لایه بندی قشری گری “کمونیستی” در مقابله با نقد لنین ٬ نگاهی به پیام علی امیدی

مقدمه برای خواننده :
همانطور که خواننده گرامی تا بحال متوجه شده، طی سری مقالاتی من سعی کردم زوایائی از نقد خودم را به لنین در موضوع آزادی ارائه دهم. مهمتر از موضوع بحثهای من، نحوه برخورد “حامیان لنین” بود. روانشناسی قشری گری را می شد از میان برخوردهای این دوستان مشاهده کرد.
هر قدر “ارادت به لنین ” بیشتر است ، خشم و تنفر به ناقد لنین افزونتر! طبعا به موازی این دو سطح برخورد پائین تر! منطق جایش را به فحاشی و توهین می دهد. این قانون عمومی روابط انسانی است.
همانطور که در مقالات قبلی هم تاکیید کردم، درک ایدئولوژیک موتور برخوردهای نازل این چنینی است. اما خود این برخوردهای ایدئولوژیک ریشه در کجا دارند؟ تحقیقات روانشناسی نشان داده که آدمهائی که قالبهای فکری منجمد دارند معمولا داری ضریب هوشی کمتر هستند. معمولا دارای عدم اعتماد به نفس هستند و خلاء هوش و اعتماد به نفس را معمولا با چسبیدن به اساطیر و قالبهای منجمد فکری پر می کنند. مثل حلزونهائی هستند که مجبورند در پوسته های آهکی مخفی شوند تا تن نرمشان محفوظ بماند.
اینگونه موجودات در هر گروه اجتماعی به مقدار زیادی پیدا می شوند. اگر مذهبی باشند “جناح حزب اللهی” را می سازند. اگر طرفدار سلطنت باشند می شوند “شاه اللهی”. نوع کمونیستشان هم کم نیست و می شود “مارکس اللهی یا لنین اللهی” و مشتقاتش! این رده از موجودات معمولا عوامل فشار می شوند. چماقکش ها و قداره بندها از همینها بیرون می آیند. اینها همانها هستند که بهترین رهبرها را هم به گند می کشند و آلوده می کنند و از ریخت می اندازند.
در جریان بحثهای من، طیفی هوادار لنین به مخالفت من برخواست. برخی بسیار انسانی وارد دیالوگ شدند که کم بودند. بیشتر “لنینیست” بودند که با وجود فحاشی مقداری شبه منطق از خودشان بروز دادند. دسته سوم که لنین اللهی ها باشندالبته بیشتر آن گوشه ها مخفی می شوند و ایمیلهای “خصوصی” می فرستند و منرا مورد مرحمت قرار می دهند.
من البته بسیار خوشحالم که در کنار بحث روشنگرانه نقد لنین از دیدگاه کمونیستی، ابزاری بشوم تا شما خواننده عزیز بتوانید بهتر این روانشناسی قشری گری در میان “رفقای کمونیست” را ببینید. هر چند که آن گروه از شما که عمری کرده اند حتما با این جماعت آشنا هستند!
حالا اجازه بدهید برای نمونه یکی از این نامه ها را که از طریق ایمیل امروز دریافت داشتم و فرستنده آن جناب علی امیدی است برایتان تحلیل کنم:

نامه علی امیدی به سعید صالحی نیا :
“در ابتدا می شد فکر کرد تو یک روشنفکر دست پنجم هستی که می خواهی حرفی زده باشی(برای نشان دادن خود!!!) ولی حالا می شه به تو مشکوک بود. بدون که فقط زر می زنی. به قد و قواره تو این حرفها نیومده. برو خدا روزیت را جای دیگه بدهد. مثلا یک جا تو دم اون دستگاه عریض و طویل عمو سام.
ایمیل علی امیدی:
ali.omeedi@yahoo.com
چند نکته در مورد این نامه:
همانطور که می بینید نویسنده این نامه نتوانسته مثل سایر “حامیان لنین” مقاله ای بنویسد در سابتها و پاسخ بگوید. احتمالا از نوع “لنین اللهی” هاست که ضریب هوشی کم دارد و تحمل روانی ورود به بحثی جدی را هم فاقد است. این می شود که نامه شخصی می نویسد!
الف- علی آقای ما ابتدا منرا در میان “روشنفکران” قرار می دهد که از متدهای شناخته شده برچسب زنی مخالف است که همانطور که دیدید سابقه اش متاسفانه به خود لنین هم می رسد که دائم مخالفش را “روشنفکر بورژوا و خورده بورژوا” صدا می زد!
ب- مرحله بعد ، “طبقه بندی روشنفکران” است و اعطای جایزه ” دست پنجم”! البته علی آقا توضیح نمی دهد معیارهای دسته بندی ایشان چیست و چگونه من در دست پنجم قرار گرفتم! البته باز معلوم نیست اگر من در دست پنجم هم قرار گرفته باشم چرا ایشان توان پاسخ گودی منطقی بصورت مقاله را نداشته و مجبور شده در نامه خصوصی این چیزها را برایم بنویسد! در عمل دارد می گوید که توان پاسخگوئی به دست پنج روشنفکر را هم در سطح جامعه ندارد!
ج- مهمترین دستاورد این علی آقا اینست که ظاهرا از مقطعی که احتمالا تکمیل بحث در مورد لنین و آزادی و اعدام و نقدی بر منصور حکمت و اعلام لنینیست بودنش بود؛ ایشان دیگر طاقتش تمام شده و نظرش عوض!
می شود حدس زد که این علی آقا از سینه چاکان واله منصور حکمت باشد و به این کشف تاریخی رسیده که من اصلا روشنفکر دست پنجم هم نیستم بلکه “مشکوک” هستم! این درجه بندی هم در ادبیات لنین بوفور یافت می شود!
مخالف در ادبیات لنین بعد از تبدیل شدن به روشنفکر بورژوا و خرده بورژوا معمولا تبدیل می شود به مرتد و بعدش هم نوکر امپریالیزم همانطور که در نامه اش در مورد کائوتسکی این سیر براحتی قابل تشخیص است!
لذا بطور کاملا طبیعی، علی آقای لنین اللهی ما که شاید حکمت اللهی هم باشد، “حد و قواره” منرا اندازه گرفته و بعد از مشکوک اعلام کردن من، از خدایش می خواهد که منرا در دستگاه عمو سام جائی بدهند!
اینها همه سیری بود که اتفاق افتاد! وقتی نشود حرفی جدی زد، کینه را اینطوری می ریزند بیرون! با متدی که اگر الان بخاطر در دست نداشتن قدرت فقط فحاشی و لبچارگوئی است، فردا اگر قدرتی بدست بیاید حتما به “اعدام انقلابی” مب انجامد!
خلاصه کنم:
نقد لنین و اسطوره های “چپ” طبعا به آنالیز قشری گری در سیاست چپ کشیده خواهد شد. همه امام زاده ها ، فراشانی دارند که قرار است نگهبان باشند و اینها معمولا کارشان را خیلی جدی می گیرند و بعضی وقتها کمدی هائی می سازند.
از دید من طبیعی بود که نقد لنین تعاقبش دست و پنجه نرم کردن با چنین پدیده هائی هم باشد. تعجب من اینست که چقدر اینها هنوز زیادند! دایناسورهائی که نمی دانند دورانشان به سر رسیده ! عجیب زمانی باید باشد که اینها هنوز درش می لولند! کار ما را البته ساده تر می کنند از سوئی!