ابعاد چند گانه نقد لنین و اثرات آن در چپ , گپی دوباره با اسماعیل هوشیار

مقدمه:
اسماعیل گرامی،
مقاله کوتاه شما بنام یک تلنگرخودمانی(۱) را خواندم و مفید دانستم بحث نقد لنینیزم را با اتکاء به چند بحث مهم شما مقداری جلوتر ببرم. قبل از ورود به بحث شما می خواهم نظر خواننده گرامی را به مقاله ای از کاملیا همتی بنام لنین و ایران که در سایت روزنه هم درج شده جلب کنم(۴). این مقاله از نمونه های تیپیک مقالاتی است که شاید بیش از پنجاه سال در نشریات حزب توده در سالگرد انقلاب اکتبر منتشر می شد و ظاهرا دوباره در این سوی دنیا سربر آورده است!
در بحثهای مدل حزب توده ای، لنین بعنوان “حامی انقلاب مشروطه” معرفی می شد. همانطور که مثلا در هند، جواهر لعل نهرو لنین را معرفی می کرد. یعنی حامی گرایشات ملی و ناسیونالیست ضد امپریالیست (حتی وقتی به انقلاب مشروطه نمی شود همه اینها را هم اطلاق کرد!). شاید اینها در واقع بهتر تصویر درستی از لنین و مواضعش را در موضوع گرایشات “ضد امپریالیست” نشان می دادند. اما هر چه بود، داستان لنین و حمایتش از “انقلاب مشروطه” داستانی بسیار آشناست برای کسانی که با ادبیات حزب توده آشنائی دارند!
من نمی دانم کدام فعال کمونیزم کارگری می تواند چیزی بعنوان “انقلاب مشروطه” را حمایت کند تا چه برسد به اینکه حمایت لنین از این ماجرای درد آور و آشنا را بعنوان امری مثبت برای هر دو بگذارد در ویترین کمونیزم مدرن قرن بیست و یکمی!
یک شعر بامزه از عارف قزوینی، در مقدمه مقاله کاملیا همتی هست که اجازه می خواهم تکرارش کنم:
” ای لنین، ای فرشته رحمت!
کن قدم رنجه زود بی زحمت!
تخم چشم من اشیانه تُست؛
هین بفرما که خانه،خانه تُست.”
ملاحظه بفرمائید!
عارف قزوینی، لنین را “فرشته رحمت؟” می نامد. از او می خواهد “قدم رنجه کند؟” و قدمش هم روی “تخم چشم” جناب عارف قزوینی قرار بگیرد(معلوم نیست چرا باید این فرشته قدم رنجه کند و بیاید مثلا ایران و چرا مثلا روی خاک ایران هم نیاید و تخم چشم جناب عارف را نشانه بگیرد؟! )حالا فرض بگیریم یکی بگوید این بابا عارف قزوینی در آن موقع درکی مذهبی داشته و یک چیزی گفته مشکل اینجاست که کاملیا همتی این جملات را بخواهد بگذارد سر در مقاله اش! این علامت خویشاوندی ایشانست با درک حزب توده ای از لنین و “انقلاب مشروطه”!
چیزی که “انقلاب مشروطه” نام گرفت بسیار شبیه “انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷” بود. یک جنبش مردم بدبخت که سر نداشت و یک عده بازاری و آخوند ملا خورش کردند. همینجوری لنین را کیلوئی “حامی انقلاب مشروطه” اعلام کردن هم داستانی است در سطح حزب توده و نه بیشتر!
از این مقدمه که شاید بی ربط به بحث من و شما بنظر بیاید می خواهم یک نتیجه بگیرم و آن اینکه خیلی وقتها ما قربانی عادتهای خود می شویم. قربانی باورهائی که در گوشه مغزمان تلنبار می شوند و اول هم از خودمان قربانی می گیرند. می خواهم همینجا بحثم را متمرکز کنم روی چند نکته شما:
(۱) ورود به بحث چند بعدی نقد لنین

درست می فرمائید. نقد به لنین نقدی چند بعدی است. بررسی حقیقت را من همیشه شبیه باز کردن لایه های پیاز می بینم. از سطح شروع می کنی و زیر هر لایه، لایه ای دیگر کشف می کنی و باید صبور باشی و خسته نشوی و سرگیجه هم نگیری و نا امید هم نشوی. گاهی چشمت می سوزت، گاهی تردید می کنی که اصلا چه مرضی بود که با پیاز ور می روی و گاهی هم البته وسط همه اینها تازه از بیرون و درون حلقه دوستان، محبتهای زبانی هم نثارت می شود که ماجرای باز کردن پیاز را اشک آلودتر می کند!
نقد لنین، از زوایای متضادی می تواند انجام شود. تلاش من اینست که نقد لنین را بر دو پایه عقلانیت مدرن و حمایت از رادیکالیزم و کمونیزم قرن بیست ویکم انجام دهم. در این مسیر طبعا با “سدهائی” از سنت چپ روبرو می شوم که حاملان آنهم همانطور که دیدید فقط گرایشات توده ای – فدائی نیستند و مدعیان کمونیزم مدرن هم با همان پرنسیبها هنوز خودشان را “لنینیست” می نامند و این می شود که مقاله کاملیا همتی از سایت روزنه هم سر در می آورد!
اما چرا چنین است؟
به دید من چپ بخاطر رمانتیزم خصلتیش همیشه مستعد ساختن اسطوره است. اسطوره زمانی ساخته می شود که انسان نتواند جهانرا آنطور که هست بپذیرد و توان ذهنی تغییر جهان را هم نداشته باشد. لاجرم دست می زند به ساختن اسطوره. مثلا همینکه لنین می شود “فرشته رحمت” که باید قدم بگذارد به تخم چشم جناب عارف و خانم کاملیا همتی هم بعد از همه این ماجراهای صد سال اخیر، نفهمد که ماجرا چیست و ماجرای تخم و چشم را بگذارد بالای ویترین مقاله اش!
لذا من کاملا تایید می کنم که نقد لنین کاری است کارستان در فضای چپ ایران و نیاز به تلاشی گروهی دارد از سوی انسانهائی که کمونیزم و سوسیالیزم را از قالب اسطوره ای اش جدا می بینند. آدمهائی که توان دیدن دارند و شجاعت و صبر همان آدمی که بلد است پیاز را لایه به لایه پوست بکند!
نقد لنین از موضع مدرنیته و سوسیالیستی در دوران ما از سوی من شروع نشده و من مطمئن هستم با من تمام نمی شود. رفیق رحمت خوشکدامن در مقاله اخیرش بحثهای جالبی در نقد لنین دارد که باعث امید بیشتر منست.(۳)

(۲) “چپ” صف مجازی برای آرامشی کاذب؟
فرمودی که این روزها “چپ” فقط یک صف مجازی شده برای آرامشی کاذب. من تایید می کنم که بسیاری از “چپها” اینطور هستند که شما می گوئید! همانها که اسطوره می سازند، زیر سایه اش به آرامشی کاذب می رسند. درست مثل معتادان به تریاک که یک بست سلطانی اخیرا نصیبشان شده!
اما چپ را معادل اینها دانستن فکر می کنم علمی نباشد. چپ یک “جنبش روشنفکری” نیست و همه این خیل روشنفکر چپ هم در حد و قواره خانم کاملیا و جناب عارف و تخم چشمش نیستند!
به دید من چپ در مرحله نخست، دریچه جامعه است برای بیرون زدن از باطلاق موجود. نیازی است ذاتی وضع وارونه موجود. قبل از اینکه امری ذهنی و انتخابی باشد یک نیاز مادی است و گاهی بطور درد آوری به جهت ذهنی تمایندگی نمی شود. همینکه من و شما و رفیق خوشگدل و رفیق ثابت و خیلی های دیگر روی این آوار “چپ” اسطوره ساز گاهی سرمان را بالا می کشیم و به هم سلام می گوئیم و از هم قدرت می گیریم خوش علامت اینست که چپی دیگر هم هست! همینکه من و شما هنوز می گوئیم و می نویسیم و خیلی ها می خوانند و منتشر می کنند دلیل اینست که فضای دورانی که لنین فرشته ای بود که قرار بود روی تخم چشم آدمها فرود آید تمام شده و ماها داریم این بازیهای تخم چشمی را باطل اعلام می کنیم!

اجازه بدهید اعلام کنم که دوران تجدید نظری عمیق آغاز شده. این دوران پاسخ به مسئله انسان را از اسطوره ها هر قدر زیبا و “آرام بخش” بیرون نمی کشد. عقلانیت و میل و اراده به تحول رادیکال و انسانی دارد کار خودش را می کند و من و شما نمونه های آن چپ هستیم. باید به کارمان معتقد باشیم و رسالتمان را بشناسیم و سلاح برای اندیشه مان را براتر کنیم و در خدمت رهائی کامل انسان قرار دهیم.

(۳) آنها که تحریم می کنند توجیه و توهین می کنند و سکوت می کنند و بایکوت می کنند…!
مشاهده شما درست است! همانها که اسطوره سازند و اسطوره باور، در برخورد با این یورش عقلانی به بارگاه مقدساتشان همه این مراحل را طی می کنند. شما تجربه وسیعی در فرقه مجاهد داشته ای و همه این مراحل را دیده ای. اینها شبیه مراحل از دست دادن یک عزیز به جهت روانشناسی است که همه جا از خشم و انکار شروع می شود و به مرحله غم . نهایتا پذیرش واقعیت ختم می شود اگر پروسه بطور طبیعی طی شود.
اشکال اینست که در مورد انسانهای اسطوره ساز و اسطوره باور این روند طبیعی انکار تا پذیرش درست طی نمی شود و اینها گیر می افتند!
وقتی گیر افتادند دور خودشان می چرخند. اگر توان پاسخگوئی نداشتند، توهین می کنند اگر نشد تحریم می کنند. سعی می کنند با “انکار” و فروبردن سر مبارک در برف وانمود کنند که مسئله ای نیست!
عده ای اعلام کرده اند که من می خواهم “خودم را مطرح کنم”! ظاهرا باید آدم مازوخیستی باشم که خودم را سپر بلای حضرات بکنم که “مطرح” شوم!
اینهمه راه ساده تر و چربتر برای مطرح شدن و مطرح ماندن و مورد “علاقه” جماعت ماندن ظاهرا نبوده و یکی مثل من دارد اینجوری با پوست پیاز کندن و آبریزش دائم چشم در این گوشه دنیا خودش را “مطرح” می کند!
اینها “سلاح های شناخته شده” همان قوم یاجوج و معجوج است که اگر کمونیست بشوند فراخوان به فرشته لنین می دهند تا روی تخم چشمشان فرود آید ، نوع اسلامیشان را در ایران عاشقان خمینی می نامند و نوع عاشق رجوی و مهرتابانشان را هم شما بیشتر می شناسید!

(۴) قوانین سرسخت تکامل هرکودک سمجی را از شیرخواهد گرفت . مطمئن باشید !

کاشکی اینطور بود ! متاسفانه اگر همه کودکان از سیر گرفته می شوند، عده ای از این معتقدین به لنین فرشته تا دم گور منتظر قدمهای او خواهند ماند! فوانین سرسخت هم قادر به بالغ کردن برخی از اینها نیست.
مهم اما شاید این باشد که ما کوتاه نیائیم. مهم اینست که خوشبینی تاریخی خود را مشروط به پیروزی حتمی “حق بر باطل” هم نکنیم و از این اعتقاد هم خلاص شویم که در نسل ما قرار است همه مشکلات حل شود. انتظارمان را کمی پائینتر بیاوریم. این کودکان سرسخت و مخالف بالغ شدن را به کوچکی شان ببخشیم و کارمان را جدی بگیریم و بنویسیم و با هم کارکردن را تمرین کنیم و خسته نشدن را بعد از هر بار خسته شدن فریاد بزنیم.
آن پیاز لایه به لایه هنوز و هر روز دوباره نو می شود و آماده است چشمهای ما را بسوزاندو دارد ما را به مبارزه می خواند. هیچ لذتی بالاتر از این نیست که آخر شب به خود بگوئیم که یک لایه دیگر ازش کندیم!

زنده باشی عزیز!

منایع دیگر:

(۱)اسماعیل هوشیار: یک تلنگر خودمانی!
http://www.azadi-b.com/J/2010/10/post_522.html
(۲)سعید صالحی نیا: ریشه های هویتی کمونیزم کارگری و برداشت ایدئولوژیک از لنین پاسخ به اسماعیل هوشیار
http://rowzane.com/fa/component/content/article/145-lenin/4089-1389-06-15-12-02-53.html
(۳)رحمت خوشکدامن: لنین و بلشویکها و انقلاب اکتبر ٬ بخش دوم
http://www.azadi-b.com/J/2010/10/post_509.html
(۴) کاملیا همتی: لنین و ایران
http://behzadbozorgmehr.blogspot.com/2010/10/blog-post_25.html