قیام مردم مصر اهرام ثلاثه نظم نوین سرمایه داری جهانی در منطقه را به لرزه در آورد!

پیش گفتار

این متن بطور مشخص به دلایل بوجود آمدن، پیچیدگیها و تضادهای مبارزات جوانان و زحمتکشان مصر اختصاص دارد. اما به خاطر آنکه شعله های آتش این جنگ طبقاتی از تونس زده شد و سراسر منطقه آفریقای شمالی را در بر گرفت به عنوان یک نیاز لازم است که به برخی ویژه گیهای کشور تونس از لحاظ اقتصادی- اجتماعی و سیاسی با اتکا به ارقام پرداخته شود.

تونس:
تونس جمعیتی بالغ بر ۱۰ میلیون نفر دارد.
شرایط در روستاها: طبق آمار ارائه داده شده و غیر قابل اتکا توسط سازمان ملل منتشر شده در سال ۲۰۰۶، ۶۵ درصد از مردم در روستاها زندگی میکنند. ۲۲ درصد از نیروی کار جذب کار در بخش کشاورزی شده است. ۲۰ درصد از کل مساحت تونس به زمین های کشاورزی تخصص دارد. دولت اصلی ترین مالک زمینهای کشاورزی است. به این ترتیب کشاورزان بی زمین و یا کم زمین برای مالک زمین زراعتی ( یعنی دولت به عنوان نماینده روابط نیمه فئودالی) کار می کنند.
باز طبق آمار ارائه داده شده توسط سازمان ملل ۶۵ درصد از کل جمعیت تونس در روستاها زندگی میکنند. جمعیت روستائی به شدت زیر خط فقر ( با کمتر از در آمد سرانه ۲ دلار در روز) به سر می برند.
 ۲۳  درصد از کل نیروی کار را کارگران تونس تشکیل می دهند، که در کارخانجات با تعداد ۱۰ نفر یا کمتر کار میکنند.

شرایط در شهرها: ۵۵ درصد از نیروی کار در شهرها در بخش خدمات صنعت توریسم که اصلی ترین صنعت در تونس است، به کار اشتغال دارند.
جمعیت عظیمی هم به خصوص به فرانسه و کشورهای اتحادیه اروپای دیگر برای یافتن کار بطور غیر قانونی و قانونی تشویق به مهاجرت گشته اند و بدین ترتیب بازار کار ارزانی را در اختیار سرمایه داران حریص و استثمارگر فرانسوی و کشورهای اتحادیه اروپا قرار داده اند!
طبق گزارش سازمان ملل در سه دهه گذشته ( یعنی با شروع روند اقتصاد سیاسی نئولیبرالیسم بازار آزاد و گلوبالیزاسیون)  “رشد” اقتصادی در میان تمامی کشورهای عربی بشدت نامنظم و به لحاظ در آمد سرانه در سطح بسیار پایینی ( زیر خط فقر!) بوده است. به این ترتیب سازمان ملل در این گزارش سال ۲۰۰۶ نتیجه می گیرد که: ” سیاستهای ضد فقر زدائی و ضد بیکاری سیاستمداران کشورهای عربی ( چه تولید کنندگان نفت چه بقیه) کافی برای مقابله با فقر نیستند. و فقر و بیکاری گسترده ای که اکثریت جمعیت را در بر می گیرد چالشهای کلانی را برای تمام سیاستمداران کشورهای عربی بوحود می آورد.” دوستان و رفقا توجه کنند که این اخطار سازمان ملل در سال ۲۰۰۶ به کشورهای عربی داده شده است!
طبق آمار سازمان ملل در سال ۲۰۰۶، در مصر ۵۲ در صد ( که فکر کنم ۶۰ درصد صحیح تر باشد) و در یمن ۶۴ درصد ( که فکر کنم طبق منابع متفاوت دیگر ۷۰ درصد صحیح تر باشد) زیر خط فقر زندگی می کنند.
 

مصر :

جمعیت مصر در سال ۱۹۶۶ بالغ بر سی میلیون و هشتادوسه هزار و چهارصدونوزده نفر بود (۴۱۹، ۰۸۳، ۳۰ ). در سال ۲۰۰۸  جمعیت مصر بالغ بر ۸۲ میلیون نفر بر آورد شد.  حد متوسط رشد جمعیت سالانه ظرف ۴۲ سال (از ۱۹۶۶ تا ۲۰۰۸) تقریبا ۱٫۱ در صد است.  ۷۰ در صد کل جمعیت مصر جوانان زیر ۳۰ سال می باشند. به این ترتیب کشور مصر از لحاظ حد متوسط سن جمعیت بسیار جوان می باشد.

از کل جمعیت هر سال ۴ درصد نیروی جوان به عنوان نیروی کار جدید به بازار کار وارد می شود که اساسا قابل جذب به بازار کار نیست.  رشد بیکاری در نیروی جوان فارغ التحصیل از دانشگاه ده برابر(۱۰ برابر) بیش از جوانانی است که از مدرک ششم ابتدائی برخوردارند.(۱)  بخصوص جوانان تحصیل کرده شهرنشین که دقیقا یکی از نیروهای اصلی در تظاهرات خیابانی اند. رسانه های بورژوازآ امپریالیستی دلیل اصلی رشد بیکاری را به ” افزایش رشد جمعیت حبابی و معوج جمعیت جوان” ربط می دهند، و گویا مقصر اصلی خود مردمند، در صورتیکه این به هیج وجه دلیل اساسی رشد روند بیکاری نه در مصر و نه در میان اکثریت کشورهای منطقه و در جهان نیست.  که البته در طول این نوشته به دلیل اصلی آن اشاره خواهد شد.  

بیش از نیمی از جمعیت مصر و به خصوص جوانان با بیکاری، عدم دسترسی به حداقل امکانات بهداشتی، همچون آب تصفیه، فاضل آب،  امکان دسترسی به بیمه و درمان پزشکی، و آموزش و مسکن روبروهستند. همانگونه که قبلا اشاره شد، طبق آمار سازمان ملل تقریبا ۶۰ درصد از کل جمعیت مصر زیر خط فقر زندگی می کند. طبق انتشارات سازمان ملل، این موسسه امپریالیستی خط فقر را عبارت از در آمد مطابق ۲ دلار در روز رقم زده است!

مصر مقام ۱۳۷ مین را به لحاط در آمد سرانه ۲ دلار در روز برای هر فرد در بین ۱۷۴ کشور در دنیا را دارد.  به این ترتیب انبوهی از طبقه خانوده های کارگران و کشاورزان زیر خط فقر زندگی می کنند و با بیکاری و تحت حکومتی دیکتاتور و رانت خوار و فاسد به مدت ۳ دهه زندگی سیاهی را گذرانده اند!    

اکثریت این جمعیت ۸۱ میلیونی مصر در اطراف رود نیل در فضای محدود با وسعت تقریبا ۴۰،۰۰۰ متر مربع زندگی می کنند، جائیکه زمین قابل کشتکاری می باشد. جائیکه اکثریت ناراضی و فراموش شده زحمتکشان  تحتانی طبقات و اقشار فقیر در آنجا به سر می برند و در مبارزات قهرمانانه ای که از ۲۵ ژانویه ۲۰۱۱ شروع گشت به همراه جوانان شهرنشین بیکار در صف مقدم آن قرار داشتند.

تغییر موقعیت مصر بعد از آخرین جنگ بین اعراب و اسرائیل، در ارتباط با استراتژی امپریالیسم آمریکا

کشورهای عربی و در رأس آنها سوریه و مصر به طور رسمی ۴ بار در سالهای ۱۹۴۸ ، ۱۹۵۶ ، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ با اسرائیل وارد جنگ شدند(۲) و جز در یک مورد که موفقیت جزئی داشتند در بقیه موارد به دلیل پشتیبانی تمام دولتهای امپریالیستی( به رهبری آمریکا ) از اسرائیل و ارسال تسلیحات نظامی از جمله هواپیماهای پیشرفته جنگی نظامی به آن، شکست خوردند. آخرین جنگ بین آنها در سال ۱۹۷۳ بوقوع پیوست. البته من به عنوان یک نوجوان جنوبی ایران و به خاطر موقعیت خاص محل سکونت در کنار فرودگاه آبادان و اینکه یکی از اقوام نزدیکم معاون بخش کمرگ فرودگاه آبادان در سالهای دهه ۷۰  میلادی بود به این حقیقت تلخ پی بردم که هواپیماهای جنگی اسرائیلی در فرودگاه آبادان بطور سری و مخفی برای سوخت گیری توقف می کنند تا بتوانند با حملات مستمر هوائی برای سرکوب نیروی های زمینی اعراب ادامه دهند. که البته این بخشی از سیاست رژیم پهلوی به عنوان ژاندارم منطقه در آن دوران بود که منطبق با استراتژی دولت آمریکا برای پشتیبانی از ثبات اسرائیل به عنوان چماق سرکوبش در منطقه بود.

بنا بر این رژیم آمریکائی پهلوی نه تنها در جنایات آمریک واسرائیل شرکت داشت، بلکه  به عنوان یک پشت جبهه نیروی هوائی دولت اسرائیل نقش مهمی در کمک به تثبیت استراتژی آمریکا در ار تباط با اسرائیل و کل خاورمیانه به عهده داشت.

بعد از آخرین جنگ اعراب با اسرائیل، سیاست آمریکا برای تباث دول اسرائیل یک تغییر ماهوی کرد.

دولت مصر اولین دولت عربی در حال جنگ با اسرائیل بود که توافقی را که به “توافق کمپ دیوید” معروف است، در تاریخ ۱۷ سپتامبر سال ۱۹۷۸ امضا نمود. طبق این توافق انور سادات رئیس جمهور مستبد مصر، رژیم متجاوز اسرائیل را به رسمیت شناخت. “توافق کمپ دیوید” برنامه آمریکا برای تثبیت دولت متجاوز اسرائیل در منطقه بود. و پس از تقریبا ۲ هفته مذاکرات پنهانی میان جیمی کارتر -رئیس جمهور وقت آمریکا- انور سادات و مناخیم بگین نخست وزیراسرائیل در کاخ سفید به امضا رسید. 

مهمترین مفاد این توافق عبارتند از :

   – صلح مصر با اسرائیل به عنوان نخستین کشور عربی که تل‌آویو را به رسمیت شناخت.

   – تخلیه صحرای سینا و استرداد آن از سوی اسرائیل به مصر که در طی جنگ شش روزه توسط اسرائیل به غنیمت گرفته شده بود.

   – آغاز مذاکره جهت “خودمختاری” کشور فلسطینی، در کرانه باختری رود اردن و نوار غزه.

 

 پیشبرد سیاست  امپریالیسم آمریکا از طریق دو دولت دست نشانده اش اسرائیل و مصر 

با امضا قرارداد صلح بین مصر و اسرائیل در زمان انور سادات، آمریکا به عنوان پاداش کمکهای مالی را به دولت مصر از سال ۱۹۷۹ اختصاص داد. 

از زمان تخصیص این کمکها، مصر به دومین دریافت کننده کمکهای مالی آمریکا، بعد از اسرائیل تبدیل گشته است.

دولت اسرائیل به عنوان ارتش نظامی آمریکا هر چند شاخه ای مجزا ولی مکمل، در منطقه خاورمیانه و آفریقای شمال سالیانه ۴ بیلیون دلار کمک نظامی دریافت می کند. 

طبق تحقیقات کنگره نمایندگان آمریکا، از ۱۹۷۹  تا سال ۲۰۱۰ آمریکا بطور متوسط ۲ بیلیون دلار در سال به مصر فقط در زمینه کمکهای نظامی، کمک کرده است .  

فاکتهائی در مورد تقسیم این کمکها به ماشین دولتی مصر 

۱- در ۲۰۱۰، آمریکا ۱٫۳ بیلیون دلار برای تقویت نیروهای نظامی( ارتش، پلیس و نیروهای ضد شورش ووو) به مصر داد.

۲- در سال ۲۰۱۰، ۲۵۰ میلیون به کمکهای اقتصادی آمریکا به مصر اختصاص دارد.

۳- در سال ۲۰۱۰، ۱٫۹ میلیون دلار دیگر خرج تقویت همکاریهای دراز مدت نظامی آمریکا-مصر(!)، و آموزش نظامی در اختیار ماشین نظامی- پلیسی(سرکوب ) مصر قرار گرفت.

 

۴- مصر همچنین از سوی پنتاگون( وزارت دفاع آمریکا) هر ساله ماشین آلات نظامی به ارزش میلیونها دلار در یافت می کند.    

۵-در سال ۲۰۱۱، اوباما به عنوان سرکرده دولت امپریالیسم آمریکا همان مقدار کمکهای نظامی-اقتصادی به دولت مصر را برای تایید به کنگره نمایندگان آمریکا فرستاده است.(۳)

به این ترتیب  از جمله یکی از پیامدهای بسیار مهم قیام قهرمانه مردم مصر در عمیق تر کردن تضادهای جناح های مختلف هیئت حاکمه آمریکا این بود که با بیرون آمدن علنی ارقام کمک های مالی شان به دو دولت دست نشانده شان – اسرائیل و مصر-، بویژه در این دوره از اوج گیری بحران سیاسی، برای مردم منطقه و سراسر جهان بطور هر چه آشکاری روشن  شدن این مسئله مهم است که نقش استراتژیک دولت مصر را برای ثبات دولت اسرائیل و سرکوب فلسطینیان منطبق با سیاست قدرتهای امپریالیست جهانی را اظهرمن الشمس نمود.

امروزه به خاطر قیام تهیدستان مصر از دید بشریت زحمتکش سراسر جهان، مصر دیگر به تنهائی بعنوان کشوری با تاریخ و فرهنگ باستان و اهرام ثلاثه اش متجلی نمی شود، بلکه کشوری است که در آن دولتی پلیسی و دیکتاتور نظامیان که یکی از سه اهرم اصلی پیشبرد استراتژی نظام سرمایه داری-امپریالیستی در کنار دولت ایالات متحده آمریکا ( به عنوان مهندس اصلی برای ساختن امپراتوری غلبه بر جهان بر مبنای “نظم نوین”) و اسرائیل می باشد.         

تلاشی نظم آمریکا و فروپاشی اقتصاد سیاسی نئولیبرال 

تهیدستان تونس، یمن، الجزایر و مصر که در طول خیزشان بطور نسبی آگاهی شان ارتقاع یافت، قدرتهای امپریالیستی غرب به رهبری آمریکا را مسبب بیکاری، فقر و مسکنت ، زندان و شکنجه و اعدام هزاران هزار نفر در طول چندین دهه از سلطه و پشتیبانی آنها با رژیمهای دیکتاتور کشور خویش می دانند.

 تونس و مصر را در نظر بگیریم. تونس امروز با تونس قبل از به زیر کشیدن ذین العابدین بن علی به لحاظ کیفی  تفاوتهای بسیاری دارد.

مصر امروز با مصر چند هفته پیش ( قبل از جنبش بحق تهیدستانش علیه رژیم حسنی مبارک) از لحاظ کیفی بسیار متفاوت است. این امر خوبی است، هر چند کافی برای رهائی از زیر یوغ ستم و استثمار امپریالیسم و ارتجاع داخلی نیست.

بیخود نیست که تهیدستان و بیکاران ، آزادیخواهان و دگر اندیشان مصر در تظاهراتهای خویش ظرف ۱۷ روز گذشته دولت آمریکا را همکار و مسبب سر کار ماندن و تقویت دیکتاتوری و  ماشین سرکوب مصر( ارتش، پلیس،  نیروهای ضد شورش و لباس شخصی های مامورین سازمان اطلاعات) می دانند که برای خاموش کردن مبارزات شورانگیز و دلیرانه شان خود را مواجه با ارتش و نیروهای ضد شورشش می بینند که به دلار ها و اسلحه های آمریکا مجهزند که ظرف ۳۱ سال گذشته در اختیار دولت دست نشانده مصر قرار گرفته است.

رحمتکشان معترض مصر خوداری مبارک از کناره گیری و ادامه حکومتش را ناشی از حمایت و تصمیم دولت آمریکا می دانند، و در کنار اعلام انزجار و تنفر خویش از حکومت مبارک، دولت آمریکا را مسبب اصلی بقای رژیم مصر می دانند. 

روز یکشنبه ( ۳۰ ژانویه ۲۰۱۱) پس از انتصاب عمر سلیمان وزیر سازمان امنیت و اطلاعات سابق مبارک به معاون اولش، مردم به خیابانها ریختند و خواهان استعفای مبارک و سلیمان شدند. 

آنها در میدان آزادی قاهره در اعتراض به انتصاب سلیمان که شدیدا طرفدار دولت متجاوز صهیونیستی اسرائیل است شعار دادند: “مبارک، سلیمان، استعفا !” 

دولت آمریکا و دولت اسرائیل به عنوان بازوی نظامی اش در منطقه، سرنگونگی دولت مبارک را خطری جدی در مقابل ادامه امنیت و ثبات دولت صهیونیستی می دانند.

 این مسئله بخصوص در اظهارات اخیر بنیامین نتین یاهو  مشهود است که می گوید:” ما حوادث مصر و منطقه را به دقت دنبال میکنیم… تلاش ها باید در جهت حفظ ثبات و امنیت منطقه ما باشد”!  که این خود نشاندهنده وحشت امپریالیسم آمریکا و دولت اسرائیل از حذف و الغای “توافق کمپ دیوید” که تحت رژیم آمریکائی مبارک، و به ضرب کمکهای مالی آمریکا به مصر ۳۰ سال دوام آورده است، را نشان می دهد.   

 امروزه بیش از پیش برای تهیدستان زحمتکش جهان و بخصوص طبقه کارگر روشن گشته است که سیستم سرمایه داری-امپریالیستی جهان به رهبری آمریکا اهرم اصلی اتکا و تقویت تمامی رژیمهای دیکتاتوری در جای جای جهان، از آفریقای جنوبی و شمال، تا آمریکای لاتین و منطقه  خلیج و آسیای جنوبی و مرکزی ووو است.

این نظام جهانی ظرف سه دهه گذشته از طریق سه رکن یا بازوی اصلی اقتصادی اش، سازمان تجارت جهانی، صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، سیاست اقتصاد سیاسی نئولیبرالی جهانی (گلوبالیزاسیون ) را  موتور انباشت تریلیونها دلار ارزش اضافی (ثروت)  در قبال استثمار (غارت) شدید طبقه کارگر و اقشار میانی جوامع تحت ستم امپریالیسم جهانی با همکاری مدیران داخلی شان (دولتهای دیکتاتور دست نشانده نظام جهانی سرمایه داری-امپریالیسمی) کرده است. 

 

امروزه بیش از بیش برای تحتانی ترین اقشار تهیدست سراسر جهان روشن شده است که دیکتاتورهای نظامی، رئیس جمهوران مدام العمر و شاهان به ظاهر مستقل دول کشورشان بخشی تفکیک ناپذیر از نظام ستم، استثمار و چپاول سرمایه داری-امپریالیستی جهانند. این دولتهای مستبد محلی خود چرخه دنده ای کوچک اما مهم و لازم و بخشی واحد از سیستم چرخ دنده غول آسای موتور نظام جهانی امپریالیسم هستند.

طبق اقتصاد سیاسی نئولیبرالیسم جهانی “تجارت آزاد “به هر یک از چرخ دنده ها( رژیم های جوامع عقب نگه داشته شده) وظیفه تولیدی خاصی محول گشته است . به هر یک از چرخ دنده  ها ( رژیم های جوامع عقب نگه داشته شده ) وظیفه تولیدی خاصی محول گشته است . هر یک از آنها به عنوان بخشی از “دهکده جهانی” استثمار ، ستم و غارتگری بر تمامی نقاط جهانند. و هیچ یک از آنها بدون دیگری قادر به چرخش سرمایه و ادامه و تحکیم سلطه چپاولگرانه قائم بر استثمار میلیونها تهیدست متشکل در یک گروه اجتماعی نیستند. ثبات و تحکیم قدرت رژیمشان در هر یک از کشورها به ادامه ثبات و تحکیم ماشین دولتی همه اجزا دیگر، برای استمرار اسثمار و چپاول  فقیرترین گروه متشکل در طبقه با منافع مشترک طبقاتی بستگی دارد. بنابر این طبقه کارگر جهانی بطور حسی بیش از پیش منافع خود را در مقابل یک طبقه متشکل سرمایه داری امپریالیستی جهانی و مرتجعین محلی، مشترک می بیند.

 

ادغام و تنیدگی سیاسی- اقتصادی کشورهای تحت سلطه در اقتصاد و سیاست نظام امپریالیسم جهانی از طریق رژیم های کارگذار بومی، طبقه کارگر و دهقانان فقیر بی زمین و کم زمین و اقشار میانی (خرده بورژوازی) را در مناطق خاورمیانه و آفریقای شمال در مقابله و به عنوان یک راهکار برای انتقال بحرانهای اقتصادی ساختاری کشورهای متروپل به کشورهای تحت سلطه، به مقابله و مبارزه برای رهایی از بیکاری، بی غذایی و عدم آزادی های دمکراتیک ( آزادی بیان و اندیشه، آزادی مطبوعات و چاپ کتاب ها و آزادی تظاهرات، اتحادیه ها و سندی کاهای مستقل، آزادی فعالیت احزاب مترقی و بیم نداشتن از حق اندیشیدن و تصمیم گیری برای آینده خویش)، کشانده است. 

اکنون به سختی می توان تئوریسین های بورژوآ-امپریالیستی طرفدار اقتصاد سیاسی نئولیبرال را دید که از “محسنات” گلوبالیزاسیون صحبتی به میان آورند. و یا از “واقعیات اصلی دروان ما” و پیچاندن “نسخه تجارت آزاد و بازار آزاد” برای فراهم کردن و به عنوان تنها راه “سعادت بشری” یا “دهکده جهانی” حتی کلمه ای هم به زبان آورند!

سه دهه گلوبالیزاسیون تحمیلی نظام سرمایه داری-امپریالیستی ( استثمار و ستم “دهکده جهانی”) بر گرده طبقه کارگر و اقشار میانی و دهقانان بی زمین و کم زمینی که به زاغه نشینان اطراف شهرهای کلان “دهکده جهانی” تبدیل گشته اند، “محسنات” و دستاوردهای بسیار “مطلوبی” برای صاحبان ابزار تولید و در بر داشته است، در عین حال گلوبالیزاسیون اوضاع به شدت وخیم و اسف باری را برای اردوی بیشمار طبقه کارگر جهان بوجود آورد. بیکاری، بی غذائی، پرداخت نشدن “حق”  استثمار نیروی کارش و و سرکوب آزادی های سیاسی مسجلش برای تشکل در مقابل حملات پی در پی سرمایه. اما طبقه کارگر جهانی کشورهای تحت کنترل رژیم های دیکتاتور محلی دست نشانده گلوبالیزاسیون امپریالیستی رفته رفته پی می برد که او تنها طبقه مورد ستم و استثمار این “دهکده جهانی” نیست بلکه، دهقانان رانده شده از دهات، خرده تولید کنندگان کم زمین و خرده بورژوازی شهری و نیمی از جمعیت این “دهکده جهانی” یعنی زنان نیز از تبعیضات ستم طبقاتی و جنسی و سرکوب آزادی های مورد علاقه شان شدیدا در رنج دائم به سر برده و خود را درمقابل یورش تاریخی سه قرن سرمایه داری و بخصوص این ۳ دهه در یک جبهه واحد برای برای مبارزه ای سخت و طولانی برای مرحله ای خاص از مبارزه همسنگر می بیند.

مبارزه طولانی در یک جبهه واحد در راهی پر پیچ و خم گذار سوسیالیستی تحت ستاد رهبری طبقه کارگر انقلاب یا حزب پیشاهنگ پرولتاریائی، برای هدف نهایی استقرار  کمونیسم در جهان.

در انقلاب چین به رهبری حزب کمونیست و آموزگار بزرگ پرولتاریا ی جهان رفیق مائوتسه دون، خلق چین در یک مبارزه پر پیچ و خم و جنگی طولانی سرانجام بپا خواست، پیروزی اولیه را از طریق انقلاب توده های میلیونی چین  برای قطع شریان های  اقتصادی، سیاسی نظامی و فرهنگی امپریالیسم جهانی و نوکران داخلی اش ( بورژوازی کمپرادور بوروکراتیک) به پیش برد و خشکاند. 

انقلاب چین نشان داد که برای رسیدن به دنیائی نوین و بهتر، نمی توان در دایره و گشتاورد نظام سرمایه داری-امپریالیستی جهان به آزادی و استقلال واقعی رسید. 

ویلیام هینتون(۴) محقق و نویسنده طرفدار سوسیالیسم چندین کتاب در باره انقلاب اجتماعی چین به مدت ۷ سال در چین زندگی کرد . و در بهار و تابستان سال ۱۹۴۸ بر پایه چندین صد صفحه از نت هایی که در طول اقامتش در روستای لانگ بوو واقع در ایالت شانسی برداشته بود، کتاب خود را با نام “فنشین”(۴) در سال ۱۹۶۷ انتشار داد.

هینتون در باره اینکه چرا نام کتاب خود “فنشین” گذاسته است، چنین می نویسد:

  “هر انقلابی واژگان و کلمات نوینی می آفریند. انقلاب چین یک فرهنگ نوین را خلق کرد. در میان همه آنها مهمترین کلمه “فنشین” است که معنی اصلی یا تحت الفظی اش، عبارت است از ” برگرداندن بدن” یا ” تعویض کردن” است. از دید صدها میلیون نفر از دهقانان بی زمین یا کم زمین این به معنی بپا خواستن، و بدور انداختن زرده تخم زمیندار، بخاطر رسیدن به و حصول زمین، موجودی، ابزار، و مساکن بود. اما مفهوم آن بیش از این است. به مفهوم دور انداختن و گسست از خرافات و تحصیل علم بود، از میان بردن ” کلمه بی بصیرتی (کوری)” و خواندن یاد گرفتن، کوشش در پایان دادن به اینکه زن را جزئی از  اموال همانند احشام خود دانستن و برقرار ی برابری بین جنسیت ها، دور انداختن رئیس دادگاه ده انتصابی و تعویض آن ها با شوراهای منتخب. این به مفهوم ورود به جهان نوینی شدن. به هیمن خاطر این کتابم را “فنشین” نام گذاشتم. این داستان چگونگی بوجود آوردن یک دنیای نوین بوسیله دهقانان روستای لانگ بوو می باشد.”(۵)

بقول رفقای مائوئیست سرویس خبری جهانی برای فتح( ۷ فوریه ۲۰۱۱): ” در اوضاع کنونی که دولت آمریکا ادعا می کند از حقوق مردم مصر پشتیبانی می کند، اما هر تغییر سیاسی یا حتی هر گونه تغییر رژیم به رهبری واشنگتن طبق تعرف باید بر مبنای منافع آمریکا باشد و نه مردم. در حقیقت این با خواست مردم دایر بر “ما مصر را می خواهیم و نه مبارک را” در بازستانی کشورشان و تعیین سرنوشت کشورشان بدست خویش در تضاد قراردارد. مانورهای آمریکا فقط در سطح جهانی نیست: در واقع واشنگتن سخت مشغول دست یابی به اهدافش در جامعه مصر است، بخصوص با اتکا به سرمایه گذاری و تعلیم مقامات نظامی ارتش ظرف سه دهه گذشته، و به طور کلی با اتکا به ارتش بزرگ و غیر نظامیان وابسته به سرمایه آمریکا و بازار جهانی، و توانایی شان در نفوذ و ترغیب برخی از طبقات میانی.

همانطور که هیلاری کلینتون در سخنرانی مونیخ تاکید کرد، آنچه را آمریکا در مصر می خواد انجام دهد بسیار دشوار است. نوع انتقال قدرتی که دولتش در تلاش برای مهندسی است “مدتی طول می کشد. موارد بخصوصی باید انجام شود تا شرایط مقدماتی آماده شود.”  نیویورک تایمز نیز گزارش داد؛ “او بر نیاز پشتیبانی از موسسات دولت مصر، از جمله ارتش و موسسات مالی سرمایه داری، که بقول ایشان مشغول کارن و محترمند، تاکید کرد.” ( ۵ فوریه ۲۰۱۱)

این موسسات بی طرف نیستند، حتی اگر بسیاری از مصری ها چنین تصور کنند. انقیاد و فرمانبرداری اقتصاد مصر از سرمایه جهانی بوسیله عملکردهای خودانگیز و نیاز فوری بازار به پیش می رود، اما ساختارهای سیاسی فرمانبردار نیز شرط لازم آن است. آنها برای انحصارات سرمایه داران آمریکا برای حفظ موقعیت محتوم مردم مصر، از دایره خارج کردن دیگر انحصارات قدرت های سرمایه داری و خدمت به اهداف ژئوپولیتیکی امپراتوریش، که شامل دست یابی به سود نه تنها در یک محل خاص، بلکه به طور کلی و در دراز مدت، ضروری است. چنین ساختارهای سیاسی، در نهایت بر اتحاد بین طبقه سرمایه انحصارات بین المللی و استثمارگران بومی اتکا دارد. این به مفهوم بیش از میهن فروشی چند عروسک دستی (پاپت) است، این نهادها یک شبه ساخته نشده اند یا به آسانی تعبیه نشده اند.

آمریکا از یک طبقه شریک قابل اعتماد برای اداره ارتش، قوه قضائیه، بوروکراسی و دیگر اهرم های قدرت سیاسی برخوردار است. اگر چه برخی از مقامات دولت ایالات متحده نگرانند که پایه های رژیم مبارک، خیلی ضعیف و نازک است، و بیش از حد متکی به محدود کسانی است که به طور مستقیم با دولت  ارتباط دارند و بقیه حذف گردیده اند، شاید عروج سرمایه داران جدید، و اینکه بخش هائی از تجار و کارشناسان طبقات متوسطی که به خاطر این وضعیت دچار خفگی شده اند، به قول جو بایدن، معاون اوباما رئیس جمهور آمریکا، تا زمانیکه مبارک ” متحد پایدار” بود آنها ” او را دیکتاتور نمی خواندند”. حالا که مردم او را به شدت بی ثبات و ناپایدار کرده اند، و حضور او نیروی بالقوه برای بی ثباتی بیشتری می باشد، ممکن است که آنها بخواهند به طرف دیگران بروند. اما این خیلی آسان نیست، بخشا به این دلیل که ساختارهای موجود مانعی در مقابل آن است….

سیر تحولات و مانور های دولت آمریکا در مصر و مبارزات قهرمانه مردم مصر بیش از پیش نشان می دهد که مصر به راهکار رادیکال به غیر از یک تغییر رژیم سطحی احتیاج دارد.  بر مبنای سیر تحولات تاریخی در پی مبارزات انقلابی مردم از جمله سرنگونی شاه در ایران، که به سر انجام آن به رژیم اسلامی منتهی شد،   به آزادی و استقلال ایران منجر نشد. همچنین زمانیکه انقلاب مصر به رهبری جمال عبدالناصر  با به زیر کشیدن  رژیم سلطنتی ضربه بزرگی به بریتانیا زد و بخشا گامهای چندی به سمت پیش بر داشت، اما سرانجام به زیر سلطه آمریکا رفت و به تولد مبارک و رژیم ساخت آمریکایش منجر شد.

در طول تاریخ مبارزات و انقلابات سراسر جهان که آزادی و استقلال واقعی محصول نهائی مبارزات توده های تحت ستم نبوده است( الجزایر، مصر، مراکش، فلیپین، سوهارتو در اندونزی، سقوط رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی، سرنگونی رژیم شاه ایران ووو) موسسات کهن به درجه های متناوبی از نوع جدید منتهی شد، اما آنچه که همانند قبل باقی ماند فرمانبرداری و انقیاد به سرمایه امپریالیست، نه فقط در یک ارتباط خارجی بلکه به مفهوم سازماندهی اقتصاد داخلی و روابط اجتماعی داخلی، و نهادهای سیاسی، بویژه فرمانروائی سیاسی شرکای بومی سرمایه امپریالیستی، است.

مشکل اساسی حقیقتا “انتخابات آزاد و عادلانه” و یا “فرمانروائی اکثریت” نیست. همانطور که در مصر ظرف چند هفته گذشته، اکثریت در هر مقطع زمانی به طور گسترده ای پایداری کرده و ایستاده اند، و تعداد زیادی از مردم که در سیر جذر و مد مبارزه آماده جنگ برای تغییرات رادیکال بر مبنای حوادث و برآوردشان از آنچه در شرایط کنونی ممکن به نظر می رسد، مواجه می باشیم.  بدیهی است بعصی وقت ها سکوت میلیون ها نفر از مردم بطور عینی برای مرتجعین سودمند می افتد. آمریکا و ارتش نظامی  مصر آن بر روی این عوامل حساب می کنند و امیدوارند که عزم راسخ ، شجاعت و انرژی که مردم در خیابان ها از خود نشان داده اند از با اتکا به انجام مانورهای قانون اساسی و انتخابات خنثی کرده و از بین ببرند.

آنچه مصر نیار دارد فقط یک رژیم متفاوت نیست بلکه، یک نظام سیاسی و اقتصادی متفاوت است. نیاز دارد که  دولت کهن، از جمله ارتش را شکست داده و در هم شکند، و بجایش یک دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک، که مائو تسه دون آنرا دمکراسی نوین می خواند، بر قرار کند. این به معنی حکومت و فرمانروائی آن طبقاتی که منافع شان درگرو رهائی از امپریالیسم است، نه پیدا کردن راهی برای همکاری با آن، و باز کردن درب به سوسیالیسم و نهایتا جهان کمونیستی. فقط این نوع انقلاب است که می تواند به رهایی مردم مصر و ثمره توانایی های دسته جمعی و فردی شان که برای مدت طولانی سرکوب شده است، منجر شود. با وجود واژگونی انقلاب چین پس از مرگ مائو توسط راهروان راه سرمایه داری، انقلاب چین کماکان به عنوان توانایی یک کشور برای آزادی خویش از تسلط خارجی  و تبدیل یکی از عقب مانده ترین جوامع، همچنان به عنوان یک درس ارزنده و مثال واقعی از نقطه نظر امکان رهایی در یک مسیر متفاوت برای انقلاب در مصر برخوردار می باشد.

مردم مصر که برای آینده کشورخود مبارزه می کنند نیاز دارند که در مورد فکر کنند و به گفتگمان بین کسانی که در حال حاضر برای مسیر جهان بر پایه چنان مسیری کار می کنند، به پیوندند. 

برهان عظیمی                                                                                                                                     

بیست بهمن ۱۳۸۹ برابر با نهم فوریه ۲۰۱۱                       

       
منابع و توضیحات

۱- ویکی پیدیا

۲- جنگ ۱۹۴۸ (جنگ استقلال)

در سال ۱۹۴۸ قیومیت بریتانیا بر فلسطین در روز ۱۴ مه پایان یافت و در همان روز کشور اسرائیل رسما اعلام موجودیت کرد. درست فردای آن روز، ارتش‌های کشورهای عربی و گروه زیادی از چریکهای داوطلب عرب به محدوده کشور تاره تاسیس اسرائیل از چند جبهه حمله بردند و جنگ استقلال اسرائیل از ماه مه ۱۹۴۸ تا ژوئیه ۱۹۴۹ به طول انجامید که نهایتا به شکست اعراب منتهی شد.

      جنگ ۱۹۵۶ (کانال سوئز)

پس از روی کار آمدن جمال عبدالناصر و اعلام ملی شدن کانال سوئز و بستن آن توسط دولت مصر در سال ۱۹۵۶ میلادی، کشور اسرائیل که مدعی بود حق عبور بی ضرر آن به آبهای آزاد خدشه دار شده، برای باز گشایی کانال سوئز اقدام نمود و با همکاری انگلیس و فرانسه برای دست یابی مجدد به کانال سوئز یک طرح مشترک را به اجرا در آوردند.

مجمع عمومی سازمان ملل ضمن اینکه این تهاجم یک جانبه به مصر را محکوم کرد و خواهان آتش بس فوری شد، اما انگلیس و فرانسه آن را وتو کردند. این جنگ سرانجام با دخالت آمریکا و شوروی و شخص آیزنهاور در چارچوب توافق دو ابر قدرت خاتمه یافت  و کانال سوئز پس از تخلیه اشغال گران ملی اعلام گردید.

      جنگ ۱۹۶۷ (جنگ ۶ روزه)

در سال ۱۹۶۷ میلادی ارتش اسرائیل در پی تحریکات کشورهای عربی، طی ۶ روز صحرای سینا، کرانه باختری رود اردن، نوار غزه، ارتفاعات جولان و شهر قنیطره را به اشغال در آورد و تمام اورشلیم را مسلط گردید. در پایان اراضی تحت اداره اسرائیل به بیش از ۳ برابر افزایش پیدا کرد.

با این جنگ حدود ۱ میلیون نفر دیگر از اعراب مناطق اشغالی آواره شدند و کشور اسرائیل با تسلط بر بلندی‌های جولان سوریه به ۵۵ کیلومتری دمشق نزدیک شد.

قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت در پایان جنگ اسرائیل را ملزم به تخلیه سرزمین‌های اشغالی کرد، اما این قطعنامه تاکنون به مرحله اجرا درنیامد.

     جنگ ۱۹۷۳ (اصطکاک)

کشورهای عربی پس از شکست‌های پیاپی و خدشه دار شدن غرور ملی آنها توسط ارتش اسرائیل، در یک حمله نقشه مخفیانه تصمیم به جبران شکست‌های قبلی گرفتند و در یک عملیات غافلگیرانه در سال ۱۹۷۳ اقدام به حمله به استحکامات خط بارلو واقع در جنب کانال سوئز و ارتفاعات جولان حمله کرده و موفق شدند بخشهای قابل توجهی از مناطق ۱۹۶۷ را پس بگیرند.

اما اسرائیل پس از شوک حمله غافلگیرانه توانست نتیجه جنگ را در هفته سوم به نفع خود تغییر دهد و آمریکا و شوروی در چارچوب توافق ها و بر اساس منافع خود به کشورهای عرب فشار آوردند[تا آتش بس را بپذیرد؛ بر اساس قراردادهای منعقده این جنگ در نهایت آزاد سازی شهر قنیطره[ و بخشی از سرزمین‌های جولان] و بخشهای از صحرای سینا را به‌دنبال داشت.

 

۳ –  گزارش کمیته تحقیق مجلس نمایندگان آمریکا در سال ۲۰۱۱ .

۴-  ویلیام هینتون،(۲۰۰۴- ۱۹۱۹) در آغاز نوجوانی به کار کشاورزی در ایالت ورمانت آمریکا پرداخت، اما بعدها تحت تاثیر انقلاب چین به عنوان خدمه کشتی جمل و نقل از کالیفرنیا به سفر به مشرق زمین( ژاپن ووو) پرداخت و  سپس به چین رفت و از سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۳ در آنجا زندگی کرد و تحولات ناشی از انقلاب سوسیالیستی چین را از نزدیک مشاهده کرد. او مالف کتاب های بسیاری در مورد مسائل و راه پر پیچ و خم ساختمان سوسیالیسم در چین به رشته تحریر در آورده است. دو کتاب آخر او با نام ” نقطه تحول: یک مقاله در باره انقلاب فرهنگی” ( منتشر شده در ۱۹۷۲)؛ و “برگشت عظیم: خصوصی سازی در چین از ۱۹۷۸- ۱۹۸۹″ (منتشر شده در سال ۱۹۹۰) می باشد.
هینتون بمدت ۷ سال یعنی تا سال ۱۹۵۳ در بخش کشاورزی و اصلاحات ارضی در روستاهای چین مشغول خدمت به پیشبرد انقلاب سوسالیستی در چین  بود.   
     بعد از بازگشت به آمریکا هینتون برای اولین بار با تحریفات و ارائه غیر واقعی از انقلاب چین روبرو گشت که او در کتاب ” از درون شیشه تیره- افکار آمریکا نسبت به انقلاب چین”  آنها را مورد بررسی قرار می هد.

 “FANSHEN, A DOCUMENTARY OF REVOLUTION IN A CHINESE VILLAGE”, William Hinton, Publisher: “University of California Press”.

 

۵-  ویلیام هینتون در کتاب دیگر خود به نام ” از درون شیشه تیره- افکار آمریکا نسبت به انقلاب چین”** دلیل اصلی خود برای نوشتن این کتاب در مورد چین دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی چنین بیان می کند:
” نظریه پردازان بورژوازی در سراسر جهان به کوشش فزاینده ای برای ساختن پرونده شان علیه مبارزه طبقاتی، قدرت طبقه کارگر، و هر گونه دستاورد مثبتی در ساختن سوسیالیسم از طرف کمونیست ها، دامن زده اند.
هر چند این درست است که حقیقتا موجودیت سوسیالیسم بطور کلی، در سراسر جهان شکست خورده است- حداقل بطور موقت- اما این برخورد در عمل برای تولید هر چیزی که واقعا ارزش دارد به هیچوچه صحیح نیست. مطمئنا، تا آنجا که به چین مربوط می شود، بر خلاف مخالفت شدید که از سوی یک گروه از رهبران حزب کمونیست که نتایج ویران کننده ای به همراه داشت، و در برابر هر گام به پیش مقاومت می کردند، سی سال ساختن سوسیالیسم، دستاوردهای موفقیت آمیزی را به همراه داشت. از ۱۹۴۹ تا ۱۹۷۸، بدون کمک خارجی و تحریم شدید اقتصادی که همراه با فشار مداوم نظامی آمریکا، از جمله دخالت نظامی از سه طرف بود، چین تولید گندمش را دو برابر کرد، شبکه سراسری نور و روشنائی و صنعت سنگین ساخت، و اکثر مناطق را به سیمهای برق متصل کرد، راهای آهن، بزرگ راه ها، و حمل و نقل هوایی را ساخت.
“THOUGH A GLASS DARKLY- U.S VIEWS OF THE CHINESE REVOLUTION”, William Hinton, Publisher Monthly Review Press.