پولپوتیزم و قشری گری “کمونیستی” در “دفاع از لنین” و دیکتاتوری پرولتاریا ٬ پاسخی به فواد عبداللهی

مقدمه برای خواننده:
بدترین وضعیت برای یک متهم در دادگاه اینست که وکیلش ، وکیل نباشد. وکیلی که نتواند مستندات را درست ردیف کند، نتواند اساسا بفهمد که موضوع دعوا چیست. بخواهد توهم خود و درک خود از ماجرا را به دادگاه و پرونده حقنه کند و بتازد وسط دادگاه و قاضی و مستمعین و موکلش را به یک اندازه متعجب و مدهوش کند! این واقعه در مقاله رفیق ما ، فواد عبداللهی کاملا قابل مشاهده است! رفیق عبداللهی بحث من در مورد لنین و آزادی را ظاهرا دنبال نکرده دچار خشم شده و با حجمه مضحکی به حزب کمونیست کارگری ایران دچار وضعیتی بین کمدی و تراژدی شده است.
فواد صحنه واقعی بحثها را می چرخاند. این بحثها را اسمش را می گذارد “سیاست جدید حکاکا” و لابد انتظار دارد ما با دو کلمه فشنگ و بمب که در مقاله “آتشینش” همراه دو نقل بی ربط از لنین و منصور حکمت چاشنی کرده قانع شویم که او و فرقه اش درست گفته اند! من اینرا تنزل یک بحث سیاسی به یقه گیری بی پرنسیب می دانم که نتیجه واقعیش فقط چند دقیقه ای خنداندن خواننده است و بس!
البته فواد یک کار خوب کرده و من واقعا ازش ممنونم! مقاله اش مقدمه دارد و تیتر بندی. این جنبه مثبت مقاله اوست. جنبه منفی مقاله اش هم ساختن جملاتی از زبان رفیق حمید تقوائی است که او هرگز نگفته! فواد برای “محکوم کردن حمید تقوائی” ، بجای او صحبت کرده و صحبتهای من در آوردی خودش را طبعا محکوم هم کرده! اینها را در این مقاله نشان خواهم داد و به او باد آور می شوم که بهتر است حمید تقوائی یا هر کس دیگر را با حرفهای خودش نقد کند . جنگیدن با دشمنان خودساخته البته راحت تر است!

سطح نازل بحث فواد عبداللهی:
فواد مسئله اصلی برایش کوبیدن حکاکاست و نه باز کردن موضوعی معین. او مدعی است که حکاکا از “جنبش بورژوائی سبز” از طریق “اعلام جامعه بی طبقه” و “شعار انقلاب انسانی” حمایت کرده و”دورش” خرناسه عارفانه کشیده(معلوم نیست چرا دورش؟!) و حالا “ضدیت با لنین” را بنمایش گذاشته!
آیا این بحث “خرناسه ای” فواد را باید جدی گرفت؟! آیا آوردن کد بی ربط از لنین در ابتدای مقاله اش و کاربرد کلمه فشنگ و بمب می تواند وزن حرفهای او را جدی کند؟! من فکر نمی کنم!
اسناد حکاکا در دسترس است. “حمایت از جنبش سبز”؟! صدها مقاله و دهها سند ما اینرا رد می کند. ما هوادار انقلاب مردم بوده ایم. “خط سبز” را بعنوان سیاست راست حاشیه حکومتی افشا کرده ایم . بین انقلاب مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی و تقلاهای بورژوازی برای رنگ پاشیدن و خودی کردن این جنبش فرق گذاشته ایم و انقلاب رادیکال با اهداف روشن که از جمله در اسناد کنگره هفتم و مانیفست انقلاب درج شده را حمایت کرده ایم. فرقه فواد چکاره بوده اند؟ خانه نشینهای حامی “حکمت”؟! سیاست ما توسعه کمپین جهانی مخالفت با اعدام و سنگسار بوده. فواد و فرقه اش چه کرده اند؟ بیش از صد شهر جهان را پشت حمایت از سکینه آشتیانی و محکومیت رژیم اسلامی صف کرده ایم. این یعنی “حمایت از جنبش بورژوازی سبز”؟! در ذهن فواد ، بورژوازی میدان دار است. بورژوازی حامی سکینه آشتیانی و خواهان محکومیت سنگسار و اعدام است. فواد هر چه ففعالیت سیاسی رادیکال است به بورژوازی سپرده، زیر کرسی نشسته و مثل فرقه مدرسی دنیا را قسم می خورد که طبقه کارگر شکست خورده وضعیت موجود است!
آیا ما اعلام جامعه “بی طبقه ” کرده ایم؟ کجا؟ انصاقت کجاست رفیق فواد؟! زیر کرسی جائی گمش کردی؟ نکند شعار انقلاب انسانی را جامعه بی طبقه فهمیدی؟ خوب اگر اینطور است کج فهمی شماست! ما مسئول کج فهمی شما نیستیم!
شعار انقلاب انسانی یک شعار است. یعنی هدفی معین را رو به جامعه مطرح می کند. کنار شعار آزادی و برابری و حکومت کارگری و انقلاب سوسیالیستی. اینها چه ربط دارد به “جامعه بی طبقه را الان دیدن؟!”
اینها نمونه های ارائه یک بحث نازل و نامربوط است. بحثی که هدفش حقنه ذهنیات فواد به خواننده به رغم واقعیات موجود است. نمونه های دیگر هم ارائه خواهم داد:
سعید صالحی نیا و “نوشته های ضد کمونیستی”!
نوشته ضد کمونیستی یعنی چه؟ ضد کمونیزم را فواد یا نمی داند یا اینهم پروسه حقنه کردن ذهنیتش بجای واقعیت است. ضد کمونیزم شکل معینی از تبلیغات، تئوری و پراتیک حامیان نظامهای بهره کشی است. هر مخالف کمونیزم هم نمی شود اسمش را “ضد کمونیست” گذاشت چه برسد کسی که مثل من هوادار سوسیالیزم همین امروز، هوادار انقلاب، هوادار نفی کار مزدی، هوادار جامعه مدرن آزاد و برابر است. این شاخصهای “ضد کمونیزم” نیست! کسی با این شاخص ها نمی شود “ضد کمونیست”! فرقه علی جوادی مدعی بود که من “ضد لنین و ضد منصور حکمت” هستم. در مورد آنها هم این سوال هست که این کلمه “ضد” را چه معنی می کنند. “ضد” شکل معینی از تقابل است. تقابل وقتی آنتاگونیستی و سیستمیک و خذفی شد می شود “ضدیت”. من حتی در مورد لنین هم معتقد به چنین تقابل آنتاگونیستی نبوده ام!
دید من و مقالات من همه این بوده که لنین جایگاه مهمی در تئوری و پراتیک کمونیزم مداخله گر و کارگری داشته و بدون او پیروزی مرحله ای مهمترین انقلاب سوسیالیستی تاریخ ممکن نبود. اینرا در مقالات قبلیم گفته ام. بنابر این چسباندن من به “ضد کمونیست و ضد لنین و ضد منصور حکمت” فقط ناشی از درک مغشوش مدعیان است و بس.
آنچه بین من و امثال فواد متفاوت است، توع کمونیزمی است که دنبالش هستیم و نمایندگی می کنیم. من مدعی هستم کمونیزم فواد کمونیزم پادگانی و پولپوتیزم است. کمونیزم من، کمونیزم مدرن قرن بیست و یکم که با فشنگ و بمب معنی نمی شود. فرق ما اینجاست.
نمونه های جعل از سوی فواد:
دو نمونه از متد جعل را از سوی فواد ارائه می دهم:
الف: ” حمید تقوایی دلیل شکست انقلاب اکتبر را در عدم خودآگاهی بلشویک ها به مقوله “انسانیت ” و جان آدمی در جنبش کمونیستی میداند!”
ب: ” حمید میگوید که در دولت دوره انقلابی ما، سرکوب ضد انقلاب مجاز نیست چون درک ما از جایگاه انسان رشد کرده است!”
از رفیق فواد خواهش می کنم دقیقا منبع ادعای خودش را در مورد این دو جمله که به حمید تقوائی نسبت داده اعلام کند! کجا این دو کلمه را حمید بیان کرده؟! تمام بحث حمید تقوائی همین بود که “آگاهی” عامل تعیین کننده تاریخ نیست. من با این نظر او مخالفم اما این حکم که تقوائی گعنه باشد “عدم آگاهی بلشویکها به مقوله انسانیت” دلیل شکست انقلاب اکتبر است، دروغ محض است! همینطور جعل دوم فواد در مورد عدم مجاز بودن ضد انقلاب! اینها فقط نمونه هائی است که نشان دهم فواد پایه ای ترین اصول بحث جدی را رعایت نکرده!
یک نکته درست در بحث فواد در موضوع اهمیت شخصیت در تاریخ:
فواد بدرستی اشاره می کند که:
” هدف حمید از انکار نقش شخصیت در تاریخ، رفع مسولیت از سازمان دادن انقلاب کارگری و فرموله کردن “حقانیت” دترمینیسم و جبری گری است.”
من با فواد در این مورد موافقم. اما نتیجه چنین بحثی همانست که من در نامه اولم به لنین نوشتم! اگر لنین در ساحتن تاریخ انقلاب اکتبر نقش تعیین کننده داشت، اشتباهاتش و درک مغشوشش هم در مواردی مثل درک از آزادی و دیکتاتوری “پرولتاریا”، معنی سازماندهی سوسیالیزم، رابطه حزب و شوراها در کنترل سیاسی و درک حکومت تک حزبی و …همه و همه می توانند مسئولیت او در شکست انقلاب اکتبر را نشان دهند! با پدیرش نقش ویژه شخصیت در دوران انقلابی ما مجبور خواهیم بود که “مسدولیت” این شخصیت را هم بپذیریم. یک بام و دو هوا نمی شود! لذا اینجا فواد با همراهی با من در واقع باید بپذیرد که اعدامها و سرکوبها که حتی متوجه رهبران کارگری هم شد(نمونه سرکوب شورش گدانسک) مسدولیتش رسما به عهده لنین است!
پولپوتیزم فواد:
پولپوتیزم سیاست “کمونیستی” و پیشبردش را از سر لوله تفنگ و زور تعریف می کرد. تئوری پولپوت ، شبیه تئوریهای استالین و مائو و انور خوجه، یک دنیای مالیخولیلئی را نشان می داد که آدمها ذاتا بورژوا هستند و باید زور و تفنگ و فشنگ باشد تا بورژوازی و نظامش بیرون انداخته شوند. “سرکوب” امری حیاتی و لازم برای پیروزی طبقه کارگر است. اگر جائی هم طبقه کارگر به قدرت برسد بدون “سرکوب” شاید بد نباشد برای اثبات مجدد به قدرت رسیدنش از خودش هم که شده دشمنی بسازد و “سرکوب” کند. اینطوری “اقتدار تاریخی” اش مسجل می شود.
پئلپوتیزم ، تئوری حرفهای کلی و تکراری است. زمان درش بی اثر است. تحلیلش اعم از زمان و مکانست. این ویژگی ایدئولوژیهاست.
من در نوشته فواد همینرا می بینم! فواد بطور غیر مستقیم دارد از اعدام دفاع می کند. اعدام “انقلابی” و سرکوب “انقلابی” و “ترور سرخ” را تئوریزه می کند. اینرا در همان مقاله ای انجام می دهد که درش از منصور حکمت هم فاکت موجود است! به ما در تیتر مقاله اش هم می گوید که “فشنگ مشقی” کافی نیست و باید فشنگ رزمی بکار رود تا “بورژوازی” مقاومتش بشکند!
این البته تئوری لنین هم بود! لنین هم با زبانی شفاف ، اعدام را جزئی از حکومت انقلابی و کارگری می دانست و اینرا در پاسخش به کائوتسکی دیدیم!
اینها همان پولپوتیزم است که بخشی از تاریخ کمونیزم سربازخانه ای و قشری است که جوامعی را به خون کشیده و بخون خواهد کشید اگر اجازه رشد و نمو بیابد.
فواد معتقد است که” شکل نوین اقتصاد جامعه کمونیستی بدون حمله قهر آمیز بر پیکره نظام طبقاتی و در صلح و صفا و دیالوگ “متمدنانه” با بورژوازی به پیش نمی رود”
البته او نمی گوید که نوع “خشونت” دلخواه ایشان چیست! حرفی کلی از خشونت “طبقاتی” هست و مشخص خرق نمی زند. دلیلش اینست که جو مناسب این حرفها نیست! در جامعه ایران که قربانی سنگسار و اعدام و شکنجه و سرکوب بوده، کسی بیاید وعده
اعدام انقلابی” و سرکوب سرخ بدهد؟! به ریشش می خندند و روانه تیمارستانش می کنند با احترامات فائقه! جامعه حالش از اعدام بهم می خورد! سیاستی که تئوری سرکوب از خودش صادر کند با خود رژیم اسلامی ریشه کن خواهد شد!
فواد و امثال او البته حواسشان کمی جمع است. بجای زدن حرف آخرشان، نیم بند، تته پته می کنند و نجوا! اما امثال من هم هستند و نخواهند گذاشت این قشریگریها پنهان بماند!
پس تکلیف “ضد انقلاب” در حکومت انقلابی چه می شود؟
اینرا من به امثال فواد بدهکارم که بگویم یعنوان کمونیست قرن بیست و یکم بالاخره با عامل انفجار و قتل و خشونت در بعد از به حکومت رسیدن حکومتم چه خواهم کرد؟
پاسخش اینست که آدمها و گروه هائی که خشونت و کشتار را پیش بگیرند باید مثل هر جنایتکار دیگر دستگیر شوند و محاکمه انسانی شوند با حق داشتن بهترین وکیلها. ما حکم اعدام نخواهیم داشت و حکم زندان اید هم تخواهیم داشت. پیشتهاد من اینست که ۱۵ سال حد اکثر حکم زندان باشد. هر صحنه خشونت و هر گرایش فکری خامل خشونت را در جامعه باید با کشیدن دیالوگ اجتماعی به مدیا پاسخ داد. با مشارکت مردم با تقویت نظارت شوراها.
تکلیف بورژوازی و مقاومتش چه می شود؟
من معتقدم انسانها وقتی ببینند که اینده دارند و زندگیشان بدست خودشانست، بیمار نیستند بروند دنبال کارگری کردن و فروش نیروی کار و آینده شان. من معتقدم که سرمایه دارها هم در اکثریتشان انسان هستند و با دیدن جامعه ای که درش نیروی کار فروخته نمی شود و کالا ها خرید و فروش نمی شوند دنبال جامعه می افتند.
من مغتقدم که قرن بیست و یکم قرن دیگری است و ابزارهای بسیاری برای زندگی انسانی فرخوانده و فریب و دروغ  جایش کمتر است. انسان جهانی ارزشهایش را مرتب به صاحبان قدرت بیشتر تحمیل می کند و عرصه بر کلاشان و رمالان تنگتر خواهد شد.
من به سوسیالیزمم اعتماد می کنم. به مردم و توده های ملیونیشان. به کارگران فکری و یدی که اکثریت جامعه هستند. وقتی به آنها و تاریخ نو تکیه کردم، ترسم که مهمترین دلیل بکارگیری سرکوب است راه منطقی پیدا می کند و ذوب می شود.
برعکس فواد من فکر می کنم که آینده از آن ماست. از آن سوسیالیزم است و اینرا باور دارم. چون باور دارم، از سوسیالیزم وقتی یاد می کنم به فشنگ و بمب نمی رسم! به انسان می رسم که از کشتن و کشته شدن و سرکوب بیزار است و باید بیزار تر شود!
اسم این کمونیزم، کمونیزم انسانی است و اسم کمونیزم فواد، کمونیزم سربازخانه ای و پولپوتی!
منابع دیگر:
فواد عبداللهی: با فشنگ مشقى نمى توان جواب شبیخون بورژوازى را داد (به بهانه برخورد به لنین در سیاستهای جدید حکاکا)
http://www.azadi-b.com/J/2010/09/post_548.html
 سخنرانی حمید تقوائی در انجمن مارکس کانادا: لنین، آزادی و تجربه شوروی
http://rowzane.com/fa/component/content/article/145-lenin/4110-1389-06-18-06-59-29.html