برابرى هدف کمونیسم است , پاسخ به بهروز ناصرى

دوست قدیمى بهروز ناصرى کادر حزب کمونیست ایران در مطلبى با عنوان “پلی بسوی سوسیالیسم٬ بحثی در رابطه با شعارهای تاکتیکی سوسیالیستی در وضعیت سیاسی ایران امروز”٬ تلاشى را براى بدست دادن رابطه شعارهاى تاکتیکى و استراتژیکى سوسیالیستى شروع کرده است. وى دراین تلاش به نقد ترکیب شعار “آزادى٬ برابرى٬ حکومت کارگرى” و مشخصا مفهوم “برابرى” میپردازد و خواهان کنار گذاشتن این شعار است. با اشاره به فاکتى از نقد برنامه گوتا٬ “برابرى” را از نظر مارکسیسم یک “سو تفاهم” میداند و بالاخره پیشنهاد آلترناتیوى ارائه میدهد: “نان٬ مسکن٬ آزادى٬ حکومت کارگرى”.

همانطور که بهروز ناصرى اشاره کرده است شعار “آزادى٬ برابرى٬ حکومت کارگرى” در حزب کمونیست ایران اول بار توسط منصور حکمت طى مقاله اى در نشریه کمونیست ارگان مرکزی حزب کمونیست ایران، سال دوم شماره ١۴ به تاریخ ٣٠ آبان ١٣۶٣ طرح شد و سپس دفتر سیاسی وقت حزب قطعنامه ای در مورد این شعار تصویب کرد که در همان شماره نشریه کمونیست منتشر شد. از آنزمان این شعار به شعار استراتژیک حزب تبدیل شد. بعدتر در حزب کمونیست کارگرى نیز “آزادى٬ برابرى٬ حکومت کارگرى” شعار استراتژیک حزب بود که محتواى آن را برنامه یک دنیاى بهتر منعکس میکند. اخیرا حزب “کمونیست کارگرى” این شعار را بایگانى کرد و بجاى آن شعار ناسیونالیستى و حقوق بشرى “انقلاب انسانى براى حکومت انسانى” را گذاشت. حزب اتحاد کمونیسم کارگرى اما براین شعار بعنوان شعار استراتژیک خود تاکید دارد و برخلاف استنباط بهروز ناصرى نه آنزمان در حزب کمونیست ایران و نه امروز این شعار پاسخى تاکتیکى و یا استنتاجى از وضعیت سیاسى حکومت اسلامى نبوده و نیست. ما در مقابل آلترناتیوهاى سیاسى بورژوائى شعار “جمهورى سوسیالیستى” را بعنوان نام حکومت کارگرى و با همان مضمون طبقاتى که در برنامه یک دنیاى بهتر طرح شده است در کنار شعار “آزادى٬ برابرى٬ حکومت کارگرى” تبلیغ میکنیم.

لازم به تاکید است که سالها قبل حجت برزگر نیز از جمله با استناد به یادداشت مارکس در نقد برنامه گوتا٬ “برابرى” را عبارتى نادرست و غیر کمونیستى ارزیابى کرده بود. بهروز ناصرى نیز با استناد به همین منبع عنوان میکند که “برابرى” حقى بورژوائى است. اما در همان قطعنامه دفتر سیاسى حزب کمونیست ایران نیز برابرى نه به معناى “یکسان بودن” و به قول لاسال “توزیع بى کم و کاست محصولات کار اجتماعى” بلکه به معناى “برابرى اجتماعى و اقتصادى” بکار رفته است.

مارکس در نقد برنامه گوتا بقول خودش “آیه هاى لاسالى” حق برابر و “توزیع بى کم و کاست محصول کار” را نقد میکند و نه برابرى انسانها بطور کلى در جامعه کمونیستى. از زاویه کمونیسم مارکس شرط تامین برابرى انسانها همان برنامه اقتصادى “به هر کس به اندازه توانش و به هر کس به اندازه نیازش” است. کمونیسم برنامه اقتصادى متفاوتى از این نمیتواند داشته باشد و اگر داشته  باشد کمونیسم نیست بلکه محدودیت تاریخى خاصى است که به آن تحمیل شده است.

منصور حکمت در ٢٩/٩/١٩٩٩ در پاسخ به حجت برزگر که استدلالى مشابه بهروز ناصرى را طرح میکند در یادداشتى با عنوان “کمونیسم و برابرى” از جمله مینویسد؛

“… در مورد محتواى نظر شما باید بگویم که بنظر من بحث شما از یک سو تعبیر در مورد مقوله‌ “برابرى” و مترادف دیدن آن با “یکسان” بودن و تساوى عددى ناشى میشود. گفتن این که کمونیسم یک جنبش برابرى طلبانه نیست،‌ فکر میکنم همه‌ کمونیست‌ها و مارکسیست‌ها و ناظرین و مورخین تاریخ سوسیالیسم را حیرت‌زده خواهد کرد. خود ایده “به هرکس به اندازه‌ نیازش”، گویاترین تببین از یک برابرى عمیق در جامعه است، یعنى هر کس، مانند دیگرى، مثل بقیه، بدون هیچ تبعیضى، بعنوان انسانى برابر با دیگران، میتواند هرچه را نیاز دارد از جامعه برداشت کند. شما این را نابرابرى میدانید چون انسان‌ها نیازهاى یکسانى ندارد و لاجرم بطور متفاوت برداشت خواهند کرد. اما صحبت بر سر برابرى خوراک و مسکن و پوشاک و قد و وزن انسان‌ها نیست. صحبت بر سر برابرى خود انسان‌ها در جامعه،‌ در تولید،‌ و در قبال امکانات و منابعى است که موجود است. جامعه‌اى که میان من و شما فرق نگذارد، یک جامعه‌ى برابر است، هرچند که شما ممکن است دو برابر من سیگار بکشید و دو برابر نیاز داشته باشید. 

توصیه میکنم یک بار دیگر همان نقد برنامه‌ گوتا را که ظاهرا منبع استنتاجات تازه‌ شماست مرور کنید. آنجا بحث بر سر نادرستى شعار برابرى نیست، بر سر توخالى بودن شعار حق برابر و تقسیم برابر “محصولات بى کم و کاست کار اجتماعى” میان شهروندان است. 

… کمونیسم بر سر برابرى انسان‌ها و رفع تبعیض است. مارکس از محو طبقات، محو تقسیم کار، محو تفاوت شهر و روستا، محو تفاوت کارى یدى و فکرى و غیره سخن میگوید. تحت نام مارکسیسم، البته، پرچم‌هاى بسیارى مختلفى عَلم شده است. اما یک مارکسیسم مخالف برابرى و برابرى‌طلبى واقعا پدیده نوظهور و بى‌سابقه‌اى خواهد بود.” 

تاریخ و مفاهیم اجتماعى
در سالهاى گذشته از جمله خوانده بودم که شعار آزادى و برابرى بیان کننده مفهوم خاصى نیست و ادامه همان “آزادى٬ برابرى٬ برادرى” انقلاب فرانسه است. یعنى مفهومى بورژوائى دارد و ضرورتا سوسیالیسم را نمایندگى نمیکند. تردیدى نیست اگر حکومتى که آزادى و برابرى را تامین و تضمین میکند یک حکومت کارگرى و سوسیالیستى نباشد٬ این شعار را هر دست راستى هم میتواند دستش بگیرد. لذا سه جز شعار “آزادى٬ برابرى٬ حکومت کارگرى” لازم و ملزوم همدیگر هستند. و البته این هم به تنهائى کافى نیست بلکه باید مفهوم و منظور روشن از آزادى و برابرى و حکومت کارگرى بدست داده شود. امرى که در حزب کمونیست ایران وقت خودش صورت گرفت و بعدتر برنامه یک دنیاى بهتر مضمون دقیق تر آنرا بیان کرد.

اما اگر استدلال بهروز ناصرى مبنى بر اینکه “برابرى واقعى نیست”٬ “برابری قابل مشاهده، سنجش و اندازه گیری نیست”٬ “برابری مقوله ای ذهنی و غیرقابل اثبات می باشد” را بپذیریم٬ سوال من اینست چرا همین استدلالها و استدلالهاى مشابه براى “آزادى” و “حکومت کارگرى” صادق نیست؟ بالاخره بشر تاریخا آزادى خواسته است و در هر دوره درک تاریخى معینى از آزادى داشته است. آزادى برده معادل “مرد آزاد” و برده نبودن است٬ آزادى رعیت معادل مالکیت قطعه زمینى است٬ اوج آزادیخواهى بورژوائى برابرى حقوقى و اصل شهروندى است که تاریخا امرى پیشرو است و همین با مبارزات گسترده در پائین متحقق شده است. اما در قلمرو اجتماعى و اقتصادى آزادى مد نظر بورژوازى معادل آزادى استثمار و مالکیت خصوصى است که بند طلائى بیانیه حقوق بشر است. اما آزادى مد نظر کمونیسم یک آزادى عمیق و مبتنى بر نقد ارکانهاى نظام سرمایه دارى از موضع پرولتاریاى انقلابى است که مفهوم آزادى را دگرگون میکند. یعنى برابرى را نه فقط حقوقى بلکه و اساسا اجتماعى و اقتصادى میداند و تحقق آن بدون نفى تفاوتهاى طبقاتى و جامعه طبقاتى ممکن نیست. همین امروز همه بورژوازى و حتى مرتجع ترین نیروهاى سیاسى “آزادى” میخواهند و هر کسى آزادى را بنا به اهداف جنبش خودش تبئین میکند. در مورد برابرى هم همین است. ناسیونالیستها “برابرى ملتها و خلق ها و اقوام” را میخواهند. خواستى که تاریخا توسط بورژوازى طرح شده و اتفاقا در همان یادداشت نقد برنامه گوتا توسط مارکس از موضع انترناسیونالیسم طبقه کارگر نقد شده است. همینطور و بویژه بدنبال شکست انقلاب اکتبر و عروج انواع کمونیسم بورژوائى در قرن بیستم٬ که چیزى جز ناسیونالیسم و رفرمیسم و دمکراسى خمیر مایه آن نبود٬ همه جنبشهاى غیر کارگرى و ضد کارگرى نام سوسیالیسم و حکومت کارگرى و سوسیالیستى بر خود نهادند. همانطور که یک مارکسیست دولت فلان ژنرال کودتاچى در عراق و مصر و آفریقا و یا حکومت شوروى و چین و غیره را با سوسیالیسم و حکومت کارگرى اشتباه نمیگرفت٬ آزادى و برابرى مورد نظر جنبشهاى بورژوائى را نیز با آزادى و برابرى مورد نظر پرولتاریاى سوسیالیست و جنبش کمونیستى کارگرى اشتباه نمیگیرد.

مفاهیم اجتماعى تاریخ دارند و در هر دوره مهر و نشان جنبشهاى اجتماعى و طبقاتى خاصى را برخود دارند. با مسلط شدن سرمایه دارى و عروج جنبش کمونیستى طبقه کارگر و بویژه از زمانى که مارکسیسم پرچم و تئورى انتقادى – انقلابى این جنبش شد٬ تلقى بشر از آزادى و رهائى بشدت دگرگون شد. تحولات زیر و رو کننده دو دهه اخیر و پیامدهاى آن در قلمرو افکار و آرا٬ عروج مکاتب پفکى و جنبشهاى ارتجاعى بورژوائى و ضد جامعه٬ درافزوده اى به آنچه تئورى مارکسى و جنبش اجتماعى کمونیسم کارگرى در صحنه تحولات جهانى پدید آورد نه فقط نداشته بلکه یک سیر واپسگرائى و رجعت به ارزشهاى عتیق و ارتجاعى و بسته بندى آنها در زرورقى جدید بیش نبوده است. اگر آزادى و یا برابرى حتى به سطوح بسیار پائین ترى از تلقى بورژوا در قرن بیستم سقوط میکند٬ مقصر نه مارکس است و نه جنبش کمونیستى بلکه این یک روند سیاسى است که با خود لجن تاریخ را بالا زد و مذهب و ناسیونالیسم و فاشیسم و جامعه ستیزى و خودمحورى و اصل اصالت زور را به زبان و فرهنگ بورژواها تبدیل کرد. کمونیسم اما٬ اگر کمونیسم مارکسى و کارگرى باشد٬ موظف است آن منظره هاى بزرگ را در مقابل جامعه بگیرد و از شعارها و پرچمهاى جنبشى که خواهان امحا تفاوتهاى طبقاتى است٬ و نابرابرى اجتماعى و اقتصادى نیز به همین اعتبار از بین میرود٬ دفاع کند. 

تردیدى نیست که هر حزبى محق و مخیر است که هر شعارى را چه تاکتیکى و چه استراتژیکى در دستور خود بگذارد. من اینجا وارد بحث تفصیلى برسر شعار “نان٬ مسکن٬ آزادى٬ حکومت کارگرى” نمیشوم. فقط همین را میگویم این شعار فدائیان خلق بود و هست که “جمهورى شورائى” را بجاى حکومت کارگرى استفاده میکنند و اخیرا در نشریاتى آنرا “بهترین بیان حکومت کارگرى” میدانند. این شعار در قیاس با شعار “آزادى٬ برابرى٬ حکومت کارگرى” شعارى پیش و پا افتاده و مبتنى بر تبئین معینى از سوسیالیسم غیر کارگرى است. اما شعار “آزادى٬ برابرى٬ حکومت کارگرى” محصول یکدوره مبارزه فکرى و سیاسى و فتح سنگرهائى توسط کمونیسم ایران است که اینجا مجال پرداختن به تاریخ آن نیست. جایگزینى شعارهاى پیشنهادى بهروز ناصرى بجاى شعار استراتژیک و تاکنونى این حزب یک عقبگرد سیاسى محسوب میشود. بویژه اگر مفهوم رفاه را در دیدگاه سوسیالیستى به نان و مسکن خلاصه نکنیم و پرچمدار کمونیسمى نباشیم که مدافع نابرابرى است.

بحث دو فاز
خیلى خلاصه مبناى بسیارى از این شعارها دیدگاهى است که سوسیالیسم را فازبندى میکند و براى هر فاز برنامه اقتصادى معینى دارد. این دیدگاه در روسیه بدنبال انقلاب بلشویکى معضلات متعددى را بوجود آورد. شعار کسى که کار نکند نان نمیخورد از این جمله است. البته بهروز ناصرى چنین بحثى را طرح نکرده اما رد پاى این دیدگاه در مباحث سوسیالیستها حاکم است. وارد شدن به این بحثها امروز مهم و در عین حال بسیار شیرین و حیاتى است. برنامه کمونیسم کارگرى قائل به این فاز بندى نیست و تنها برنامه اقتصادى مد نظر ما “به هر کس به اندازه توانش و به هر کس به اندازه نیازش” است. *