پاسخ به حامد خاکی و “دفاعش” از نقض آزادی بنام دفاع از لنین

حامد گرامی، 

از اینکه تلاش کردی تا به هر حال پاسخی به مقاله من در مورد لنین بدهی ازت تشکر می کنم. البته به صراحت بگویم که واقعا در مقاله ات پاسخی ندیدم. همان سفسطه های معمول همه دیکتاتورها برای نقض آزادی ردیف شده بود و تئوری “سیاستهای جدید حکاکا” که به شیوه دائی جان ناپلئونی می خواهد ثابت کند که هر مقاله و نظر دلیل “چرخش حکاکا” از کمونیزم و سوسیالیزم است. اینها را نمی توان پاسخهای جدی دانست به بحث من.

نه لزوما برای اقناع شما بلکه برای اهمیتی که نقد لنین در موضوع آزادی برای ما کمونیستها دارد اینجا تلاش خواهم کرد به چند نکته از “پاسخت” اشاره ای بکنم:

 

“آزادی بخوان دموکراسی”!

در ابتدای مقاله ات می فرمائی “آزادی بخوان دموکراسی”. این شروع سفسطه شماست!

خیر عزیز! آزادی ربطی به دموکراسی ندارد. این از ارکان درک علمی کمونیزم کارگری است و منهم در مقاله ام این دو کلمه را مثل شما قاطی نکردم!

دموکراسی عبارتست ازنوع معین سازمان سیاسی هژمونی طبقه سرمایه دار. پارلمان، تفکیک قوا و انتخابات دروغین اشکال معین و تاریخی این هژمونی سیاسی هستند. از نکات بسیار پرقوت کمونیزم کارگری همین تاکیید بر ماهیت دموکراسی است و مرز بندی با آن.

اینکه شما چرا بحث منرا در مورد آزادی به دموکراسی وصل کردی البته تلاشی است ارزان برای قرار دادن من در کنار حامیان دموکراسی! که البته شاید بتواند خودت را حداقل بفریبد!

 

بهانه های نقض آزادی در شروع انقلاب روسیه و استدلالات شما!

 

شما از مشکلات عدیده بلشویکها در حفظ انقلاب اکتبر، از تهاجمات بورژوازی و دسیسه ها صحبت می کنی که ظاهرا خواننده را قانع کنی که نقض آزادی بیان و حرمت انسانها را می شود توجیه کرد! تلاش می کنی استدلال نخ نمای “در بطن واقعیتها باید ماجرا را دید” را در مقابل مسئله نقض آزادی الم کنی!

 

بر عکس من می گویم که دقیقا برای پیشبرد انقلاب و به گوشه کشاندن دشمن طبقاتی می بایست آزادی مطلق بیان و فعالیت سیاسی در انقلاب روسیه محترم شمرده می شد! کمونیزم کارگری اساسا مرزش را با سایر کمونیزمها و حتی لنین همینجا کشیده است و این برای ما کمونیستهای کارگری اساسا چیز تازه ای نیست!

 

من اگر بگویم که همه ضد انقلابهائی که در بطن انقلابها ظاهر شده اند و سرکوب و خفقانرا شروع کرده اند لا توسل به “توطئه های دشمن انقلاب” اینکار را کرده اند آیا اشتباه کرده ام؟ اگر بگویم که خمینی هم دقیقا با همین استدلالات سرکوب خونین انقلاب ۵۷ را سازمان داد ، شما نمی پذیرید؟

 

خیر حامد عزیزم!

با بکار گیری کلمات “بطن و شرایط” و توطئه های بورژوازی نمی شود نقض آزادی را ماست مالی کرد!

اگر ما کمونیستهای کارگری اینقدر در طول تاریخ ۳۰ ساله بر آزادی کوبیده ایم دلیلش اینست که آزادی تنها ابزار نگه داشتن جامعه در کنار ماست و تنها ابزار پیشبرد کمونیزم ما. زمانی که آزادی را به قید و شرط “شرایط حساس و توطئه های دشمن” بچسبانی همان می کنی که کردند و همان نتیجه را برداشت می کنی یعنی فتل سوسیالیزم بنام سوسیالیزم!

 

بی ربطی شما از درک منصور حکمت از آزادی!

از همه تاسف بارتر اینست که شما بعنوان حامی منصور حکمت وارد حمایت از نقض آزادی شده ای! منصور حکمت را من از آنجا می شناسم که در برابر بستن نشریات راست و بورژوازی همان روزهای اول انقلاب ۵۷ ایستاد و توضیح داد که آزادی امری انتخابی برای “خلق” ربطی به کمونیزم ندارد و درکی عقب افتاده از آزادی است. یادت هست موضع او هنگام بستن روزنامه های لیبرالها؟!

اگر به ماجرای ماکسیم گورکی هم تگاه کنی دقیقا همینرا می بینی! دستگاه پلیس لنین بنام “انقلاب” نه تنها مخالفین سیاسی را سرکوب می کرد بلکه حتی آدمهائی مثل ماکسیم گورکی که کمونیستهای با سابقه بودند را هم برنتافت. روزنامه ماکسیم گورکی را هم کمتر از یکسال بعد از انقلاب اکتبر مهر و موم کردند!

حالا شما داری از موضع منصور حکمت به دفاع از نقض آزادی بیان می پردازی؟! بامزه نیست؟

 

ربط آزادی و مبارزه طبقاتی

می فرمائی:

“شعارهای دهن پر کن آزادی انسانها فارغ از مبارزه طبقاتی و تضادهای طبقاتی تنها یک شیادی بورژوازی است”

اجازه بده بگویم که دو ریالی شما حدود ۳۰ سالیست که نیفتاده!

اینکه آزادی یا هر مفهوم اجتماعی و سیاسی و افتصادی دیگر در جامعه طبقاتی انعکاس نبرد طبقاتی و موازنه آنست حرفی است کاملا درست.

سوال اول اینست که خود آزادی چیست؟ وقتی کمونیزم کارگری با شعار آزادی بدون قید و شرط بیان و فعالیت سیاسی وارد سیاست شد سالها چپهای سنتی و جهان سومی همین بحث “طبقاتی بودن آزادی” را جلوی ما گذاشتند و طبعا هم پاسخ گرفتند. حالا شما دوباره و بطور کمدی از موضع منصور حکمت آمدی بجنگ آنچه منصور حکمت سالها برای جا انداختنش مبارزه کرد! و دقیقا از همین روست که در مقابل حکاکا هم ایستاده ای! له عزیز این شما هستی که از اوضاع پرت بوده ای!

 

آزادی مطلق بیان و فعالیت سیاسی را فقط طبقه کارگر و نماینده سیاسیش می تواند در جامعه پیاده کند. این طبقه کارگر و حزب سیاسیش هست که در دادن همه آزادی منفعت می برد و دقیقا درک طبقاتی از مقوله آزادی اینست که آزادی با سوسیالیزم و با هژمونی طبقه کارگر گره خورده.

سایر طبقات و خصوصا طبقه بورژوا از آزادی مطلق بیان و فعالیت سیاسی سود نمی برند بلکه ضرر می بینند. هیچ تاریخی نشان نمی دهد که بورژوازی توانسته باشد این مفهوم آزادی را در عمل پیاده کند.

همینست که کمونیزم کارگری پرچم آزادی را اینقدر محکم و عاشقانه بدست گرفته.

 

خلاصه کنم:

انتظار من این بود که “چپی” از نوع چپهای جهان سومی و خلقی به مخالفت با مقاله من بنویسند! شما حامد عزیز با پاسخ دادنت نشان دادی که هنوز می شود بنام منصور حکمت هم در همان صف و همان گفتمان ظاهر شد. البته این برای ما که شاهد عروج فرقه های پسرو درون کمپ “حکمتیست و علی جوادی” بوده ایم چیز تازه ای نیست!

“استدلالهای شما” و دفاعتان از لنینیزم یک پسروی کامل از درک منصور حکمت و کمونیزم مدرن کارگری است که وجه اصلی مشخصه اش درک رادیکال و عمیق از آزادی و انسان است.

 

 

منابع دیگر:

سعید صالحی نیا: پاسخ به لنین و درک مغشوشش از مقوله آزادی در حاشیه انتشار نامه های لنین به ماکسیم گورکی

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/3816-1389-05-16-15-50-06.html

 

========================================

 

مقام لنین درسیاستهاى جدید حزب کمونیست کارگرى

( چند کلمه در مورد فحاشى کادرهاى حککا به لنین)

 

از: حامد خاکی

khaki.h@gmail.com

 

سعید صالحى نیا اخیرا  در نوشته اى به دفاع از” آزادى ” بخوان (دمکراسى) و پرتاب اتهاماتى شناخته شده به طرف لنین برخواسته است.

صالحى نیا تلاشها و مبارزه بلشویکها براى دفاع از انقلاب در برابر سیل هجوم تمام بورژوازى اروپا و متحدینشان در داخل روسیه را مزورانه با یک نوک قلم و با توجه به حساسیت به کلمات ترور و اعدام و پلیس سیاسى مى خواهد سرکوبگرانه و ضد آزادى جلوه دهد.

گویا داستان پلیس و جنگ و کشتار در انقلاب اکتبر و سیر تثبیت قدرت سیاسى دولت کارگرى از این قرار است که چند نویسنده منتقد و لابد بسیار آزاد منش توسط لنین و بلشویکها قتل عام شدند و نه بورژوازى حمله کرده و ترورو بمب گذارى و دسیسه اى از جانب سفیدها بوده و نه محاصره اقتصادى بوده ونه …

براى هر فرد با انصافى که آن تاریخ را بشناسد روشن است که نامه هاى لنین به کورگى در بطن چه اوضاع و احوالى بوده  و راجع به چه اشخاصى است. شیطان سازى از لنین تا حد مقایسه با جمهورى اسلامى مستلزم درجه زیادى از مشنگى سیاسى یا همسویى خجولانه سیاسى با ارتجاع است .  

 

من در این نوشته کوتاه قصد اثبات حقانیت لنین و لنینیسم را ندارم، چرا که تاریخ این حقانیت را ثابت کرده است. قصد بررسى تاریخ انقلاب اکتبر را  ندارم چراکه این کارها قبلا انجام گرفته ا ند و اگر کسى بخواهد مى تواند برود و تمام اینها را ببیند و یا بخواند.  اگر کسى مى خواهد بداند چرا انقلاب اکتبر به استالینیسم انجامید  مى تواند برود و بولتن مباحث مارکسیسم و مساله شوروى و خصوصا مباحث منصورحکمت راجع به نقد سوسیالیستى شوروى را بخواند. ویا اگر کسى علاقه به مطالعه دقیق تاریخ انقلاب اکتبر دارد منابع با ارزش کم نیستند که بعضا در اینترنت هم  قابل دسترس هستند از آن جمله : تاریخ انقلاب روسیه نوشته تروتسکى و یا کتاب اى اچ کار با همین عنوان و دهها نوشته دیگر در این زمینه از جمله آثار با ارزش آیزاک دویچر و….   

اینجا تنها سعى دارم نشان دهم جایگاه واقعى و طبقاتى این اتهام پراکنى ها چیست، منطقى که لنین و خمینى را در یک صف مى بیند واقعیت پنهانش چیست.

 

چون بحث ظاهرا راجع به آزادى است خالى از لطف نیست بگویم که به نظر من تعبیرو تفسیر مقوله آزادى و ترجمه آن به پراتیک اجتماعى برخلاف ادعاى تمام ایدئولوگهاى رنگارنگ بورژوازى ابدا غیر طبقاتى و فارغ از مبارزه طبقاتى نیست،  شعارهاى دهن پرکن آزادى انسانها فارغ از مبارزه و تضادهاى طبقاتى تنها یک شیادى بورژوایى است و بس. بدون آزادى انسان از قید و بندهاى اقتصادى و نظام کارمزدى آزادى در قلمروهاى روبنایى جامعه ابدا نمى تواند به معناى رهایى انسان و آزادى واقعى انسان باشد ، بدون رهایى از چنگال نظام سرمایه دارى آزادى در نهایت امرهیچ معنایى به جز آزادى سرمایه براى استثمار و آزادى کارگر در انتخاب مرگ یا بردگى ندارد.

 

در طول حداقل یک قرن گذشته ایدئولوگهاى بورژوایى تلاش غول آسایى کرده اند که اینگونه جلوه دهند که آزادى مقوله اى است فرا طبقاتى و گویا بدون هیچ ربطى به دیدگاه و جایگاه  طبقاتى این حضرات ما مخاطبین باید خلوص نیت ایشان در دفاع از آزادى را باور کنیم.

اما واقعیات دنیاى طبقاتى به طرز بسیار زمختى شیادى این تردستان را نشان مى دهد. در این دنیاى “پر از آزادى” این حضرات غیر ممکن است این واقعیت را پنهان کرد که تنها آزادى مجاز از نظر ایشان آزادى سرمایه است تمام  آزادیهاى محدود عرصه روبنایى هم که حاصل تلاش و مبارزه طبقه کارگر است  تنها تا زمانى قابل تحملند که به حال اصل نظام خطرناک نباشند. نمونه هاى تاریخى کم نداریم از آوردن و بردن دیکتاتوریهاى عریان نظامى در مواقعى که سیستم سرمایه دارى در خطر افتاده است.

 

این تئوریهاى نخ نماى آنتى کمونیستى و دفاعیات جانانه از دمکراسى و نه آزادى چند وجه مشترک دارند. که مثل تمام مسائل دیگر دلیل دارند و اتفاقا تماما هم طبقاتى هستند.

به همین منوال  نیز تردید دارم که بحث صالحى نیا نیز تصادفى باشد. بیشتر به نظر میرسد نقد لنین که به قول خود صالحى نیا در قید حیات هم نیست و پرداختن به نامه هایى که قریب یک قرن از انتشار آن و چند دهه از ترجمه آن به فارسى مى گذرد، مرتبط با حیات سیاسى حککا و تکامل  خط مشى نه چندان جدیدشان است.

آیا پرتاب این اتهامات مشمئز کننده به لنین را باید نتیجه این پا آن پا کردن حککا براى بریدن تمام و کمال از هر آنچه که با سوسیالیسم تداعى مى شود، دانست؟  جاى تردید جدى است  که این تنها موضع یک کادر این حزب باشد، بلکه بیشتر به نظر مى رسد که صرفنظر از درجه بى نزاکتى آن  کلا این حزب دارد سوسیالیسم و کمونیسم را به دادگاه اومانیسم بورژوایى و دمکراسى خواهى مى برد.

صرفا به این دلیل که قضیه نه نقد لنین بلکه چیز دیگرى در مشت است و یک خط  سیاسى هدفمند آشناست مى خواهم تاکید کنم که این تلاشها کجا قرار دارند.

باید در نظر داشت که چه همه ایدئولوگهاى اجیر شده بورژوازى و چه توابین بى جیره و مواجب  بارگاه اومانیسم دروغین بورژوازى وجوه مشترکى دارند:     

–          همگى ازاین شروع مى کنند که آزادى باید براى همه باشد و گویا ما کمونیستها گفته ایم تنها باید براى ما باشد!!

–           تمامشان به نوعى سیستم استالین را به پاى لنینیسم و مارکسیسم مى نویسند.        

–          همگى در فحاشى به لنین و بلشویکها و مقایسه آنها با هیتلر،  موسولینى،  پینوشه  و اخیرا  ( از سایه سر فعالین حککا) جمهورى اسلامى و جرج بوش مسابقه دارند.

 

 به لنین فحاشى مى کنند چرا که بورژوازى دشمنى پیگرتر از لنین پیدا نمى کند چرا که لنین و انقلاب اکتبر تجلى تلقى کارگر از آزادى است و اگر این تلقى را خدشه دار نکنند و کارگر و آزادیخواه ایرانى به سیستم حکومتى سوسیالیستى فکر کند و لنین را جلودار جنبش خود ببیند به طور قطع تمام آرزوهاى  به شدت ضد بشرى ” نویسندگان بى آزار ” سلطنت طلب و بورژوا  برباد رفته است.

به لنین فحاشى مى کنند  چرا که لنین از آن جمله کسانى بود که بسیار مستدل و پیگیرانه دروغین بودن آزادیخواهى بورژوازى را افشا کرد. لنین، تروتسکى و بلشویکها یادآور تلاش بازگرداندن آزادى واقعى به انسان هستند، یادآور امکان سرنگونى نظام سرمایه دارى هستند….

 

انگار استالین و استالینیسم را به پاى لنین نوشتن نه از سر نادانى است که ملزومه قبول در درگاه آن بارگاهى است که صد سال است این بانگ را مى زند. ظاهرا تنها مضحکه “حکومت انسانى” به پاى منصورحکمت نوشتن کافى نیست باید به لنین و تروتسکى و بلشویکها فحش داد، تا در بارگاه بورژوازى مقبول واقع شد.

اگر انتساب استالین و اختناق استالینیستى به لنین فرمول نخ نماى انبان جنگ سردى است ، مقایسه  یک به یک لنین با جمهورى اسلامى تماما محصول مستقیم پیدایش جنبش سبز است و شاهکار فعالین حککا.

 و لابد به تبع آن باید شاهد مقایسه مقاومت و نبرد بلشویکها در دفاع از انقلاب اکتبر با دفاع اوباش حزب الله از ضد انقلاب اسلامى در برابر کمونیستها و آزادیخواهان باشیم.

 

همانطور که در بالا گفتم کسى که مدعى مى شود تلقى و درک از آزادى فراطبقاتى است یا نادان است یا ریگى به کفش دارد، در دنیاى موجود طبعا نمى توان سخنى از دیدگاه و درکى غیر از بورژوایى  یا کارگرى از آزادى یا هر مقوله سیاسى دیگرى به میان آورد. و طبیعتا با حمله به یکى از دیگرى دفاع مى کنید. به عنوان مثال کافى است بگویید منصور حکمت در ( دمکراسى تعابیر یا واقعیات)  تلقى بورژوایى از آزادى را مورد نقد قرار میدهد، براى خواننده با همین جمله روشن مى شود که لابد از تلقى کارگرى و سوسیالیستى از آزادى دفاع مى کند.

 

صالحى نیا نیز از فحاشى به لنین دهفى دارد ؛ مى خواهد بگوید که اگر فردا سوسیالیستها در ایران به قدرت برسند دیکتاتورى استالینى برپا مى کنند. فقط ما خواهان آزادى واقعى هستم که ” حکومت انسانى ” و تاکیدا نه سوسیالیستى مى خواهیم. 

 

 

آقاى صالحى نیا،  براى ما که راه توده و عبدالله مهتدى و اکثریت را دیده ایم و اصلاح طلبان حکومتى را مى شناسیم این بحث شما به طرز بسیار تهوع آورى آشناست. مضافا اینکه ما که بوش و مک کارتى را هم مى شناسیم ” دفاعتان از آزادى” به طرز تهوع آورترى آشناست.

  قبلا هم از زبان امثال نبوى و ” لیبرال کارتونیهاى” وطنى شنیده بودیم.

 

شما اگر کمى جدیت به خرج بدهید و تلاش کنید متوجه خواهید شد که چرخش از سوسیالیسم به ” انقلاب انسانى ”  چندان نیازمند فحاشى به لنین و سینه چاک کردن در حق سلطنت طلبان هم نیست.

 

در ضمن اشتباه به عرضتان رسانده اند، درست است که لنین مرده، اما این همه داستان نیست. لنینستها زنده اند، یقه تان را مى گیرند و مشتتان را باز مى کنند، اجازه نخواهند داد لنین و انقلاب اکتبر را در بارگاه بورژوازى قربانى کنید و خوشبختانه به حال ما و متاسفانه به حال شما تاریخ به طرز انکار ناپذیرى گواه انسان دوستى و آزادیخواهى عظیم لنین و بلشویکهاست.      

  

 

حامد خاکى ۲۰۱۰-۰۸-۰۹