چرخه معیوب بین درک طبقاتی ودرک آزادی ٬ پاسخ سوم به رفیق احمد ثابت

مقدمه:
دو متودولوژی کاملا متضاد در برخورد به بحث لنین و آزادی در میان مقالات رفقا دیده می شود. هنوز اکثریت مطلق رفقا به مسئله برخورد ایدئولوزیک می کنند. نمونه اخیرش رفیق ف.فرخی است که دارد با تلاشی عجیب سعی می کند بحثهای منرا به کائوتسکی وصل کند! دیدگاه ایدئولوژیک اصولا از درک مسئله در زمان خودش عاجز است. مسائل جدید را با آنچه در گذشته فکر می کند یافته، یعنی قالبهای فکریش می سنجد. بعد از جور کردن و بهتر بگوئیم، چپاندن واقعیت در قالب قدیمی و این همانی ساختن، تازه سعی می کند که پاسخ گذشته را به سوال امروز بدهد. دیدگاه ایدوئولوژیک، تاریخ را دور تسلسل می بیند. همه چیز تکرار می شود، چیزی نو در تاریخ وجود ندارد. اینطور البته دردسر فکر کردن را کم می کند!

 این می شود که سعید صالحی نیا در ذهنیت این “ناقد ایدئولوژیک” باید تبدیل شود به همان کائوتسکی که البته هم مسخره است و مضحک! اما تقصیر از سعید صالحی نیا نیست که شاید تقصیر از فردی باشد که این همانی را ابزار تحلیلش قرار داده!

اینست که تحلیلهائی از این نوع ، چیزی را حل نمی کند که هیچ، مشکل را دوچندان می کند. رفقائی مثل ف.فرخی نه تنها توان پاسخ دادن به بحثهای منرا ندارند بلکه تازه باید مستدل کنند که این همانیشان بر چه پایه هائی استوار است! یعنی کارشان سخت تر می شود!

متد علمی و منطقی مقداری بیشتر کار فکری می برد و البته همین مشکل ساز می شود برای ایدئولوگها! ایدئولوگ فقد بلد است از “تاریخ استنتاج کند”. برای حل مسئله کنونی، آنرا با مترهای گذشته اش که خودشان هم معلوم نیست از کجا آمده اند قد می کند و فرمولهای معدودی هم صادر می کند. اگر لنین مخالفش را مرتد اعلام کرد و نوکر امپریالیزم، کافی است ایدئولوگ ما هم ، بکجوری اینهمانی برای سعید صالحی نیا بتراشد تا ماجرا بشود همان جنگ لنین با کائوتسکی!

پدیده موجود را سعی می کند مستقل از یافته ها و قالبهای گذشته بررسی کند. حتما از تجارب گذشته باید استفاده کرد اما تلاش برای حل مسئله امروز از طریق این همانی ، خودش مضحک ترین می شود. اینست که آن چپهائی که سعی می کردند انقلاب ۵۷ را از طریق این همانی با “اثار کلاسیک” تحلیل کنند، کارشان بدجوری گره می خورد! بیشترشان “بعد ضد امپریالیستی و عمیقا خلقی” در خمینی یافتند و طبق دستورات لنین و استالین، “در جوامع عقب افتاده” از جنبش ضد امپریالیستی حتی اگر خورده بورژوائی و واپس گرا بود “شدیدا حمایت کردند!”

رفیق احمد ثابت در بحثهایش اینکار را نمی کند. از خود منطق شروع می کند که این بسیار امر مهمی است. اما با مطالعه بحثهایش اینطور می فهمم که وی درک طبقاتی را در تضاد با مفهوم آزادی می داند و چون معتقد به درک طبقاتی است، می شود منکر شعار آزادی بدون قید و شرط بیان و تشکل و اعلام می کند که دنبال کردن این شعار یا خوش خیالی است یا ریاکاری! این اساس برداشت ایشانست که در مقاله سومش ارائه شده. اجازه می خواهم چند پاسخ به ایشان داشته باشم:

رفیق عزیزم احمد ثابت:

 

(۱)آزادی بدون قید و شرط؟!

 

در مقدمه بحث رفیق ثابت، ایشان دارد ثابت می کند که آزادی بدون قید و شرط ممکن نیست. من کاملا با ایشان موافقم و دلایل بسیاری دارم که در هیچ تاریخ زندگی انسان چه در گذشته و چه در آینده، آزادی بدون قید و شرط ممکن نیست! جبر هم در عرصه جامعه و چه در عرصه طبیعت همیشه آزادی را محدود می کند. اساسا نمی شود از آزادی صحبت کرد و از جبر صحبت نکرد. آزادی خودش با محدودیتش مشخص می شود. اما این چه ربطی به بحث من و شعار کمونیستهای کارگری دارد؟!

بحث ما، آزادی بدون قید و شرط بیان و تشکل است و نه آزادی بطور کلی! اگر رفیق ثابت قرار است نقدی به بحث آزادی بدون قید و شرط بیان و تشکل داشته باشد بفرماید همین را نشانه بگیرد و رد کند!

مثلا توضیح دهد که چرا نمی شود گذاشت نژادپرستها، ناسیونالیستها و مذهبیها مرتب بروند بالای ممبرشان و هی مزخرف تحوبل مردم بدهند؟ اگر کمونیستها و انسانهای مترقی بتوانند پاسخشان را بدهند چه اشکالی پیدا می شود و کدام آسمان به زمین می رسد و چه ناموسی مورد تعرض قرار می گیرد؟

برعکس من می گویم که آزاد کردن اینها به همراه آزاد کردن مخافشان، دقیقا راه را برای انزوایشان آماده می کند. در امریکا که آزادی بیان کمی بیشتر است، کوکلوس کلانها هر چه در خیابانها زوزه می کشند کسی بهشان توجه نمی کند. اگر محدود می شدند ، حتما دایزه مردم فریبیشان بیشتر می شد. مگر نه؟

 

(۲) آیا ممکن است بورژوازی تحت شرایطی مقاومت نکند در مقابل دولت کارگری؟ شماباید آن شرایطی که در آن ممکن است بورژوازی مقاومت نکند را ترسیم کنید.

خیر عزیز! اینرا هم من نگفتم! قانون جامعه طبقاتی که جامعه آنتاگونیستی است اینست که سرمایه دار اگر منافعش در خطر باشد مقاومت می کند. هرگز نمی شود اینرا منکر شد. سوال اینست که این مقاومت را در هم بشکنیم؟ با اعدام و سرکوب و تبعید و تئوریزه کردن همه اینها آنطور که لنین کرد؟

لذا اجازه می خواهم “شرایطی که بورژوازی مقاومت نمی کند” را هم ترسیم نکنم! بجایش می توانم شرایطی را ترسیم کنم که به اتکاء به انقلاب مردم و حمایت جامعه و آزادی بیان و تشکل، بورژوازی نتواند بمب منفجر کند و ترور کند و نتواند جامعه را به خشونت بکشد و منزوی شود. شرایطی که سیاسی کار کردن را به بورژوازی بشود تحمیل کرد و در جنگ سیاسی شکستش داد. این هدف منست. نه اینکه حتما می شود، اما هدفم قرار می دهم. ابزارش را هم گسترش آزادیها و گسترش دخالت مردم می دانم. این فرمول را از تئوریزه کردن اعدام و سرکوب بنام دیکتاتوری پرولتاریا بسیار عملی تر می دانم و مدعی هستم جامعه بیشتر پشت من قرار می گیرد. همین!

 

(۳) “سرکوب طبقاتی، آزادی را محدود خواهد کرد”!

“سرکوب طبقاتی” یعنی چه؟ آیا منظورتان اینست که نفی استثمار انسان از انسان، آزادی را محدود می کند؟! آیا جامعه را برابر اعلام کردن و حقوق انسانی کودک و زن را اعلام کردن و برابری را حق همه انسانها دانستن، باعث نفی آزادی است؟! شما تعریفتان از “سرکوب طبقاتی” دقیقا چیست؟

اساسا من مخالف بکارگیری کلماتی مثل “سرکوب طبقاتی و دیکتاتوری پرولتاریا” هستم. اینها نه در شکل و نه در مضمونشان متناسب با اهداف جامعه سوسیالیستی نیستند. حامل این کلمات مثل دکترهای بدخط باید دنبال نسخه اش مرتب بدود و ترجمه کند! یک دلیلش همین “تناقضی است” که شما بین سرکوب طبقاتی و آزادی جسته اید!

(۴) “(صالحی نیا معتقد است): تنها راه اینکه بورژوازی دوباره به قدرت بر نگردد، دادن “آزادی بدون قیدو شرط سیاسی”است.”

خیر عزیز! من اساسا با کلمه “تنها راه” مشکل دارم! هیچ راهی تنها راه نیست و هیچ مسئله ای یک پاسخ ندارد! اما مدعی هستم که گسترش آزادی مهمترین ابزار پائین کشیدن نظم کهن و ضد انسانی استثماری است. همانطور که توضیخ دادم، آزادی فقط در عرصه بیان و تشکل نمی ماند و به مقهوم و مکانیزمی عمیق تر ، عبارتست از گسترش مداوم مشارکت مردم و جامعه در روند اجتماعی شدن و نه دولتی شدن)تولید و توزیع است. گسترش آزادی از سطح به عمق، از روبنا به زیربنای جامعه، نظام بهره کشی و هوادارانش را منزوی می کند. حالا شما این حکم منرا نشانه بگیرید و رد کنید!

(۵) “توان متمدنانه از قدرت کناره رفتن”

قبلا هم این بحث را ارائه دادید و جواب گرفتید. اما دوباره تکرار می کنید که:

” طبق اعتقاد شما باید بجای سرکوب بورژوازی آزادی بیشتر داد و اگر نشد، متمدنانه گفت ما چون به “آزادی بدون قیدو شرط سیاسی” ایمان داریم مال شما خدا حافظ. باید ببینیم که در بر نامه تمام آن احزابی که این شعار رامی دهند بندی، تبصره ای، ماده ای که آن واگذاری را توضیح دهد وجود دارد یانه، من که تا حالا آنرا ندیده ام.”

درست می فرمائید که در برنامه حزب کمونیست کارگری ایران اینطور فرموله نشده که اگر ما رای نیاوردیم در شوراها می رویم کنار. اما :

الف: گفته ایم که نظام شورائی را نظام درست می دانیم و نه نظام سیاسی تک حزبی. معنیش اینست که در مدیای حزبی و در تلویزیون هم گفته ایم که اگر مردم به نمایندگان ما رای ندادند، به رایشان احترام می گذاریم. اساسا پذیرش نظام شورائی و نفی نظام تک حزبی ترجمه به فارسیش همینست که ما توان کنار کشیدن از قدرت را داریم

ب: بسیار مفید است که در برنامه تصحیح شده حزب ما این تصریح شود. ما در برنامه مان بسیاری ایرادت دیگری هم هست و حتما باید تصحیح شود ، یکیش هم همین! اگر نثصی در برنامه حزب ما باشد دلیل نادرستی نظریه آزادی بدون قید و شرط بیان و تشکل نیست! امیدوارم شما هم به حزب ما بپیوندید تا در کنار هم در کنگره بعدی تلاش کنیم ضعقهای برنامه مان را تصحیح کنیم!

شما فعلا همین نظریه را رد بفرمائید!

 

(۶) مقابله با مخالف و مسئله آزادی بیان:

می فرما ئید:

“قبل از به قدرت رسیدن و پیروزی انقلاب هر جا که “ضد انقلاب” را در حال جلسه گذاشتن و به خیال خودمان پیش روی دیدیم برویم و جلسه آنهارا به هم بزنیم اول سوت بزنیم بعد اگر نشد شیپور بعد اگر نشد چند نفر مان لخت شویم تا جلسه بهم بخورد ،که البته این تا این جا آنچنان اشکالی مغایر با آزادی ندارد  وبیشتر باعث خنده  خواهد شد و این تنها کاریست که فعلأ از دست ما بر می آید.اما بعد از به قدرت رسیدن کار اعتقاد به “آزادی بدون قیدو شرط سیاسی” یک مقدار فنی تر میشود.”

الف: ظاهرا شما مقداری هنوز از ماجرای کنفرانس برلین ناراحتی درسته؟! اساس کنفرانس برلین افشای هواداران رفرمیزم رژیم اسلامی بود که حزب ما کاملا درست می گفت. اساس شکل برخورد رفقای ما هم درست بود. ما اجازه خواستیم حرف بزنیم اجازه ندادند. هر کار توانستیم کردیم تا توجه مدیا جلب شود که موفق شدیم. اینکه ما “لخت شدیم” هم درست نیست. آنکه لحت شد نه دستور حزبی داشت و نه اساسا حزبی بود اما آزاد بود که هر کاری خواست بکند که شما هم تایید می کنید. اجازه بدهید بجای بحث حاشیه ای برویم سر اصل مسئله!

 

ب: اینکه می گوئیم آزادی بیان و تشکل باید مطلق باشد یکی از مصداقهایش هم ایجاد تظاهرات مخالف است. اینکه چگونه تظاهرات مخالف سازمان یابد تا حق بیان افراد و گروهها رعایت شود کاملا امر مهم و بقول شما فنی است.

وقتی از حق بیان حرف می زنیم، باید فرق گذاشت به حق بیان آزاد مخالف و حتی مرتجعی که جنایت نکرده و آنکه جنایت کرده. آدمهای جانی باید بروند دادگاه. حق سخنرانی در جامعه ندارند دادگاهشان البته باید علنی باشد و این نقض آزادی مطلیق بیان نیست. آزادی مطلق بیان مربوط به افراد ی است که جنایت نکرده اند و مجرم نیستند. اینها باید دستگیر شوند اول و پروسه قانونیشان طی شود.

در کنفرانس برلین متاسفانه هم جانی رژیم و هم حامی رژیم نشسته بودن در کنار هم! این بود که عکس العملها مشکلنر بود! اما فکر می کنم در حد توان رفقای حزب ما کار درستی شد و مورد قبول. در جامعه آزاد فضا برای پیشبرد آزادی و عمل بهتر به آزادی فراهم خواهد شد. اما همه این بحثها باز نقض بحث ما در مورد لزوم آزادی مطلق بیان و تشکل نیست!

ج: حتما بعد از بقدرت رسیدن” کار آزادی مطلق بیان و تشکل “فنی تر” می شود! دقیقا از همین روست که من حالا دارم این بحث را باز می کنم و حتی با رفقای خودم در حزبم مسئله دارم! پذیرش اینکه ما ادامه سنت لنین هستیم، بزرگترین مسئله را می سازد! دقیقا از همین روست که من روی این اصل می کوبم که سنت ما نمی تواند “لنینیزم” باشد و باید هوشیارانه با لنین در این موضوع مرزبندی کنیم!

 

(۷) شورای مدافع اعدام!

می فرمائی:

” تصور کنید که در شورائی یکی از مهره های رژیم را گرفته اند و در بحثی که شده هواداران مجازات اعدام اکثریت را آورده اند و شخص را میخواهند اعدام کنند خوب اگر دولت کارگری بخواهد جلوی این کار غیر “قانونی” را بگیرد یا باید با زور “سرکوب” واردشود ویا از خیر اجرای قانون بگذرد.”

اگر در سطح جامعه ایران ، اعدام ممنوع شود که حتما خواهد شد، ناشی از اجماع عمومی جامعه است. ناشی از انقلاب است. یعنی اکثریت مطلق جامعه مخالف اعدام بوده. حالا اگر یک شورای محلی بر فرض مخال شما که محال نیستٍ بخواهد اعدام کند حتما آن حکومت پلیسش را خواهد فرستاد و عاملان و عامران چنین جنایتی را دستگیر خواهد کرد و مانع خواهد شد. این امری طبیعی است و اسمش “سرکوب طبقاتی” نیست. اسمش رعایت قانونی است که جامعه بهش خکم کرده. اصلا هم ربطی به ادعای شما مبنی بر عدم امکان آزادی مطلیق بیان و تشکل ندارد!

 

(۸) “چیزهائی که به مخیله نمی رسد”!

می فرمائی:

” از این نوع مثال ها و صدها نوع دیگری که به مخیله کسی فعلأ نمی رسد در بعد از سرنگونی بورژوازی اتفاق خواهد افتاد که موضوع سرکوب و محدودیت” آزادی” به ضرورت جامعه طبقاتی موجود تحمیل خواهد کرد.”

رفیق عزیزم!

آزادی قاعده یک بازی است. مثل سوسیالیزم و برابری. اینها قاعده بازی هستند. مثل هر بازی دیگر، هزاران احتمال ممکنست در بازیها پیش بیاید. اساسا زیبائی بازیها همینست که احتمالات غیر قابل پیش بینی درشان هست. اینکه احتمالات غیر قابل پیش بینی هست ئلیلش اینست که داریم در مورد آینده و در مورد یک جامعه انسانی پیچیده صحبت می کنیم. همین! صرف وجود احتمالات ، دلیل رد قانون بازی نیست!

ما کمونیست هستیم. می هواهیم آزادی و برابری بشود قواعد بازی زندگی انسان. تا انسان بتواند رشد کند و انسانتر و انسانتر بشود. تئوری ساختن برای اینکه آزادی نمی شود چون سرکوب طبقاتی و دیکتاتوری پرولتاریا را یک بابائی زمانی مطرح کرده، توهین به انسان و فردای انسانیت است. احمق غرض کردن جامعه ای است که سالهاست دارد با جنایتکارترین دیکتاتوری سرکوب می کند. اگر هنوز ما دنبال این کلمات هستیم، عیب از ماست! خودمان را بشکنیم! آینه را شکستن خطاست!

باز هم از خواننده برای اطناب بحث عذر می خواهم!

 

منابع دیگر:

 

 

 

 

 

(۱)احمد ثابت:”آزادی” و انقلاب … جواب به صالحی نیا (٣)

http://www.azadi-b.com/J/2010/10/post_608.html

(۲)سعید صالحی نیا: “معضل” آزادی بدون قید و شرط بیان و تشکل و سوسیالیزم! پاسخ دوم به رفیق احمد ثابت

http://rowzane.com/fa/component/content/article/145-lenin/4268—-qq—————-.html

 

(۳)سعید صالحی نیا: چرا نقد کمونیستی به لنین در حزب کمونیست کارگری ایران مطرح می شود؟ پاسخ به احمد ثابت

http://rowzane.com/fa/component/content/article/145-lenin/4118-13

(۴) ف.فرخی: عروج کائوتسکیسم به شکل مضحکش , مختصری در مورد مارکسیسم و دمکراسی و اعدام

http://www.azadi-b.com/J/2010/10/post_27.html