تناقض ها و نارسائیهای دفاع لنینیستی از لنین , نگاهی به سخنرانی رفیق حمید تقوائی در انجمن مارکس- بخش دوم

مقدمه برای خواننده:
بحث نقد لنین در مقوله آزادی همچنان ادامه دارد. رفقائی از من پرسیده اند که “چرا اینهمه جنجال بپا کرده ام”. پاسخ من این بود که چرا باید یک بحث نظری تبدیل به جنجال شود؟ نفس اینکه یک بحث نظری با جنجال و هیاهو و تکفیر و فحاشی استقبال شود، نشان از این دارد که فضای مناسب برای بحث را عده ای تحمل نمی کنند و گنجایش شرکت در بحث را بطور جدی ندارند. لذا نه من با چنین انگیزه “جنجال سازی” وارد این بحث شدم و نه از آن استقبال می کنم.به دید من همانطور که قبلا هم گفتم این سری بحثها دارد بتدریج مسیر منطقی خودش را پیدا می کند.
چند نکته را به عنوان مقدمه ذکر کنم:
الف: سطح بحثهای تاکنونی از سوی موافقین لنینیزم نشان از این دارد که این بحثها باید ادامه یابد و تعمیق شود. خصوصا در میان حامیان کمونیزم کارگری. به نظر من کمونیزم کارگری بطور واقعی و در عمل ار مبانی ارزشی لنین در موضوع آزادی بسیار جلو تر رفته اما در تئوری همچنان که از مقالات و بحثهای رفقا هویداست هنوز این پیشرفت تثبیت نشده. لذا می بینیم رفقائی که دارند از آزادی بدون قید و شرط آنهم قبل از تحقق جامعه بی طبقه در عمل دفاع می کنند و در کمپینها پرچمش را بلند می کنند؛ در بحثها هنوز مدعی تحقق آزادی به شرط سوسیالیزم هستند. بنوعی و مکرر دارند از “شرایط” تاریخی برای تبرئه یا بقول خودشان گرفتن تخفیف برای سرکوب سازمانیافته و تئوریزه شده از لنین دفاع سر سختانه می کنند! این صحنه تایید اینست که عمل و تئوری کمونیزم کارگری بطور موازی پیش نرفته و اینبار عمل از تئوری جلو زده است!
ب: شروع نشریه تئوریک کمونیزم کارگری به مدیریت رفیق محسن ابراهیمی می تواند محل بسط و پیش برد تئوری کمونیزم کارگری باشد. این مهم لازم دارد که نگاهی خلاق به مسائل واقعی تئوریک کمونیزم کارگری داشت و از تکرار بحثهای سیاسی در نشریه تئوریک قاصله گرفت. جهان معاصر و معضلات نظری متعددی که پیش روی پراتیک تغییر جهان برای آزادی و سوسیالیزم قرار دارد تلاشی وسیع و همگانی می طلبد. امید من اینست که مدیریت این نشریه با فراخوان به همه دست اندرکاران فعال در جنبش کمونیزم کارگری به این امر همت گمارد.
ج: در مقاله اولم در پاسخ به سخنرانی رفیق تقوائی، من ۳۰ دقیقه ابتدای سخنرانی ایشان را بررسی کردم. هدف من اینبار پوشش بقیه بخش اول سخنرانی ایشانست. طبعا همه بحثهای ایشان را نخواهم پوشاند و به مهمترین شان نگاهی خواهم انداخت. هدف کلی من در پاسخ به رفیق تقوائی اینست که نشان دهم ایشان برای دفاع از لنینیزم دچار تناقضات فراوان در سیستم استدلالیش شده و بار دیگر ثابت کرده که نمی شود از موضع لنینیزم، به حمایت از تناقضات فاخش درک لنین پرداخت و موفق بیرون آمد. رفیق تقوائی می پذیرد که دفاع ایدئولوژیک از لنین لجائی نمی رسد. می پذیرد که در با وجود “شرایط” حاکم در دوران ۵ سال ابتدائی بدست گرفتن قدرت، توجیه سرکوب سیستماتیک، اعدامها و ترور سرخ امکان پذیر نیست و اعلام می کند که اساسا برای توجیه این ها به بحث وارد نشده. اینها را من کاملا موافقم. اما اجازه بدهید ببینیم تناقضات ایشان در این بخش چیست:
(۱)بحث “جرم شناسی در زمان خودش”
رفیق تقوائی می گوید که باید ما جرم شناسی را در زمان خودش انجام دهیم و انتظارمان از لنین و درکش از مقوله آزادی معادل شرایط زمانیش باشد و در این حد عمل کنیم.او می گوید که جنبش ضد اعدام در آن زمان نبوده و بنابر این نبود جنبش ضد اعدام باید در “مجازات لنین ” تخقیف قائل شد!
اجازه بدهید ببینیم رفیق تقوائی در قضاوت محمود افغان و سایر پادشاهان ایران چگونه عمل می کند(۲):
“… قهرمانان ملی یک کشور، جانیان مردم کشورهای دیگر هستند، مثال آن چنگیز خان. چنگیز خان در مغولستان پرستیده میشود ولی‌همه دنیا او را قاتل و وحشی میشناسد. نادر شاه افشار یکی‌از “پادشاهان کبیر” ماست، بروید و در هندوستان ببینید درباره ‌او چه میگویند. برعکس آن هم هست، محمود افغان هم حتما در افغانستان خیلی محبوب است اما ما با تف و لعنت از او صحبت می‌کنیم. عمر قهرمان عرب است، ولی‌ما در ایران عمرکشان راه میندازیم.- (جوانان کمونیست- مارس ۲۰۱۰)
همانطور که ملاحظه می کنید رفیق تقوائی نسبت به پادشاهان ایران چنین نمی کند و تخقیف مجازات نمی دهد بلکه با
تف و لعنت” از آنها صحبت می کند! ظاهرا نوعی سوبسید وجود دارد در نقد تاریخ و شخصیتها. این سوبسید دادن ناشی از همان درک ایدئولوژیک است که رفیق تقوائی تایید کرده بود که توان حمایت از لنین را ندارد! خودتان قضاوت کنید!
اینجا یک مورد تناقض در تحلیل وقتی یک نفر مثل حمید تقوائی وسط نقد لنین یاد “شرایط” و جنبشهای موجود هم عصر می افتد اما در تحلیل تاریخ پادشاهان در کنار بقیه “ماها” به تف و لعنت مشغول می شود!
برعکس من فکر می کنم که هر چه از گذشته به سمت حال در تاریخ نظاره می کنیم، دفاع “شرایط” تاریخی ناتوانتر می شود. نه تنها به این خاطر که آدمهائی مثل مارکس قبلا این بحث اعدام را کرده بودند بلکه در زمان خود لنین و از درون کمپ خودش هم چندین دهه این بحث روی میز بود! لذا اجازه بدهید این بحث را و این نحوه استدلال را مختومه اعلام کنیم!
(۲) بحث لیست کردن جانیان تاریخ!
رفیق تقوائی در بخش دیگر سخنرانیش، تکرار می کند که اگر دادستان بخواهد لنین را محاکمه کند باید یک لیست جلویش بگذارد و از ترومن شروع کند و …..دیگر به لنین نمی رسد!
من با اینکه هنوز نمی دانم چرا رفیق تقوائی این بحث را در چهارچوب یک دادگاه بازسازی می کند، اجازه بدهید اعلام کنم که هیچ دادستان و دادگاهی این نحوه استدلال رفیق تقوائی را جدی نمی گیرد!
قانون موجود در دنیا قانون “لیست کردن” جانیان نیست! به هر جانی بطور منفرد برخورد می شود. هیچ نوع دفاعی را نمی توان پیش برد با این استدلال که “دیگرانی هستند که جانی ترند!”. قاضی چنین دادگاه مفروضی بعد از کلی خنده، بما یاد آوری خواهی کرد که اجازه بدهید ما جرم هر فرد را بطور فردی بررسی کنیم!
آیا کسی می تواند در دادگاهی که بمنظور بررسی خلاف او تشکیل شده بگوید که چرا دیگران خلاف تر را نمی گیرند؟ اگر این دفاع را جدی بگیریم باید تمامی جانیان و خلاف کاران را آزاد کنیم چون “لیست خلاف کاران بزرگتر” همیشه حاضر است!
باز اجازه می خواهم این استدلال رفیق تقوائی را هم مختومه اعلام کنم!

(۳)” لنین سرکوب را تئوریزه نکرد!”
یکی از نقاط اوج سخنرانی رفیق تقوائی همین ادعاست که لنین هیچگاه سرکوب را تئوریزه نکرد . احتمالا ایشان معتقد است که مثلا از دست لنین و رفقایش در رقت و چیزی حدود ۱۴۰ هزار اعدام و تاریه سرکوب دوران ۶ ساله خکومت لنین یک “اشتباه پراتیک و ناشی از شرایط بود”!
در مقالات قبلی من نمونه پاسخ به کائوتسکی را ارائه دادم که در آن لنین با صراحت در سال ۱۹۱۹ اعلام می کند که از سال ۱۹۰۳ هوادار مجازات اعدام بوده و بعد مدعی می شود که اساسا حکومت کارگری بدون اعدام انقلابی ممکن نیست! رفیق تقوائی در همین سخنرانی می پذیرد که بله بلشویکها(معلوم نیست لنین شاملش می شود با نه!) دیکتاتوری پرولتاریا را معادل سرکوب و ترور سرخ اعلام کردند. خوب ؟
پس معلوم می شود که “بلشویکها دیکتاتوری پرولتاریا را معادل سرکوب و اعدام و ترور سرخ اعلام کردند و بدکاری کردند اما وقتی به لنین می رسد او آدم معصومی است و اصلا “سرکوب را تئوریزه نکرد”!
اجازه بدهید یک پاسخ دیگر لنین را که در سال ۱۹۲۲ خطاب به منشویکها و سوسیالیستهای انقلابی ایراد شده مروری بکنیم(۳):
“منشویکها و سوسیالیستهای انقلابی هنگام وعظ خود ماهیت واقعی خودشان را نشان می دهند. می گویند انقلاب زیادی جلو رفته. آنچه شما بلشویکها حالا می گویید.
ما پاسخ می دهیم: اجازه بدهید ما شما را جلوی جوخه اعدام بگذاریم تا ببینیم باز همینرا می گوئید؟ یا بالخره گفته هاتان را پس می گیرید یا اگر باز در چنین شرایطی که بدتر از ظرایطی است که گادرهای سفید به ما خمله می کردند به بیانتان در ملاء عام ادامه دادید ما با شما بدتر از آنکه با گاردهای سفید برخورد کردید برخورد خواهیم کرد.”
همانطور که متوجه شدید، لنین مخالفینش را در سال ۱۹۲۲ به اعدام تهدید می کند و می گوید اگر آنها به حرفهاشان(و نه مثلا بمب گذاریهاشان!) ادامه دهند با آنها بدتر می کند از آنکه با گاردهای سفید کرد!
درک لنین این بوده که دیکتاتوری پرولتاریا یعنی سرکوب ضد انقلاب. ضد انقلاب هم حوزه اش بتدریج از سال ۱۹۱۷ وسیع می شود. اول گاردهای سفید و امپریالیستها و بورژواها هستند. بعدش ضد انقلاب می شود روشنفکران بورژوا و بعدش مونشویکها و سوسیالیستها انقلابی و بعدش دیگر می رسیم به کارگران کرونشتاد در سال ۱۹۲۱ که ۱۴۰۰ نفرشان را در شهر دار می زنند تا دیکتاتوری پرولتاریا در این منطقه خوب مستقر شود!
ظاهرا هنوز رفیق تقوائی مدعی است که لنین سرکوب را تئوریزه نمی کرده. درست است؟ درک لنین از آزادی، درک آزادی موافق است. آزادی آدمهائی که با او موافق هستند. دو خط آنطرفتر می شوند دشمن انقلاب، مرتد، بدتر از گارد سفید و تهدیدنشان به اعدام هم می شود جزئی از ادبیات لنین!
(۴) تعریف لنینیزم از دیدگاه رفیق تقوائی:
اتفاقا از معضلات لنینیستها یکی اش همینست که در تعریف آنچه لنینیزم می نامند دچار اشکال هستند. رفیق تقوائی از این قاعده مستثنی نیست. او ابتدا می گوید که همانطور که رفتار مارکس با زنش معادل مارکسیزم نیست، این ترور سرخ و سرکوب و اعدام هم که بقول او تئوریزه نشده بوده” و حد اکثرش تعدادی بلشویک ناشناس با معادل قرار دادن دیکتاتوری پروبتاریا با ترور سرخ بجای لنین اشتباه کرده اند. بنا براین لنینیزم رفیق تقوائی از این بحش تاریک لنین تمیز شده و بقیه اش می شود لنینیزم پاک و مطهر و پاستوریزه که قابل دفاع است!
اینهم از مختصات روانی ایدئولوژی سازها و اسطوره سازهاست که همیشه تلاش دارند امام زاده شان کاملا تمیز باشد و مرتب به غبار روبی مشغول هستند!
آیا تعییر شکل تئوری دیکتاتوری پرولتاریا بعنوان زیر پایه ترور سرخ, براستی جزئی از لنینیزم نیست؟ ممکنست فردی چنین ادعائی کند. من می گویم لنینیزم بدون پراتیک و تئوری “دوران گذارش” که تدوری سرکوب بنام انقلاب است ، لنینیزم نیست. همانطور که ناتوانی لنین در سازماندهی افتصاد سوسیالیستی هم دقیقا جزئی از لنینیزم است و مورد انتقاد منصور حکمت هم بوده.
در این موضوع که لنینیزم شامل چی هست و شامل چی نیست، تا بینهایت می شود حرف زد و قانع نشد و اینهم از علادم سیستمهای ایدئولوژیک است که معیار سنجش اوپزکبیف برای رد یا اثبات ادعاهاشان وجود ندارد!
پیشنهاد من این بود که لنینیزم را بگذاریم کنار و هر مورد مشخص را که لنین را می پذیریم بیان کنیم و شانه هایمان را نگذاریم زیر بار سیستمی که نه قابل ارزیابی است و نه محدوده اش معین و نه بالطبع غیر قابل دفاع!
خواننده گرامی،
این سری بحث را من عمدا کوتاه می نویسم تا ملالت آور نشود. در بخشهای بعدی به سایر مباحث رفیق تقوائی خواهم پرداخت. با تشکر از صبر و تحمل شما!

 منابع دیگر:
سعید صالحی نیا: تناقض ها و نارسائیهای دفاع لنینیستی از لنین نگاهی به سخنرانی رفیق حمید تقوائی در انجمن مارکس- بخش اول
http://rowzane.com/fa/component/content/article/145-lenin/4193-1389-06-26-18-02-36.html
(۲)حمید تقوائی: کورش کبیر و “حقوق بشر” عصر برده داری!
http://rowzane.com/fa/articles-archiev/40-hamid-t/1651-jk447-ht.html
(۳)آزادی لنینیستی-زیزنک ۲۰۰۱
http://www.marxists.org/reference/subject/philosophy/works/ot/zizek.htm