نمونه ای از “دفاع” ضعیف و عصبی لنینیستی از لنین ٬ پاسخ به رفیق محسن ابراهیمی

مقدمه برای خواننده :

خواننده گرامی،

نکته اول:

بدنبال مقاله کوتاه من در نقد لنین از موضع آزادی شاهد بودید که تعدادی از عاشفان سرگشته و واله لنین که من آنها را لنینیست می دانم شروع کردند به “پاسخ دادن به سعید صالحی نیا”! یکی بعد از در خواست از سایت روزنه برای حذف مقاله من ، منرا “روشنفکر خرده بورژوا” خواند. دیگری منرا “هوادار دموکراسی” دیگری منرا به دوستی خاله خرسه مفتخر کرد و مدعی شد که من دارم از یک حزب کمونیست کارگری من در آوردی حرف می زنم! بعدش رسیدیم به رفیقمان محسن ابراهیمی که البته سعی کرده از موضع منطقی تری ثابت کند من یک “ژورنالیست هستم که از دروغ و فریب و همه چیزهای بد بد دیگر که در سمساری هم پیدا نمی شود استفاده کرده ام تا چهره تابناک لنین سمبل همه آزادیها و خوبیها را مکدر کنم. … بعدش البته رفیق مصطفی صابر را داریم که کمی محتاط تر برخورد کرده و می گوید که “اصل مسئله” لنین از دیدگاه درک انقلابیش است و در واقع مصطفی می پذیرد که ممکنست لبنین وافعا در مورد نقض آزادی بیان نمره خوبی نگرفته باشد و ما را توجه می دهد که باید صفات خوب لنین را دید و البته در انتها هم تشری مجدد به امثال من می زند که برویم دنبال کارهای مهم تر و این بحثها قدیمی شده! خواستم خلاصه ای را به عرضتان برسانم از دید خودم البته!

مشکل اصلی البته از سوی این رفقا ندیدن آن اصل مسئله ای است که ما بخصوص در کمونیزم کارگری عملا با پذیرش برنامه حزبمان می بایست حل می شد برایمان و ظاهرا در عمل حل نشده!

اگر توجه کنید به برنامه حزب ما که منصور حکمت طرحش را ریخته می بینید  که حزب ما خودش را مارکسیست لنینیست نمی داند و شرط عضویتی نیر این چنین در این حزب وجود ندارد. چرا؟

اگر لنین و مارکس سمبلهای بی بدیل و تابناک و خدشه ناپذیر آزادی هستند چرا ما در تابلوی حزبمان مارکسیزم لنینیزم قید نشده؟ آیا منصور حکمت یادش رفته بگوید؟ فکر نمی کنم!

من می گویم اصل ماجرا همینست که حزب کمونیست کارگری با این درک سیاسی بودن و نه ایدئولوژیک بودن پی ریخته شد تا پیامش این باشد که لنین و مارکس و حکمت همه مثل بقیه آدمها منابع ما هستند و نه مراجع فقیه ما!

اینکه حزب برای تغییر این دنیای وارونه نمی تواند لنینیست باشد و لنین یا هر کس دیگر را به اسطوره تبدیل کند و در عمل هم باید اینکار را نشان دهد ونه تعارفهای خشک و خالی و وقتی فردی مثل من خواست نقدی به لنین بکند تبدیل به خرده لورژوا شود و خاله خرسه و سمساری!

نتیجتا بگویم که مسئله در این دیالوگها بیشتر از اینست که عزیزان مخالف من بخواهند با برخورد به من و خاک هوا کردن سرو ته تحلیل علمی درست و صبورانه و برخورد رفیقانه را اینجوری به هم ببافند! دنیا عوض شده و کسی با این توپ و تشرها و چسباندنها به “امپریالیزم و جنگ سردیها” عقب نمی نشیند!

نکته دوم:

شاید مهمتر از این دیالوگها، نحوه برخورد به اختلاف نظرهاست و پروسه ای که به هر حال ما داریم یاد می گیریم. سایت روزنه و شخص امیر توکلی و رفقائی از رهبری حزب با هوشیاری و دقت توانستند بطور موثری این بحثها را در معرض خوانندگان قرار دهند که من از همه این عزیزان ممنونم. این تجربه ای بسیار بزرگ برای من و حزب بود که مثل همیشه انتظار منرا بر آورده کرد. من همیشه به این پتانسیل در حزبم واقف بوده ام و دقیقا با تکیه به همین پتانسیل و ظرفیت وارد نقد لنین شدم. می دانستم اگر بشود از موضع کمونیست به نقد لنین و مارکس رفت جایش در همین حزبی است که آزادی خواهی واقعی را در دفاع منصور حکمت از حق آزادی بیان مخالف در همان روزهای اول رژیم اسلامی با مخالفت با بستن نشریات لیبرالها نشان داد.

بنا براین برنده همه این بحثها و جدلها را حزب کمونیست کارگری می دانم که به عضویتش همچنان و همیشه افتخار می کنم.

اما برسیم به پاسخی به رفیق محسن ابرهیمی:

محسن عزیز،

ایتدا تشکر می کنم از شما برای دادن نظرت. مشخص بود که پاسخت را از روی عصبیت نوشتی و بسیاری از کلماتی که در مورد من بکار بردی اینرا نشان می دهد. این کلمات حرفهای حسابی تو را می پوشاند و جلوه اش را کم می کند. یادت باشد که در بحث جدی دو فضا وجود دارد: اول فضای خود بحث و دوم که مهمتر فضای عمومی تر چهارچوب فکری و روانی و سیاسی حاکم به بحث. شما اینقدر در پاسخ به من و تکفیر من پیش رفتی که احساس کردم گاها داری با کف بر دهانت می نویسی که البته این نحوه برخورد تیپیک ایدئولوگهای آزرده است وقتی اسطوره شان مورد “بی حرمتی” قرار می گیرد. اینها را بعنوان مقدمه برای شما گفتم که امیدوارم بعدها بهش بیشتر توجه کنی. چرا که من و امثال من هم در این حزب حق حیات داریم و شما خواهی نخواهی باید ما را تحمل کنی همانطور که من هم شما را تحمل می کنم و اینرا شرط کار جمعی می دانم. بنابر این این درک تاریخی تکفیر کردن رفیقت بمنظور به انزوا کشاندنش و جدا سازی و مرز کشیدنها که شاید در تجربه های قدیمیت راه “فعالیت حزبی” بوده دیگر اینجا کار نمی کند. اینجا در دیالوگ شما با فردی طرف هستی که به اندازه تو خودش را صاحب این حزب می داند و قرار هم ندارد این حزب را با چیز دیگری عوض کند! اینها را برای مقدمه داشته باش تا به چند نکته از پاسخت برسم:

طرح عمومی پاسخ شما دقاع لنینیستی از لنین

شما یک طرح عمومی در پاسخت هست که من سعی می کنم ابتدا توضیحش دهم:

شما ابتدا می گوئی آزادی چیز خوبی است و انتقاد هم از بنین یا هر کس دیگر خوبست. بعدش وقتی به یک منتقد مشخص داری برخورد می کنی بلافاصله من می شوم دروغگو و تحرف کننده و تکرار کننده ادعاهای دروغ جنگ سردیها که از رژیم اسلامیها پیش گرفته ام و همینطور از سمساری. بعدش هم با افتخار پرچم پیروزیت را بر می افرازی و زنده باد لنین کنان صحنه را ترک می کنی در حالیکه من شده ام تحریف کننده ژورنالیست و “طبقاتی” و فردی که از روانشناسی هم استفاده می کند! اجازه بده منهم مدعی شوم این متدهای تو هم در اردگاه شرق توسط تئوریسنهای لنینیست همیشه استفاده شده و اصلا چیز تازه ای درش نیست! آدرس اینطور برخورد کردن به لنین و ناقدش تا همین حزب توده وطنی خودمان کشیده شده و اینها همیشه اینجوری لنینیست بوده اند! بنا بر این در طرح کلی شما متاسفانه همان ضعفهای این اردوگاه شکست خورده را داری تکرار می کنی و اینبار با پرچم “کمونیزم کارگری”!

اثبات “تحربف دوران لنین” با بازی با جملات

برای اثبات “تحربف” وقایع از سوی من می روی یک جمله از مقاله منرا می آوری و ثابت می کنی که خیر این جمله را لنین نگفته و چیز دیگری گفته و لنین و ماکسیزم گورکی رفقای گرمابه بوده اند و همیشه ماکسیم گورکی خیر لنین را گفته و غیره و غیره!

در مقاله ابتدائی من یک سیستم بود که شما با هدف دورش زدی!

بحث من روی کلمات لنین نبود! من تاریخی را مطرح کردم. گفتم نشریه ماکیزم گورکی بخاطر دفاعش از حث آزادی مخالف بسته شد. گفتم ماکسیم گورکی بخاطر فشارهای سیاسی رویش و در روسیه در سال ۱۹۲۱ در زمان حکومت لنین این کشور را ترک کرد و بعد از مرگ لنین به روسیه برگشت و پلیس دستور دهنده قتلش هم اعتراف کرده. این کانتکس را شما دور زدی و چسبیدی به یک جمله من که ثابت کنی اصلا همه چیز لنین گل و بلبل بوده و من یک ژورنالیست طبقاتی بیشتر نیستم!

حالا اجازه بده بروم سر “ترجمه درست” و “تحریق من”

می گوئی من جمله لنین را درست بیان نکردم و به اتکاء به ترجمه انگلیسی لنین این جملات را گفته:

“”قصد نصیحت کردن ندارم اما نمیتوانم از گفتن این نکته خودداری کنم که شرایط، اوضاع و احوال، محیط محل سکونت و اشتغال خودت را هر چه زودتر به طور اساسی تغییر بده. در غیر این صورت ممکن است زندگی از خوبی بیزارت کند.”

من همینجا پوزش می خواهم از شما و خواننده که از متنی فارسی نقل قول کردم و متن انگلیسی را نرفتم منطبق کنم. تایید می کنم که در ارائه فاکتها باید هوشیار بود و تلاشم را خواهم کرد که با دقت بیشتر نقل قول کنم.

اما فکر می کنی در اصل داستان تغییری هست؟! نامه های گورکی به لنین متاسفانه مشکل تر است پیدا کردنش. اما مشخص است که گورکی مرتب به لنین اعتراض می کرده که چرا آدمها دستگیر می شوند و اعدام می شوند و نه یکی دو تا البته و من از شما می پرسم چرا لنین اساسا دستور اعدام می داده و چرا سازمان چکا سازمان یافت و چرا اینهمه مدرک و سند در اینترنت در مورد اعدامها و دستگیرها مثلا در مورد سرکوب وسیع و اعدام بیش از هزار نفر در منطقه کرونشتاد در سال ۱۹۲۱ وجود دارد یا دستور کتبی به خط لنین برای اعدام در ملاء عام د ر منطقه کولاک در آگوست ۱۹۱۸ و چرا پروژه ترور سرخ را لنین مطرح می کند؟… آیا اینها همه اشتباه انتقال مطلب از سوی منست؟

آیا شما همه اینها را منکری؟ فکر می کنم بهتر است به شعور خوانندگان هم مقداری تکیه کرد گاهی وفتها حد اقل من اینکار را می کنم!

حالا پاسخ لنین به گورکی به قول شما چه ربطی دارد به یک پاسخ جدی و مسئولانه؟! گورکی می گویئ نکشریال اعدام نکن، دستگیر نکن! این سوسیالیزم نیست، توحش است! لنین می گوید” “فصد نصیحت ندارم(که دارد!) و برو محیطت را عوض کن(چرا؟!) اشتغالت را تغییر بده(چرا؟)….”

محسن عزیزم

اگر منصور حکمت در آن زمان بود و آن فجایع را می دید چه می گفت؟ اگر همین شرایط که لنین باهاش اعدام و قتل را و دستگیری را توجیه می کرد در ایران بعد از به حکومت رسیدت تو ایجاد شد تو چه می کنی؟ چرا باید پشت لنین بایستی در آنزمان و چه دلیلی دارد اگر ایستادی در آینده خودت همانرا نکنی!

محسن جان بخش عمیق این بحث منرا شما حتی واردش هم نشدی. خواستی با بازی سر کلمه مسئله را سمبل کنی که البته خوانندگان می فهمند!

درک مغشوش از آزادی را چه کسی دارد؟

من مدعی هستم که لنین درکش از آزادی بسیار مغشوش بود و ما نباید پا جای پای او بگذاریم.

گفتم درک “طبقاتی” از آزادی بسیار خطرناک است. اجازه بده توضیحش بدهم. چپ سنتی و لنین آزادی بیان را برای مخالف نمی خواست و نمی دید. دلیلش همینهاست که گفته و کرده. توجیه اینکه ضد انقلاب هست دلیلی به بستن نشریات مخالف در سال اول انقلاب حتی بستن نشریات چپها مثل گورکی نیست. اگر این توجیه است که ما هم همین مصیبت را باید تکرار کنیم!

نقد من به درک لنین و شما از مقهوم آزادی اینست که آزادی مطلق بیان عطفش به مخالف است و نه به موافق و شرط پذیر هم نیست. اینکه “چه طبقه ای” حرف می زند آزادی را مشروط نمی کند. آزادی بیان و فعالیت سیاسی را باید به همه طبقات دانست و رسما هم باید با قاون ضامنش شد. لنین درکش از آزادی اینظور نبود و وقتی هم “ذستگیری تعدادی روشنفکر” را بخاطر “جاوگیری از کشتار” توجیه می کند دقیقا همان حرفهای تمامی دیکتاتورهای ضد انقلاب را تکرار می کند که از دل انقلاب بیرون می آیند. البته امیدوارم شما دوباره خودت را عصبانی نکتی وقتی این جملات را می خوانی!

زمینه چنین آزادی طبعا جامعه بدون استثمار است و رهبری سیاسی طبقه کارگر که در حفظ چنین سطح از آزادی سود خواهد برد. از این زاویه طبعا آزادی با هژمونی طبقه کارگر گره می خورد. این درک از طبقاتی بودن واقعی از آزادی است اما موضوع آزادی همه انسانها هستند چه “روشنفکر بورژوا یا خرده بورژوا باشند چه ماکسیم گورکی باشد که دردش آزادی مخالف است” ونباید او را و کسی را حواله داد به “نغییر شهر و محل زندگی و آب و هوا و شغل!”

 

خلاصه و نتیجه گیری

محسن عزیز

ببخشید اگر همه بحثهایت را پاسخ ندادم بسیاری از بحثهایت ربطی به نقد من نداشت و صرفا برای خنک کردن دل خودت نوشته بودی که درکت می کنم. زندگی سخت است و از همه جهت به ما فشار می اورد بعدش هم رفیق بقل دستیمان یکهو بقول تو بدون رعایت خواندن مکرر بولتن مباحثات شوروی همینطوری یکشبه “طبقاتی و تحریف کن و روانشناس و سمساری” می شود و لنین این مرکز کائنات شما را نقد می کند و هوا هم که لامسب خیلی گرم است…

اینها را من درک می کنم

اما حزب ما باید جلو برود و ایدئولوژیک بودن مانع حرکتش هست. رودربایستی و مصلحت اندیشی را باید گذاشت کنار. بقول منصور حکمت می شود هم دوچرخه سواری کرد و هم هم سوت زد!

کمپین صد شهر و مبارزه برای آزاد کردن سکینه و هزاران کارگر و فعال سیاسی نباید ما را از مهم درک آزادی جدا کند. اجازه بده این بحثهای ما را خوانندگان بخوانند و تصمیم بگیرند کدامش حرف حساب است.

زنده باشی و می بوسمت!

منابع دیگر:

 

محسن ابراهیمی: در دفاع از لنین نماینده پرشور برابری، آزادی، انسانیت در حاشیه نامه صالحی نیا به “لنین عزیز”!

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/49-mohsen-e/3850–q-q.html

سعید صالحی نیا: دوستی های خاله خرسه ای و خوردن “میوه ممنوع” ! پاسخ به رفیق محمد آسنگران

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/3866–q-q.html

سعید صالحی نیا:حزب کمونیست کارگری و اعتقادات سیاسی , در حاشیه اعتراض رفیق کامران مزین به انتشار مقاله ای در نقد لنین

http://www.azadi-b.com/J/2010/08/post_402.html

کامران مزین: نامه به سایت روزنه در مورد درج مطلب سعید صالح نیا در مورد لنین

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/89-kamranmozayan/3835-1389-05-19-16-31-05.html

سعید صالحی نیا: پاسخ به لنین و درک مغشوشش از مقوله آزادی در حاشیه انتشار نامه های لنین به ماکسیم گورکی

HTTP://ROWZANE.COM/FA/ARTICLES-ARCHIEV/80-SAEED-SALEHI/3816-1389-05-16-15-50-06.HTML

سعید صالحی نیا: پاسخ به حامد خاکی و “دفاعش” از نقض آزادی بنام دفاع از لنین

HTTP://WWW.AZADI-B.COM/J/2010/08/POST_378.HTML

مجید آذری : لنین ودرک ایدئولوژیک از سوسیالیسم : درنقد نظرات ایدئولوژیکی چپ سنتی

HTTP://WWW.AZADI-B.COM/J/2010/08/POST_389.HTML

شاهو پیر خضرانیان: زنده باد لنین

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/111-misc/3869–q-q.html