جایگاه سازمان مسلح توده ای در روند مبارزه سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی

متن  پیاده شده سمینار سلام زیجی در پالتالک

۱- ادعاهای دروغین مدافعین “مبارزه مدنی”  و مخالفین “مبارزه مسلحانه”

۲- دلایل و عوامل های عروج نظریه “رد مبارزه مسلحانه”

۳- نقد نظر مخالفین “مبارزه مسلحانه” از زاویه دو جنبش متضاد

۴- نقد سنت فدائی و سنت ناسیونالیستی در مبارزه مسلحانه

۵- سنت  کمونیستی در مبارزه مسلحانه توده ای، میلیس توده ای، گارد آزادی

 مقدمه: صمن خوش آمد گوئی به همه لازم میدانم ابتدا چند نکته  یاد آور شوم. با توجه به کل تاریخ و موجودیت حکومت اسلامی و همچنین اوضاع سیاسی ویژه امروز ایران و روندی که دارد به پیش میرود و به طور کلی شرایطی که ما کمونیستها و طبقه کارگر در آن درگیر هستیم  عرصه کار نظامی و به اصطلاح مبارزه مسلحانه هم جزء تفکیک ناپذیری از کل آن تلاش  و مبارزه ما برای سرنگونی انقلابی رژیم باید در نظر گرفت. از این نظر این بحث ضرورت پیدا کرده است که به آن بپردازیم. از طرفی دیگر کمپینهائی  در سطح سراسری و ازجمله در کردستان ایران نیز تحت عنوان “مبارزه مسلحانه نه و آری گفتن به مبارزه مدنی”؛ را افتاده است. اینها  من را وادار کرد که ما وارد این بحث بشویم و  قطعاً  بحث  من در این سمینار معین نمی تواند  کل جوانب و خطوط این بحثها را به پوشاند. بحث این سمینار تنها سر فصلی است برای اینکه ما وارد  یک جدل و پاسخهای روشن تر و جامع تر برای این بحث معین بشویم. از جمله اینکه آیا در جغرافیای سیاسی ایران امروز “مبارزه مسلحانه” مشروع و ضروری هست یا خیر. اگر مبارزه مسلحانه ضروری است چه رابطه ای دارد با شرایط مبارزه ما در ایران و با مبارزات کارگران و زحمتکشان  آن جامعه .

سعی میکنم بحث را فشرده مطرح کنم تا فرصت کافی برای رفقای حاضر در جلسه باقی بماند و بی تردید بحث و اظهار نظر و سوالات شما می تواند کمک کننده  باشد.هم در این سمینار و هم اینکه من بعدا این بحث را ادامه خواهم داد. از جمله وقتی بحث سنتهای دیگر مبارزه را به میان می آوریم، سنت مبارزه  مسلحانه چریکی، سنت مبارزه مسلحانه ناسیونالیستی؛ نیازمند بحث مفصلی است که بتوانیم با وقت کافی کل جوانب این سنتها را بشکافیم و توضیح بدهیم که چرا جواب گو نیستند.  یا ممکن است کسی بیاید و توضیح بدهد که آری جواب گو بوده و هست . یا اینکه طرفداران” رد مبارزه مسلحانه” چرا در واقع به این نتیجه رسیده اند. چه اهداف و عوامل سیاسی و طبقاتی  و اوضاع سیاسی و غیره آنها را وادار کرده که به این نتایج برسند  باز این هم نیازمند یک بحث مستقل تری است. در کل بحث اساسی و نهایی همین سمینار هم این است که در نهایت آلترناتیو ما در مقابل اینها چیست و اینکه میبینیم یک مبارزه مسلحانه ی توده ای امروز در جامعه ی ایران نیازمند ما هست و برای سرنگونی جمهوری اسلامی نیازمند وجود یک نیروی مسلح توده ای و میلیس انقلابی هستیم، از چه زاویه ای و بنا به چه ضرورتی این را داریم مطرح میکنیم.

منتهی قبل از شروع این بحثها چند نکته دیگری را یادآوری کنم.  اینکه توجه کنیم که ما بحث “مبارزه مسلحانه ” را در یک جغرافیای معین داریم مطرح میکنیم، در مورد کشوری مثل ایران و بحث در مورد مقابله با یک حکومت وحشی، جنایتکار، سراپا مسلح  به اسم جمهوری اسلامی. این برای همه شناخته شده است. بحث مبارزه مسلحانه در همه جا و در همه ی کشورها نیست، ویژگی خاص ایران است و ویژگی خواص آن جغرافیای معین است با مختصات و مشخصات آن جامعه و کارکرد سی ساله آن حکومت. برعکس ادعا “طرفداران مبارزه مدنی”،  آن رژیم هیچ راه مبارزه سیاسی و مدنی و فراگیر را برای طبقه کارگر و زحمتکش و توده مردم باقی نگذاشته و هیچگاه چنین امکانی وجود نداشت. بحث من سرانجام دفاع از وجود شکلی از سنت مبارزه مسلحانه- توده ای در کشوری مثل ایران است و این را یک امر داده  و بر حق و کاملاً مشروع  میدانم برای مردم ایران و برای اپوزسیون انقلابی که درگیر مبارزه جدی و انقلابی و کمونیستی با آن حکومت هستند.

نکته دیگری که می خواستم روی آن تاکید کنم  این است که فاکتوراسلحه و مقاومت و مبارزه مسلحانه همان گونه که  بارها توضیح داده ام یک مسئله ی تحمیلی به ما، به مردم ایران و به کمونیست ها و انقلابیون آن جامعه است. از طرف بورژوازی و حکومت اسلامی ایران به ما تحمیل شده است . در غیر اینصورت علل عموم فاکتور اسلحه و مبارزه مسلحانه برای ما  یک اصول اجتناب ناپذیر نیست. اگر ما  کارگران و کمونیست ها  در یک کشور به اصطلاح نیمه دمکراتیک زندگی و مبارزه می کردیم ومی توانستیم اظهار وجود کنیم و فعالیت سیاسی برای همه آزاد بود، اگر میتوانستیم حزب تشکیل بدهیم و مبارزات خودمان را به پیش ببریم و اعدام و شکنجه و سرکوب نمیشویم و زیر ضرب نیروی مسلح قرار نمیگیریم ، آنجا  دیگر فاکتور اسلحه  از طرف ما به میان نمی آمد.

 اما نکته آخر: در بخشی از بحث  به سنتهای موجود مبارزه مسلحانه در ایران  نقد دارم و به سنت جا افتاده مبارزه چریکی نقد دارم و در سطح محلی و کردستان  به سنت رایج مبارزه مسلحانه ی پیشمرگانه نقد دارم. به هیچ وجه نباید این تلقی پیش بیاید که گویا مبارزات و یا فداکاری ها و یا جان باختن خیل وسیعی از کسانی که  در دل این تاریخ و سنتهای سازمان فدائیان و حتی پیشمرگایتی جان باختند و بر علیه حکومت جمهوری اسلامی مبارزه کردند  نادیده گرفته میشود. خیر و به هیچ وجه اینطور نیست! برای درک درست بحث باید از این ظرفیت و انگیزه و تلاشهای حتی قابل ستایش فردی بیرون آمد و به کل پدیده و به کل این سنت نگاه کرد و انتقاد ما اساساً به کلیت این سنت ها است  و نقد من از همین زاویه  طرح میشود . با پایان این بحث مقدماتی حال به اصل بحث بپردازیم.

۱– ادعاهای دروغین مدافعین “مبارزه مدنی”  و مخالفین “مبارزه مسلحانه”

 دوره اخیر کمپین های وسیعی راه افتاده  است  که یکی از آنها  تحت عنوان” نه به مبارزه مسلحانه و آری به مبارزه مدنی” است. این تاریخ طولانی دارد منتهی دوره اخیر شدت بیشتری گرفته است . من به این اشاره میکنم ولی قبل از آن می خواهم توجه شما را به طرفداران این کمپ جلب کنم که چه جریانات و چه شخصیت ها و چه جنبشی هستند. گفتم تاریخ طولانی دارد، وقتی طرفداران پشت این کمپ را نگاه میکنید حزب توده و اکثریت را می بینید، شما بخشی از ناسیونالیسم کرد را می بینید و بخشی از خود جمهوری اسلامی یعنی جناح دوم خرداد و سبز آنرا میبینید، بخشی از سلطنت طلبها را میبینید که دل خون دارند و نگرانند دقیقاً مثل جمهوری اسلامی از اینکه مردم دست به اسلحه ببرد. منتهی  بخش اصلی همین طیف و کل طرفداران اینها تحت عنوان” حقوق بشر” و سازمانهای” طرفدار مبارزات مدنی” ظاهراً این کمپین ها را راه انداخته و بر عهده گرفته اند.

ما در تاریخ سیاسی سه دهه اخیر ایران  ندیده ایم که این طرفداران دو آتشه به اصطلاح مبارزه مدنی هیچ گوشه ای از سرکوب مسلحانه ی جمهوری اسلامی را محکوم کرده باشند. هیچ کدام از اینها ارتش و سپاه پاسداران و بسیج و سازمان اطلاعات و ارگانهای رسمی مسلح  و سرکوب  را نه  منشا خشونت میدانند نه مخالفتی جدی با آنها و حکومتشان دارند. اگر کسی به اسلحه حساسیت دارد و به خشونت حساسیت دارد قاعدتا باید از اینجا شروع کند. از حکومت مرکزی و از حاکمیت  که مرکز خشونت، مرکز جنایت و مرکز آدم کشی است شروع کند. ما چیزی در این باب از اینها نمی بینیم. در خطاب به  دستگاه رسمی نظامی و سرکوب  و خشونت دولتی و اوباش اسلامی  که   که به “مبارزه مدنی” دعوت شوند بیانیه و کمپینی دیده نمیشود. زبان این “مخالفان مبارزه مسلحانه و خشونت” در مقابل رژیم لال است. از طرف دیگر حتی نمی بینیم که ظاهراً این طرفداران جامعه ی مدنی و  مبارزه مدنی  در سی سال اخیر در دفاع از زندانیان سیاسی و در دفاع از کارگران سرکوب شده و کارگران زندانی شده و علیه جمهوری اسلامی که کارگران را شکنجه کرده است، به رگبار بسته است، زنان را سرکوب کرده است “کمپین علیه خشونت” راه اندازی کنند. به خاطر “حقوق بشر” هم  شده  از کلیت این سیستم حاکمیت دوری کنند و از حق و حقوق  فعالیتها  سیاسی و اجتماعی و “مدنی” جامعه حمایت کنند. در هیچ زمینه ای که رنگی از فعالیت سیاسی و اجتماعی و مبارزه ی “مدنی”، و آرام و به اصطلاح غیر خشونت نیز در آن مملکت بر خود داشته چون در دایره بیرون از سیستم  قرار گرفته از جانب این حامیان دروغین “مبارزه مدنی” سر نخی از حمایت دیده نشده است. جز گروه خونی خود از کسی  دفاع نکرده اند. هیچگاه به ضرر کلیت حاکمیت ارتجاعی به مقابله برنخواسته اند.  وقتی به حکومت می رسد وقتی به اصطکاک درون خود جمهوری اسلامی و نظامشان میرسد، به بازی دادن مردم سرگرم میشوند و “مبارزه مدنی” شان گل میکند و چون همیشه در کمپ رفسنجانی و خاتمی و کروبی و موسوی و این طیف آدمکشان از خود حاکمیت قرار میگیرند و به صف ناراضیان ” جنبش مبارزه مدنی” می پیوندند. هر گاه اوضاعشان خراب شد و در جنگ درونی حاکمیت جنایتکارشان کم آوردند و بیرون افتادند “نازنین” و “لطیف” میشوند و نقاب مخالفت با خشونت بر چهره و عملکرد دروغین و خونین خود میپوشانند! . بدون استثنا این چهره واقعی همه این طیف است.

می خواستم بگویم که کل این قضیه وارونه است. کل این داستان فریبکارانه است. و تنها حقیقت  نهفته در آن این است که همان گونه که توضیح میدهم طرفداران رد “مبارزه مسلحانه” مطلقاً مخالف خشونت نبوده و نیستند و مطلقاً مخالف اسلحه نبوده و نیستند و اگر هستند مخالف این هستند که اپوزسیون، مخالفان حکومت مرکزی دست به چنین اقداماتی ببرند در غیر این صورت در مقابل حکومت مرکزی و جنایت های آن سکوت مطلق را پیشه کرده اند  و در آن تاریخ سیاه خود شریکند!

به هرحال این کمپین را راه انداخته اند و علاوه بر ایران، واقعیت این است که در سطح جهانی هم اگر دقت کنید زمینه هائی برای این کمپین  فراهم شده است. به دوره های گذشته برگردید. به دوره بعد از جنگهای جهانی و قبل از پایان جنگ سرد. آن زمان مبارزات مسلحانه در داخل هر “کشوری” حتی در سطح جهانی و از زاویه “سازمان ملل” هم  ممنوع نبود. تحت عنوان مبارزه مسلحانه ی “ملیتهای” مختلف و از این قبیل  حتی از طرف بخشی از کشورهای امپریالیستی آن دوره خاص حمایت می شد. منتهی با پایان جنگ سرد و با یک قطبی شدن اوضاع و به ویژه بعد از رویداد یازده سپتامبر زمینه برای اهداف و منافع بلند مدت تری فراهم شد که خود قدرتهای امپریالیستی مانند امریکا، بر مبنا منافع و سیاست خود به این مقولات نیز برخورد  دلبخواه تر  و جدیدتری کردند. هر نوع حرکتی و هر نوع اقدامی که مقابله ای با حکومت مرکزی چه مثبت و چه منفی  مادام که در راستا منافع آنها نباشد انگ تروریست میخورد. در حالی که تروریست ترین جریانات و خشونت طلب ترین جریانات نه تنها خود که، جریانات اسلامی  القاعده و طالبان و خود جمهوری اسلامی و همه ی آنهای  میباشند که دوران خاصی تحت پوشش آمریکا و شوروی سابق بودند و حمایت میشدند و نه تنها تروریست نبودند بلکه از آنها به اشکال مختلف استفاده می شد.

 اوضاع جهانی و روندی که طی شده است در کنار پروژه های رژیم  به جای رسیده که جای جانی و قربانی آنچنان وارونه جلوه میکنند که  امروز حکومت و کسانی که  تا دندان مسلحند و فقط با زبان سرکوب و اسلحه سی سال است میکشند و ترور میکنند و به مردم پاسخ میدهند  ترمز های خود را رها کنند و به طراحی آگاهانه در جهت مخالفت با اپوزسیون انقلابی و ترساندن مردم  تحت لوای “ردمبارزه مسلحانه” عوامفریبی کنند و بی شرمانه  خود را حامی “مبارزه مدنی” قلمداد کنند و دیگران را “خشونت طلب”.  این حربه و روند در دوره ی بعد از دوم خرداد در جغرافیای سیاسی ایران بیشتر شروع شد. برآمد دوم خرداد و جلو آمدن بخشی از جمهوری اسلامی تحت عنوان خاتمی و بعد از رویدادهائی که همه در جریان آن هستید به این پروسه و این رویداد کمک کرد و میبینید در سطوح بسیار مختلف توهم عمیقی کاشته شد که گویا می شود جمهوری اسلامی را از راه مبارزه مسالمت آمیز و قانونی و مدنی تغییر داد . می شود بعد از هر بازی “انتخاباتی” شورای اسلامی و مجلس و رئیس جمهور و غیره  سی سال دیگر مردم و کمونیستها و آزادیخواهان را بازی داد و مثلاً می شود هر هشت یا نه سال یک قدم  تغییراتی در سیستم حکومتی به وجود آورد.  غرق شدن  در این توهم متاسفانه زیاد و عمیق است . بخش قابل توجه ای از اپوزسیون و جامعه را با خودش برده است .

 در همین روند و دوره است می بینیم در جریان شروع داستان شیرین عبادی و همه ی آن  پروپاگند جایزه نوبل ایشان  در رد “مبارزه مسلحانه” قلمفرسائی از جانب این طیف شروع میشود. کسی مثل محمد حسین سجادی در مقاله ای در همان دوره به اسم” جایزه نوبل و مبارزه مسلحانه” دارد “استدلال” میکند و نشان میدهد که وجود دادن جایزه به شیرین عبادی در فضای سیاسی ایران نشانه این است که استراتژی مبارزه مسلحانه و تروریستی خاصیتی ندارد . توجه کنید! “مبارزه تروریستی و مسلحانه خاصیتی ندارد”. و این پروژه به عنوان یک کمپین بر علیه “مبارزه مسلحانه” و “خشونت زدائی”! شروع می شود.

 بعداً توضیح میدهم که ما طرفدار هر شکل از مبارزه مسلحانه نیستیم ولی در اساس همان طور که گفتیم اینها یک هدف مهم تر و استراتژیک تری را تعقیب میکنند که اساس  آن این است که جمهوری اسلامی و سیستم حکومتی از همان راه هائی که ،خودشان  نیزحالا چوب  همان سیاستها را دارند می خورند ،می شود  تغیر داد. اسلام آنرا “حقوق بشری” کرد. سیستم  جنایت و استتثمار آنرا قابل تحمل تر کرد.

 در اقدام دیگر در یک سایت کُردی فارسی زبان به “اسم آسوی کُرد” وابسته به اصلاح طلبان کُرد، نظر سنجی راه میاندازند و بعداً نتیجه میگیرند که بیش از ۵۰%  از شرکت کنندگان به “رفتارهای دمکراتیک و مبتنی بر نهادهای مدنی رای داده اند”. و نتیجه گیری میکند که امروز دیگر موقع مبارزه مدنی است و نباید به کارهای دیگری دست برد. لابد  این جنابان در شوهای اعتراف گیری تمرین “رفتارهای دمکراتیک” میکنند!

 سلطنت طلبها و بخشی از آنها  نیز  از جمله  داریوش همایون که شناخته شده است، کسی است که هنوز هم بعد از سی سال به ارتش شاهنشاهی اش  مفتخر است! و بحث تمامیت ارضی و بحث اینکه مردم نباید به خشونت دست بزنند و طرح شعار ” نافرمانی مدنی”  و غیره که  سیاست شان است و در این راه گردن میزنند، اخیرا صریحا  با مسلح شدن مردم مخالفت کرده اند.  چون تجربه انقلاب پنجاه و هفت و سرنگونی خود را دارند. مردم  و اپوزسیون  مسلح شوند و طبقه کارگر دست به اسلحه ببرد و مسلح شود به این راحتی ها نمی شود با این توهمات و پروژه هائی که در دستور کار دارند بعد از  جمهوری اسلامی بتوانند بار دیگر بر تخت بنشینن و اوضاع را تحت کنترل  و از نظام سرمایه داری و سلطنت حفاظت کنند. در آخرین اظهار نظری که ارائه میدهد و در پاسخی که به یک بیننده که به تلویزیون صدای آمریکا زنگ میزند و از داریوش همایون می پرسد چرا مردم نباید مسلح شوند و می گفت اسلحه را باید به ایران برسانید تا “سر مارها را جدا کنیم”،  با این هیجانی که یک جوان تماس میگیرد مستقل از درستی و نادرستی بحثهای ایشان به جای خود، منتهی پاسخ داریوش همایون جالب است و می گوید که : نه! نباید به اسلحه دست برد،  نباید خشونت  کرد، مردم باید در خیابانها  حرکتهای خودشان را ادامه بدهند و اسلحه خطرناک است و توضیحاتی از این قبیل. سلطنت طلبها و داریوش همایون هم ظاهراً به جنبش مدنی پیوسته است و مخالف اسلحه و خشونت هستند!.

میخواهم بگویم که ناسیونالیسم ایرانی و سلطنت طلبها هم به شدت نگران این وضعیت هستند که جامعه و مردم ایران و نیروهای انقلابی مسلح بشوند و به یک موقعیتی برسند که در تحولات  آتی  وروند  سیاسی آتی، چه در دوره سرنگونی جمهوری اسلامی و چه بعد از آن کل بورژوازی و سیستم بورژوازی ایران نتواند اوضاع را کنترل کند و قدرت بدست  طبقه کارگر و انقلابیون بیفتد .

حزب توده  را فکر کنم اشاره کردم که در تمام سی سال عمر جمهوری اسلامی نوکر آن حکومت بوده و برای آن خوش خدمتی کرده و سرویس به جمهوری اسلامی داده است. آنها هم در همین راستا سال گذشته در شماره ۱۴۴ نشریه راه توده یک کمپین دیگری  در این رابطه تحت عنوان تحلیل ۲۱ دانشجوی علوم سیاسی دانشگاه های ایران شروع کردند. در آنجا نتیجه میگیرند که بحث مبارزه مسلحانه یک فاجعه است و تذکر میدهند که این فاجعه را تکرار نکنید، مردم نیازمند پیشاهنگ نبوده و نیستند. و یا در سایت ایران قلم در جهت نفی مبارزه مسلحانه دوباره قلم فرسائی میشود. برای همه روشن است که این حزب توده و اکثریت  که امروزها به اسم حقوق بشر کار می کنند و سالهاست دنباد نخود سیاه “اصلاحاتند” و  از “خشونت” بدشان میاید از سردمدارانی بودند که میگفتند باید سپاه پاسداران را با سلاح سنگین مجهز کرد و به مردم کردستان میگفتند “عوامل پالیزبان” و” امریکائی “و همچنین در زندانها و جبهه جنگ هشت ساله هم برای خمینی و سیستم مخوفش خدمات زیادی کردند. این گرگهای دیروزی امروز پشم گوسفند بر تن کرده اند و “مخالف دست بردن به اسلحه و خشونت” بر علیه رژیم هستند.

 وارد کردستان هم که می شویم  این کمپین ارتجاعی شدت  بیشتری میگیرد. در اردیبهشت سال ۱۳۸۸ بیانیه ای از طرف” فعالین سیاسی و فرهنگی” تحت این عنوان و در راس آن افراد رژیمی در کردستان از جمله عبدالله رمضان زاده و جلال  جلالی پور و تعدادی  از این قماش  به بهانه انفجاری که تعدادی نیروهای انتظامی در آن کشته شده بودند منتشر کردند و “مبارزه نظامی و خشونت” را محکوم کرده اند! جالب است  اینجا نیز مانند موارد که اشاره کردم از جانب افراد و نیروئی های  چنین  ادعا و کمپینی اعلام میشود که  خودشان از سران جمهوری اسلامی بوده اند و در کشتار آن جامعه دست داشته اند و در تعرض مسلحانه ۲۸ مرداد کردستان دست داشته اند و مسئولین ایدئولوژیک سپاه پاسداران در کردستان بوده اند و فرماندهان گروه های ضربت بوده اند و در اعدام ۵۹ نفر در شهر مهاباد و دها مورد دیگر دست داشته اند. همین آدمها و گرانندگان اصلی آن که یاران دیرینه حکومت و بخشی از آن حکومت بوده و هستند  ظاهراً امروز دوم خردادی و بخشی از آن جناح حکومتی جمهوری اسلامی شده اند که “کار مدنی” میکنند. شرم ندارند که کمپین های  اینچنینی علیه “خشونت و مبارزه مسلحانه” راه میاندازند. اول باید حساب جنایتهاشان را پس بدهند بعد وارد عرصه “مدنی” و علیه “خشونت” شوند!

  در تازه ترین اقدام  بار دیگر و در ادامه همین تلاشها کمپین جدید  و به بهانه ی جدیدتری شروع شده است. آن هم به مناسبت اینکه اخیرا برخی از احزاب ناسیونالیست کرد نیروها شان را فرستاده اند  داخل و ده یازده نفری تلفات داده اند. این بهانه ای شده است برای  کمپین معین دیگری.  مستقل از بی مسئولیتی این احزاب  از جمله در قبال جان نیروهای خود و دنبال اهدافهای واهی رفتن ناسونالیسم کرد، اینها نباید اجازه داشته باشند چهره عوض کنند.  این طیف خود بخشهای دیگری از همین جنبش ملی و ناسیونالیستی کرد هستند  که در آغوش جمهوری اسلامی پرورش یافته اند و حالا هم در ناهمخونی سیاسیشان با ناسیونالیسم مسلح در اپوزیسیون و هم بدلیل وابستگی تاریخی شان با جمهوری اسلامی دست به پروپاکند علیه “خشونت و نظامی کردن فضا” زده اند.  یکی از آنها  که اخیرا بیانیه داده در این مورد”سازمان حقوق بشر کردستان ” است . درخواست میکنند که “اپوزسیون خشونت نکنند و مبارزه مسلحانه را شروع نکنند”. و همین طور یک جمع دیگری نیز  تحت عنوان “نه به جنگ و آری به مبارزه مدنی ” کمپین راه انداخته است. و در این کمپین حتی افرادی در خارج کشور که جز کادرها و مسئولین سابق سنت پیشمرگانه  احزاب  کرد اپوزیسیون میباشند وجود دارد. و بلاخره عبدالله مهتدی و سازمانش نیز که همواره با موج سیاسی جناحهای حکومت اسلامی سیاست و آرامنشان را تنظیم و باز تولید کرده اند این بار نیز در کنار کمپین ارتجاعی دو خردادیها و سبزها یاران دیرینه حکومت قرار گرفته و به این نتیجه رسیده اند که” در این دوره مبارزه مسلحانه به نفع ملت کرد نیست و باید به مبارزه مدنی روی آورد” .این هم نمونه ای از حربه های ورشکسته “اپوزیسیون مسلح” کرد!

علاوه بر این کمپین ها  مشخص، در سطح منطقه ای هم که  نگاه کنیم جلال طالبانی و مسعود بارزانی که خودشان به “حکومت” و به نهایت آرمانها شان و اهداف شان در کردستان عراق رسیداند  بارها اعلام میکنند که مبارزه مسلحانه خاصیتی ندارد.  هرچند در روابط و معاملات دیپلماتیک خودشان با ترکیه و جمهوری اسلامی دارند بیان میکنند، منتهی واقعیت اش این است که آنها هم فکر میکنند که موقع آن رسیده است که در مقابل حکومتهای همسایه و دوستان خودشان نباید کسی دست به اسلحه ببرد یا “خشونتی” اعمال کند. عواملی این طیف مورد اشاره را در ایران و کردستان به این عوامفریبی و یا مواضع کشانده که علاوه بر نکات که اشاره کردم لازم است کمی بیشتر روی این فاکتورها تمرکز کنیم.

۲– دلایل و عوامل های عروج نظریه “رد مبارزه مسلحانه”

می خواهم این را روشن کنم که چه دلایل و چه عوامل و فاکتورهای سیاسی و پایه ای  بر عروج چنین کمپینهای کمک کرده است و این نوع نظر و جنبش و  افراد را جلو می راند. در سطح عمومی  قبلا به آن پرداختم. به سر خط مولفه های منطقه ای آن  نیزاشاره میکنم.  واقعیت این است “ظهور” این شکل از “مخالفت با مبارزه مسلحانه و طرفدار کار مدنی شدن” ریشه در اوضاع سیاسی ایران دارد. بخشی از جناحهای درونی خود جمهوری اسلامی ورشکسته و شکست خورده هستند و از دوره دوم خرداد این روند شروع شده است و این  روند برخی را امروز “مهربان و خشونت گریز” کرده است و برخی را به اینجا رسانده که اگر جمهوری اسلامی چهره “مدنی تری” بخود نگیرد از بین میرود و از اینرو نگران سرنوشت خود و حکومتشان هستند.  برای بوژوازی و ناسیونالیسم کرد هم سرنوشت جمهوری اسلامی و سیستم سرمایه در ایران به روایت “جنبش سبز و دو خرداد”ی  مهم است.  تا جای که به حس “ملی” و شراکت ملی و زبانی و فرهنگی  شان در سیستم پول خوری و چپاول  بر میگردد مسئله ترکیه تاثیر زیادی گذاشته است. حداقل برای آن بخشی که در کردستان ایران سرگرم بازی کار مدنی و حقوق بشری است. ترکیه اخیرا اقداماتی را انجام داده است که حتی زبان رسمی کردی را در بخشی از دانشگاه ها  اعلام کرده اند و حزب غیر مسلح کردی درون ترکیه درست شده که دیاربکر و چند شهر در اختیارشان است و عبدالله اُجلان اعلام کنار گذاشتن اسلحه و مبارزه مسلحانه را کرده است. این مستقیماً روی فضای سیاسی ایران تاثیر گذاشته است و به طور ویژه تر  بر ناسیونالیسم کرد دوم خردادی طرفدار جمهوری اسلامی تاثیر مستقیم  گذاشته است. ناسیونالیسم  به این نتیجه رسیده است که می شود با حفظ نظام از این راه به یک جائی رسید. من وارد بحث استراتژیک سیاسی و حزبی و افق جنبش شان نمی شوم، در غیر این صورت آنها به طور واقعی به یک درجه ای حق دارند. ناسیونالیسم کُرد و یا هر ناسیونالیسمی، نهایت مبارزه و تلاش آن همین است که در ترکیه دارد به آن می رسد و یا در عراق که گفتم صد درصد به آن رسیده است و غیر از آن تلاش و “مبارزه”  خاصیتی برایش ندارد. آن بخش از ناسیونالیسم کرد پرورش یافته در جمهوری اسلامی سر نخهای در قانون اساسی جمهوری اسلامی در مورد زبان و “حق ملیتها” میبیند و معتقد است ممکن است به شیوه ترکیه به آن دست یافت و در حکومت و ثروت و استثمار و چپاول “قانونا” و رسما سهیم شد.

اضافه بر فاکتور های ترکیه و اوضاع سیاسی ایران, پیروزی مسلحانه رژیم در کردستان ایران نیز بر گسترش دیدگاه “رد مبارزه مسلحانه” موثر بوده است، به ویژه نزد ناسونالیسم کرد رسما رژیمی. جمهوری اسلامی  چه در سطح کردستان و چه در سطح سراسری واقعیت این است که اساسا با زور اسلحه و کشت و کشتار توانست به موقعیت کنونی دست یابد. در کردستان نیروی مسلح و پیشمرگه را از نظر نظامی شکست داد و اینها هم روی بخشی از آن جنبش بورژوائی و ناسیونالیسم کُرد و حتی بخشی از جنبش  “چپ” خرده بورژوازی و همچنین “اصلاح طلب” درون و بیرون حکومتی تاثیر گذاشت که بله فاکتور نظامی و  اسلحه و  با سازمان و وجود پتانسیل مبارزه مسلحانه نمی شود حکومت را تضعیف یا  با آن در افتاد و حتی سهمی از رژیم گرفت. این شکستها که اساسا شکست افق و سنتهای بخشهای از جنبش ملی و سیستم  موجود و غیره بوده دارند آگاهانه به پای همه مینویسند و غیر ممکن بودن سازمان دادن هر شکلی از مبارزه مسلحانه و ملیتانت و آزادیخواهان به علیه رژیم  را نه تنها غیر ممکن که مضر  تصویر میکنند. گویا امروز  تنها راه  ممکن همان قانون اساسی و همان کنار زدن یک ذره عبای آخوند و یک ذره تغیرات در سیستم اسلامی است. به این نتیجه رسیده اند که باید با جمهوری اسلامی ساخت و پرداخت و فقط از راه” مبارزه  مدنی” کمی فضا مدنی و فرهنگی را  گشایش داد تا همه اقشار معترض طبقه سرمایه دار بر سر سفره موجود جای بگیرند. برای ناسیونالیسم کرد فاکتور “حکومت کردی” در عراق نیز مهم است. به ویژه در بخش سنت مبارزه پیشمرگانه  روی احزاب شان هم تاثیر عمیق گذاشته است.  در کردستان  عراق که  یک “حکومت ملی”، حکومتی که همه میدانیم  آمریکا آن را سرکار آورد،  از نظر این طیف اهداف این بخش از ناسونالیسم کرد به حد نهائی خود رسیده است.از این روهر نوع تلاش مسلحانه در ترکیه و در ایران به یک درجه ای میتواند تاثیر منفی به اصطلاح روی آن سیستم ناسیونالیسم کُرد و بورژوازی کُرد در آنجا بگذارد و از نظر آنها به ضرر شان تمام  خواهد شد. از این نظر حتی به یک درجه ای ناسیونالیسم بخشهای دیگر به ویژه ناسیونالیسم کرد در ایران  نمی خواهد این تعادل را به هم بزند. از این منظر به قول خودشان راه حل مدنی را انتخاب کرده اند و مبارزه مسلحانه را لازم نمیبینند. 

 اضافه کنم که کور شدن  افق  حمله امریکا و شکست بوش  که سلطنت طلب و ناسیونالیسم ایرانی و همه ی جریانات قومی  را در روئیا تکرار سناریو عراق غرق کرد، حال که خود این افق و استراتژی پابر جا نیست و شکست خورد ، بی پرنسیپی و اپورتونیسم سیاسی همه این طیف به وه‌یژه با عروج جنبش سبز ایجاب کرد که مجددا  به “گزینه” مبارزات “مدنی”  در ایران  روی آورند  و در انتظار  و به  امید تحولات در درون رژیم رجعت کرده اند. این اوضاع در کنار بقیه عرصه های مبارزه انقلابی و رادیکال که در صفوف این طیف به لجن کشیده میشود دست بردن مردم به اسلحه  در مقابل رژیم نیز عمل “خشونت آمیزی” محسوب میشود. نقد و رد صریح  تلاش این طیف های گوناگون ‌هم سرنوشت جمهوری اسلامی از جمله در تلاش برای ممنوع کردن مردم در دست بردن به اسلحه در مقابل چنین حکومتی امر هر جریان و انسان آزادیخواهی است. اما هر نوع نقدی  الزاما از زاویه آزادیخواهانه نیست. کمونیستها و سنتهای ملی موجود از دو زاویه و منافع و اهداف متفاوتی به این پدیده برخورد کرده و میکنند.

۳–  نقد نظر مخالفین “مبارزه مسلحانه” از زاویه دو جنبش متضاد

 منتقدین دیدگاه “رد مبارزه مسلحانه” از دو زاویه کاملا متفاوت و متضاد به حامیان “مبارزه مدنی و مخالفین مبارزه مسلحانه” برخورد کرده و میکنند.  یکی از یک موضوع کارگری و کمونیستی و دیگری از یک نگاه سنتی ناسیونالیستی و یا فدائی است. یکی که ما هستیم به عنوان کمونیستها و به عنوان مارکسیست های که یک نوع  نقد داریم وجواب داریم. طرفداران مبارزه مسلحانه چریکی یا پیشمرگانه  نیزهستند  که در مقابل رد نظرات آن طیف استدلال خود را دارند. تا آنجائی که به ما مربوط است نتیجه گیری ما این است که این بحث تماما مردود است. بحث کسانی که مبارزه مسلحانه را به طور عام و به طور مشخص بر علیه جمهوری اسلامی رد میکنند مردود میدانیم. و به نظر ما و به نظر شخص من  دست بردن به اسلحه  بر علیه جمهوری اسلامی از طرف مردم، از طرف کارگران ایران و از طرف اپوزسیون انقلابی آن جامعه کاملاً عادلانه و مشروع است و حق آن اپوزسیون و حق آن جامعه است. همان گونه که توضیح دادم جمهوری اسلامی از طریق” مبارزات مدنی” و “مسالمت آمیز”، و حتی  فقط با اعتصابات و اعتراض و غیره  من شخصاً عقیده ندارم که به جائی بتوانیم برسیم. بعداً توضیح خواهم داد. سازمان دادن یک شکل  توده ای از مبارزه مسلحانه و همزمان با کل  عرصه های مهم مبارزه سیاسی و اقتصادی در کل ایران امری ضروری و لازم و بخشی از این جنبشهای آزادیخواهانه است.  این مبارزه ای است برای کنار زدن  کلیت جمهوری اسلامی و کم کردن شر آن  وحوش از سر مردم ایران.  در بخش آخر بحثم توضیح می دهم که آلترناتیو ما و یا پیشنهاد و راه حل من برای این مسئله چیست .

تا جائی که به مخالفت طرفهای دیگر با این نظر   بر میگردد شکلی  از” انتقاد” را دیده و خوانده ایم که  به نظر من به همان اندازه ورشکسته است که طرفداران ” رد مبارزه مسلحانه” در آن در غلطیده اند. ورشکسته از این نظر وقتی که به طرفداران سنت  فدائی و چریک  نگاه میکنیم هنوز هم از زاویه سنت موتور کوچک و موتور بزرگ پاسخ قضیه را می دهند، می گویند  مبارزه مسلحانه یک موتور کوچکی است که باید راه بیندازیم و رژیم ارتجاعی اسلامی را بیندازیم و از طریق این موتور کوچک جامعه ای که موتور بزرگ باشد راه می افتد و قیام شروع می شود.  بعداً توضیح میدهم بر یک پایه هائی ایستاده که به نظر من خالی شده و شکست خورده است.

 و به ناسیونالیسم کُرد و طرفداران سنت پیشمرگانه هم که می رسیم, روشن ترین استدلال را عبدالله حسن زاده بدست داده است. به بهانه کشته شدن تعداد پیشمرگه های آنها در چند ماه اخیر، وقتی سایت بوروژهه لات از او می پرسد چرا حضور پیدا میکنید ؟ می گوید اگر ما نرویم و اگر حضور نداشته باشیم حزب را برای چه چیزی درست کردیم. من بعداً توضیح میدهم که به نظر من عبدالله حسن زاده و حزب  ایشان حقیقت را می گوید.  حزب دمکرات  و سنت  مبارزه شان اساسا پیشمرگانه است. مبارزه مسلحانه برای آنها یعنی “جنگ, مذاکره, جنگ”.  این پایه آنها است و از این نظر وقتی از نظر نظامی اظهار وجود نکنند خوب آن حزب مرده است. و هر جنبش ناسیونالیستی و قومی به این نوع و به این تاریخی که پشت سر آنها هم هست چنین اظهار وجود نکند مرده است و به بخش دیگری از همان جنبش خود می بازد و یا به همان بخشی می بازد که اول توضیح دادم طرف جمهوری اسلامی هستند و طرف رد مبارزه مسلحانه قرار دارند. این بحث مبارزه مسلحانه و رد آن از سوی  بخشی از جنبش ناسونالیستی کرد  به شکاف بین کلّیت این جنبش افزوده است. بخشی  طرفدار مبارزه مسلحانه پیشمرگانه  و بخش دیگرآن که طرف جمهوری اسلامی است و ظاهراً طرفدار مبارزه مدنی است. زاویه انتقاد اپوزیسیون مسلح ناسیونالیسم کرد به هم جنبشیهای خود که مخالف “مبارزه مسلحانه” هستند این است که میگویند “پیشمرگ” و اسلحه قهرمان تاریخ مبارزه ملی شان است و نباید با کنار گذاشتن آن خون شهیدانشان را فراموش کنند. میگویند رژیم جای اعتماد نیست. میگویند در غیاب اسلحه و “پیشمرگ خلق کرد” به هدف “ملی” نخواهند رسید. به هرحال این استدلال آنها است . میگویند بازوی مسلحانه جنبش کُرد وقتی قطع بشود یعنی ملّت کُرد به آرمان و خودمختاری و  سهم بری و غیره  نمی رسد و اینها را به عنوان  پاسخی برای طرف مقابل  خود میگویند.

 اخیرا خیلی جالب تر و کاریکاتور تر از بقیه جریانات ناسیونالیستی جریانی به اسم “سوسیال دمکرات ها ی کردستان  با یک تشکیلات سه، چهار نفری است که یکی از آنها هم از همان افرادی بود که در کومله قدیم و بعد در سازمان زحمتکشان مهتدی بود، ظاهراً  در عکس العملی  به این فضا  و برعلیه  طرفداران “ردمبارزه مسلحانه”  پیشنهاد کرده است: ” نیروی پیشمرگه مشترک رهائی کردستان” تشکیل بشود و استدلال هم میکند و نتیجه گیری هم میکند که اگر آنها ،ناسیونالیسم کرد، چنین کاری بکنیم اولا سیاست “رهائی ملی” تامین خواهد شد و دوماً  مردم امیدشان بیشتر میشود. این” طرح” پیشنهاد کرده این نیروها در اختیار “هیچ حزبی” نباشند یعنی “فرماندهی مشترکی” داشته باشند و نیروی حزبی نباشد و  پیشمرگ عمومی تر و یک جبهه عمومی تر تشکیل شود. منتهی استدلال سوم ایشان نشان میدهد که چه اندازه، نه تنها استدلال های ایشان بلکه کل آن جنبش و آن پروژه به مردم بیربط است. می گوید که اگر ما نیروی خارج از کنترل حزبی و پیشمرگه متمرکز تشکیل بدهیم مردم کردستان مطمئن خواهند شد که  از جانب همین احزاب سرکوب نمی شوند و جنگ نمیشود. خود طرف که چنین تئوری میدهد میداند که سنت نیروی پیشمرگ احزاب موجود که من بعداً  به آن خواهم پرداخت، حامل سنت پیشرو، انقلابی و پیشتازی نیستند. اگر فردا جمهوری اسلامی هم نباشد  مردم  در سایه آنها و احزابش آسایش نخواهند داشت و رفاه  و امنیت شان تامین نخواهد شد. از این نظر هم صاحب خیالباف این تئوری نیز بر این امر واقف است و میداند  مردم از قدرت نیرو پیشمرگ  قومی بنا به تجربه ای که دارند میترسند. بعید است طرح “فرماندهی مشترک”مورد نظر این “نابغه”  تغییری در این واقعیت بوجود بیاورد.

من اینجا این نتیجه را بگیرم که پاسخ اینها به طرف “مخالفین مبارزه مسلحانه”  پاسخ و نقد نیست! یک پاسخ ورشکسته است و در واقع هیچ پاسخ جدی ندارند و نمی دهند. کلا یک جنبش هستند و یک افق دارند. درنتیجه نمی توانند سیاست متمایز تری در عرصه ی مبارزه مسلحانه هم تدوین کنند و یا در اختیار طرف مقابل خودشان قرار بدهند. نمی توانند  زیرا پایه های این دو سنت، چه سنت چریکی و چه  سنت ناسیونالیستی درمبارزه مسلحانه، ضعیف و بنظر من شکست خورده است. خیلی خلاصه  توضیح میدهم که چرا به این صورت است.

۴–  نقد سنت فدائی و سنت ناسیونالیستی در مبارزه مسلحانه

 تا آنجائی که به سنت چریکی و ناسیونالیستی پیشمرگانه برمیگردد؛ هم وجه های مشترک و هم  متفاوت دارند. وجه مشترک آنها این است که هر دو” قهرمان” و” نجات دهنده” هستند. یعنی قرار است این سنتها قهرمان و نجات دهنده جامعه  و نجات دهنده “خلق” باشند. همیشه این “خاصیت” را داشته اند. ما وراء طبقات اند و ما وراء مبارزات سیاسی و اجتماعی مردم .  نیرویی است که جامعه را رها خواهد کرد و “ملت” را به هدف نائل خواهد کرد و قهرمانانی هستند که همه باید در انتظار روز ظهور آنها باشند. این از پایه بیگانه است با سنتهای اجتماعی مبارزه  و سنتهای مبارزاتی  طبقه کارگر و توده های زحمتکش. علاوه بر این وجوه مشترک در این دو سنت  از نظر سیاسی  و خواستگاه  طبقاتی هر کدام مربوط به دو جنبش خاص هستند و استراتژی های متفاوت و مختص به خودشان را دارند. تا آنجائی که به چریک و سنت فدائی برمیگردد اساساً متاثر از وقایع جنبش های چریکی سابق است. اما سنت ناسیونالیستی کُرد و پیشمرگانه اساساً مربوط به دوران عشایر و شیوخ و مالکین و بعداً با رشد سرمایه داری آن جامعه به جنبش ملی و عمومی و متکی به احزاب خودش شکل گرفته و اساساً به اینجا وصل هستند. سنت ناسیونالیستی مبارزه مسلحانه را برای این می خواهد که در قدرت دولتی شرکت کند. همان طور که توضیح دادم جنگ، مذاکره، جنگ  استراتژی اساسی آن سنت است. در این استراتژی مبارزه انقلابی و منافع طبقات متفاوت از کارگر و سرمایه دار و همه ی این پدیده های زنده و طبیعی جامعه یا نادیده گرفته می شود و یا در زرورق “خلق” و” ملی”  پیچانده میشوند.  سنت فدائی در مبارزه مسلحانه اساساً به تئوری کسانی مثل امیر پرویز پویا و مسعود احمد زاده متکی بوده در اوایل و بعداً به آن اشاره میکنم. سرانجام الان که نگاه میکنید آن سنت پیروز نشد و آن سنت نتوانست حتی در عرصه مبارزه مسلحانه بر علیه جمهوری اسلامی ثمره ای داشته باشد. در این سنت و در میان این تئورسین های که از بنیان گذاران فدائی و جنگ چریکی بودند مثلاً امیر پرویز پویا تحت عنوان” مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا” تاکید میکند و به این شکل توضیح میدهد که علل عدم قیام کارگر علیه رژیم که آن زمان منظورش رژیم شاه بود، نه علیه سرمایه داری،  می گوید” حکومت قدرت مطلق است و کارگر و مردم هم ضعف مطلق هستند”، یعنی از نظر این دیدگاه و از منظر این تئوری و مشی چریکی، بایستی این تناسب قوا تغیر پیدا کند بین” قدرت مطلق و ضعف مطلق” و با تغییر این تناسب قوا خیزش کارگری و خیزش مردمی را می شود فراهم نمود. و در ادامه و در تکمیل همین استراتژی که  مسعود احمد زاده تحت عنوان” مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک” و البته با الهام از تئوری مبارزه چریکی در آمریکای لاتین به این نتیجه میرسد که  اصطلاح استعاره” موتور کوچک و موتور بزرگ” را مطرح میکند و تئوریزه میکند و در این تئوریزه کردن موتور کوچک یعنی همان تیمهای چریکی, مبارزان چریکی, آن موتور کوچک رزمنده و مبارز و نجات دهنده ی هستند که به آن اشاره نمودم، قرار است موتور بزرگ که حالا چه جامعه باشد و چه طبقه کارگر این موتور بزرگ که در حال به خواب فرو رفتن است, موتور کوچکه آن را بیدار کند و به طرف قیام و خیزش و انقلاب بکشاند. این را در همه ی این داستان و تئوری و پراتیک سی سال اخیر یعنی مبارزه مسلحانه به شکل چریکی بطور آشکار شاهدش بودیم. واقعیت آن این است که ما چیزی جز جدائی این سنت از سنتهای اجتماعی مبارزه  ندیدیم. این است که میبینیم سازمان فدائیان که یکی از قدرتمند ترین و با نفوذ ترین جریانات چپ در انقلاب ۵۷ بود سازمانی که صد هزار نفر به فراخوان او در خیابانهای تهران بیرون می آمد به این راضی بود که این نیرو را به یک مسیری ببرد و به یک شکلی سازمان بدهد که ربطی به مبارزات سیاسی و به کسب قدرت سیاسی و به دفاع از امنیت و آزادی و آرمانهای اجتماعی آن مردم انقلاب کننده بر علیه حکومت پهلوی و بعد جمهوری اسلامی نداشت. نتوانست و نخواست قدرت مسلح ایجاد کند و در مقابل خمینی و ارتجاع که هنوز قدرت کامل نداشت به ایستد و حتی  دفاع از کارگران اعتصاب کننده نفت و غیره  امرش نبود. اصلا در این مسیر قرار نداشت و درگیر کارهای دیگری بود که ویژگی سازمان چریکی بود و به نتیجه خاصی نرسید. علیرغم بزرگی و توانمندی اش در آن اوایل قیام  این سازمان محو شد و بخش عمده آن که سازمان اکثریت باشد بنا به همان استراتژی راست، متوهم خرده بورژوائی و استراتژی غیر کمونیستی و غیر کارگری از صحنه بیرون افتاد. با افق “خلق”ی و “ضد امپریالیستی” اش که با حربه و تاکتیک های خمینی زیادی همسو بود  با دیکته کردن تئوری های آمریکای لاتینی و چه گوارا و  آن تاریخ با تاریخ واقعی جامعه ی پر خروش و بزرگ ایران، آن سازمان را به جائی میکشاند که اکثریت آن کنار جمهوری اسلامی ایستاده و به این وضعیت کشیده شد که همه شاهد آن بودیم و هستیم. شکل مبارزه مسلحانه  در این سنت نیز اساسا بدلیل  عدم سیاست و استراتژ ی حاکم کمونیستی بر کلیت آن سازمان و، امروز آن سازمانها بود، و هست ک به هیچ   جائی نرسید و نخواهد رسید. سازمانی که به جای دفاع از انقلاب و دستاوردهای آزادیخواهانه آن مشغله اش تسخیر سفارت امریکا باشد روشن بود که اسلحه اش نیز پشیزی برای کارگر و کمونیزم ارزش نداشت.

 به سنت مبارزه مسلحانه پیشمرگانه هم که نگاه میکنم آن هم نتیجه ای جز این ندارد. واقعیت اش این است که در تمام تاریخ سنت مبارزه مسلحانه ناسیونالیستی پیشمرگانه، در هیچ جای از آن تاریخ که عمر طولانی هم دارد، هیچ پیروزی از طریق مبارزه مسلحانه سنت ناسیونالیستی کرد برای هیچ مردمی کسب نشد. ممکن است امروزه خیلی ها به داستان عراق به عنوان فاکتور برای “پیروزی آن سنت” نگاه کنند. حقیقت تاریخی کردستان عراق هم این است که نه نیروی پیشمرگ و مبارزه مسلحانه آن و نه احزاب سیاسی آنها یک سر سوزنی در آن وقایع تاثیر نداشتند. مردم شورش کردند و آمریکا وارد شد و احزاب و نیروی پیشمرگ و همه ی اینها به سیاستهای آمریکا وصل شدند و بعد از هر اتفاقی در آن جامعه آنها وارد قضیه شدند. کردستان ایران برای ما یک تجربه است و جدا از اینکه پیروزی های خیلی مقطعی و خیلی کوتاه مدت و در بهترین حالت در دوره قاضی محمد، آنهم به کمک کشورهای دیگر، برای یک دوره کوتاه مدت  برای ناسیونالیسم کرد بدست آمد  و بعدا محو شده ما “پیروزی” دیگری از طریق این سنت ندیده ایم. برای سرنگونی نظام پهلوی و سالهای  بعداز سرنگونی حکومت پهلوی  نیز تنها در بطن یک قیام سراسری میتوان آزادی مردم و اعمال قدرت هم و نیروهای کمونیست و هچنین بورژوا را در کردستان  به عنوان “پیروزی” مورد بررسی قرار داد نه پیروزی از طرق سنت ناسیونالیستی  پیشمرگ و احزاب آن.

میخواهم تاکید کنم که وقتی  سیاست  ناظر بر آن سازمان چریکی  یا احزب بورژوا و قومی کرد و یا سازمان مسلح آن سنتها, سیاست و اهدافی راست است و رابطه ی نزدیکی با منافع توده زحمت کش و کارگر آن جامعه ندارد و  با منافع تهی دستان بیگانه است، مستقل از نیت افراد متشکل در آن سازمانها، که اکثراً افراد زحمت کش و روستائی  بوده و پیشمرگ مسلح بوده و جانشان را فدا کردند, یا روشنفکر و دانشجوئی  که با شور انقلابی و چپ  در صفوف فدائی بود، این سنتها عملا  جز ضرر به طبقه کارگر و صف آزادیخواهی  نفعی  دیگری نداشته و ندارند.

کردستان ایران را به یاد بیاوریم, هنوز هم بحث آن هست، سازمان پیکار را به یاد بیاوریم که من شاهد زنده آن تاریخ تلخ و دردناک هستم، جلوی چشمان خودم که آن زمان جزء نیروهای مسلح حزب کمونیست یا کومله کمونیست آن زمان بودم، در برابر چشمان ناباور ما سازمان پیکار را به خاطر اعتقاداتشان مستقل از اینکه درست بوده یا نبود، نه تنها سرکوب کردند بلکه نیروهای حزب دمکرات وحشیانه و در نهایت جنایت کاری  به مقر آن سازمان در شهر بوکان در سال شصت حمله ور شدند و آنها را کشتار کردند. همین “پیشمر‌گان خلق و گه ل”  بارها و بارها کارگران و زحمتکشان را سرکوب کردند. روستائیان فقیر را در برابر زمینداران و مالکین سرکوب کردند، مخالفین خود را سرکوب و ترور میکردند و بلاخره  جنگ چند ساله ی را به کومله و حزب کمونیست قدیم به خاطر اینکه اختلاف نظر داشتیم و به خاطر اینکه کومله یک جریان چپ بود و آن را تحمل نمی کردند تحمیل کردند و بعد شکست خوردند.

می خواهم این نتیجه را بگیرم که این سنت هر زمان یک ذره قدرت به دست گرفته است جانشین ارگانهای دولتی بوده است. جانشین ژاندارم بوده و جانشین سپاه پاسداران بوده و جانشین ارگانهای سرکوب گر دولت مرکزی شده است. مردم اگر از یک طرف به دلیل نفرت برحقشان از حکومت مرکزی، به دلیل اینکه حکومتهای مرکزی چه زمان پهلوی و چه بویژه دوره جمهوری اسلامی  این همه جنایت و آدم کشی و کشت و کشتار و  انواع جنایت هائی که در آن جامعه آفریده اند، با هر کسی با این سیستم سرکوب در هر شکلی به  مقابله برخیزد همراه میشوند. مردم تشنه ی این هستند که بالاخره هر کسی باشد به یک شکلی با این حکومت مقابله کند. از این نظر هم” پیشمرگ”  اعتباری پیدا کرد و هنوز  به درجه ای جایگاهی در آن جامعه دارد. در عین حال خیلی ها میدانند نیروی پیشمرگ واقعاً آن نیرو و سنتی نیست که با خود آسایش و امنیت و آزادی میاورد.اگر همه نیروها رژیم و کل جمهوری اسلامی از جامعه ایران و یا از جامعه کردستان  محو شوند چنین نیست  که با آمدن احزاب کردی و نیروی پیشمرگ  مردم  از زندگی سیاه  تحمیلی جمهوری اسلامی و ارگانهای نظامی آن رهائی خواهند یافت. مردم میدانند باز هم به نوع دیگری اما اینبار با زبان کُردی،  لباس کردی و شعر کردی دوباره تحت ستم و استثمار و فریب قرار میگیرند. امروز در کردستان عراق یکی از خواستهای برجسته آن جامعه این است که نیروهای مسلح از جامعه بیرون بروند که آن نیروی مسلح پیشمرگ  هستند و نیروی احزاب کُردی هم هستند.  این تاریخ زیادی  دارد و من وارد آن به طور کامل نمی شوم و می خواستم نتیجه بگیرم همان گونه که در سنت فدائی به جائی نرسیدیم در سنت پیشمرگانه هم واقعاً نمی شود هیچ بخشی از مبارزه علیه جمهوری اسلامی را در یک شکل انقلابی و توده ای به پیش برد و به نفع جامعه تمام کرد.

درنتیجه باید به اینجا برسیم که جامعه امروز نیازمند هیچ کدام از این قدرت ها و سنتها نیست، و اگر میخواهیم  جواب قاطعی را  به آنهائی که طرفدار “رد مبارزه مسلحانه” هستند بدهیم باید بگویم این بخشی از پروژه جمهوری اسلامی است و باید آنها را کنار گذاشت. پاسخ آنها را نمی شود با این سنتها که نقدش کردم داد، نمی شود با بلند کردن سنت چریکی و سنت ناسیونالیستی که من فقط به گوشه ی کوچکی از کارکرد منفی آنها اشاره کردم که ناموفق است و به جامعه مدرن و آزادیخواه بیربط است جواب داد . سنت  مبارزه مسلحانه هم در شکل چریکی و هم ملی آن چیزی مقدم بر مبارزه سیاسی و مبارزه اقتصادی  و مبارزه انقلابی و اجتماعی است. این اشتباه است، ربطی به منافع توده کارگر و زحمتکش ندارد و باید رد کنیم. در این سنتها مبارزه مسلحانه خود یک جنبش است، یک جنبش ویژه است، هم تاکتیک است و هم استراتژی، در خود قابل تعریف است و مستقل، و محترم تر از همه ی جنبشهای دیگر است. این” جنبش” قرار است سازمان و احزاب مربوطه را به یک جائی برساند که ما این را قبول نداریم. ما این خاصیت و جایگا را در هیچ شکلی از مبارزه مسلحانه  قبول نداریم.

 در سنت ناسیونالیستی مبارزه مسلحانه، بویژه در سنت ناسیونالیسم کُرد عرصه نظامی اساساً در بطن کشمکش دولتها و یا حمایت دولتهائی از حزاب آن  قابل تعریف است. در صورتی هیچ دولتی از سنت ناسیونالیستی حمایت نکند این سنت مبارزه مسلحانه مرده است و شکست خورده و خواهد خورد. هر گوشه ار تاریخ آن را نگاه میکنید با هر دولتی که بوده و آن دولت به آن پشت کرده  نه تنها سازمان مسلح  پیشمرگ آن بلکه خود آن حزب هم شکست خورده است. توضیح دادم برای آن احزاب مبارزه مسلحانه یعنی نیروی پیشمرگ؛ رهبران آنها و سازمانهای آنها و کنگره های آنها و دفتر سیاسی آنها و همه چیز آنها از آنجا سر بیرون می آورد و حتی مناسبات  و فرهنگ سیاسی درون  سازمانی آنها  را نگاه کنیم  به هر چه شباهت دارد جز یک جامعه و فرهنگ مدرن و شهری و امروزی.  خلاصه ما این دو سنت را رد میکنیم و همان گونه که گفتم در فرصت دیگر در مورد هر کدام از این موارد به طور ویژه تر  بحث خواهم کرد و استدلالات بیشتری را میتوان طرح کرد. منتهی بحث امروز ما طرح عمومی کلیت این بحث است. بنظر من آزادیخواهان باید از آن دو سنت عبور کنند و به سنت های اجتماعی و آزادیخواهانه و مرتبط به منافع سیاسی و اجتماعی تهی دستان در سنت مبارزه مسلحانه روی بیاورند.

۵– مبارزه مسلحانه توده ای، میلیس توده ای، گارد آزادی

می خواهم به این نقطه برسم که بالاخره وقتی که در تقابل کامل با “مخالفین مبارزه مسلحانه” قرار گرفته ایم و  نظریه و پروژه آنها را ورشکسته و ارتجاعی و ضد مردمی میدانیم  و ‌همچنین  داریم سنتهای مبارزه مسلحانه ی چریکی و پیشمرگانه را  نقد و رد می کنیم  چه الترناتیوی جلو جامعه  میگذاریم و چه راهی را باید انتخاب  کرد ؟

 در این مورد من جوانب مختلف این آلترناتیو را بارها  توضیح داده ام. من شخصاً نظرم این است و فکر میکنم باید این سرخط ها را بعنوان درک و اقدام درست  و اولیه برای ایجاد یک سازمان توده ای مسلح آزادیخواهانه در نظر گرفت. قبل از هر چیز باید روشن و آگاهانه سنتهای موجود را رد کرد و کنار گذاشت. سیاست و جهت گیری ما برای سازماندهی سنت دیگری از مبارزه مسلحانه ی توده ای  را در اول بحثهایم توضیح دادم. برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی جامعه ایران و بویژه کمونیستها و طبقه کارگر ایران باید بازوی مسلح  هم داشته باشد. نیروی که به جنبش خودش مرتبط است شکل بگیرد. طبقه و جنبش ما باید نیروی مسلح خود را داشته باشد و بازوی مسلح  را خود بطور جدی سازمان دهی کند. هر کمونیستی و هر کارگری به اعتقاد شخصی من این را نپذیرفته باشد و به اینجا نرسیده باشد مثل تمام تاریخهای گذشته، چه در ایران و چه در کشورهای اطراف سرش کلاه میرود و شکست می خورد و میکشند شان و سرکوب می شود و اعتصاب اش و تشکلش و اعتراضش و پیروزی اش را بر باد خواهند داد. همان طور که گفتم ما در اروپا، در سوئد و در بریتانیا و در فرانسه و غیره صحبت از مبارزه کمونیستی و مبارزه کارگری  نمی کنیم. داریم از ایران با این وضعیت معلق و تاریخی که دارد و با آن جهنمی که جمهوری اسلامی آفریده صحبت میکنیم. در آن شرایط و در آن جغرافیا، کمونیسم و مبارزه کارگری و انقلابی که صورت بگیرد و این انقلاب، اگر انقلاب کمونیستی و کارگری باشد و بخواهد به عنوان کمونیست و کارگر و آزادیخواه  قدرت را نگهدارد باید بازوی مسلح خودش را به عنوان یکی از ارکانهای مهم  خود و برای حفظ آن قدرت از هم اکنون تدارک دیده باشد. برای دفاع از امنیت و آسایش جامعه و دفاع از دستاوردها  باید ایجاد چنین نیرو و میلیسی از هم اکنون فکر شده  در راس کار هاش قرار بگیرد و به سازماندهی آن  پرداخت.

  تردیدی نیست که جنبش آزادیخواهی و جامعه  به سنت و سازمان وسیع توده ای مسلح و متکی به سیاست و سنت  کمونیستی و کارگری و آزادیخواهانه نیاز دارد. این سنت و این شکل از مبارزه  قبل از هر چیز باید روشن باشد که حامی و مدافع منافع و آزادی های اکثریت جامعه است.  بخشی از خود کارگران و زحمتکشان و زنان و جوانان آن جامعه است . به شکلی از سنت مبارزه مسلحانه نیازمند هستیم  که نه  نیاز دارد  برای “ابراز وجود” به کوه بزند و نه به دسته های فداکار و جانباز و تیم مخفی در شهر و جنگل  تبدیل شود. نه ترور و بمب گذار باشد و نه اینکه گویا قهرمانانی هستند که همه را نجات خواهد داد. هیچیک از این تصورات و سنتها  نمیتواند خصوصیات  و عملکرد و سنت مورد نظر ما باشد.  سنت مورد نظر ما بر عکس دیگر سنتها انسان مبارز را از مکان اجتماعی خود  جدا نمیکند. سازمان و محیط فعالیتش همان محل زیست و طبیعی آنها میباشد. اگر چه باید از توان و ظرفیت بسیار بالا امنیتی و مبارزه با پلیس و غیره برخوردار باشند و کار سازمانی آنها باید مخفی بماند اما تیم مخفی نیستند که کارشان سر قرار رفتن و انجام عملیات معینی باشد. بلکه علنا درگیر فعالیت سیاسی و مبارزه روزمره هستند. احتیاجی به” موتور کوچک” نداریم. ما به شکلی از سنت توده ای مبارزه مسلحانه نیاز داریم که خود  بخش تفکیک ناپذیری از اصل”موتور بزرگ”ه است. باید در دل  جامعه که موتور بزرگه است شکل بگیرد و مربوط به آنها باشد و در دست آنها باشد. ما سنتی از مسلح شدن که کاملا توده ای، آزادیخواه و ملیتانت است باید بنیاد نهیم. سازمانی که  در عین حال گسترده و توده ای است اما بسیار منضبط و سازمان یافته و قابل کنترل است. در عین حال که مخفی است  همزمان علنا و در ابعاد اجتماعی کار میکند. درنتیجه  سنت ی  ازمبارزه مسلحانه ای را باید شکل داد که در انطباق کامل با مبارزات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی طبقه کارگر و آزادیخواهان فعالیت خود را به پیش ببرد. نیروی که همانند حزب و طبقه اش برای کسب قدرت سیاسی و انهدام کل ارگان سرکوب و دولتی جمهوری اسلامی خود را آماده میکند نه فقط برای شلوغ بازی و خود را مطرح کردن.  گفتم برای کسب قدرت سیاسی خیز بر میدارد اما متوجه است که این نقش را تنها در هماهنگی و در پی قدرت مندی طبقه کارگر، حزبش و جنبش آزادیخواهی میتواند ایفا کند نه از راه “مبارزه مسلحانه” صرف. علاوه بر تجربه کنونی خود در تاریخ  نیز ما الگوهای داریم هم مثبت و هم منفی که بنظر من از جوانبی امروز با آنچه ما  میگوئیم از نظر موفقیت و ممکن بودن آن بر درستی راه حل ما تاکید می گذارد.

 الگوی انقلاب کبیر فرانسه  و الگوی انقلاب اکتبر در شوروی سابق  نمونه های تاریخی جنبش ما و البته از نوع موفق آن میباشند. به عنوان الگوهائی که در بیست سی سال  اخیر نیز شکل گرفت و سر نخهای بدست داد و اما موفق نشد به دو مورد اشاره کنم : اول  الگوی کردستان ایران است. کومه له سابق را می گویم. این را دقیق میکنم برای کسانی که اطلاعی از  آن تاریخ  که ربطی به کومه له های ملی گرا کنونی ندارند میگوئیم. بحثم کومله  بعداز انقلاب ۵۷  تا سال ۱۹۹۱ است . سازمان کومه له ای که کمونیسم کارگری در راس آن بود،  دوران حزب کمونیست و کومه له ی  کمونیست سابق را دارم اشاره میکنم. در آن دوره معین نیزاگر چه  سنت ناسیونالیستی  در این عرصه مورد بحث غالب بود و در خیلی موارد دارای همان خصوصیات و اشکال و سنت بود که در نقد سنتهای جاری قبلا به آنها اشاره کردم، اما  ناسیونالیسم  تنها سنت در آن سازمان نبود. ترکیبی بود از این سنت و از یک سنت کمونیستی. و این سنت کمونیستی بدلیل زمینی بودنش و اتکاش به کار توده ای الگوهائی را به دست میداد که اگر دارا  یک رهبری کمونیستی و دور اندیش بود گسترده ترین شکل مقاومت و اعتراض توده ای و مسلحانه را بر علیه رژیم میتوانست سازمان دهد. به دلیل شرایط آن دوره و به نظر من به دلیل تفوق سنت ناسیونالیستی در رهبری و در سنت مبارزه پیشمرگانه کومله، آن سازمان نتوانست  چنین مسیری را به سر انجام برساند.  بنکه های زحمتکشان را در سنندج و در خیلی جاهای دیگر و “هیز برگری” در روستاها را به یاد بیاورید اسم آن نیروی پیشگیری ( هیزی به ر گیری) بود تقریبا وسیعا  سازمان یافت. ولی بسیار ناقص و کم عمر. امکان و استقبال توده ای از ایجاد یک سازمان عظیم  میلیس توده ای بسیار بود. نه تنها این پتانسیل بکار گرفته نشد که آن بنکه و نیرو پیشگیری و ظرفیت و غیره نیز تماما  در خدمت  اهداف کوتا مدت و سنت و جنگ پیشمرگ قرار گرفت. این نیاز و فرهنگ ناسونالیسم غالب بر آن سازمان در این عرصه  بود که مانع گسترش و شکل گیری این سنت توده ای- کمونیستی شد. به شکل سازمان  مسلح توده‌ای و مخفی در شهر هیچ توجه ای نشد. در کل ‌هدف و استراتژی روشنی وجود نداشت. با هر قدم از محدود شدن دامنه فعالیت نیروی پیشمرگ همه امکانات موجود و بلقوه نیز محو میشدند و شدند. در حالی  که میتوانست درست برعکس باشد. هم در کردستان  و بنظرم هم در سطح سراسر ایران ممکن بود  بعداز قدمهای اول قدرت گیری خمینی و جریان اسلامی در ابعاد میلیونی میلیس توده ای را بر علیه آنها سازمان داد و مانع قدرت گیری آنها شد. در صورت داشتن دید و استراتژی روشن و حزب پیشرو کمونیستی چنان سازمان مسلح توده ای  را در کنار عرصه های دیگر بر علیه جمهوری اسلامی سازمان داد.  یک “غزه یا فلسطین یا لبنان” دیگر، اما در شکل چپ و کمونیستی آن به وجود آورد. اگر این درایت وجود داشت سرنوشت جامعه محکوم به موقعیت امروز نبود.

مورد دوم کردستان عراق بود. در کردستان عراق بعداز شکست صدام در مقابل امریکا در “جنگ خلیج” که مردم در کردستان عراق شورش کردند و در مراکز و محلات زیادی کارگران و کمونیستها و آزادیخواهان شورا تشکیل دادند و بعضا مسلح شدند. این در حالی بود که احزاب ناسیونالیست و پیشمرگ آنها تازه از کوه و ایران بر میگشتند و نقشی نداشتند. ولی کمونیستها و کارگران نیز تنها سرگرم “شورا” خود بودند و ملزومات قدرت گیری و دفاع از خود را در آن دنیا حاکم کانگستریسم را به راحتی فراموش کردند. حزب خوب نداشتند. رهبران روشن نداشتند.  اصلا به کسب قدرت سیاسی فکر نمیکردند. و  سر آنجام  به دلیل همین اشتباهات جبران ناپذیر در آن دوره بحرانی  به اتحادیه میهنی و حزب دمکرات بارزانی  که بعداز همه وارد کردستان عراق شدند نه تنها باختند بلکه بدست آنها نیز قلع و قمع هم شدند. این هم تجربه ای بود که میشد به اینجاا ختم نشود. واقعا ممکن بود نه تنها حزب کمونیستی بزرگ که چنان قدرت مسلحی را شکل داد که حداقل امکان سرکوب و توطئه را از ارتجاع سلب کرد.

گفتم علاوه بر تجارب مثبت پیروزمند و ناتمام  جنبش خودمان ما شاهد زنده الگوهای ارتجاعی از نوع توده ای کردن مبارزه مسلحانه هستیم که بنظر من جوانبی از  توده ای کردن شکل سنت مسلحانه ما بر علیه جمهوری اسلامی شبیه به آنها نیز باید باشد. این نمونه های ارتجاعی عبارتند از فلسطین و لبنان و حتی عراق امروز. گفتم ارتجاعی هستند و تا بگوئید این جریانات اسلامی ضد انسانی و کثیف هستند. منتهی واقعیت این است که شکل مبارزه مسلحانه خودشان را در کنار اشکال فعالیتهای دیگر  توده ای کرده اند. شوخی نیست که دولت اسرائیل با تمام  قدرت وجنایتکاریهایش توان مقابله نظامی و موثر را با آنها ندارد. نیروهای اسلامی و ارتجاعی دست برده تو مسائل اجتماعی و اسلحه اش را نیز به زندگی روزمره آن جامعه تبدیل کرده است. کسی که دانش آموز است، یا آخوند است میرود مسجد یا حتی کارگری  است که سر کار میرود، یا زنی است که در زیر چادر اختناق اسلامی زندگی میکند ولی باز از سر ناچاری و از بس تنفر از جنایات حکومت اسرائیل  کارهای میکنند که سالها است میبینیم. درکل بیشتر این اقشار مخلتف مردم در چنان موقعیتی قرار گرفته اند  که هم میلیس و نیروی مسلح  نیروی ارتجاعی حزب الله ی است هم تظاهرات کنند ش هم سنگ پراکن و هم نماز خوان آن.  این است که دولت مرکزی یا اسرائیل یا هر کس دیگری نمی تواند به راحتی از عهده اش بر بیاید. چریک نیست که افتاده باشد توی کوه یا جنگلی و یا پیشمرگ باشد و به تدریج از شهر او را بیرون کنند و ببرند به مناطق روستائی و از آنجا هم آن مناطق را از او بگیرند و بعد فراری بدهند و از کشور بیرونش کنند ، این ریشه در بطن جامعه دارد و این یک نوع الگو است از مقاومت توده ای و میلیس توده ای هر چند متاسفانه ارتجاعی است.

 ما می توانیم الگوهای انقلابی آن را سازمان بدهیم، آن الگوی انقلابی برای ما سنت مبارزه مسلحانه توده ای و میلیس انقلابی است که امروز به عنوان گارد آزادی از آن نام میبریم. به نظر من  ممکن است و می تواند به الگوهائی شبیه انقلاب کبیر فرانسه و شبیه انقلاب اکتبر و  با اتکا به همان تجارب ناموفق و ناتمام در ایران و عراق که گفتم و همچنین از تجربه عملی چند سال اخیر خود در ابعاد بزرگ بهر‌ه جست و آنرا سازمان داد.

این سنت و شکل انقلابی مبارزه مسلحانه مورد نظر من همان گونه که گفتم یک شکل از سنت مبارزه مسلحانه توده ای است  که باید متکی باشد به یک افق و آرمان کارگری و  یک نیروی کمونیستی.  نباید هیچ وجه مشترکی با آن سنتهائی  داشته باشد که مورد نقد قرار دادیم. باید حول اهداف سوسیالیستی  و آزادیخواهانه و در ضدیت تمام با قومپرستی و مذهب و سرمایه داری و جمهوری اسلامی شکل بگیرد. برای دفاع کامل از امنیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کارگر، زنان و همه زحمتکشان و آزادیخوان خود را سازمان میدهد، یکی  دیگراز اهدافش انحلال  کل ارگانهای حرفه ای نظامی و امنیتی و سرکوبگر است. نیرویی است سیاسی و ایدئولوژیک و مبارز. برعکس نیروهای  احزاب ناسیونالسیت کُرد و آن سنت که برای مقاصد سرکوبگرانه شان نیروی مسلح خود را غیر سیاسی و غیره ایدئولوژیک تعریف و معرفی میکنند در سنت ما  افراد سیاسی و اگاه به اهداف خود هستند. تنها دولتها و احزاب سرکوبگر به نیروی “غیر سیاسی” نیاز دارند. زیرا میتوانند مانند سگ از این نیروها بر علیه کارگر و زن و جوان و کمونیست و آزادیخواه استفاده کنند و بکشند بدون اینکه امکان اعتراض و یا فکر کردند به آنها داده شود. به اینها میگویند مزدور! حال چه در صف دولت باشند یا در اپوزیسیون. کسی که وارد عرصه مبارزه مسلحانه برعلیه جمهوری اسلامی میشود، قبل از اینکه دستش مسلح  شده باشد باید مغزش و فکرش  را ابتدا با اهداف و آرمانهایش مسلح کرده باشد!  سیاسی باشد و آگاه به راهی که انتخاب کرده و یا میکند. این پیش شرط شکل گیری میلیس توده ای و گارد آزادی مورد نظر ما است. کسی که نداند دست بردنش به اسلحه همین امروز و یا  اینکه خود را آماده میکند که فردا مسلح شود به خاطر ممانعت از سرکوب جامعه است، به خاطر این است که بتواند از منافع سیاسی و اقتصادی و امنیت آن مردم زحمتکش دفاع کند، به هدف رسیدن به آزادی و رفا  و دفاع از حقوق زنان  و برای سرنگونی حکومت اسلامی و رسیدن به یک جامعه آزاد و برابر و سوسیالیستی است  نمیتواند افتخار عضویت در گارد آزادی، در سازمان مسلح توده ای طبقه کارگر نسیب خود کند.

 این سازمان، این میلیس توده ای همانطوری که در مباحث تاکنونی گارد آزادی نیز به روشنی توضیح دادایم الزامی نیست امروز و فورا در همه ایران شکل مسلحانه به خود بگیرد. اما تاکید دارم که باید ملزوامات و مقدمات آنرا از هم اکنون برای خود فراهم کند. در این مقطع اساس کار آن گسترش خود، ایفا نقش سیاسی و اگاهگرانه و اقدامات میلیتانت و سازمانگرانه بر علیه جمهوری اسلامی و پدیده های ارتجاعی میباشد. اما همین نیرو در کردستان ضمن این وجه سیاسی و ملیتانت باید و ممکن است در ابعاد گسترده خود را مسلح کند. این ویژگی بر میگردد به شرایط خاص جامعه کردستان و قدرت و نفوذ اجتماعی ما  که شخصا در مناسبت های دیگر این ویژگی را با تفصیل توضیح داده ام. قبلا هم گفته ام و دوباره  تاکید میکنم  در این دوره این بخش از فعالیت و تلاش ما به ویژه جای که چهره و خصلت مسلح بخود میگیرد تحت هیچ عنوانی  نباید با هیچ بخش از نهادهای اجتماعی یا حزبی در ارتباط کاری قرار بگیرد و شناخته شود!  تنها در شکل منفصل فعالیت دارند و مستقیما به ما وصل هستند و اساسا درگیر کار مستقیم خود در این زمینه خواهند بود نه چیز دیگری! با اجرا و پایبندی به این موازین اولیه امنیتی است که هر جمع و واحدی به عنوان گارد آزادی برسمیت شناخته میشوند.

 مهمترین جنبه این بحث اساسا  این است که این ضرورت به درک و خواست و فرهنگ امروز جامعه ی ایران تبدیل شود. به فرهنگ جوانان تبدیل بشود که ما برای مبارزه با جمهوری اسلامی احتیاج به چنین سازمانی داریم. ناروشنی احتمالی و نیاز به توضیحات بیشتر در این مورد موجه است و حتما پاسخ میگیرد. اما فرض اول این است که باید ابتدا این را قبول کنیم که این حرکت نیاز مبرم جنبش ما است و باید آن را سازمان بدهیم. هر کمونیست و جنبشی که براستی آزادیخوانه است و برای انهدام و نابودی تمام این سیستم با همه جناحهای  آن  و برای آینده آزاد و برابر و سوسیالیستی مبارزه میکند نمیتواند در این حرکت بزرگ  تاریخی سهیم نباشد.

 به نظر من  هیچگاه جمهوری اسلامی را با اعتصاب و اعتراض به تنهائی نمی شود از سر راه برداشت. انقلاب پیشارو ما کارگران و کمونیستها بر شانه های خود آگاهی طبقاتی، تشکل و اعتصاب و اعتراض توده ای استوار است اما اگر این جنبش و قدرت و اعتراض در برابر این رژیم مشخص سازمان مسلح توده ای خود را نیز نداشته باشد و سازمان ندهد هزار بار هم اعتصاب کند و اعتراض راه اندازد به پیروزی نخواهیم رسید. جامعه ی ایران و طبقه کارگر و کمونیستها در ایران فقط جمهوری اسلامی را سر راه خود ندارند بلکه مرتجعین مختلف و قوم پرستان و جریانات ارتجاعی  و اوباش  و گانگستر های مختلف هم هستند که در روند  پروسه ی سرنگونی جمهوری اسلامی و بعد از آن قطعاً سر راه  خود خواهیم داشت. دولتهای غربی و کشورهای منطقه نیز هستند که اگر احساس کنند زورشان میرسد دست رو دست نمیگذارند.  مسلح شدن کارگران و آزادیخواهان  یک امر حیاتی و جایگاه مهمی  در مبارزه ما در ایران دارد که باید این فراخوان و درک این ضرورت در جامعه جا باز کند و تبلیغ شود.جامعه تشنه آزادی و رفاه باید متوجه شود که برای دفاع از امنیت و از آزادیهای خود و برای کسب قدرت سیاسی و خلاصی از دست این حکومت جنایتکار به چنین بازوی مسلحی نیز نیاز مبرم دارد.

  گفتم که این بدیهیات امر فعالیت کمونیستی و انقلابی ما است که از طریق سازماندهی جامعه، اعتصابات کارگری، قیام های شهری و  ایجاد حزب مقتدر کمونیستی که در  راس آن قرار دارد دنبال میکنیم. این مبنای مبارزه هر کمونیست و جریان کمونیستی است .منتهی در جامعه ایران این اهداف و این افق باید یک پشتبانه و یک سازمان مسلح هم داشته باشد که بتواند پا به پای این مبارزات و در هماهنگی با این مبارزات پیش برود. اگر بخواهیم به پیروزی برسیم و قیامی را سازمان دهیم و اگر بخواهیم  واقعا بر جمهوری اسلامی  کاملا غلبه کنیم،  و پیروزی مان را نه به امید بازیهای جاری سیستم و یا متکی به این و آن دولت، که از راه های انقلابی و از راه یک انقلاب کارگری و آزادیخواهانه بدست بیاوریم و جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم ، و اگر واقعاً بخواهیم خود را برای تعرض  نهای    قیام  آماده کنیم باید از همین الان یکی از مهمترین ملزومات آن انقلاب  بر علیه جمهوری اسلامی و بر علیه سیستم سرکوب آن رژیم و انهدام نیروهای مسلح آن  آماده کنیم. بنظر من قیام کارگری و آزادیخواهانه در ایران باید توام باشد با قیام مسلحانه!. قطعاً یک نیروی مسلح توده ای طبقه کارگر و خیز  سیاسی وانقلابی  آن طبقه وحزب کمونیستی آن است که  میتواند این مهم را به سرآنجام برساند.

 بحثم را به این شکل خلاصه کنم:  ادعا “رد مبارزه مسلحانه” بر علیه رژیم و فراخوان به “مبارزه مدنی” تماماً مردود است! و این تلاشی از جانب خود رژیم  و از طرف نیروهای شکست خورده سیاسی و سنتهای ناسیونالیستی است. ما این کمپین ها را کاملا  ارتجاعی و ورشکسته میدانیم و باید برعلیه آن نوشت و گفت و بر علیه آن  ایستاد. نامگذاری چنین پروژه ای تحت عنوان پرهیز از خشونت بیش از حد عوام فریبانه است و این را نباید از کسی پذیرفت. سنتهای رایج چریکی و ناسیونالیستی در دوره کنونی مبارزه ما بر علیه جمهوری اسلامی به هیچ وجه جواب گو نبوده و نمی توانند جواب گو باشند. اینها سنت جنبشها و طبقات  دیگری هستند که امروز “بازنشسته” شده است.هیچ کدام از این سنتها نمی تواند مرتبط با منافع استراتژیکی و سیاسی جامعه امروز  و کارگران و آزادیخوان باشد. باید راه و مسیر دیگری را انتخاب کرد.  برای سرنگونی رژیم در کنار همه ی عرصه های دیگر مبارزه سیاسی و طبقاتی خود باید  میلیس توده ای، سازمان توده ای مسلح و گارد آزادی متکی به سنتها و افقهای کمونیستی و کارگری سازمان داد. به نظر من گارد آزادی سازمان این پروژه وسیع میباشد و در این راستا شروع به فعالیت کرده است. آن ظرف و آن امکان و سنگر ی است که با جدیت بیشتر باید دنبال شود . کارگران، کمونیستها و آزادیخواهان جامعه ایران گسترش سازمان گارد آزادی را بدون تردید در جهت تقویت و گسترش مبارزه  روزمره خود بر علیه جمهوری اسلامی، سرمایه داری، قومپرستی، زن ستیزی وکانگسرتهای قومی و اسلامی  بدانند.

با تشکر از همه شما : سلام زیجی

۲۰۰۹-۱۱-۳۰

S_zijji@yahoo.se

پیاده شده و ادیت از محمد فتوحی سرا

برخی تغییرات در متن و ادیت نهائی از طرف خود سخنران