برابری در نابرابری (و پلمیکی با رفیق سیاوش دانشور)

عادتا  و سنتا مقوله « برابری» از بار مثبتی برخوردار بوده  است.  و در مقابل مقوله برابری ،  « نابرابری»  قرار دارد که معمولا  با  مضمون و ماهیتی منفی از آن یاد میشود. به اعتبار همین بار مثبتی که مقوله برابری بخود گرفته است، هدف کمونیسم هم برابری تلقی میگردد که در آن  « برابری انسانها» ،  « برابری اجتماعی و اقتصادی» و « برابری زن و مرد»  متحقق میشوند.

 

سوال پایه ای من اینست که منشاء این برداشت از برابری و کمونیسم کجاست؟ آیا آثار مارکس این برداشت را بدست داده اند؟ آیا « به هر کس به اندازه توانش و به هر کس به اندازه نیازش» به معنی برابری است؟ آیا تفسیرهای که تا کنون از برابری  ارائه شده اند،  تا چه اندازه  ماتریالیستی و  دیالکتیکی  هستند ؟ … .

 

بحث من نقد  نگرش برابری طلبانه در رابطه با انسان و کمونیسم است و در مقابل تفسیرها و برداشتهای تاکنونی  در جنبش کمونیستی  از « برابری انسانها»، «  برابری اجتماعی و اقتصادی» و « برابری زن و مرد» علامت سوال میگذارم.

 

تا جائیکه به « برابری» انسانها برمیگردد یعنی آنچه که غالبا کمونیستهای این عصر مدعی آن هستند، باید بگویم که بنظر من  برابری انسانها  تنها در یک مورد معتبر و قابل دفاع است. آنهم برابری انسانها در داشتن « ارزش یکسان» است. اینکه هویت انسان با رنگ پوست، ملیت، جنسیت و … تعریف نشود، و نفس انسان بودن انسان کافی باشد تا ارزش یکسان در مورد آن صدق کند.

  اما  خود « ارزش » نیز بطور مجرد میتواند بی معنی باشد. برای اینکه ارزش انسان تبلور مادی بیابد، لازم است آنرا در عمل و کار انسان معنی کرد و شرایط مادی یکسان برای انسانها فراهم آورد. برای مثال ، میتوان به شرایط مادی اشاره کرد که تحت آن شرایط افراد جامعه( فردیت انسان)  از این امکان برخوردار باشند تا بتواند خود را متحقق کنند.  و وقتی شرایط مادی یکسان برای افراد جامعه فراهم شد و هرکس موفق گردید تا خود را متحقق نماید، آنوقت نابرابریها  بین انسان روشنتر خود را می نمایاند. چون انسانها در توانائیها، استعدادها و نیازهایشان با یکدیگر برابر نیستند. باید شرایط مادی مهیا باشد تا نابرابریهای که انسان دارد روشنتر خود را نشان دهند.  مهیا بودن شرایط مادی یکسان و برابر برای  انسانها به معنی برابری و مترادف با آن  نیست.

انسان ( شامل زن و مرد) بطور عام در مراحل مختلف سنی از توانائیها، استعدادها و نیازهای متفاوتی برخوردار است. اگر از این سطح عام به سطح مشخصتر نزدیکتر شویم، در می یابیم که حتی بین جنس مرد هم تفاوت هست و این تفاوتها بین زن و مرد بیشتر هم میگردد. بنا بر این نمیتوان از برابری انسان سخنی بمیان آورد.

بنظر من برابر دانستن یا تلقی کردن انسانهای نابرابر امر نادرست، غیر منطقی و حتی غیر مارکسیستی است. اگر برابری انسانها امر واقعی بود، حتما مارکس هم اهمیت بیشتری به این مفهوم میداد و روشنتر و صریحتر به آن میپرداخت. اما مطالعه مارکس نشان میدهد که آن تفسیر و برداشتی که امروزه در جنبش کمونیستی ایران در مورد برابری وجود دارد، نادرست است.  بیشترین توجه مارکس در آثارش جدا از تحلیل و تجزیه و نقد سرمایه داری،  در رابطه با از بین بردن ستم طبقاتی از راه محو اختلافهای طبقاتی است که آنرا امکان پذیر میسازد.

 

در رابطه با  موضوع فعلی ما یعنی برابری، آلن وود مقاله ی ارزشمندی دارد تحت عنوان « مارکس منتقد برابر گرایی است»  که از سوی ب . کیوان ترجمه شده و در مجله  جنبش،  شماره ۴۷ پاریس ۱۹۹۷ درج شده است.

 

چند نقل قول ازآن مقاله آلن وود ، میتواند  به تعمیق بحث  برابری کمک کند :

–          : «… رسالت اساسی پرولتاریا آنطور که مارکس آنرا درک میکرد، محو ستم طبقاتی از راه محو اختلاف های طبقاتی است که آنرا ممکن میسازد… »

–          «… مارکس تاکید میکند که برابری همواره مفهومی بطور اساسی سیاسی است. از این رو  او میگوید  «برابری واقعی مدنی اکنون در جامعه بورژوائی وجود دارد» در ایدئولوژی آلمانی گفته شده است که برابری بطور اساسی اندیشه ای بورژوائی و غیر پرولتری است….»

–          «… از دیدگاه مارکس، اندیشه برابری هنگامیکه توسط جنبش کارگری بکار میرود، امری بی اعتبار، ناسودمند و مبهم است…»

–          «… مفهوم برابری هرگز در بینش جسورانه ای که مارکس از « مرحله عالی» جامعه کمونیستی دارد، نمایان نمیگردد. در مرحله عالی جامعه کمونیستی، هنگامیکه قید تبعیت افراد در تقسیم کار از میان برخیزد، هنگامیکه کار تنها وسیله زیستن نیست، بلکه در نفس خود به نخستین نیاز جامعه تبدیل میشود، هنگامیکه با رشد متنوع افراد نیروهای مولده نیز رشد می یابند و همه منبع ثروت جمعی به وفور جهش میکند، آنگاه تنها افق محدود حقوق بورژوائی قاطعانه درنوردیده می شود و جامعه می تواند روی پرچمهای خود بنویسد : از هرکس به اندازه استعدادهایش و به هر کس به اندازه نیازهایش.  مارکس شعار لویی بلان « از هرکس به اندازه استعدادهایش و به هر کس به اندازه نیازهایش» را درست بخاطر اینکه شعاری برابری گرایانه نیست انتخاب میکند. او افراد را در هیچ دیدگاهی مساوی مطرح نمیکند . بلکه آنها را بیشتر بطور فردی، یعنی هریک را با مجموع گوناگونی از نیازها و استعدادها مطرح میکند….» .

 

مقاله آلن وود تماما نظریه مرا در نقد و رد شعار آزادی، برابری، حکومت کارگری تایید میکند و حتی به آن غنای زیادی می بخشد. خواندن این مقاله را به علاقه مندان توصیه میکنم.

 

در مورد پاسخ رفیق سیاوش دانشور به مقاله ی پلی بسوی سوسیالیسم

 

رفیق سیاوش می نویسند:

دوست قدیمی بهروز ناصری کادر حزب کمونیست ایران در مطلبی با عنوان  « پلی بسوی سوسیالیسم، بحثی در رابطه با شعارهای تاکتیکی سوسیالیستی در وضعیت سیاسی امروز ایران»، تلاشی را برای بدست دادن رابطه شعارهای تاکتیکی و استراتژیکی سوسیالیستی شروه کرده است. وی در این تلاش به نقد ترکیب شعار « آزادی، برابری، حکومت کارگری» و مشخصا مفهوم « برابری» میپردازد و خواهان کنار گذاشتن این شعار است. با اشاره به فاکتی از نقد برنامه گوتا « برابری» را از نظر مارکسیسم یک سوء تفاهم میداند و بلاخره پیشنهاد آلترناتیوی ارائه میدهد : نان، مسکن، آزادی، حکومت کارگری.

 

با ارادت و احترام به رفیق سیاوش دانشور، از این فرصت جهت توضیحاتی در همین رابطه استفاده میکنم.

 نقد شعار آزادی، برابری، حکومت کارگری، از یک تحلیل کلی تر نسبت به اوضاع سیاسی امروز، وضعیت مبارزه طبقاتی در ایران، وضعیت زندگی ،  کارو مبارزه طبقه کارگر ایران و همچنین تاثیر جنبش کمونیستی ایران و در راس آن حزب کمونیست ایران در رابطه با مبارزه طبقاتی در ایران، سرچشمه میگیرد. 

 

پشت این شعار یک تفکر و نگرش خاص نسبت به سوسیالیسم وجود دارد که نمیتواند کمک کننده جنبش طبقه کارگر در پیشبرد امر مبارزاتیش علیه نظام سرمایه داری باشد. نگرش نهفته در پس شعار آزادی، برابری، حکومت کارکری، نه  ماتریالیستی- تاریخی، بلکه خرده بورژوائی و بورژوائی است.

 

امروز مجموعه از احزاب و محافل همین شعار، شعار استراتژیکشان محسوب میشود، بدون اینکه این احزاب و گروهها در یک مناسبات معمولی سیاسی با یکدیگر قرار داشته باشند. نه فقط این، بلکه تفاوتهای استراتژیکی آشکاری هم با یکدیگر دارند ، مورد بحث قرار نمیگیرد و باید آنرا در لابلای عملکردها و سیاستها بیرون کشید.

 

«… شعار آزادی، برابری، حکومت کارگری، امروزه تنها شعار حزب ما نیست. بلکه حزب کمونیست کارگری ایران، حزب حکمتسیت، حزب اتحاد کمونیسم کارگری و محافل دیگر کمونیسم کارگری هم، همین شعار جزو شعارهای اصلی شان محسوب میشود. قرار دادن این شعار بعنوان یکی از اشعار استراتژیک، منطقا باید به معنای نزدیکی استراتژیک این جریانات با هم تلقی گردد. در صورتیکه این نزدیکی استراتژیک به اعتبار اتخاذ سیاستهای متفاوت در امر کسب قدرت سیاسی و جایگاهی که طبقه کارگر نزد این جریانات دارد، کاملا ناهمگون است. روایت ما در حزب کمونیست ایران با روایت کلیه شاخه های کمونیسم کارگری برای کسب قدرت سیاسی از نظر طبقاتی متفاوت بوده و در نتیجه دو استنتاج ماهوی از آن استخراج میگردد. و این در حالی است که این شعار ما یعنی آزادی، برابری، حکومت کارگری شعار مشترک بین این جریانات محسوب میگردد….» ( به نقل از مقاله ام در  ارزیابی انتقادی از شعار ازادی، برابری، حکومت کارگری، در بصورت درون حزبی توزیع شده بود)  .

 

با این حال اگر مقداری واقع بین باشیم، آیا بنظر شما وضعیت کنونی احزاب کمونیستی که از عقبه شان به سنت حزب کمونیست ایران برمیگردد، سیاستها و پراتیک این احزاب که اتفاقا و در ظاهر دارای استراتژی مشترکی هم هستند،  تا چه اندازه  با کمونیسم  مارکسی همخوانی داشته و تا اندازه در آگاه گری و متشکل کردن طبقه کارگر ایران علیه نظام سرمایه داری در ایران موفق بوده اند؟

امروز بین احزابی هم که نام بردم حتی نشست و برخواست معمولی انسانهای عادی هم مشاهده نمیشود، تا چه رسد به اینکه متحد استراتژیک یکدیگر باشند. همه هم دارای یک شعار استراتژیک هستند. بغیر حزب کمونیست ایران، همه احزاب و محافل کمونیسم کارگری از قضای روزگار دارای یک برنامه مشترک هم هستند: «  برنامه یک دنیای بهتر» ، هیچکدام برای دیگری تره  هم خرد نمیکنند.  ادعاها هم که ماشاالله در ابرها در سیاحت و گذارند.

این سنت، فرهنگ و سیاستها و عملکردها  در آسمان بی ابر بوجود نیامده است. این تاریخ و منشاء خود را دارد که قابل توضیح است.

 

رفیق سیاوش می نویسند:

« … بر خلاف استنباط بهروز ن. نه آنزمان در حزب کمونیست ایران و نه امروز این شعار پاسخی تاکتیکی و یا استنتاجی از وضعیت سیاسی حکومت اسلامی نبوده و نیست…»

 

من نمیدانم که رفیق سیاوش بر چه اساسی این بحث را میکنند. از خود مقاله رفیق منصور حکمت در کمونیست شماره ۱۴ چندین نقل قول آورده بودم و همان گفته های مستند آنزمان رفیق حکمت را بررسی کرده ام.  مجبورا و تاکیدا دو نقل قول رفیق حکمت در کمونیست شماره ۱۴ را دوباره تکرار میکنم:

« انقلاب ۵۷ استثناء نبود، بلکه نخستین قاعده ای بود که از این پس، تا در هم کوبیده شدن قطعی حکومت سرمایه و نظام سرمایه داری در ایران، تاریخ ایران را شکل میدهد. بحران اقتصادی و بحرانهای سیاسی و جکومتی دائمی، حرکتهای اعتراضی گسترده که تنها با دوره های کمابیش کوتاه عقب نشینی و رکود نسبی از یکدیگر جدا میشوند، خیزشهای انقلابی با فواصل کم و کمتر، گشوده شدن و باز هم گشوده شدن مساله قدرت سیاسی در سطح جامعه و در جریان همه اینها، قدرت گیری روز افزون پرولتاریا و پیشروان کمونیست او، این آن دورنمایی است که بورژوازی در ایران بطور عینی با آن روبروست. صرف نظر از اینکه این یا آن دارودسته دولتی رسمی اش بتواند چند روز، چند ماه و یا احیانا چند سال تعادل خود را در راس ماشین دولتی حفظ کنند… .( از مقاله آزادی برابری حکومت کارگری ، کمونیست شماره ۱۴، ۳۰ آبان ۱۳۶۳ ).

 

ایا بنظر رفیق سیاوش، سطور بالا توضیح استراتژی است؟ یا اعلام اینکه ( در آنزمان) ماشین دولتی حداکثر چند سال دوام خواهد آورد؟  من مقاله رفیق حکمت را معنی کرده ام و آنرا به داشتن نگرش « حکومت لرزان است» منتسب کرده ام.

 

در ادامه منصور حکمت می نویسند: «…  در مقابل تکاپو ها و توطئه ها برای خواباندن صدای انقلاب، قیچی کردن روند انقللابات و بحرانهای انقلابی پی در پی، کارگران انقلابی ایران یک شعار را مطرح میکنند، شعاری که گویای حضور پیگیر طبقه کارگر ایران در تمام سیر تحول و پر افت و خیز جاری و آتی تا تحقق اهداف نهایی است. شعاری که انگیزه و نیروی محرکه حرکت رو به جلوی مبارزه طبقاتی و انقلابی در ایران را در یک عبارت کوتاه بیان میکند: آزادی، برابری، حکومت کارگری» .

 

با این احوال ، آیا توضیحات فوق، توضیحاتی است که درصدد است تا استراتژیک بودن شعار آزادی، برابری، حکومت کارگری را نشان دهد؟ اگر پاسخ مثبت باشد ، پس تکلیف ما با « شعاری که گویای حضور پیگیر طبقه کارگر ایران در تمام سیر تحول و پر افت و خیز جاری و آتی تا تحقق اهداف نهایی…» چه میشود؟ می نویسد تا : تحقق نهایی. این دقیقا یعنی امروز و شعار تاکتیکی تا تحقق اهداف نهایی. اما جالب اینجاست که  تمام توضیحات مقاله منصور حکمت در جهت اثبات یک شعار تاکتیکی است، ولی با این حال این حال توافق عمومی روی این است که این شعار استراتژیک است.  این من نیستم که باید این تناقض را توضیح دهد. بعنوان یک منتقد آنرا به قضاوت میگذارم.  این وظیفه رفقای موافق این شعار است که عدم تناقض آنرا نشان دهد….

 

 

 

 

رفیق سیاوش می نویسند : «… بهروز ن. با استناد  به همین منبع( نقد برنامه گوته) عنوان میکند که « برابری» حقی بورژوای است. اما در همان قطعنامه دفتر سیاسی حزب کمونیست ایران نیز برابری نه بمعنای « یکسان بودن» و به قول لاسال « توزیع بی کم و کاست محصولات کار اجتماعی» بلکه  به معنای « برابری اجتماعی و اقتصادی» بکار رفته است» .

 

در ابتدای این مقاله به اندازه کافی بی اعتبار بودن مفهوم برابری را مورد بحث قرار دادم. متاسفانه تنها منبع موجود در توصیف شعار مورد بحث ما همان نشریه کمونیست شماره ۱۴ است.

اگر نقد برنامه گوتا دقیق تر مطالعه شود،  می بینیم که این لاسال است که برابری طلب میباشد و این مارکس کمونیست است که لاسال برابری طلب را مورد نقد قرار میدهد.

 

این لاسال است که معتقد است « و از آنجا که کار مفید در جامعه و از طریق جامعه میسر است. پس حاصل کار بدون کم و کاست، با حقوق مساوی، به تمام افراد جامعه تعلق دارد»   و این مارکس کمونیست است که در طول آن جزوه لاسال برابری طلب را نقد میکند. حال رفیق سیاوش جایگاه طرفین آن مجادله را با یکدیگر عوض میکند و مارکس به لاسال و لاسال به مارکس تبدیل میشود. اگرنه چگونه رفیق سیاوش مدعی هستند که منظور مقاله منصور حکمت همان برابری اجتماعی و اقتصادی است.

بیاییم و دوباره علامت سوالی در مقابل برابری اجتماعی و برابری اقتصادی قرار دهیم ؟ که منظور از این دو مفهوم چیست؟؟  آیا منظور اینست که در کمونیسم انسان از لحاظ اجتماعی و اقتصادی برابر میشود؟

مقدمه این بحث را با این شروع کردم که انسان موجود برابری نمیتواند باشد. زیرا توانائیها، استعدادها و نیازهلیش متفاوت است. جنس مرد با مرد نمیتواند تماما برابر باشد ، چه رسد به زن و مرد.  به شعار دیگری « برابری زن ومرد» رجوع کنیم.  سوال من از برابری طلبان اینست که برابری زن و مرد را چگونه توضیح میدهند؟  یا اصولا زن و مرد تحت چه شرایط مادی میتوانند برابر شوند؟

نظریه و توضیح من اینست که زن و مرد ، حتی در کمونیسم هم نمیتوانند برابر شوند. و اصولا نیازی به برابر شدن ندارند. زیرا متفاوتند. هیچ مردی پریود ماهانه ندارد. هیچ مردی حامله نمیشود، عمل زایمان انجام نمیدهد و بیماریهای خاص زنانه نسیبش نمی شود. این وضعیت در زنان، زندگی آنان را تحت الشعاع خود قرار میدهد. مرد در جایگاه خود از وضعیت خاص جسمی و بدنی و توانائی جسمی برخوردار است. این دو جنس متفاوت انسانی، نمیتوانند مثل یکدیگر باشند و اصولا نیازی به این هم نیست. ولی در عین حال لازم و ملزوم یکدیگر و تکمیل کننده همدیگرند. مثل دو قطب ناهمنام ، مکمل یکدیگرند. درست اینجاست که « از هر کس به اندازه توانائیش و به هرکس به اندازه نیازش» فرد را در جایگاه واقعی خود میگذارد. آنزمان که شرایط مادی برای افراد جامعه مهیا شود، ستمهای طبقاتی و جنسی محو شده باشند، هم زن و هم مرد، به سهولت میتوانند خود را در تمام شئون متحقق کنند.

توضیح مهم دیگر در رابطه با اتوپی برابری اقتصادی اینست که در کمونیسم حتی در عالی ترین سطح آن، همه افراد جامعه کار نمیکنند و یا باید از دایره کار خارج شده و جامعه آنان را تامین کنند. طیفهای که خارج از دایره کار میتوانند تعریف شوند، عبارتند از : کودکان، سالمندان و بازنشستگان، زنان  حامله ، بیماران و کسانیکه بعضا دارای نواقصی جدی هستند. پس در نتیجه همه افراد جامعه در دایره کار قرار نمی گیرند . پس آن تعداد که توانایی کار کردن را دارند را باید در نظر گرفت. این افراد مستعد کار هم همه دارای توانای و استعداد یکسانی نیستند. پس ، بعد از کار و کسر اقلام لازمه، مقدار کار انجام شده از سوی افراد نیز میتواند متفاوت باشد. یکی میتواند نیازش کمتر از دیگری باشد. کسی بخواهد همان اندازه کار کند که مورد احتیاج باشد… .

پس با این حساب آیا مفهوم « برابری اجتماعی و اقتصادی» اعتبار خود را از دست نمیدهد؟؟

 

رفیق سیاوش دانشور می نویسند: «… مارکس در نقد برنامه گوتا بقول خودش « آیه های لاسالی حق برابر و توزیع بی کم و کاست محصول کار» را نقد میکند و نه برابری انسانها بطور کلی در جامعه کمونیستی. »

 خوب وقتی مارکس« حق برابر و توزیع بی کم و کاست» را نقد میکند، رفیق دانشور چگونه میتوانند تحت آن شرایط، برابری انسانها را توضیح دهد؟ آیا در توضیحات رفیق سیاوش تناقض وجود ندارد؟

یا «… از زاویه کمونیسم مارکس شرط تامین برابری انسانها همان برنامه اقتصادی « به هر کس به اندازه توانش و به هر کس به اندازه نیازش» است…»

اینجا رفیق سیاوش تفسیر خود را به جای توضیحات مارکس میگذارد. مارکس خیلی کم در مورد برابری سخن گقته است. آنجا هم که به برابری اشاره داشته است انتقادی بوده است. مشکلی که در رابطه با این نگرش رفیق سیاوش وجود دارد این که ایشان « فراهم بودن شرایط مادی برای افراد جامعه » و « امکان یکسان برای استفاده از منابع و شرایط » را با برابری یکی میداند.

 

سپس رفیق سیاوش دانشور نقل قولی از پاسخ منصور حکمت به  حجت برزگر را می آورند. زیرا به زعم رفیق سیاوش آن پاسخ حکمت به حجت برزگر، به دلیل شباهتشان، میتواند پاسخی برای من هم باشد.

 

من موضوعاتی که در طول این مقاله آمده را تکرار نمیکنم و فکر میکنم که پاسخ همین نامه ی منصور حکمت را هم در خود دارد. ولی چند نکته مرتبط به موضوع را اشاره کنم.

 

من علیرغم احترام و ارادتم به رفیق سیاوش دانشور، ولی لازم است بگویم که به همان اندازه  نظرات منصور حکمت برای رفیق دانشور یا رفقای اتحاد کمونیسم کارگری و حتی رفقای دیگر نیز منبعی برای رجوع محسوب شود،  این وزن را برای من منتقد ندارد. زیرا در اصل من دارم نظرات منصور حکمت را مورد نقد قرار میدهم. بویژه آن زمان که منصور حکمت این پاسخ را برای حجت برزگر نوشته بود، دوران ویژه ای بود. آن دوران منصور حکمت تغییر ریل خود را به سر انجام رسانیده بود. آن دوران مدتها بود که مباحثات « حزب و جامعه» و «حزب شخصیتها» انجام شده بودند . در همان دوران بود که تعداد زیادی از اعضا و کادرهای حزب کمونیست کارگری استعفا دادند : « مستعفیون آپریل ۱۹۹۹» .

اتفاقا این جای تعجب دارد که منصور حکمت چگونه موفق شدند بحث برابری را علیرغم همه تنافضاتی که با خود حمل میکند، تثبیت کند.  این جای تعجب است که چگونه موضوعی که ( برابری) در مارکسیسم چندان به آن اهمیت داده نشده است، به یکی از مقولات مرکزی در میان تعداد زیادی از کمونیستهای ایران تبدیل شده است. و شعار آزادی و برابری، که یک شعار کاملا لیبرالیستی است به شعاری تبدیل گشته که مدعیون کمونیست آنرا برمی افرازند… .

نگرش و زاویه دید منصور حکمت نسبت به مارکسیسم اشکال داشت. یک نمونه اش همین فرمول آزادی، برابری، حکومت کارگری است که نشان میدهد که منصور حکمت علیرغم اینکه انسان انقلابی بوده است، اما مارکسیسم را تماما نمایندگی نمیکرده است. نمونه بارز دیگر همین برنامه فعلی شما رفقاست : « برنامه یک دنیای بهتر» . اینکه نگرش و تفکر حاکم بر برنامه یک دنیای بهتر مارکسیستی نیست، خیلی واضح است: «… تغییر جهان و ایجاد دنیایی بهتر یک امید و آرمان همیشگی انسانها در طول تاریخ بوده است. علیرغم رواج ایده های قدرگرایانه … ایده هایی …. یک امید و باور عمیق… این امید… این اعتقاد…. یک نگرش ریشه دار و قدرتمند…. کمونیسم کارگری قبل از هر چیز به اینجا تعلق دارد، به امید و اعتقاد انسانهای بیشماری… » یا آزادی، برابری، رفاه…. تصویر همه….یک دنیای ایده آل…. مقولات و مفاهیم معینی… بعنوان شاخصهایی… بعنوان مفاهیم مقدس….دقیقا همین ایده آلها بنیادهای معنوی کمونیسم کارگری را تشکیل میدهند…. »  ( به نقل از برنامه یک دنیای بهتر)

 

من در دسامبر ۱۹۹۹ نقدی بر برنامه یک دنیای بهتر نوشتم :

« … در نقل قول بالا که به اولین صفحه های برنامه حزب مراجعه شده است، خواننده تقریبا پانزده مرتبه با مقولات « ایده ها، نگرش، اعتقاد و….» روبرو میشود و با همین ایده آلها کمونیسم کارگری و تعلقات آن  توضیح داده میشود. پس بروایت برنامه حزب، کمونیسم کارگری به جنبش اعتراضی طبقه کارگر علیه نظام سرمایه داری و… و به جنبش سوسیالیستی تعلق ندارد، بلکه به ایده های برابری طلبانه و انسانی متعلق است…. » ( نقل از نقد یک دنیای بهتر، دسامبر ۱۹۹۹)

 

بلاخره عینیت و ذهنیت و رابطه ایندو با هم در سنت مارکسیستی جایگاه خود را دارد، ولی در تفکر منصور حکمت  این ذهنیت، ایده ها، اعتقادات و… بودند که غالب بودند و بر همان اساس هم تحلیل های مهم و پایه ای انجام میشدند.

 

ایده و اعتقاد ( ایده آلیسم) در تقابل با جنبش اعتراضی حی و حاضر( ماتریالیسم تاریخی)، آیا اینرا مشاهده نمی نمایید؟ … 

 

و همین منشاء آن ولونتاریسمی است که کل  احزاب و محافل کمونیسم کارگری به آن مبتلا شده اند.

رفیق سیاوش می نویسند : «… کمونیسم بر سر برابری انسانها و رفع تبعیض است…»

کمونیسم بر سر رفع تبعیض، از بین بردن ستم طبقاتی و محو طبقات و اختلاف طبقاتی است اما  هیچکدام از اینها به معنی برابری نیستند…

 

 

رفیق سیاوش می نویسند:

 « … اما اگر استدلال بهروز ناصری مبنی بر اینکه « برابری واقعی نیست»، « برابری قابل مشاهده، سنجش و اندازه گیری نیست»، …. ، را بپذیریم، سوال من این است چرا همین استدلالها و استدلالهای مشابه برای « آزادی» و « حکومت کارگری» صادق نیست؟  بالا خره بشر تاریخا آزادی خواسته است…. »

 

بنظر من همین مشکلات و تناقضات در رابطه با « ازادی » در « حکومت کارگری» هم وجود دارد. بنظر من آزادی به معنای وسیع آن، در حکومت کارگری نمیتواند وجود داشته باشد. زیرا در حکومت کارگری، حکومت هست، دولت کارگری قدرت اجرائی کشور را در دست دارد. اگر تعریف کلاسیک از دولت را بپذیریم، یعنی دولت بعنوان ابزار سیادت طبقه ای علیه طبقه دیگر، آنموقع دولت بعنوان ابزار سیادت در دست طبقه کارگر است تا بتواند برنامه و تحرکات سرمایه داران برای بازگشت به دوران کهنه، را خنثی نماید. و برای حفظ خود حتی شاید مجبور باشد به قوه قهریه هم متوسل شود. این وضعیت همراه خود محدودیت خاص خود را به دنبال خواهد داشت. و چگونه در وضعیتی که دولت و محدودیت وجود داشته باشد، میتوان از آزادی بدون مانع سخن بمیان آورد….  .

بنظر من ازادی در حکومت کارگری یا همان سوسیالیسم، بیشتر در عرصه های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی است. در عرصه اقتصادی محدودیت وجود داشته و  باید هم وجود داشته باشد. البته اتخاذ سیاستها و عملکردهای حکومت کارگری میتواند دارای خصایص مختلف باشد، مثلا از سوی اجازه ندهد که دوباره سرمایه پروسه رشد خود را شروع کند و از سوی دیگر همه عملکردش و بوجود آوردن شرایطی باشد که دولت وارد پروسه زوال خود گردد. من معتقدم که در این رابطه نمیتوان به اراده گرایی متوسل شد. شرایط مادی چنان وضعیتی را باید فراهم کرد. اما آن شرایط چگونه فراهم میشود؟ آیا حکومت کارگری مجبور خواهد شد که تنها در چهارچوب یک کشور باقی بماند؟ آیا در کشورهای دورویر یا منطقه تحولات و انقلابات بوقوع خواهد پیوست ؟ و سوالاتی از این قبیل محفوظ است و امروزه نیازی نیست تلاش نمود تمام این قبیل سوالات پاسخ بگیرند. ولی علیرغم مفتوح بودن این مسئله بنظرم مهم است که در این رابطه تردیدی وجود نداشته باشد خواهان انقلاب اجتماعی – سوسیالیسم – در چهار چوب یک کشور شد، برای آن مبارزه کرد و بوجود آوردن سوسیالیسم در یک کشور را منوط به انقلاب جهانی نکرد.

در  رابطه با این موضوع مشخص  بنظرم لازم است تا از نظر تئوریک   به محدودیت قائل شد. نسل امروز به سهم تا اندازه مشخصی میتواند تلاش کند،  نسل آنزمان هم به سهم خویش دارای مسئولیت و وظایف مشخص خویش خواهد بود….

 

رفیق سیاوش در بخش پایانی می نویسند که :

« تردیدی نیست که هر حزبی محق و مخیر است تا هر شعاری را چه تاکتیکی و چه استراتژیک در دستور کار خود بگذارد. … بحث تفصیلی بر سر شعار « نان، مسکن، آزادی، حکومت کارگری نمیشوم. فقط همین را میگویم این شعار فدائیان خلق بود و هست که جمهوری شورائی را بجای حکومت کارگری استفاده میکند… این شعار در قیاس با شعار « آزادی، برابری، حکومت کارگری» شعاری پیش پا افتاده و مبتنی بر تبین معینی از سوسیالیسم غیر کارگری است…»

 

اخیرا و در مراسم روز کومه له در اسلو، که با دوستی صحبت میکردم متوجه شدم که این شعار پیشنهادی من، در دوران بعد از انقلاب، شعار سازمان پیکار بوده است. شعار فدائیان کار، نان و آزادی است. من قبل از اینکه وارد دفاع مضمونی از شعار پیشنهادی و تاکتیکی خود شوم، متقابلا می پرسم چرا این شعارها حتی در مقایسه با شعار آزادی، برابری، حکومت کارگری پیش پا افتاده  است؟بلاخره کدامشان زمینی تر هستند؟ کدامشان مستقیم تر به زندگی و کار کارگران اشاره دارد؟ کدامیک از این شعارها را بهتر میتوان حتی از زاویه بحث مهم رابطه رفرم و انقلاب توضیح داد؟ و کدامیک از این شعارهای تاکتیکی در بطن خود در چند عرصه هم تعرض به سرمایه را با خود حمل میکند؟

من واقعا هیچ توضیحی در توجیه چنین شعارهای را مشاهده نکرده ام. آنچه به اطلاع میرسانم ، بطور اورژینالی حاصل کار خودم است. ولی بی نهایت خوشحال میشوم اگر سازمان پیکار در زمان خود، چنین شعاری داشته، توضیحات و یا توجیهات برافراشتن این شعار نان، مسکن آزادی را ببینم. در مورد شعار آزادی برابری، حکومت کارگری هم متاسفانه بغیر از کمونیست شماره ۱۴، منبعی دیگری را نیافتم تا به آن مراجعه کنم.

با این حال، شعاری که من اخیر بعنوان پیشنهاد آنرا طرح کرده ام: نان، مسکن ، آزادی، حکومت کارگری، یک شعار تاکتیکی است. شعاری است که تلاشی از سوی کمونیستها رو به طبقه کارگر در رابطه با زندگی و کارش است. شعاری است هزار بار زمینی تر، و… که بحث کرده ام میباشد… .

من در این شعار آگاهانه به « کار » اشاره نکرده ام و علیرغم جایگاه کار در سوسیالیسم، من مسئله نان را طرح کرده ام. اولا جایاگاه « کار» در جامعه سوسیالیستی بقوت خود باقی است. ولی این شعار تاکتیکی روز، میگوید که اگر انسانها بیکار هم شدند، باید تامین شوند و دارای مهمترین شئونات زندگی باشند. اگر نه، سطح مبارزه شان ، میتواند در متوقف شود. چون نیاز و احتیاجات زندگی، کل مبارزه را تحت الشعاع خود قرار میدهد. شعار پیشنهادی من، در چهارچوب بحث رفرم و انقلاب، قابل توضیح است. شعاری است که در چند عرصه مهم تعرض به سرمایه و سرمایه داران را همراه خود حمل میکند. ببینید  چگونه بورژوازی عرصه مسکن را به محل تاخت و تاز خود علیه طبقه کارگر تبدیل کرده است؟ و مشکل مسکن یکی از پایه ای ترین مشکلات کارگران را تشکیل میدهد که امروز بیش از نصف حقوق آنان به پرداخت کرایه خانه اختصاص داده میشود…. نتیجتا فقر و فشار زندگی بر آنان چند برابر و طاقت فرسا تر میگردد.

 

باشد این چه نوع کمونیسمی است که کاری به این مسائل پایه ای ندارد؟ و نمیخواهد داشته باشد؟

کمونیستها  ناچارند این تشخیص ها را داشته باشند. در غیر اینصورت، یکی کردن جنبشهای کمونیستی و کارگری قرار کدام مسیر را بپیماید؟

 

رفقا به دقت تر دوباره « ایدئولوژی آلمانی » را مطالعه نمایند. آنجا  مارکس بروشنی می نویسد : « برای ” ساختن تاریخ” انسان باید در موقعیتی باشد که بتواند زندگی کند. لیکن زندگی بیش از هر چیز درگیر خوردن و نوشیدن، مسکن، پوشاک و چیزهای متعدد دیگر است. بنابر این، اولین واکنش تاریخی، تولید وسائل لازم برای برطرف ساختن این نیازها، یعنی تولید خود زندگی مادی است…» . 

 

رفیق سیاوش دانشور در ادامه می نویسند:

« اما شعار ازادی، برابری، حکومت کارگری  محصول یکدوره مبارزه فکری و سیاسی و فتح سنگرهای توسط کمونیسم ایران است…»

 

از رفیق سیاوش  خواهش میکنم که به بحث مشخص متوسل شود و مثلا پلمیک آندوران اتحاد مبارزان کمونیست یا منصور حکمت با سازمانها و احزاب دیگر را بعنوان توضیح شعار آزادی، برابری، حکومت کارگری، به من نشان ندهد و بغیر از کمونیست شماره ۱۴،  حداقل یک مقاله دیگر را در توضیح بیشتر این شعار به من معرفی نماید.

 

رفیق سیاوش شعار پیشنهادی مرا یک عقب نشینی سیاسی می داند. این برداشت رفیق سیاوش از یک جهت درست است. بلاخره عقب نشینی سیاسی  روی میدهد. اما این عقب نشینی سیاسی نه در رابطه با سرنوشت سوسیالیسم  و جنبش طبقه کارگر ایران، بلکه بطور مشخص، در رابطه  با شعار ستراتژیک حزب کمونیست ایران است. این شعار التقاطی و متناقض است و برخلاف توضیحات آنزمان رفیق منصور حکمت که آنرا « انگیزه و نیروی محرکه حرکت رو به جلو مبارزه طبقاتی و انقلابی در ایران» می دانستند، یا توضیح داده اند، من چنین فکر نمی کنم و اینرا نادرست ارزیابی می نمایم که ضروری است این تعبیر تغییر داده شود.

  هدف از طرح این شعار تاکتیکی از سوی من، توده ای شدن آلترناتیو کمونیستی در میان توده های کارگر و زحمتکش ایران میباشد. هدف و مقصود این است که داشتن تصویری از آینده تنها به رهبران و فعالین کارگری و سوسیالیست محدود نماید و آن توده وسیع کارگر هم حداقل تصویر کلی از چهارچوبهای آلترناتیو سوسیالیستی داشته باشند. و توضیحاتی از این قبیل. با این حال در اساس ، نه تنها عقب نشینی سیاسی در کار نیست بلکه برعکس، گسترش آگاهی طبقاتی و سوسیالیستی ، و همچنین یکی شدن جنبشهای کارگری و کمونیستی مد نظر است.

 

رفیق سیاوش اشاره به« …  فاز بندی سوسیالیسم میکند که هر فازی برنامه اقتصادی معینی دارد و این دیدگاه در روسیه بدنبال انقلاب بلشویکی معضلات متعددی را بوجود آورد. کسی که کار نکند نان نمیخورد…»  .

 

من شخصا قائل به این فاز بندی هستم. این ضرورتها و شرایط مادی این فاز بندی را ایجاب میکند. به یک مثال فرضی متوسل میشوم. فرض کنیم همین امروز قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر و تشکلهایش احراز شده است. سوال اینست که  از دو پایه مهم سوسیالیسم یعنی اشتراکی کردن ابزار تولید و لغو کار مزدی، کدامیک در مرحله اول در اولویت طبقه کارگر در قدرت قرار میگیرند؟

نظر شخصی من این است که به مالکیت جمعی در آوردن وسائل تولید در اولویت قرار بگیرد. زیرا انجام این با سهولت بیشتری نسبت به لغو کار مزدی که بیشتر اقتصادی تر است، میتواند روی دهد. لغو کار مزدی پروسه ای اقتصادی تر و به برنامه ریزی تعریف شده تر نیاز دارد، که شاید زمانی را بخود اختصاص دهد. نمیتوان از روی اراده گرایی این مسائل را بسر انجام رساند. بلکه باید شرایط آنرا بصورت ابژکتیو فراهم آورد. یا در مورد فاز بندی که مارکس نسبت به کمونیسم دارد، چنین تحلیل صدق میکند. مولفات زیادی وجود دارد که در رشد و تکامل فاز اول کمونیسم به فاز عالی تر دخیل هستند، که نمیتوان آنان را نادیده گرفت. اگر سوسیالیسم در چهارچوب یک کشور محدود ماند و انقلاب سوسیالیستی در کشورهای دیگر روی نداد، یعنی همان چیزیکه بعد از انقلاب اکتبر بلشویکها با آن روبرو شدند، بخواهد دوباره تکرار شود، آنوقت چه؟ چنین مسائلی بنظر من باز و قابل بحثند ، اما فاز بندی سوسیالیسم یک ضرورت تاریخی است و با اراده من و شما حذف نمیشود… .

 

رفیق به معضل کسی که کار نکند نان نمیخورد، اشاره کرده است… . این بحث من این استنتاج را بدست نمیدهد. حداقل شعار نان ، مسکن ، آزادی ، ضمانت یک زندگی استاندارد را در با خود حمل میکند. اشاره کردم که حتی در سطح عالی کمونیسم هم طیفی هستند که جامعه آگاهانه باید آنان را از دایره کار خارج کنند. و افراد سالم و کسانیکه توانایی کار دارند، باید کار کنندو… پس باور نمیکنم که این نگرانی رفیق سیاوش موردی داشته باشد.

 

اتفاقا اگر نگرانی در این زمینه وجود دارد، باید متوجه برابری طلبان گردد. شاید در دنیای برابری طلبان یا همه ، –  صرف نظر از سالمندی، کودکی یا بیماری و … –   باید کار کنند، یا نباید کار کنند، چون همه با هم برابرند دیگر. … .

 

من هم با رفیق سیاوش در این نکته توافق کامل دارم که این بحث مهم و حیاتی است. زیرا علیرغم هر اختلافی که داشته باشیم، با قصد نقد مبانی فکری و نگرشهای غیر کمونیستی تحت نام کمونیسم   در راستای اصلاح  و توده ای شدن آلترناتیو سوسیالیستی طرح شده است… .

–          …. .

–          ….. .