لنین و نقش سیاستهای او در قحطی روسیه در زمان حکومتش ٬ در حاشیه تقاضای “دست نگه داشتن” از سوی رفیق یاشار سهندی

مقدمه:
رفیق یاشار سهندی مقاله ای نوشته بنام “رفیق صالحی نیا دست نگه دار”(۱). در این مقاله که حتما از عزیزان می خواهم مطالعه اش کنند، ایشان بدون اینکه هیچگونه استدلالی درش بیاورد، بعد از اینکه مدعی می شود من دانش آموز متقلبی هستم و اگر دستم به او می رسید”معلوم نبود چه بلائی به سرش می آوردم”! ، بعد از تکرار ناقص چند بحث من، در آخر مقاله اش می نویسد:
” . متاسفم من “بحث” شما را بحث نمیدانم که بخواهم استدلال در مقابل استدلال(!؟) شما بیاورم. دوباره تکرار میکنم تهمت های بورژوازی را بر علیه مارکس و لنین و انقلاب اکتبر دارید برای ما تکرار میکنید.”
من تعجبم از اینست که اگر ایشان بحث منرا “بحث نمی داند”، چرا اصلا باید مقاله بدون استدلال بنویسد؟! خیلی ها مقاله می نویسند و حد اقل مدعی هستند که استدلال دارند می آورند. این رفیق ما حتی اینکار را هم نمی کند! رسما دارد مقاله می نویسد و نوع بدون استدلالش را می نویسد! قرار است این مقاله “بدون استدلال ایشان” چه هدفی را متحقق کند؟ ظاهرا قرار است بعد از خواندن مقاله ایشان من همینطوری قانع شوم که دانش آموز متقلبی هستم و همینجوری “دست نگه دارم” چون این حرفهایم همه “تهمتهای بورژوازی است” بر علیه مارکس و لنین و سایر مقدسات ایشان!
اجازه بدهید این مقاله ایشان را مثل خودشان، جدی نگیرم و از ایشان بخواهم هر موقع توانست مقاله استدلالی بنویسد، من حتما پاسخ ایشان را مورد بمورد خواهم داد. اما از این فرصت استفاده می کنم و بحثی را در مورد نقش سیاستهای لنین در قحطی روسیه باز می کنم:
(۱)قحطی پدیده سیاسی اجتماعی است یا پدیده “طبیعی”؟
اگر ادبیات چپ را بخصوص در موضوع “بلایای طبیعی” بخاطر داشته باشید، این ادبیات معمولا روی اهمین درجه اول نقش سیاست و روابط اجتماعی در بروز بلایای طبیعی تکیه دارند. مثلا اگر زلزله در کشوری چند صد هزار می کشد، دلیلش را در خورد زلزله نمی جویند. در روابط اقتصادی اجتماعی که توسط سیاست طیقه حاکمه بر جامعه تحمیل شده می جویند. این اصل برخورد همه آنهاست که بنوعی خودشان را چپ می دانند. من هم به این خانواده از تفکر سیاسی متعلقم. البته فکر می کنم که عوامل دیگری هم در میزان خسارات انسانی نشای از بلایا موثر است و هر قدر به گذشته برگردیم این عوامل بخاطر ناتوانی کلیت منابع انسانی بیشتر از حیطه انسان و روابطش خارج می شود و هر قدر در تاریخ به جلو بیائیم، این بلایا بیشتر قادر به کنترل و پش بینی توسط انسان هستند و بیشتر عامل سیاسی اجتماعی در گسترش خسارات انسانی اهمیت می یابد.
در مقاله قبلیم (۲)، من مدعی شدم که مسدولیت قحطی روسیه در زمان حکومت لنین، بطور عمده به عهده اوست. میزان مرگ میر این قحطی که بین ۳ ملیون تا ۱۰ ملیون تلفات از هودش بجا گذاشت را مستقیما و عمدتا با لنین و حکومتش می دانم. مدعی هستم که اگر لنین و سیاستهای “کمونیزم جنگیش نبود” میزان این تلقات بمراتب کمتر بود. در استدلالم هم دقیقا دارم از دید چپ به این ماجرا نگاه می کنم . چرا که بنا به قاعده ادبیات چپ، حکومتها و نه طبیعت را باید در بلایای طبیعی مقصر اصلی دانست!
رفیق یاشار سهندی البته در مقاله اش “نخواسته استدلال بیاورد” اما ظاهرا به ما بدهکار می شود که اگر لنین را نباید در قحطی روسیه مقصر دانست ، چه عواملی را باید مقصر دانست؟ آیا او خواهد گفت که “امپریالیستها”، “طبیعت”…….؟ همانطور که مشابهین چنین “استدلالاتی” در حکومتهای کنونی می گویند؟ یا شاید قهر خداوندی؟!

(۲) تاریخ در مورد قحطی روسیه در زمان لنین چه می گوید؟

تاریخ در زمینه قحطی روسیه در دوران حکومت لنین می گوید(۳و ۴) که زمینه های این قحطی از جنگ جهانی اول شروع شد و با خشکسالی سالهای ۱۹۲۰ و ۱۹۲۱ بزرگترین کشتار را از مردم فقیر روسیه، از کودکان و دهقانان فقیر گرفت. تاریه می گوید که این قحطی بطور موازی با سیاست “کمونیزم جنگی” لنین مرتبط است. طبق این سیاست، کولاکها دشمن خلق اعلام شدند، سرکوبشان دستور انقلاب اعلام شد. ارتش سرخ و چکا رسما رفتند در روستاها تا کولاکها(مالکان بزرگ زمین که از قضا بزرگترین منابع تولید گندم هم بودند) را دستگیر کنند و اعدام کنند. سیاست دهقانی لنین در دوره کمونیزم جنگی این بود که همه تولید دهقانان را که اضافه بر مصرفشان بود به زور و با قیمت ثابت بخرد. پدیده بازار سیاه و قیمت دوگانه نتیجه این سیاست بود که با سرکوب بیشتر و اعدام دهقانان خرده پا که می خواستند پول بیشتر در بیاورند روبرو شد.
تاریخ می گوید که برای شروع واقعی قحطی ، زمینه های اجتماعی افت شدید تولید در روستاها از سالهای ۱۹۱۸ و ۱۹۱۹ شروع گردید. “مهاجرت معکوس” کارگران به روستاها در این دوره، باعث یحران عمیق جامعه شناختی در روستاها شد. تاریخ می گوید که در آستانه عوج قحطی در روسیه، دهقان روس نه توان تولید داشت و نه انگیزه تولید. زمینها که عمدتا بصورت دیم کاشته می شدند، رها شده بودند. نارضایتی در روستاها بر علیه انقلاب، آنقدر شدید شد که موج شورشهای دهقانی سراسر روسیه را در برگرفت و ثبام وسیع منطقه تامبوف توسط ارتش سرخ به خون کشیده شد که از نمونه های وضعیت فوق العاده نابسامان سیاسی اجتماعی در روستاها در دورانی بود که خشکسالی هم بیدار می کرد.
تاریخ می گوید که در مناطق تحت کنترل ارتش “سفید” چنین شدتی از مرگ و میر که در مناطق تحت کنترل ارتش سرخ بیداد کرد نبود! تاریخ می گوید که ارتش سرخ بعد از باز پس گیری مناطق “ارتش سفید” گندم تولید شده را می برد به مناطق”آزاد شده ارتش سرخ”! یعنی که وضع تولید در مناطق سرخ بطور واضحی بدتر بود!
تاریخ می گوید که در قاصله سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۱ که کمپینهای جهانی برای کمک به قحطی روسیه شروع شده بود، حکومت لنین حتی از گرفتن کمک خارجی سرباز زد چرا که این کمکها مشروط شده بود به نظارت بین المللی بر نحوه توزیع کمکها!
تاریخ باز می گوید که تنها در سال ۱۹۲۱ بود که با تلاشهای انسان دوستان جهان از جمله ماکسیم گورکی که آنموقع به توصیه لنین “محل زندگیش را عوض کرده بود” که معنی واقعیش تبعید به اروپا باشد! بالاخره لنین تصمیم گرفت که سیاست کمونیزم جنگی را رها کند و با شروع سیاست نپ، کمکهای خارجی تا سال ۱۹۲۳، توانست به دامنه کشتار قحطی روسیه لگام بزند.
خلاصه اینکه:
تاریخ می گوید که قحطی روسیه مثل تمامی “بلایای طبیعی” دوران معاصر، دلیلش انسانی بود. دلیلش برمی گردد به شکستن مناسبات تولیدی گذشته که با تمام عقب افتادگیهایش داشت نان بسیاری را می داد، و نداشتن برنامه عمل درست آلترناتیو. تاریخ می گوید که در سالهی ۱۸۹۱ و ۱۸۹۲ در خشکسالی شدیدتر از این قحطی در روسیه حدود ۴۰۰ هزار نفر کشته شدند!
تاریخ می گوید و بلند هم می گوید که اگر خواستی مناسبات کهن را بشکنی حواست باشد که این مناسبات نمی تواند در خلاء نابود شود و با تعدادی سرباز و شعبان بیمخ بروی “اعدامش کنی”!
تاریخ می گوید که بهترین شیوه ایجاد رقابت بین سازمان سوسیالیستی و سازمان کهن بود و نه نه “اعدام مناسبات” تولیدی”! با لشکرکشی!
این شد که من اعلام می کنم که مرگ و میر وحشتناک دوران فحطی روسیه نتیجه مستقیم حکومت لنین و رفقائی مثل یاشار سهندی هم وقتی خواستند “استدلال بیاورند” بیایند تاریخ را مستند بکار گیرند ببینیم چه در چنته دارند!

(۳) نمونه های دیگر تاریخی در مورد تاثیر سیاستهای ساده لوحانه “کمونیستی” در ایجاد نمونه چین در دوران مائو:
در چین هم در دوران مائو، قحطی بسیار وسیعی اتقاق افتاد که نزدیک ۳۶ ملیون نفر را به کشتن داد.در فاصله سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۱٫ رفیق یاشار سهندی بد نیست برود آن تاریخ را هم بخواند.!
خود حکومت جانی چین رقم کشتار قحطی را ۱۵ ملیون نفر برآورد کرده!
تاریخ می گوید که آنجا هم سیاستهای جناب مائو در عرصه “اقتصاد ” باعث اصلی قحطی بود. آنجا هم جناب مائو بطور وحشتناکی “چیز گیجه” گرفت. سیاست “کمونهای روستائی”، اجبار مردم شهر نشین به مهاجرت به روستا،مبارزه با “روشنفگران”!، توسعه “کوره های ستی برای تولید فولاد! و خیلی دیگر از کثاقتکاریها بنام کمونیزم! در چین هم ادعا این بود که مخالفین “عوامل بورژوا هستند که باید سرکوب شوند”!
رفیق یاشار سهندی باید این قحطی که مستقیما نتیجه حکومت سیاسی کمونیست ایدئولوژیک بود را هم برای ما در “مقاله استدلالیش” توضیح دهد!

خلاصه کنم:
من از رفیق یاشار سهندی تشکر می کنم که این مقاله غیر استدلالیش را برای من نوشت. از اینکه به شیوه غیر استدلالی مدعی شد که من شاگرد متقلب کلاس تاریخ هستم هم تشکر می کنم. هر قدر مخالفین من در سطح نازلتری ظاهر می شوند، حقانیت بحثهای من روشنتر می شود.
به رفیق یاشار سهندی می گویم که خیر رفیق! پیشنهادتان برای “دست برداشتن” را نمی پذیرم! به دودلیل ساده:
اول اینکه وجود نظریات آدمهائی مثل شما منرا نگران می کند. من آینده انقلاب ایران هستم. اگر پرچمداران انقلاب ایران درکشان در سطح شما باشد، این انقلاب است که صدمه می خورد. اگر پیشرو انقلاب نتواند ضعقهای لنین و کمونیزم تحت نام او را ببیند، اشتباهات او را تکرار می کند و تاوانش را مردم خواهند پرداخت. همانطور که مردم روسیه و چین بودند که تاوان نادانیهای لنین و مائو را پرداختند.

دوم اینکه من قکر می کنم درست می گویم و کم گفته ام و شماها و سایر گرایشات لنینیست از جمله توده ایها و گرایشات قدائی و غیره تمامی تاریخ چپ ایران را با ادبیات لنین پرستانه پر کرده اید و سالها باید زحمت کشید تا چپ و کمونیزم را از دید نظری از زیر آوار گرایشات مارکسیست- لنینیست بیرون کشید و کمونیزم کارگری مدرن و قرن بیست و یکمی را سازمان داد که تکرار لنین و مائو را سرلوحه خودش قرار ندهند.
مبارزه تئوریک با مارکسیزم-لنینیزم، یک بازی فکری از روی بیکاری نیست. پاسخ به دغدغه واقعی برای سازماندهی سوسیالیزمی است که با اعدام و سرکوب بنام دیکتاتوری پرولتاریا و قحطی بنام کمونیزم تداعی نشود!
بحثهای من همانطور که گقتم تازه شروع شده و برای جا اندختن بحثهایم راهی طولانی در پیش است. رفقائی مثل یاشار سهندی برای من بهترین زمینه توسعه بحثها را فراهم می آورند. از ایشانهم تشکر می کنم.

منابع دیگر:
(۱)یا شار سهندی: رفیق صالحی نیا دست نگه دار!
http://rowzane.com/fa/component/content/article/145-lenin/4523-1389-08-08-11-10-55.html
(۲)سعید صالحی نیا: درسهائی که من از انقلاب اکتبر می گیرم در حاشیه سالگرد انقلاب اکتبر
http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/4521-1389-08-06-06-12-13.html

(۳)قحطی در روسیه سال ۱۹۲۱
http://en.wikipedia.org/wiki/Russian_famine_of_1921
(۴)کمونیزم جنگی، ترور سرخ و فحطی دردوره لنین
http://econfaculty.gmu.edu/bcaplan/museum/his1g.htm
(۵) تاریخ قحطی در چین در دوران مائو
http://en.wikipedia.org/wiki/Great_Chinese_Famine