“معضل” آزادی بدون قید و شرط بیان و تشکل و سوسیالیزم! پاسخ دوم به رفیق احمد ثابت

مقدمه برای خواننده:
این مقاله ۲۴ام من در موضوع لنین و آزادی است. همانطور که پیش بینی می کردم، زمان و تداوم بحثها باعث شد که مسیر بحثها بقول معروف به بخش عمیق تر این بحث حرکت کند. این مسیر نمونه ای است که ثابت می کند که در فضای آزاد، تضارب افکار وقتی ادامه یابد، انتخاب طبیعی کار خودش را خواهد کرد و سره را از ناسره جدا می کند. این مشاهده را اگر در سطح وسیعتر بسط دهیم می رسیم به همان حکم که آزادی بیان چیزی بسیار مهمتر از یک انتخاب اخلاقی است. آزادی بیان شرط مسلم تکامل اندیشه است و تکامل اندیشه سلاح بی همتای تکامل همه ابعاد زندگی انسان.
نقد لنین از موضع آزادی، وقتی ادامه یافت، سوالات مهمتری را در پیش روی ما کمونیستها قرار می دهد. این سوا مطرح می شود که اگر با دیکتاتوری و سرکوب نشود سوسیالیزم را سازمان داد، که لنین ثابت کرد که نمی شود، آیا راه دیگری هست؟ یا باید مثل هواداران سوسیال دموکراسی مسیر عقب گرد را رفت و از “خیر” سوسیالیزم گذشت و به “سرمایه داری منصفانه و تحت کنترل دل خوش کرد” و تبلیغ کرد که “سرمایه داری بعد مثبتش ایجاد انگیزه است” و انسان اساسا و ذاتا برای حفظ انگیزه باید “رقابت” کند و….؟! این مسیر عقب گرد را دیگران رفته اند و بعد از یکی دو پیچ سر از حمایت از نظم موجود در آورده اند و ویترینهائی شده اند برای نظام “بازار آزاد!”.
مسیر دیگر، تلاش برای یافتن مسیری است که سوسیالیزم را با مبانی آزادی دوباره پیوند بزند بدون اینکه با مبانی بهره کشی و سرمایه داری پیوند بخورد. این مسیر تا بحال بطور عملی جائی پیاده نشده و مثل همه کارهای بزرگ ایتدا باید روی نقشه طرحش کامل شود. اما شروعش همینست که تکلیف نحوه “لنینی” حقنه کردن دولت پرولتری با زور سرکوب و دیکتاتوری روشن شود. حل مسئله سوسیالیزم و آزادی به این گره خورده که صورت مسئله را درست نوشت. نمی شود با حفظ طراحی لنینی به استقبال سوسیالیزم انسانی و آزادیخواه رفت. البته در قلعه های ذهنی حافظان “لنینیزم” شاید بشود اما جامعه دیگر رشد کرده و اینها را جدی نمی گیرد!
من معتقدم این مسیر یعنی نقد لنینیزم شروع فعالیت جدی تئوریک است برای ساختن تئوری سوسیالیزم انسانی. این نقد بر اساس فرض نقی کار مزدی و سازماندهی سوسیالیستی استوار است. نقدی کمونیستی به لنین است. نه تنها امکان پذیر است بلکه تنها راه سازماندهی کمونیزم قابل دفاع در قرن بیست و یکم خواهد بود. این راه را من به هیچ وجه مدعی پیدا کردنش نیستم. شاید نزدیک به یک قرن باشد که کمونیستهای سراسر دنیا از جمله ایران بهش قکر کرده اند. اساسا سوسیالیزم انسانی و کمونیزم امسانی واژه هائی بوده اند که قبل از بدنیا آمدن منهم بکار رفته اند. بنابر این اگر من کاری می کنم بمیان کشیدن دوباره همین نیاز است و امید من اینست که این بحثها مقدمه سازماندهی پروژه ای باشد در خدمت ساماندهی  تئوری کمونیزم کارگری و برای بسط آن در مقوله آزادی که در مرحله بعد بشود چراغ راه پراتیک و سیاست.
این مقاله را اختصاص می دهم به پاسخ به رفیق احمد ثابت. مقاله ایشان را من جدی ترین مقاله ها در این موضوع یافتم. احمد ثابت نشان می دهد که سالهاست دغدغه منرا داشته و توانسته پرده های این بحثهای اخیر را بکناری بزند و محتوی بحثها را از شکلشان جدا کند و بحث را به بخش عمیقش بکشاند همانطور که باید کشیده شود و من از ایشان بسیار متشکرم:
رفیق عزیزم احمد ثابت،
از مقاله دوم شما (۱) بسیار لذت بردم. بحثهایتان بسیار سازمانیافته و منطقی ارائه شده بود و من با بسیاری از آنها موافقم. مشخص است که شما سالها همین دغدغه های منرا داشته اید و از تاریخ شکل گیری کمونیزم کارگری هم اطلاع دارید و احتمالا جزئی از این تاریخ بوده اید. با شما موافقم که مخالفان بحثهای من عمدتا به کاهدان زده اند. آنها فکر می کنند که اگر کسی به لنین نقد کند، لزوما دارد کافر و مرتد به کمونیزم و سوسیالیزم می شود که اگر هم بشود شایسته اینگونه برخوردها نیست. با شما موافقم که فرقه علی جوادی با ناشیگری خصلتی که دارد نتوانست تشخیص بدهد که مواضع رفیق حمید تقوائی در دفاع از لنینیزم است و از خود هواداران این فرقه بسیار انسانی تر و عمیق تر از لنینیزم دفاع کرد. علی جوادی و دوستانش اینبار هم طعمه تنفر خودشان از حزب کمونیست کارگری شدند و برای دیگران صحنه ای مضحک آفریدند!
یک نکته محوری را اینجا مطرح می کنم:
تمامی بحثهای ما در مورد سوسیالیزم بعنوان طرح آینده، بحثهای روی کاغذ است و مثل همه بحثهای روی کاغذ تا عمل نشود نثاط ضعق و قدرتش معلوم نیست. نه شما و نه من می توانیم مدعی طرح نهائی باشیم. اینجا بحثهای ما فقط با ملاک منطق قابل سنجش است و ملاک تجربی قابل سنجش متاسفانه در دست نیست و تلاشهائی که برای بکارگیری تجارب “موجود” در دتایید یا رد تئوریهای سوسیالیزم انجام می شود همه داری ضعف متدولوژیک هستند .
اجازه بدهید به چند نکته شما به تفصیل بپردازم:
(۱) بحث آزادی بدون قید و شرط بیان و تشکل اولین بار نیست که توسط صالحی نیا مطرح شده:
الف:  با شما کاملا موافقم! در سطح جنبش کمونیستی جهانی این بحث بسیار کهنه است. تلفیق سوسیالیزم با آزادی از همان روز اول طراحی تئوری سوسیالیزم مسئله ساز بوده. سوسیالیزم اولین جامعه انسانی است که قرار است طراحی شود. جوامع انسانی تا بحال بر اساس قانون تکامل انواع و کورکورانه تکامل یافته اند. نظریه پردازان نظام سرمایه داری همیشه روی همین اصل بدرستی اشاره می کنند که سرمایه داری “شکل طبیعی” تکامل جامعه انسانی است البته نمی گویند که این جامعه “انسانی” با قانون واحدی بنام هر کس قوی تر است محق است ضعیف را بدرد و نابود کند یا به انقیاد در آورد استوار شده. از این زاویه باید اذعان کرد که جامعه سرمایه داری ، شکل تکامل یافته قانون جنگل در جامعه انسانی است که دارد بتدریج درک می کند که انسان با حیوانات فرق دارد و دارد کورمال کورمال بدنبال سازمانی اجتماعی می گردد که بر اساس قانون جنگل استوار نباشد که ما اسمش را سوسیالیزم می گذاریم. بنابر این من بر خلاف منصور حکمت معتقد هستم که زیر پوست هر انسانی سوسیالیزم را نمی شود پیدا کرد! زیر پوست آدمها حیوانی هست که می خواهد خودش زندگی راحت داشته باشد و اگر تناقضی بین وجود خودش و جامعه ایجاد شود ، بطور نرمال وارد جنگ می شود تا سهمش بیشتر شود. انسان زیر جلدش همان حیوانی است که دنبال قانون انتخاب اصلح است.
سوسیالیزم در این سو، یک طراحی عالمانه و اندیشمند است که قانون انتخاب طبیعی را و قانون جنگل را می خواهد برای اولین بار بزند کنار. سوسیالیزم یک طراحی عالمانه از سوی انسان است. برای اولین بار انسان قرار است سازمان اجتماعیش را بر عقلانیت استوار کند. این مسئله را سخت می کند و بی نهایت پیچیده. چیزهائی که طبق قانون انتخاب اصلح ملیونها سال “قانون” بوده قرار است جایش را بدهد به عقلانیت برابری طلب.
برای پیاده کردن این سوسیالیزم، ما نه تنها با طبقات حاکمه مواجه هستیم بلکه با عادت همه اکثریت جامعه و گرایش نهفته در ژنتیک رفتارهای انسانها. آزادی از سوی دیگر، حق انتخاب دادن است به انسانها. سوال ساده این می شود که چکار باید کرد که اگر خود این انسانها نخواهند بروند جلو و بخواهند همانطور که بوده زندگی کنند؟
زندگی و حیات اصولا بر دو پایه استوار شده: یکی تکامل و دیگری عقب گرد و نابودی. خود موجود زنده اساسا از تعییر بدش می آید. تعییر دشمن موجودات زنده است و نابودی انواع همیشه بخاطر عدم توانائی در تغییر اتفاق اقتاده. طراخی سوسیالیزم خودش بزرگترین شوک است برای انسانها و در مقابل عادت آنها. لذا ممکنست انسانها “انتخاب کنند” که سوسیالیزم نباشد!
لذا من مدعی می شوم که بحث من همسن بحث سوسیالیزم خواهی است و خوشحالم اینرا که ضرورتی است فهمیده ام و دوباره مطرح کرده ام. آنهم از زاویه همان سوسیالیزم خواهی که نگران نابودی انسان در مسلخ سرمایه داری است.
ب: بعد دیگر این بحث شما بر می گردد به تکرار این بحث درون جنبش کمونیزم کارگری و سابقه اش در اتحاد مبارزان کمونیزم و زمانی که بحثهای منصور حکمت در نقد لنین مطرح شد. من ایتجا فکر می کنم که تکرار بحث بحث من در این زمان، خودش نشانه عدم پاسخ دهی درست “آنزمان” رفقا به مسئله آزادی و سوسیالیزم است. تکرار این بحث در شرایط حاضر از پایگاهی که من مطرح می کنم، که نه از خواستگاه “دموکراسی خواهی است”(آنطور که رفیق آسنگران مدعی بود!) و نه از خواستگاه مخالفت با انقلاب(آنطور که رفیق تقوائی پیش بینی می کند!) ، عبارتست از یک بحث برای بازسازی تئوری کمونیزم کارگری حول درک اصولی از مسئله آزادی و سوسیالیزم و شروعش البته بدرستی همانست که تکلیف با لنین و درک نادرستش از آزادی مشخص شود!
(۲) توان کناره گیری مسالمت آمیز و “پارلمانتاریزم”

شما نوشتید:
“… اگر در فردای به قدرت رسیدن کارگران ، آنها نتوانستند جامعه آینده را سازمان دهند و به سوی دموکراسی و سوسیالیسم هدایت کنند ، خیلی ساده باید کنار روند و راه را برای نیروهای دیگر باز بگذارند ، نه اینکه به هر قیمتی قدرت را نگه دارند و از طریق سرکوب هر آن کس که مخالفند ، نابود کنند ….. دوستان چرا این قدر راه خودتان را دور و مشقت بار کرده اید چرا بجای این همه رنج و زحمت”انقلاب” نمی روید با مبارزه پارلمانی وبصورت بسیار متمدن و از راه درستش “دمکراسی و سوسیالیسم”را برقرار کنید؟”
با بحث اول شما کاملا موافقم! فکر می کنم در حزب کمونیست کارگری هم این اعتقاد حاکم است که حکومت سوسیالیستی امری کاملا انتخابی است. نه حزب و نه کلیت نظام را باید خارج از دسترسی مردم قرار داد. اگر مردم نخواستند باید بتوانند از طریق شوراهایشان هر طور که می خواستند زندگی کنند. این توان تغییر حاکمیت و نظام زندگی خودش بهترین نیروست که ما کمونیستهای کارگری به قدرت نتوانیم “تکیه بزنیم” و از امر روزمره مردم که آزادیهای بیشتر و زندگی بهتر است غافل شویم! مردم باید حرف اول را بزنند و قانون هم باید اینرا تضمین کند. حزب ما در برنامه اش نه خکومت تک حزبی هست و نه نظام الی الابد!
بحث دوم شما را مرتبط با بحث اول نمی دانم و با آن مخالفم! بحث دوم شما دارد یک شیوه معین برای بقدرت رسیدن را “عمده ” می کند. پارلمانتاریزم بعنوان یک شیوه بقدرت رسیدن در نظامهای دموکراسی حتما باید توسط حزب ما استفاده شود. اگر نشده دلیلش اینست که در ایران نظام دموکراسی وجود ندارد! اگر ایرام مثل سوئد بود، ما هم حتما آنجا بودیم و برای رسیدن به قدرت بطور پارلمانی مبارزه سیاسی می کردیم!
در عدم وجود شرایط دموکراسی است که سایر شیوه ها باید روی میز باشد و این به همان اندازه منطقی است. بورژوازی هم فقط در بازی دموکراسی شرکت نمی کند! اساسا دموکراسی ظرف مورد علاقه بورژوازی بخصوص در کشورهای پیرامونی نیست! در ایران تاریخا دموکراسی غیر قابل حصول بوده و از دید من گرایش عمومی هرگز به سمت تحمل دموکراسی نبوده و نخواهد بود که این برمی گردد به مناسبات سرمایه در ایران و جایش در جهان.

(۳) بورژوازی و “مقاومتش” و رمانتیزم!
می فرمائید که بورژوازی بعد از بقدرت رسیدن حکومت سوسیالیستی آرام نمی نشیند و توطئه می کند و منرا بخاطر ارائه راه حلهایم “رمانتیست” خواندید! فکر می کنم از این نقطه ظاهرا برگشتید به لنین و راه حلش که همان سرکوب بود!
اگر خوب متوجه شده باشم، شما دچار چرخه ای هستید که از نقد لنین شروع می شود بعد از مطرح کردن قابل پیش بینی بودن مقاومت بورژوازی، می روید دنبال لنین که سوسیالیزم را بالاخره با سرکوب پیاده کند که او
بهتر بود چون رمانتیست نبود!”. البته امید من اینست که من اشتباه می کنم و شما با این چرخه دچار نیستید!
بحثهای من بطور کلی برای شکستن همین چرخه ارائه شده! من دارم طرح مسئله می کنم و جواب را کاملا در دست ندارم. اما در مقاله اولم خطاب به شما(۳) چهار رکن را که آزادی باید بر آن استوار باشد برشمردم. از بعد قانونی تا بعد تشکیلاتی و فرهنگی و بعد اقتصاد سیاسی. همه این ابعاد عبارتند از رئوی کلی که هر حکومتی که بخواهد آزادی را بسط دهد باید پیروی کند. شما هیچکدام از این چهار بعد را رد نکردید و در مقابل، تکیه کردید به “محتوم بودن مقاومت بورژوازی” و منرا به رمانتیزم متهم فرمودید!
الف: آیا تکیه به شعور مردم و تکیه به طراحی علمی سوسیالیزم انسانی با قید چهار شرط برای گسترش آزادی رمانتیزم است؟ با چه تعریفی از رمانتیزم اینرا به من نسبت دادید؟ چرا این طراحی های عمومی را رمانتیزم خواندید؟ آیا رمانتیزم اساسا نادرست است؟ آیا غیر قانونی کردن استثمار انسان از انسان و گسترش فرهنگ برابری و آزادی ممکن نیست؟ آیا نمی شود نظام شوراها را مهمترین ضامن حفظ آزادی نامید؟ این طرح ها کجایش نادرست است؟ وجود این طرح ها را من مهمترین پاسخ به بورژوازی می دانم. شما چطور؟
ب: ظاهرا با ارائه بحث محتوم بودن مقاومت بورژوازی می خواهید نتیجه بگیرید که سرکوب و اعدام  پاسخ است! و اگر بود، دیگر رمانتیزم نیست و شاید “واقع گرائی لنینی” باشد! من بر عکس مدعی هستم که سرکوب و ترور سرخ بنام دیکاتوری پرولتاریا دقیقا نادیده گرفتن حق انتخاب انسانهاست. سرکوب یعنی جامعه نمی فهمد و جناب لنین می فمد و می تواند توسط تعدادی “بلشویک” اراده خودش که برای مردم نادان مفید است برایشان پیاده کند!
رابطه لنین و مردم، رابطه برابر نیست. رابطه ارباب و رعیتی است. ارباب هم برای رعیتهایش همینجوری توجیه می کرد که دارد “صلاحشان” را برآورده می کند! این رابطه نابرابر در بهترین حالتش مشتی توده مسخ شده و بی شکل بار می آورد که چشم به دهان رهبر بدوزند و هرگز بالغ نشوند!
من اینجا مدعی هستم که شما هم رمانتیزم را درست بکار بنبردی و هم دچار چرخه نقد لنین و بناچار رسدن به لنین هستی و آنهم بخاطر “مقاومت بورژوازی”!
ج: معضل شکستن مقاومت بورژوازی در جامعه آزاد!
در طرح لنین و هواداران لنینیزم و اضاقه کنم شما، یک چیز ظاهرا فرض است و اینست که اگر بورژوازی مقومت کند ما هم باید سرکوب کنیم و اگر نکرد آنموقع آزادی بدهیم! مشکل این می شود که بورژوازی همیشه مقاومت می کند و ناچارا ما هم همیشه سرکوب خواهیم کرد!
این در واقع و در عمل توسط لنین پراتیک شد و شکست شوروی را بدنبال داشت! بورژوازی اتقاقا با همین سرکوب توانست عروج کند و قدرت را تسخیر کند. بورژوازی و استثمار بدون سرکوب امکان ندارد. اشکال لیبرالی موجود هم وقتی پوسته اش را برداری به شدت سرکوبگر و سانسورچی است. نمونه اش همین آمریکا که اگر خواستی نشان می دهم چقدر سانسور درش نهادینه است!
من همینجا را نقطه ضعف اصلی نظریه های لنینی حکومت “گذار” می دانم! گوئی آزادی بورژوازی را قوی می کند! بر عکس من می گویم آزادی بیشتر باعث ضعیف شدن بورژوازی است و مقاومتش بیشتر می شکند و مردم را از دست می دهد!
بورژوازی قدرتش را از فریب مردم می گیرد و فریب مردم احتیاج دارد که آزادی نباشد! آزادی به معنی وسیعش، حظور مداوم مردم در قدرت سیاسی است و قدرت عملیشان برای تغییر مداوم. آزادی ، باطل السخز نظام بورژوازی است و ماهیتا در خدمت توسعه سوسیالیزم.
اینجاست که باید ما کارمان را متمرکز کنیم. اینکه بتوانیم به رابطه آزادی با سوسیالیزم بپردازیم و انرا ترویج کنیم. آینکه بتوانیم نشان دهیم که نظامهای استثماری تاریخا بر روی نفی ازادی استوار شده اند و هر قدر آزادی جلو آمده، نظامهای استثماری بیشتر در گوشه گرفتار شده اند. نقظه آشیل تا کنونی تئوریهای سوسیالیستی نشناختن دینامیک حیاتی آزادی با سوسیالیزم است و باز تکرار می کنم که این کشف من نیست!
رفیق عزیزم، احمد ثابت
از شما بی نهایت متشکرم برای بحثهایتان. رشد تقکر در دینامیکهای این چنینی حاصل می شود. بدون داشتن مخاطبینی مثل شما من نمی توانستم و نخواهم توانست افکارم را فرموله کنم. دستتات را به گرمی می فشارم و آرزوی بحثهای عمیق تر را دارم. همه این تلاشها امیدوارم راه را برای بسط نظریه آزادی از دیدگاه کمونیزم کارگری بگشاید.
منابع دیگر:
(۱) احمد ثابت: لنین و آزادی بدون قید و شرط سیاسی(٢)
HTTP://WWW.AZADI-B.COM/J/2010/09/POST_570.HTML
      (۲) سعید صالحی نیا: مصاحبه نشریه یک دنیای وارونه با اکس رفیق سعید صالحی نیا!
HTTP://ROWZANE.COM/FA/COMPONENT/CONTENT/ARTICLE/145-LENIN/4140-1389-06-20-17-48-16.HTML
     (۳)سعید صالحی نیا: چرا نقد کمونیستی به لنین در حزب کمونیست کارگری ایران مطرح می شود؟ پاسخ به احمد ثابت
HTTP://ROWZANE.COM/FA/COMPONENT/CONTENT/ARTICLE/145-LENIN/4118-13