشتن هم موضوعیت دارد.

علیرضا  بیانی نامه نگاری به مسئولین جنایت پیشه رژیم اسلامی را با نامه نگاری با رژیم نازیستی آلمان و هیتلر و گوبلز مقایسه میکند و آن را از بنیان غلط میداند. این مقایسه به نظر من کاملا درست است. اما اگر رژیم فاشیستی آن مرحله تعرض برای سرکوب جنبش را گذرانده و به هر دلیلی مانورها و عقب نشینی هایی را در طول یک دوره بر خود میپذیرد، فضا برای کار علنی و قانونی بیشتر باز میشود و بعضی از تاکتیکها که قبلا  اصلا ممکن نبوده و در دستور نبوده است، ممکن میگردند و در دستور قرار میگیرند. اگر نهادهای قانونی و علنی از طرف رژیم فاشیستی تحمل شدند، آن نهادها میتوانند در شرائط خاص و موضوع خاصی حتی دست به نامه نگاری بزنند. اگر رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی در شرائط دهه ۶۰ و سرکوب بی امان جنبش مخالف خود قرار داشت، نه کمیته هماهنگی ، نه کمپین یک میلیون امضاء، نه انجمنهای اسلامی دهه ۸۰ و تحکیم وحدتشان، نه جبهه متحد دانشجویی و…. میتوانستند ابراز وجود کنند و صحبتی از این نهادها و نامه نگاری شان هم در میان نبود. اگر نازیسم هم در آلمان پیروز میشد و در طی دهه ها به حکومت کردن و سازماندهی اقتصاد و جامعه میپرداخت و در مقابل مخالفت دائمی و بقول جمهوری اسلامی “جنگ نرم” مردم قرار میگرفت، نمیتوانست مانند آن ۴ سال جنگ با مردم رفتار کند. سازماندهی اقتصاد و جامعه در تقابل دائمی با همه چیز مردم و جامعه در طی چند دهه ممکن نیست و فاشیستی ترین حکومتها را مجبور به گذر از آن دوره خیلی خونین میکند، ضمن اینکه اساس سیاستها و سرکوبگریهایشان را حفظ میکنند و به طور دائم با بحرانهای عمیق سیاسی و جنبشهای توده ای مواجه میشوند. جمهوری اسلامی حتی برای شکست اعتراضات توده ای که چند سالی است صحنه سیاسی ایران را اشغال کرده است، نمیتواند برای مدتی هم شده به دهه ۶۰ برگردد. و اگر امروز هنوز دوباره مانند سال ۸۸ روز قیام و شورش و مبارزه وسیع خیابانی سر نرسیده است نهاد قانونی هم هنوز موضوعیت دارد و تاکتیک نامه نوشتن هم همینطور. فکر میکنم اگر متن نامه کمیته هماهنگی برای ایجاد ….دارای اشکالات اساسی نبود و بقول علیرضا بیانی آنطور نوشته میشد که چیزی به جیب طرف مقابل نمیرفت، بعید میدانم علیرضا بیانی میتوانست مخالفتی با آن داشته باشد.

علیرضا  بیانی که از فرقه گرایی کمیته هماهنگی  برای کمک به ایجاد تشکل کارگری ناراحت است و به درست به رفتار آنها در مقطع جدایی از کمیته پیگیری اشاره میکند و این نمونه ها از فرقه گرایی در نهادهای علنی اصلا کم نیست و میتوان بسیار بیشتر از این به آنها پرداخت، اما خودش از سر فرقه گرایی حاضر است فقط به خاطر یک نامه، “کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل کارگری” را همسنگ جریاناتی مانند نهاد فلزکار مکانیک و هیئت موسسان سندیکایی و دیگر رفرمیستها بنویسد و به نفی آن بپردازد. علیرضا بیانی نمیتواند خود را از زمان جدایی کمیته هماهنگیها از کمیته پیگیری دور سازد و کمی ابژکتیوتر به فعالیت امروز آنها نگاه کند.

در نقد نامه کمیته هماهنگی

استدلال بعدی علیرضا بیانی در نقد مقاله  من به متن نامه کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل کارگری به قوه قضائیه برمیگردد. این بخش از نقد علیرضا بیانی کاملا درست است. من در نوشته ام به نقدهایم به متن نامه کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل کارگری به قوه قضائیه نپرداخته ام. به نظر من ضعفهای نامه اساسی است. اما روح کلی نامه قابل دفاع بوده است. روح کلی نامه اعتراضی به دستگیری وخواست آزادی دستگیر شدگان بوده است. من انتقاد زیادی به متن نامه و چگونگی طرح مسئله آزادی دستگیر شدگان در یک نامه سرگشاده داشته ام، اما هدف نوشته من چیز دیگری بوده و نقدم به ضعفهای نامه مطلب را از طرح مسئله و هدف آن دور میساخت.

 در  یک نامه سرگشاده برای آزادی دستگیرشدگان و یا هر نامه دیگری رجوع به قوانین جمهوری اسلامی اشتباه است. نامه میبایست بسیار روشن و ساده  و مختصر به دستگیری فعالین کارگری در این مورد مشخص اعتراض میکرد و خواهان ازادی آنها میشد. پرداختن به قوانین جمهوری اسلامی و یا تاریخچه سرکوبهای جمهوری اسلامی در مورد کارگران و یا خواستن صراحت از قوه قضائیه در باره ممنوعیت تشکل کارگری و…..اشتباهات اساسی است که نویسندگان نامه دچارش شده اند. و بدتر از همه نامه با این جمله آغاز میشود که: “در نبود و یا کمبود تشکل مستقل کارگری………کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکیل شد.” کمیته هماهنگی  برای نوشتن یک نامه سرگشاده مسئله ممنوعیت تشکل کارگری و سرکوب آنها را تا حد کمبود تشکل کارگری کاهش میدهد. در حالی که هیچ لزومی به پرداختن به مسائل کلی و بزرگ مانند سرکوب تشکلهای کارگری در یک نامه نبوده است. پرداختن به مسائل بزرگ و کلی توسط یک نهاد نیمه قانونی آنهم  در یک نامه سرگشاده به ارگانهای رژیم و در شرائط سرکوب موجب میشود تا نویسندگان نامه برای دوری گزیدن از تیغ سرکوب مسئله را کوچک و بیرنگ کنند و در آن آب بریزند. کسی که نمیتواند در باره جنایت و سرکوبگریهای رژیم حرف بزند بهتر است در باره آن سکوت کند و در باره آن چیزی در شکل علنی و آنهم در یک نامه سرگشاده نگوید. حرف زدن در مورد این مسائل توسط یک ارگان علنی و نیمه قانونی، آنهم در یک نامه سرگشاده طرف را در کنار جریانات لیبرال و محافظه کار منتقد رژیم قرار میدهد. کسی که میخواهد راجع به سرکوب حرف بزند، نمیتواند مسئله را به حرفهای لیبرالی مانند کمبود تشکلهای کارگری محدود کند. بلکه اعدامها و جنایتهای بیشماری پشت این سرکوبگری هر روزه است که باید بیان شود. و کسی میتواند این را بیان کند که از زیر دست آنها خارج است. در فعالیت علنی نمیشود سراغ این چیزها رفت.

نویسندگان نامه به جای یک داستان طولانی در باره تشکلاشان، قوانین و عدم مجرمیتشان و مبارزه شان بر علیه سرمایه داری و… میبایست ازادی دستگیرشدگان را محور نامه خود قرار دهند و اینکه این را حق خود میدانند که برای حقوق خود و بقیه کارگران تشکل صنفی تشکیل دهند. توضیح برای رئیس قوه قضائیه در باره اینکه هدف کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل کارگری چنین و چنان است و ” افشاگری” در باره اینکه دستگیری اعضای کمیته هماهنگی در دفاع از منافع سرمایه داران است، بیش از بیش نامه را در جایگاه دیگری قرار میدهد که به نظر من هدف نویسندگان نبوده است. بیان چنین مسائلی در یک نامه سرگشاده به یک ارگان رژیم نه تنها روشن گرانه نیست، بلکه توهم آمیز است. هم چنین از آنجا که نامه سرگشاده یک نامه اداری نیست بکار بردن لفظ مسئولین محترم آنهم خطاب به یکی از قصابان و جنایتکاران مردم ایران دیگر باج دادن زیادی است. اگر در یک نامه اداری برای گرفتن اجازه برگزاری مراسمی رعایت نامه نگاری رسمی الزامی است، در نامه سرگشاده که نامه ای برای اطلاع مردم است، چنین کاری بسیار اشتباه است.

با  همه نقدهایم به نامه کمیته هماهنگی  برای کمک به ایجاد تشکل کارگری به قوه قضائیه، روح کلی نامه مسئله  ازادی دستگیر شدگان را خوب را طرح  کرده است و چنین نامه هایی اگر  خوب تنظیم شود و بقول علیرضا بیانی چیزی به جیب طرف مقابل نریزد، میتواند اهرم خوبی برای اطلاع دادن وسیعتر مردم در باره سرکوبها و دستگیرها در شرائط کنونی باشد.

ghazvini.m@gmail.com

www.m-ghazvini.com