تابو و عبور از تابوها ، چرخه ای بی پایان؟

مقدمه:

تابو چیست؟ آیا لزوما پدیده ای مربوط به شکل معینی از سازمان فکری است؟ آیا تابوها فقط مذهبی هستند؟ آیا نمی شود ضد دینها یا کمونیستها تابو داشته باشند؟ آیا جامعه سنتی که دوره اش تمام می شود ، دوران تابوها تمام است؟ ریشه تابو ها چیست؟ چه مسیر کجی اعتقادها طی می کنند تا در سازمان تابو منجمد شوند و معتقدین خود را طبعا منجمد کنند؟ آیا چیزی بنام شکستن تابو بطور واقع اتفاق می افتد؟ راستی روند تولید و رشد و افول تابو یعنی تاریخ زندگیش چیست و به چه عواملی بستگی دارد؟ آیا تاریخا تابوها همیشه “بد بوده اند” یا عملکرد مثبتی هم به عهده تابوها بوده؟ آیا تابوهای خوب هم داریم؟ اینها سوالاتی است که روبروی هر فعال اجتماعی فرهنگی قرار دارد. بسیاری وجود این سوالات را  حس نمی کنند. برخی تاثیر گاها سرنوشت ساز تابوها در حرکتهای اجتماعی را نادیده می گیرند. بعضی چون اینرسی شگرف تابوها را نمی شناسند، به رغم انگیزه های خوبشان، از تابوها شکست می خورند و از “عدم پذیرش توده ها” نالان! لذا مردم را مقصر می دانند که نفهمیده اند پیام انقلابیشانرا!

ترجیح دادم بحثم را با این سوالها شروع کنم . اینهم نوعی دیالوگ است با خواننده . گاها بهتر است ذهن را با سوالها ابتدا آماده ساخت. در این نوشته کوتاه من سعی می کنم به چند نکته مقدماتی در موضوع مهم تابو اشاره کنم . بحث را باز خواهم گذاشت تا شاید دیگر عزیزان دنبالش را بگیرند یا در وقتی دیگر برگردم و کاملترش کنم:

 

(۱)تعریف تابو و حوزه وسیع آن:

” تابو عبارتست از ممنوعیت پرقدرت اجتماعی حاکم بر هر بخشی از فعالیت اجتماعی یا سنتهای انسان بنوعی که خارج از حیطه سنجش منطقی می گردد. این ممنوعیت می تواند بخاطر قضاوت اخلاقی باشد، اعتقادات مذهبی آنرا بسازد یا حتی باوری همه گیر شده در علم پایش را محکم کند.”

” برخی از تابوها توسط قانون حمایت می شوند و لذا شکستنشان مستخق مجازات قانونی است. تابوهائی هم هستند که بیشتر تنظیم کننده روابط اجتماعی اند خصوصا بنوعی حامی ساختار قدرت.

هر فرهنگی در دنیا تابوهای خاص خودش را دارد. حوزه هائی مثل روابط جنسی، مرگ، محدویتهای تغذیه ای(از جمله خوردن گوشت حلال یا تعصب مذهب گونه در عدم مصرف گوشت یا ممنوعیت خوردن گوشت انسانها). محدودیتها در برقراری روابط جنسی خارج ازدواج ، داخل خانواده ها، ازدواج با “محارم”، مقاربت با حیوانات و کودکان، مقاربت با جنازه ها، عدم استفاده از داروهای روانگردان، محدودیت در ابراز همجنسگرائی یا تغییر هویت جنسی، برهنگی..

گاهی بیرون گذاشتن مچ پای زنان (مثلا در دوران ویکتوریا در انگلستان) تابو بود. در خاورمیانه بیرون افتادن موی زن! در امریکا برهنگی!

گاها در جائی رفتاری تابوست و در جای دیگر تابو نیست.مثلا در چین قدیم پای زنها را می بستند در جاهای دیگر این تابوست.

برخی تابوها در همه جای دنیا تقریبا تابو هستند.مثلا کشتن عمدی انسان یا خوردن بدن ادمها یا مقاربت با “محارم”

برخی تابوها طی زمان تحلیل می روند مثلا الان در غرب صحبت کردن در موضوعاتی مثل همجنسگرائی یا بیماریهای روانی، طلاق و سطح در آمد در حال بیرون آمدن از عرصه تابوهاست. صحبت کردن در مورد بیماریهای مقاربتی، اقدام به خودکشی هم در حال عبور از حوزه تابو به حوزه غیر تابو هستند هر چند که برای بعضی مردم هنوز اینها تابو هستند.

تابوها معمولا عامل جلوگیری مردم هستند از بحث کردن در موضوعاتشان. فرهنگ جامعه در مقابل تلاش می کند که با بکار بردن ابزار ایهام به جنگ این خودسانسوریها برود. ماروین هریس معتقد است که تابوها نتیجه شرایط اقتصادی حاکم بر جوامع هستند. تابوها ابزارهای روانی ممانعت از ازادی بیان هستند. هر جامعه ای که بیشتر تابو دارد بیشتر خودسانسوری روا می دارد و عقب افتاده تر است.

تابوها از عوامل قطب بندیها درون جوامع هستند. مفاهیمی مثل جنسیت، قومیت، مذهب، سیاست،ثروت،طبقات اجتماعی و ناتوانیهای فیزیکی و روانی زمینه های گسترش تابوها و بطور متقابل حاصل تداوم تابوها هستند.

از ابزارهای مهم مبارزه با تابوها گسترش دیالوگهای آزاد اجتماعی است. با آزادی بیان باید به جنگ تابوها رفت.

فیلیپ تلتوک ، روانشناس ، معتقد بود که تابوها ، اعتقاداتی هستند که مهر خطرناک بودن را به بعضی اعتقادات می زنند. خطری که معادل گناه است اما لزوما تابوها مذهبی نیستند و در جوامع سکولار هم انواع دیگرشان بازتولید می شوند.

تابوها همیشه ضد منطقی نیستند.فرقه ها بر اساس سازمان تابوها استوارند.تابو ماهیتا خرد گریز است و جزء جدائی ناپذیر تاریخ انسان، خردگریزی است!”

 

همانطور که خواننده گرامی ملاحظه می کند، تابو عبارتست از یک سیستم باور متکی به ممنوعیت حوزه رفتاری و حتی فکری معین با تکیه به مبانی ارزشی که می تواند مذهبی باشد با غیر مذهبی و حتی ظاهر علمی بخود بگیرد. ملاحظه کردید که تابو ها در جوامع سنتی دیده می شوند اما در جوامع پیشرفته هم به اشکال دیگر بازتولید می شوند. گوئی انسان هر جا زندگی می کند و در هر سطحی از فرهنگ که رسیده از ساختن تابوها و اسیر کردن خودش درون آنها خلاصی ندارد! اما چرا؟

(۲)ریشه تابوها چیست؟

عده ای تابوها را محدود به فرهنگهای عقب افتاده مذهبی و ایدئولوژیک می دانند . اما این عده نمی توانند توضیح دهند چرا در جوامع غربی با مبانی فرهنگی پیشرفته تر و در میان مردم تحصیل کرده تر هم تابوها سخت جانند!

طبعا در بررسی تابوها بسیاری نکات  را باید به حساب آورد: سخت جانی و گسترس تابوها در فرهنگهای مختلف متفاوت هستند. پدیده “ممنوعیت و خط قرمز” در نظامهای فرهنگی عقب افتاده تر بر پایه باورهای مذهبی استوار است و تخطی از تابو را با شیوه های بربری مثل کشتن، سنگسار و قطع عضو پاسخ می دهند. در جوامع غربی، طبعا تابوها ریشه های کمتر مذهبی دارند ، دوران حاکمتتشان محدودتر است و فردی که از خط قرمز تابو عبور کند عموما مجازات شدیدی در انتظارش نیست.

از دیدگاه روانشناسی تکاملی، تابوها ابزارهای قدیمی انتقال تجارب انسانها هستند. در گذشته خط قرمزها که بنوعی از تجارب معمول زندگی بدست می آمدند توسط تابوها منعکس، فرمولیزه و حفاظت می شدند. مثلا مقاربت با نزدیکان خونی اگر تکرار می شد، فرزندان ناقص بدست می داد و طبعا بتدریج تابو حول این رفتار شکل می گرفت.

لذا انسانشناسان معتقدند که بررسی تابوها پنجره بسیار مهمی است به تاریخ نانوشته گذشته انسان.

اما ایستائی و تداوم تابوها محدود به دورانی که ساخته شدند نیست. تابوها دارای اینرسی هستند و غالبا مدتها بعد از پایان یافتن موضوعشان ادامه می یابند. در جوامع غربی بسیاری از تابوهای مذهبی مربوط به قرون گذشته همچنان سخت جانند!

به جهت روانشناسی، تابوها ابزارهای هویت سازی هستند. هویت فردی و هویت فرهنگی جامعه بخشیش با تابوها نمایندگی می شود. هر جامعه ای با تابوهای خودش از دیگر جوامع مشخص می شود. تابوها مدلهای قالبی برداشتهای انسانها هستند. انسان مغزش طوری است که اکثر مواقع از قالبهای از پیش تعیین شده استفاده می کند. روند فکر کردن و نو آوری نقش زیادی در زندگی معمول انسان ندارد. انسان فقط زمانی فکر می کند و تغییر فکر و عمل می دهد که رفتارها و افکار گذشته اش در تقابل با نیازهای بلاواسطه اش قرار گیرد. لذا به جهت روانشناسی و دانش عملکردی مغز، بنوعی تابو نماینده بخش غیر منطقی دانش انسان از خود، محیط و جامعه است و سخت جانیش را بنوعی از این نیاز درونی به “ثابت بودن همه رفتارها ، احساسات و افکار یعنی اینرسی می گیرد.

از اینروست که این روند قالبسازی در افکار و احساسات و عملکردها که مغز انسان ازش استفاده می کند، زمینه سخت جانی و بازتولید تابوها را فراهم می کند. انسان حتی وقتی از درون فرهنگ مذهبی بیرون می زند و ظاهرا به علم و مدرنیته “ایمان” می آورد هنوز تابوهای دیگری می سازد که گاها به همان اندازه خطرناکند!

(۳)علتهای تداوم تابوها کدامند؟

بطور عموم بررسی هیچ پدیده ای را نمی توان با یک عینک انجام داد. دانشمندان عموما به تحلیلهای چند بعدی در بررسی به پدیده ها دست می زنند:

الف: دیدگاه روانشناسی تکاملی به علت تداوم تابوها:

بسیاری از رفتارشناسان تکاملی بر این عقیده اند که اگر رفتاری یا گرایش رفتاری در طی نسلها تکرار شود حتما دارد نیازی را برطرف می کند. قانون انتخاب اصلح که قانونی بسیار مهم در انتخاب طبیعی گزینه هاست فقط مربوط به فیزیک موجودات زنده نیست. همانطور که ریچاد داوکین ذکر می کند، رفتارها و سیستمهای باورهای انسانها هم تابع قانون انتخاب طبیعی است و سخت جانی رفتار یا نوع بینش معین را باید نشانه “کاربرد معین آن رفتار یا اعتقاد برای اکثریت جامعه دانست”.

به عبارت ساده تر ، اگر تابوئی سخت جانست باید برای جامعه یا اکثریتش “سودی” داشته باشد وگرنه بسرعت حذف می شود! سوال اینست که اگر این حکم درست است ، چرا تابوها به رغم غیر منطقی بود ساختارشان، “انتخاب” می شوند و تکرار می شوند؟ پاسخ به این سوال را باید در بررسی مورد بمورد داستان پیدایش، عروج و تداوم تابو یافت!

ب: دیدگاه جامعشناسانه به علت تداوم تابوها:

نگاه جامع شناسانه به تابو طبعا به نقش اجتماعی تابو در ساختار اجتماعی توجه بیشتر دارد. این دیدگاه خودش در مکاتب مختلف متفاوت است. جایگاه طبقاتی تحلیلگرها اینجا بیشتر خودش را نشان می دهد.

از دیدگاه چپ، تابوها ابزارهای حفظ ساختارهای نابرابر موجودند. نظامهای ایدئولوژیک و مذهبی موجود بطور مداوم تابوها را در اذهان جاسازی می کنند و تداوم تابوها را در سازمانهای قانونی مذهبی و عرفی تداوم می بخشتند. تابوها در این دیدگاه ابزارهای تداوم ساختار موجودند و “شکستن تابو” معادل تلاش برای شکستن ساختارهای موجود.

ج: دانش عملکردی مغز و تداوم  تابوها:

همانطور که اشاره شد، مغز انسان یک دستگاه قالبسازی بسیار پیشرفته است. قالبسازی یا الگوسازی باعث می شود که انسان به جهت شناختی، از فکر کردن که کاری بسیار هزینه برای مغز است و زمان زیادی هم می طلبد ، صرفه جوئی کند.

اکثریت سازمان احساسی، شناختی و رفتاری انسانها توسط الگوهای از پیش تعیین شده به پیش می رود. این الگوها در بخشهائی از مغز مثل مخچه، مراکز بالاتر در لبهای پاریتال خصوصا در نیمکره راست مغز و همینطور ساختمانهای حمایتی مثل هسته های خاکستری مغز، مرتب ساخته می شوند و تنظیم می شوند.

همانطور که در سطح نخاعی، رفلکسها شکل گرفته اند، مغز نیز برای احساسات و افکار سازمانهای الگوبرداری دارد که “رفلکسی” عمل می کنند تا عمل فکر کردن نیازش به حداقل برسد.

لذا مغز انسان یکی از برتریهایش را از صرفه جوئی بسیار بالا، تخصصی شدن مراکز و بکارگیری وسیع الگوهای قالبی بدست آورده است. تابوها بخشی از قالبهای فکری احساسی هستند و سخت جانیشان و بازتولیدشانرا مرهون تکامل مغز انسان هستند! این به ظاهار تناقض است و تناقضها هستند که بواقع تکامل را ممکن ساخته اند!

طبعا دیدگاههای بالا تنها دیدگاهها نیستند اما درک اکلکتیک و چند بعدی را می شود از بکارگیری دینامیک همه این دیدگاهها بدست آورد. اینست نمونهای ساده شده (طبعا نادقیق) از متد علمی در برخورد به پدیده تابو.

(۴)آیا تابوها را می توان “شکست”؟

از دید من این یک غلط بسیار شایع و در عمل خطرناک است که عده ای مدعی هستند که “تابوها را باید شکست”. چرا؟ ابتدا این ادعا قانون تکامل تابوها را و چرخه تابو سازی را درک نمی کند.در مرحله بعد این درک ساده شده از تابو مدعی است که تابو با یک ضربه فرو می ریزد. عموما “تابو شکنان” خوشان حاملان تابوهای دیگر هستند. “تابو شمنی” خودش یک قالب ساده شده و ضد علمی است. از انجا که تابوها را ساده می بیند ضد علمی است. از انجا که اتمام تابوها را در زمان کوتاه ممکن می بیند.

تابو بنا به تعریف ، باوری سخت جانست که باید طی زمان و روندی جایگزین باورهای منطقی و علمی شود. تلاشها برای شکستن تابوها معمولا اثر عکس می دهد. تابوها توان دفاع از خود را دارند. چرا؟ چ.ن بخشی از هویت فرهنگی و اجتماعی جامعه هستند. چامعه نفی ناگهانی تابو را حمله به هویتش می بیند و عکس العمل عمومیش اینست که بیشتر به تابو بچسبد.

مشاهده تاریخ تحول تابوها بما می آموزد که این مرزهای ممنوعه که عقل گریز هستند، در روند تکامل انسان و طبعا با تلاش برای جایگرینی بهینه آنها و خالی کردن زیربنای تابوها ، “متروکه می شوند”.

مدل واقعی مبارزه بر علیه تابو، متروکه کردن تابوست. تلاشی فرهنگی که با جایگزینی مدلهای قالبی و عقل گریز، نقد مداوم تابوها و تحول مادی زیر بنای تابوها توام است. جامعه وقتی ببیند که راه بهترو مقید تری برای پاسخگوئی به نیازش هست، دست از سر تابویش بر می دارد و خودش را با اون تابو تداعی نمی کند.

یادمان باشد که تابوها لزوما اشتباه نیستند. مثلا تابوی عدم مقاربت به نزدیکان خونی! همینطور یادمان باشد که تابوها بخشی از هویت روانی و فرهنگی جوامع هستند و “شکستنشان” در بسیاری موافع غیر ممکنست و فقط به عکس العملهای منفی می انجامد. یادمان باشد که تابوهای ضد علمی غیر منطقی و ضد انسانی را انسانها قرنها و هزاران سال بدوش کشیده اند و در عین اینکه دوران معاصر را باید به دوران پایان تابوها پیوند داد، در عین حال باید علم و هنر مبارزه با تابوها را شناخت.

این مقاله را به همه مبارزین راه آزادی و برابری و تکامل انسان تقدیم می کنم و امیدوارم انسان و انسانیت بالاخره بر عادت تاریخی تابوسازی فائق آید!

منابع دیگر:
تعریف تابو

روانشناسی تابو

لینک ١

لینک ٢

نگاهی به “پروژه دفاع از برهنگی” در مقابل جنبش اسلام سیاسی(سعید صالحی نیا)