فعالین شوراها در انقلاب نوامبر ـ ریچارد مولر و معتمدان انقلابی (اُبلویته) / نویسنده: رالف هوف روجر/ برگردان: کاووس بهزادی

فعالین شوراها در انقلاب نوامبر ـ ریچارد مولر و معتمدان انقلابی (اُبلویته)[1]

با شروع جنگ اول جهانی در تابستان 1914 مخالفان جنگ در محدوده‌ی جنبش کارگری وقتی که فراکسیون سوسیال دمکرات‌ها در مجلس رایش و رهبران اتحادیه‌ها موافقت خود را برای ورود به جنگ اعلام کردند، بدواً فلج و شوکه شدند. سازمان‌یابی اپوزیسیونی با توانایی مبارزاتی، فرایندی پرزحمت و طولانی بود که به طور موازی در اتحادیه‌ها و حزب صورت گرفت. در جایی که بعضاً این روند توسط بخشی از فراکسیون حزب سوسیال دمکرات آلمانSPD در مجلس امپراطوری به پیش برده شد، این کار اما در اتحادیه‌ها با شبکه‌ی «معتمدان [اُبلویته] انقلابی» سازمانی زیرزمینی با نفوذ اتحادیه‌ایی انجام گرفت که نقش تعیین‌کننده‌ای درپیشبرد سرنگونی سلطنت ایفاء نمود. از 1917 معتمدان [اُبلویته] انقلابی به همراه با گروه اسپارتاکوس‌ها حول وحوش روزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنخت جناح چپ حزب سوسیال دمکرات مستقل آلمان (USPD) را تشکیل دادند. با این وجود فعالیت معتمدان [اُبلویته] برخلاف طرفداران لیبکنخت و روزا لوکزامبورگ در آگاه‌ی تاریخی افکار عمومی جایی ندارد و مضافاً این که هم‌چنین تاریخ‌نوسان در حاشیه به معتمدان [اُبلویته] پرداخت‌ه‌اند.

ریچارد مولر و اتحادیه‌ی صنایع فلز در آلمان

معتمدان [اُبلویته] انقلابی در رسته‌ی شغلی فرزکاران برلن در چارچوب اتحادیه کارگران صنایع فلز آلمان (DMV) شکل گرفت. از سال 1914 ریچارد مولر کارگر صنایع آهن رئیس این رسته‌ی شغلی بود که از آغاز جنگ تحت ریاست او فرزکاران برلن با سیاست آشتی اجتماعی اتحادیه‌ها مخالفت و اعتصاب‌های غیر قانونی و جنبش اضافه دستمزد  را به پیش بردند. جایگاه آن‌ها به عنوان کارگران ماهر موقعیتِ به مراتب قوی‌تری را در مذاکرات با کارفرمایان به آنان داده بود، به همین جهت آن‌ها نه فقط توانستند مطالبات رسته‌ی شغلی خودشان، بلکه هم‌چنین مطالباتِ گروه‌های کارگری از نظر سازمان‌یابی ضعیفتر را نیز به کرسی بنشانند و قبل از هر چیز به توافقاتی در مورد مطالبات زنان کارگر نائل شوند (مولر، 1924)[2].

ریچارد مولر در سال 1880 در روستای وایرا در تورینگن امروزی بدنیا آمد. مفاد جزوه‌ی در سال 1913 منتشرشده‌ی او نشان می‌دهد که او نماینده‌ی نمونه‌وار اتحادیه‌ها در آن دوره بوده است. او در مقدمه‌ی جزوه‌اش هدف تبلیغات DMV را چنین توضیح داده است: «تا آخرین هم‌‌قطارمان نیز به یک مبارز تبدیل شود». او تحقق این هدف را به بهترین نحو از طریق سیستم کنترلی که خود او طراحی کرده بود می‌دانست، سیستمی که موازین مرتبط با یکدیگر آن در شش برگه‌ی رسمی تنظیم شده بودند که اجرای مفاد آن می‌بایستی همکاری دائمی اعضای بدنه‌ی اتحادیه‌ها را تضمین می‌کرد. مولر در آن زمان هنوز تضادی بین بوروکراتیسم و سوسیالیسم نمی‌دید (Müller 1913).

تأثیر شوک ناشی از جنگ و بیکفایتی سوسیال دمکراسی اروپا در این بحران بر روی کارگزاران و اعضای حزب سوسیال دمکرات آلمان و اتحادیه‌های آزاد، و هم‌چنین ریچارد مولر بازنگری فعالیت‌های متداول و رانش جدیدی برای سیاسیگراییشان بود. بدینترتیب تحت رهبری او «معتمدان [اُبلویته] انقلابی» شکل گرفت. این گروه تازه در نوامبر سال 1918 چنین نام گرفت، آن‌ها قبل از این تاریخ به طور مخفی و بدون نام مشخصی فعالیت می‌کردند.

معتمدان [اُبلویته] به عنوان گروه‌ی موازی در چارچوب ردهبندی DMV برلین فعالیت می‌کردند که ارگان  رسمی رهبری این اتحادیه از جنگ دفاع می‌کرد. به همین دلیل بدواً ارتباطات افراد این گروه در «جشنهای» سازمانده‌ی شده‌ی «فرزکاران» یا در پایان جلسات رسمی اتحادیه به طور غیر رسمی برقرار می‌شد. پاول بلومنتال که در آن زمان رئیس رسته‌ی شغلی جوشکاران بود در خاطراتش مطرح کرده است که: «در کنفرانس‌ها به مسائل مربوط به اتحادیه‌ها پرداخته می‌شد. اما در همین جلسات رفقای مخالف با یک‌دیگر آشنا شدند و در پایان کنفرانس‌ها برای نوشیدن «آبجو» دور هم جمع می‌شدند. ما در مورد تجارب کسبشده‌ی‌مان صحبت می‌کردیم، نقطه‌ی آغاز معتمدان [اُبلویته] انقلابی در برلن    اتفاقاً تا درجه‌ی معینی همین دورهمنشینی‌ها بودند.[3]  به سرعت دوره‌های آبجونوشی جای خود را به جلسات مخفی داد، شبکه‌ی ارتباطی گروه مستحکمتر برقرار و گامهایی برای ایجاد سیستماتیک سازمانی مبارز و مقاوم برداشته شد.  

از اپوزیسیون تا مقاومت: کار زیرزمینی اتحادیه‌ایی

معتمدان [اُبلویته] بعضاً به سیستم موجود مردان معتمد در کارخانه‌های بزرگ برلن تکیه کردند. قبل از جنگ مردان معتمد اتحادیه‌ها در کارخانه‌ها و افراد معتمد در کارگاه‌ها وجود داشتند که به عنوان افراد تماس و صحبت با کارفرمایان  کار می‌کردند. با این وجود این معتمدان [اُبلویته] شوراهای رسمی در کارخانه‌ها نبودند، مقامی غیر رسمی بودند که اغلب مورد تأیید کارفرمایان قرار نمیگرفتند و بالطبع از موقعیت خوبی برخوردار نبودند.

مولر و رفقایش فقط  اپوزیسیون مردان معتمدِ را متحد کردند. از آنجایی که هر مرد معتمد[4] نماینده‌ی کل یک کارخانه یا کارگاه بود که دوباره در بخشها و کارگاه‌های زیرمجموعه‌ی آن افراد معتمد خودش را داشت، معتمدان [اُبلویته] علیرغم تعداد نسبتاً کمشان، حدود 50 تا 80 نفر عضو، توانایی دسترسی به هزاران کارگر صنایع فلز برخوردار بودند. معتمدان [اُبلویته] به دلیل چنین ساختاری برخلاف حزب سوسیال دمکرات مستقل آلمان USPD و گروه اسپارتاکوس «سازمان‌های بزرگ تودهای نبودند که هر کسی به تواند وارد آن‌ها شود، بلکه مجموعهایی از افراد انتخابشده بودند که در مبارزه‌ی روزمره‌ی سیاسی و اتحادیه‌ایی  تجارب و آموزش معینی داشتند و در کارخانه‌ها می‌بایستی بر روی کارگران تأثیرگذار بودند.  آن‌ها به معنای واقعی کلمه «پیشآهنگ پرولتاریا، بودند» (Müller 1924, 161). این عبارت‌بندی ریچارد مولر نباید به اشتباه به عنوان مبانی آوانگارد اتوریته‌طلبانه درک شود: معتمدان [اُبلویته] علیرغم تعداد محدود اعضای‌شان به دلیل ریشه‌ی عمیق تشکیلاتی‌شان در کارخانه‌ها می‌توانستند روحیات سیاسی طبقه‌ی کارگر را به خوبی منعکس کنند. آن‌ها همواره از فعالیت‌هایی خودداری می‌کردند که برعلیه خواست اکثریت کارگران بود. در مواردی که دست به اعتصاب زده می‌شد، اغلب کارخانه‌هایی که تحت پوشش شبکه معتمدان [اُبلویته] نبودند نیز برای همبستگی با آن‌ها اعتصاب می‌کردند تا جایی که این گروه تا سال  1819 قادر بود که کل صنایع تسلیحاتی برلن را فلج کند.[5] این تشکیلات بدین نحو نه فقط بسیار مؤثر بود، بلکه به دلیل محدود بودن شمار اعضا و هم‌چنین  مخفی و غیررسمی بودنش، تعرض پلیس و دستگاه نظامی به آن‌ها بسیار مشکل بود. با این حال پس از اعتصاب‌های سیاسی همواره اعضا و رهبران این گروه  موظف به شرکت در جنگ شدند. برخلاف گروه اسپارتاکوس‌ها دستگاه نظامی هرگز موفق نشد که به شبکه‌ی تشکیلاتی و ارتباطی معتمدان [اُبلویته] طوری ضربه بزند که دیگر آن‌ها قادر به فعالیت نباشند و یا این که بتواند جاسوس وارد این تشکیلات کند.

سوسیالیست‌های مستقل

در آوریل 1917 در سوسیال دمکراسی آلمان به دلیل مناقشه در مورد ادامه‌ی حمایت از جنگ انشعاب شد. با وجود این که از همان اوائل جنگ برعلیه سیاست جنگی سوسیال دمکراسی مقاومت شد، اما تازه چند ماه پس از شروع جنگ یک گروه ثابت از مخالفان جنگ در میان نمایندهگان مجلس رایش شکل گرفت. این رویکرد نیروهای مخالف با جنگ در بدنه [جنبش کارگری] را تقویت کرد. اما مدت‌ها از انشعاب پرهیز  شد ـ به این نحو که حزب را به عنوان یک مجموعه‌ی واحد به مواضع انترناسیونالیستیاش بازگرداند. با این وجود اکثریت میهنپرست فراکسیون سوسیال دمکرات‌های آلمان در مجلس رایش اقلیت مخالف جنگ را اخراج کرد و بدینترتیب بدون خواست چپها گسست صورت گرفت. در آوریل 1917 مخالفان جنگ جهانی «حزب سوسیال دمکرات‌های مستقل آلمان» (USPD) را تأسیس کردند. معتمدان [اُبلویته] به این حزب تازه تأسیس پیوستند، اما به طور کاملاً مستقل از رهبری حزب فعالیت می‌کردند و اصول تشکیلاتی خودشان را حفظ کردند. معتمدان [اُبلویته] از USPD مثل اتحادیه‌ها به عنوان «پلاتفرم تشکیلاتی» استفاده می‌کردند، بدون آن که به آن‌ها اجازه‌ی دخالت در مورد اشکال فعالیت‌های‌شان را بدهند. (Müller 1924, 161).

اعتصاب‌های تودهای برعلیه جنگ

هیراشی در مورد مسائل مربوط به اعتصاب به طور کامل روی سرش گذاشته شد. معتمدان [اُبلویته] انقلابی خودشان تصمیم میگرفتند که چه زمانی برای دستزدن به  اعتصاب‌های بزرگ مناسب است. تازه پس از آن رهبری حزب را از این تصمیمگیری مطلع می‌کردند که می‌توانست با آن موافقت یا مخالفت کند. قبل از اعتصاب ژانویه‌ی سال 1918 معتمدان [اُبلویته] اعضای فراکسیون USPD در مجلس رایش را به یک جلسه دعوت کردند و خواستار حمایت آن‌ها از فراخوان برای اعتصاب انقلابی شدند. رهبران حزب در ابتدا با این موضوع به دلیل ترس از دستگیری یا ممنوعیت حزب خودداری کردند. اما با این وجود نهایتاً با یک فراخوان عمومی برای طرح مطالبه‌ی فوری «درخواست‌های جدی توده‌های کارکن» موافقت کردند، اما نه با فراخوان مستقیم برای اعتصاب یا سرنگونی.[6]

نهایتاً این که معتمدان [اُبلویته] یک سازمان خالص کارگری باقی ماند و «پیشآهنگ پرولتاریا» مستقل از روشنفکران حزب در فراکسیون مجلس رایش و رهبری USPD فعالیت می‌کرد. ارنست دویمیگ، سردبیر سابق به پیش ارگان مرکزی حزب سوسیال دمکرات آلمان، تنها روشنفکری بود که معتمدان [اُبلویته] او را قبول داشتند. دویمیگ به دلیل گزارشات انتقادی برعلیه جنگ با دیگر اعضای ه‌یئت تحریریه اخراج شدند.[7] او در تابستان 1918 به معتمدان [اُبلویته] پیوست. در این دوره ریچارد مولر برای یک دوره به خدمت در ارتش فراخوانده شده بود، دیمیگ با امیل بارث که بعدها نماینده خلق در دولت شد تا زمان بازگشت مولر در سپتامبر1918 رهبری معتمدان [اُبلویته] را برعهده گرفتند (Müller 1924, 163).

سیاست معتمدان [اُبلویته] را در اثنای جنگ به بهترین وجه‌ی می‌توان رادیکال ـ پراگماتیک قلمداد کرد. سیاست آن‌ها عمدتاً چپ‌تر از رهبری USPD بود که از هر گونه فعالیتی در خارج از پارلمان هراس داشتند، اما آن‌ها هم‌چنین تاکتیک آکسیون‌های تظاهراتی گروه اسپارتاکوس را نیز رد می‌کردند. لیبکنخت و گروه اسپارتاکوس دائماً خواهان برگزاری آکسیون، تظاهرات و دست زدن به اعتصاب بودند. اقدامات پلیس و درگیری با آن‌ها نهایتاً می‌بایستی  به وخامت کشاندن اوضاع منجر به انقلاب شود. معتمدان [اُبلویته] انقلابی این تاکتیک را به عنوان «ژیمناستیک انقلابی» مسخره می‌کردند، خود ریچارد مولر این تاکتیک را به عنوان تاکتیکی اراده‌گرایاانه و ایدهآلیستی رد کرد که کارگران به صورت گسترده  از آن پیروی نخواهند کرد (Müller 1924, 165ff). به همین دلیل معتمدان [اُبلویته]، نمایندن‌گان اسپارتاکوس را به جلساتشان که به صورت منظم برگزار می‌شد، دعوت نمی‌کردند و در ملاقات‌های ویژه با لیبکنخت و طرفدارانش در مورد تاکتیکی که می‌بایست اتخاذ شود، مشاجره می‌کردند. اما این دو گروه علیرغم اختلافاتی که داشتند در مورد آکسیونهای تعیین‌کننده به صورت مشترک کار می‌کردند. اسلحه‌ی سیاسی و مجوز موجودیت نهایی معتمدان [اُبلویته] انقلابی اعتصاب سیاسی تودهایی بود. روزا لوکزامبورگ این ابزار مبارزاتی را به عنوان درسی از انقلاب 1905 روسیه، برای آلمان نیز مطالبه می‌کرد. با این حال اکثر نمایندهگان کنگره‌ی کل اتحادیه‌های آلمان که در همین سال برگزار شد، اعتصاب سیاسی تودهای را موضوعی «غیرقابل بحث» قلمداد کردند. بدین‌ترتیب اعتصاب تودهای در آلمان نه توسط اتحادیه‌ها و احزاب، بلکه با توجه به مصیبت‌های جنگ توسط خود کارگران سازمانده‌ی شد.

در مجموع سه اعتصاب تودهای با تلاش و فعالیت معتمدان [اُبلویته] انقلابی عملی شدند: اعتصاب همبستگی با لیبکنخت در ژوئیه‌ی 1916، «اعتصاب برای نان» در آوریل 1917 و اعتصاب ژانویه‌ی 1918. در اعتصاب آخری در برلن نیم میلیون کارگر شرکت کردند و رهبری اعتصاب خود را «شورای کارگران» نامیدند و الگویی برای شوراهایی شد که چند ماه بعد در انقلاب نوامبر به طور خودانگیخته شکل گرفتند (Schneider/Kuda 1968, 21).

با وجود این که رهبران اعتصاب عمدتاً از میان معتمدان [اُبلویته] انتخاب می‌شدند، اما در اعتصاب ژانویه برای گسترش اعتصاب، نمایندهگانی نیز از USPD و حتی حزب سوسیال دمکرات آلمان نیز به عنوان رهبران اعتصاب  انتخاب شدند. از نظر دولت و دستگاه ارتش اعتصابات تودهای بدون مجوز اتحادیه‌ها، به خصوص در صنایع تسلیحاتی نماد وهمبرانگیز مقاومت بودند. نه ائتلاف بین دولت، ارتش و رهبران اتحادیه‌ها و نه دستگیریه‌ای گسترده و احضار مخالفان به خدمت وظیفه توانستند از بروز اعتصابات تودهای جلوگیری کنند. پیشگام این آکسیون‌ها معتمدان [اُبلویته] بودند، رهبران حزب سوسیال دمکرات‌های مستقل آلمان به دلیل ترس از اقدامات سرکوبگرانه‌ی دولت از دادن فراخوان برای اعتصاب امتناع می‌کردند، گروه اسپارتاکوس نیز پشتیبان و تکیهگاه‌ی به اندازه‌ی معتمدان [اُبلویته] انقلابی در کارخانه‌ها نداشتند. معتمدان [اُبلویته] دراین زمان قادر بودند که فقط اعتصابات را در یک منطقه سازمانده‌ی کنند. معتمدان [اُبلویته] انقلابی به ویژه از سال1917 به بعد با گسترش شبکه‌ی تشکیلاتی‌شان به مناطقی فراتر از برلن، به تعیین‌کننده‌ترین نیروی اپوزیسیون در اثنای جنگ جهانی تبدیل شد.

با این وجود روشنگری و شکل‌گیری نظرات انتقادی در چارچوب طبقه‌ی کارگر به طور کامل بر عهده‌ی USPD و گروه اسپارتاکوس بود. آن‌ها با نشریات و اعلامیه‌های‌شان نقش اساسی در دامن زدن به گفتمان، اقدام عملی برعلیه جنگ، صلح اجتماعی و موقعیت جنگی و برملا کردن تبلیغات دولت ایفاء کردند.   تبلیغات گروه اسپارتاکوس و حزب سوسیال دمکرات‌های مستقل آلمان حتی نقش به سزایی در رادیکالیزه شدن معتمدان [اُبلویته] ایفاء کرد و خود این معتمدان [اُبلویته] نیز در اثنای جنگ به یک نیروی انقلابی تبدیل شد.[8] خود معتمدان [اُبلویته] اطلاعیه نمی‌نوشتند. آن‌ها کاملاً مخفی فعالیت می‌کردند و تازه چند هفته پس از انقلاب برای اولین‌بار یک اطلاعیه‌ی مطبوعاتی با نام گروه‌شان منتشر کردند (Morgan 1975, 209). فعالیت‌های معتمدان [اُبلویته] در فاصله‌ی زمانی بین اعتصابات به گسترش شبکه‌ی تشکیلاتی‌شان و جذب مردان معتمد جدید محدود بود. آن‌ها وقتی که فضا را برای اعتصاب در میان طبقه‌ی کارگر مناسب می‌دیدند، فراخوان به اعتصاب می‌دادند. هدف آن‌ها این بود که با ضربات گیج‌کننده‌ی غیرمنتظره دیکتاتوری نظامی لودن دورف و ها‌یندنبورگ را به زانو در بیاورند.

از اعتصاب تودهای به انقلاب

قبل از 1917 چرایی رهبران سیاسی مخالف حکومت‌های سلطنتی مستبد هم در آلمان و هم در روسیه برای اتمام جنگ، اجتناب‌  از دفاع از کشور خودی بود. اما وقتی که با انقلاب اکتبر 1917 رادیکال‌ترین جناح سوسیالیست‌های روسیه قدرت را به دست گرفت، شرایط به طور اساسی تغییر پیدا کرد. حکومت انقلابی پیشنهاد مذاکره‌ی فوری برای صلح را مطرح کرد و آماده بود که از هرگونه اشغال مناطق دیگر صرفنظر کند. با این وجود حکومت آلمان تمام سعی‌اش بر این بود که مناطق بزرگی از امپراطوری روسیه ـ بخشی از لهستان و بالکان و هم‌چنین کل اوکرائین را به خود ملحق کند. هدف این بود که از ضعف حریف حداکثر سؤاستفاده را بکنند تا برنامه‌های امپریالیستی خود را عملی سازند. اما این امر در واقع معنای دیگرش  کنار گذاشتن افسانه‌ی دفاع از کشور خودی بود. مذاکرات صلح متوقف شدند و جنگ در غرب هم‌چنان ادامه داشت. گروه‌هایی که تا آن زمان بی‌طرف بودند، نظیر بدنه‌ی سوسیال دمکرات‌های اکثریت یا کارگران مسیحی دیگر می‌بایستی می‌پذیرفتند که پایان جنگ از طریق مبارزه با خواست سلطنت و رهبران ارتش امکان‌پذیر بود. رادیکالیزه شدن سیاسی گسترش پیدا کرد و اعتصاب ژانویه‌ی 1918 واکنش مستقیم برعلیه خراب‌کاری رهبران آلمان در جریان روند صلح بود. حتی پس از آن که در مارس 1918 آلمان و روسیه‌ی شوروی در مذاکرات برست ـ لیتوفسک قرارداد صلح مجزا امضاء کردند، منازعات تخفیف پیدا نکرد. جنگ در غرب هم‌چنان ادامه داشت و آلمان و اطریش خواست‌های الحاق‌طلبانه‌شان را در شرق به کرسی نشاندند و از این طریق خشونت‌گری بی‌وقفه‌ی امپریالیستی‌شان را نشان دادند. 

با وجود این که اعتصاب ژانویه با شکست کامل به پایان رسید، اما این شکست منجر به تدارک مستقیم انقلاب نوامبر شد. این شکست نشان داد که رسیدن به صلح از طریق ابزارهای نافرمانی مدنی امکان‌پذیر نبود و سرنگونی انقلابی حکومت برای رسیدن به صلح اجتناب‌ناپذیر شده بود. این رویکرد فقط زمانی قابل تحقق بود که ارتش قیصر دیگر حاضر نباشد از وضعیت موجود دفاع کند.

در این وضعیت معتمدان [اُبلویته] خود برای قیام آماده و خود را مسلح کردند و به گفتمان در مورد امکان سرنگونی حکومت پرداختند.

اما انقلاب از برلن شروع نشد. ملوانان در کیل زودتر دست به قیام زدند. آن‌ها با توجه به برتری نیروی دریایی انگلستان از نبرد نهایی بدون امید به پیروزی خودداری کردند و بدین‌ترتیب اولین بخش از ارتش بودند که پیمان وفاداری با حکومت سلطنتی را عملاً فسخ کردند. ملوانان کل نیروی دریایی قیصر را فلج کردند و برای فرار از مجازات دست به حمله زدند و انقلاب با اشغال کیل و ویلهلمزهاون توسط ملوانان سرخ شروع شد.

دیگر معتمدان [اُبلویته] مجبور شدند که دست به عمل بزنند: در جلسه‌ی مخفی 2. نوامبر 1918 با شرکت معتمدان [اُبلویته] انقلابی، هم‌چنین نمایندگان اسپارتاکوس و حزب سوسیال دمکرات‌های مستقل آلمان تصیم گرفته شده بود که نه در 4. بلکه در 11. نوامبر دست به قیام بزنند. علت این تأخیر نداشتن اطلاع کافی از جو منطقه و اطمینان به نیروهای ارتش در برلن بود. تصمیم گرفته شد که  از هر گونه قیام قبل از موقع مقرر  خودداری شود.

اما از آن‌جایی که وضعیت تغییر کرده بود، می‌بایستی برنامه‌ها را تغییر می‌دادند. در 8. نوامبر تصمیم گرفتند که در روز بعد دست به قیام بزنند: تمام سه گروه اپوزیسیون فراخوان به اعتصاب عمومی دادند. واکنش به این فراخوان بسیار چشمگیر بود. تظاهرات  از مناطق حاشیه‌ای به مرکز برلن کشیده شد و ارتش بندرت در جایی با این تظاهرات مقابله کرد. نیروهای خسته از جنگ ارتش یا این‌که برخوردی بی‌طرفانه داشتند و یا این‌که به صف انقلاب پیوستند. در 9 نوامبر حکومت دودمان هوهنزولن در برلن سقوط کرد و انقلاب پیروز شد.

جمهوری سوسیالیستی آلمان

معتمدان [اُبلویته] در اثنای 9. نوامبر در مجلس رایش گردهم آمدند که به طور اتفاقی جلسه‌ی شوراهای سربازان نیز در آن برگزار می‌شد. با عجله قرار شد که روز بعد انتخابات شوراهای کارگران و سربازان در سراسر برلن و تشکیل جلسه‌ی این شوراها در همین روز در «سیرک بوش» برگزار شود که می‌بایست  دولت انقلابی را انتخاب کند.

در 10 نوامبر نیز این کارها صورت گرفت. معتمدان [اُبلویته] به جای تسلط در کمیته‌ی انقلاب در برلن، یعنی تشکیل عملی دولت، می‌بایستی با ارگان تعیین‌کننده‌ای که اعضایش به طور مساوی از USPD-SPD انتخاب شده بودند، به دلیل آکسیون‌های غیرمنتظره در آن روز و واکنش سریع حزب سوسیال دمکرات آلمان کنار بیایند. معتمدان [اُبلویته] از میان نمایندگان USPD فقط یک نماینده در «شورای نمایندگان خلق» و تمامی نمایندگان USPD را در «شورای اجرایی شوراهای کارگران برلن» که از لحاظ حقوقی بالاترین ارگان حکومت شورایی محسوب می‌شد را داشتند (در مورد ارگآن‌های انقلابی مراجعه شود به:Materna 1978, Miller 1969). ریچارد مولر دبیرکل شورای اجرای و  امیل بارث یکی از مردان معتمد نماینده‌ی خلق در دولت Ebert-Haase شد.

نمایندگان معتمدان [اُبلویته] در شورای اجرایی دائماً درگیر مبارزه برعلیه نمایندگان سربازان و فراکسیون SPD بودند و مواضع‌شان با شورای نمایندگان خلق نیز کاملاً متفاوت بود. تشکیل گارد سرخ انقلابی که بدوأ مولر و دیمیگ برای آن تبلیغ می‌کردند با شکست مواجه شد. بدین‌ترتیب شورای اجرایی از قدرت خاصی برخوردار نبود و قدرت عمل در دست شورای نمایندگان خلق بود که در آن نمایندگان SPD در تمام مسائل تعیین‌کننده توانستند مواضع خود را در مقابل نمایندگان USPD به کرسی بنشانند. به جای برقراری جمهوری انقلابی شورایی، آن‌طور که مد نظر معتمدان [اُبلویته] بود، شرایط به نفع برقراری جمهوری بورژوایی پارلمان‌تاریستی تغییر کرد. حتی اولین کنگره‌ی شوراهای امپراطوری در 16. دسامبر نه به ایجاد نظام شورایی، بلکه به انتخابات برای مجلس مؤسسان رأی داد. حتی ریچارد مولر که کنگره را افتتاح کرده بود، چند روز بعد به این کنگره پرخاش کرد و آن را «کلوپ خودکشی‌کننده‌گان» نامید.[9]

در دسامبر 1918 بحران انقلاب منجر به بحران بین معتمدان [اُبلویته] و رهبران USPD  شد. معتمدان [اُبلویته] در یک اطاعیه‌ی مطبوعاتی خواهان استعفاء فوری نمایندگان حزب سوسیال دمکرات‌های مستقل آلمان در شورای نمایندگان خلق، مرزبندی با SPD و رهبران مبارزه‌ی انتخاباتی سوسیالیست‌های اکثریت برای مجلس مؤسسان شدند. علاوه بر این مولر و دیمیگ از قرار گرفتن در لیست کانداهای انتخابات در کنار دبیرکل USPD  هئگو هازه مخالفت کردند. آن‌ها به همراه با لیبکنخت لیست کاندیداهای چپ‌ها را اعلام کردند که بدنه‌ی آشفته‌ی حزب با آن مخالفت کرد. دیگر حتی معتمدان [اُبلویته] در داخل USPD نیز منزوی شدند.[10] با این‌حال  آن‌ها مدتی پس از تأسیس حزب کمونیست آلمان KPD در 1.1.1919 توسط اتحاد اسپارتاکوس به این حزب پیوستند.  معتمدان [اُبلویته] به این حزب جوان به دلیل ضدیدش با پارلمان و تسلط گرایشات سندیکالیستی و اولترا چپ خوشبین نبودند (Hoffroge 2008, 96ff).

جنبش شورایی

معتمدان [اُبلویته] در USPD باقی ماندند و هم‌چنان سیاست‌شان را به صورت مستقل از رهبری حزب اتخاذ می‌کردند. حوزه‌ی فعالیت آن‌ها جنبش شوراهای کارگری بود، جنبشی که از اوائل سال 1919 بدوأ بر بستر شوراهایی با ساختار ناهمگون و  بدون برنامه رشد و تکامل پیدا کرد. با وجود این که مبانی تشکیلاتی معتمدان [اُبلویته]، شورهای ملوانان و رهبری اعتصابات از 1918 شکل شورایی داشتند، با این وجود تا آن زمان هیچ‌گونه تئوری و یا اصولی برای یک نظام شورایی در میان کارگران سوسیالیست وجود نداشت. شوراها در آلمان نظیر روسیه به صورت  مستقل و خودانگیخته از بطن پراکسیس مبارزه‌ی سیاسی شکل گرفتند.[11]

ریچارد مولر و ارنست دویمیگ نشریه‌ی شورای کارگران را تأسیس کردند و مدتی بعد مبانی نظری‌شان را از به اصطلاح «نظام شورایی خالص» تبیین نمودند. در این‌جا برای اولین بار مبانی کاملی از دمکراسی شورایی از شورای یک کارخانه‌ی مجزا گرفته تا شوراهای گروه‌های صنعتی، منطقه‌ایی و رسته‌های شغلی تدوین شدند.[12]

در اوائل سال 1919 مطالبات در باره‌ی اجتماعی‌سازی و کنترل کارگری که شورای نمایندگان خلق تا آن زمان به آن‌ها توجه‌ای نکرده بود، دوباره مطرح شدند. به نظر کارگران کارخانه‌ها و معادن انقلاب هنوز به پایان نرسیده بود و نارضایتی کل کارگران از ادامه‌ی سیاست‌های سرکوبگرانه‌ی خونین حزب سوسیال دمکرات آلمان که از مبارزات ژانویه‌ی 1919 آغاز شده بود، بسیار افزایش پیدا کرده بود. در اوائل سال 1919  بر اساس همین جو نارضایتی موج اعتصابات به تمام مناطق امپراطوری گسترش پیدا کرد که مرکز ثقل آن برلن، مرکز آلمان و مناطق رور بود. 

این موج اعتصابات قوی‌ترین بیان قدرت طرفداران نظام شورایی بود، جنبشی که دیگر دامنه‌اش بسیار فراتر از محدوده‌ی معتمدان [اُبلویته] رفته بود و اکثریت طبقه‌ی کارگر را در برگرفت.  به خصوص اعتصابات در مناطق مرکزی آلمان مجلس مؤسسان وایمر را به اصطلاح محاصره کرده بودند و مسئله‌ی «جمهوری دمکراتیک یا نظام شورایی؟» دوباره مطرح شد.

این اعتصابات نیز به همان سرنوشتِ تلاشهای چپ‌ها برای تعمیق و به پیشبردن انقلاب دچار شدند. این اعتصابات محلی و غیرمنسجم در مناطق مختلف برگزار شدند و از نظر زمانی نیز هماهنگی بین آن‌ها وجود نداشت و بدین‌ترتیب دولت، که دیگر فقط  از حزب سوسیال دمکرات آلمان تشکیل شده بود، توانست این اعتصابات را به صورت مجزا سرکوب کند.[13] ریچاد مولر و ویلهلم گونن کمونیست از این ضعف اعتصابات آگاه بودند، ولی تمام تلاش‌های آن‌ها برای هماهنگی اعتصابات در سرتاسر آلمان به جایی نرسید. مبارزات خونین در ماه مارس در برلن در محلات لیشتنبرگ و فریدریشهاین فقط با استفاده از توپخانه و کشتن بسیاری از کارگران اعتصابی شکست خوردند و نقطه‌ی پایان موج اعتصابات بودند. دولت و گروه‌های شبه‌نظامی راست آگاهانه به دنبال مقابله‌ی برای درهم‌شکستن مقاومت کارگران بودند (Müller 1925b, 124-163; Morgan 1975, 230ff).[14]

ادغام شوراها ـ پایان انقلاب

تمام امیدها برای پیش‌برد مسلحانه‌ی انقلاب از طریق سرکوب قهرآمیز قیام ژانویه در برلن و موج اعتصابات در اوائل سال 1919 به ناکامی کشانده شدند. مجلس مؤسسان و در نتیجه خصلتِ پارلمانتاریستی قانون اساسی دولت واقعیت‌هایی بودند که دیگر مدافعان نظام شورایی نمی‌توانستند آن‌ها را نادیده بگیرند. این وضعیت باعث تغییر سیاست معتمدان [اُبلویته] شد. سیاست جدید ریچارد مولر و دیمیگ مصالحه برای منظور کردن نظام شورایی در قانون اساسی بود (Morgan 1975, 252). این سیاست در درجه‌ی نخست توسط شوراهای کارگران ـ USPD  به پیش برده می‌شد، شوراهایی که در آن‌ها گروه معتمدان [اُبلویته] که پس از  قیام ژانویه‌ی 1919 متحمل شکست سختی شده بود، هنوز فعال بود. علیرغم این که مولر و دیمیگ  این قیام را زودرس ارزیابی کرده بودند و با دست زدن به آن مخالفت کرده بودند، اما اکثریت معتمدان [اُبلویته] در این قیام شرکت کردند. این شکست کار مشترک معتمدان [اُبلویته] را تضعیف کرد، اما بیشتر آکتورهای این گروه هم‌چنان در شورای اجرایی و شوراهای کارگران به صورت مشترک فعالیت می‌کردند.

با این شکست جنبش شوراها به جنبش شوراهای کارخانه‌ها تبدیل شد که طرفداران آن می‌خواستند به این شکل جدید نمایندگان کارگران تا آن‌جایی که ممکن است قدرت داده شود تا این شوراها بتوانند نقطه‌ی عزیمت برای مبارزات سیاسی بعدی برای گسترش اجتماعی‌سازی و کنترل کارگری به شوند.

اگر چه ماده 165 قانون اساسی وایمر هنوز جا را برای حقِ کنترل گسترده‌ی کارگران باز گذاشته بود، اما قوانین جدید در مورد شوراهای کارخانه‌ها  در سال 1920 شکست قطعی جنبش شورایی بود. شوراهای کارخانه‌ها در این قوانین فقط به کمیته‌های صرف کارگران تقلیل پیدا کردند که حق کنترلِ رؤسای کارخانه‌ها یا مشارکت در امور تولید را نداشتند.  شوراهای کارخانه‌ها به آن چیزی تبدیل شدند که امروز در جمهوری فدرال آلمان وجود دارند:  نمایندگان منافع کارکنان در مقابل کارفرما، کارفرمایی که آقای خانه و همه‌کاره‌ی آن است، هم در مورد وسائل تولید و هم در مورد سود کارخانه که آزادانه در اختیار او قرار دارد.

آخرین فعالیت جنبش شورایی  مبارزه با اتحادیه‌ها برای دردست گرفتن شوراهای کارخانه‌ها بود. پرسش این بود: آیا  شوراهای کارخانه‌ها می‌بایستی  در چارچوب اتحادیه‌ها سازمان‌یابی شوند و یا این که در یک تشکیلات مستقل به عنوان ارگانی برای مبارزه‌ی انقلابی؟ ریچارد مولر در برلن پس از انحلال شورای اجرایی در آگوست 1919 برای تحقق هدف آخری تلاش کرد. او و افراد دیگری از معتمدان [اُبلویته] سازمان مرکزی از شوراهای مستقل کارگران، به عنوان جایگزینی برای شورای اجرایی منحل شده به وجود آوردند که ارگآن‌های منطقه‌ایی اتحادیه‌ها نیز در شکل‌گیری آن مشارکت داشتند. ریچارد مولر و هاینریش براندلر کمونیست در اولین کنگره‌ی شوراهای کارخانه‌ها از 5. تا 7. اکتبر 1920 در برلن از مدلِ جنبش مستقل ـ انقلابی شوراهای کارخانه‌ها دفاع کردند.[15] از این مقطع زمانی به بعد پیوستن مولر و اکثریت معتمدان [اُبلویته] به حزب کمونیست آلمان بیش از پیش محرز شده بود. مولر و رفقایش  چند روز پس از انشعاب در حزب سوسیال دمکرات‌های مستقل آلمان در هاله طرفدار پیوستن به انترناسیونال سوم و موافق با «21. پیش‌شرط» تدوین شده توسط لنین بودند.  حزب سوسیال دمکرات‌های مستقل آلمان در برخورد به این مساله دچار انشقاق شد. در سال 1920 مولر برای چند ماه به عضویت کمیته‌ی مرکزی حزب سوسیال دمکرات‌های مستقل آلمان ـ جناح چپ درآمد و پس از پیوستن جناح چپ به  حزب کمونیست آلمان [KPD] در دسامبر 1920 دبیرکل مرکزیت اتحادیه‌های حزب کمونیست در رایش شد. حزب کمونیست آلمان با پیوستن جناح چپ USPD که دربرگیرنده‌ی بخش عمده‌ی جنبش شوراهای کارخانه‌ها نیز بود، در مدت زمان کوتاه‌ی به یک حزب توده‌ای تبدیل شد (Krause 1975, 132-216).  

با این حال اتحادیه‌ها درچالش با مساله‌ی شوراهای کارخانه‌ها پیروز شدند. علیرغم ملات ضد سرمایه‌داری و سخنان آتشین مهمانانی از روسیه‌ی شوروی در کنگره‌ی شوراهای کارخانه‌ها، مولر و براندلر نتوانستند نظرات‌شان را در این کنگره به تصویب برسانند. درعوض قطعنامه‌ی روبرت دیسمن تصویب شد، علیرغم این‌که در این قطعنامه به شوراهای کارخانه‌ها به عنوان ارگان مبارزه‌ی انقلابی تأکید شده بود، اما سقف سازمانی آن‌ها اتحادیه‌ها مدنظر گرفته شده بودند، اتحادیه‌هایی که رهبران‌شان تا آن مقطع مواضع و کارکردی محافظه‌کارانه داشتند. با وجود این‌که این قطعنامه خواهان مبارزه‌ی آشکار برای سرنگونی سرمایه‌داری شد، اما عملاً به معنای شکست جنبش انقلابی شوراها نیز بود. شوراهای کارخانه‌ها به ارگانِ زیرمجموعه‌ی اتحادیه‌ها تبدیل شدند و بدین‌ترتیب جنبش شورایی در آلمان استقلال خود را از دست داد.

معتمدان [اُبلویته] لنینیست شدند

از این مقطع زمانی به بعد مولر، دیمیگ و بسیاری از معتمدان [اُبلویته] در حزب کمونیست آلمان به فعالیت‌شان ادامه دادند و به مقام‌های بالایی نیز در این حزب رسیدند: دیمیگ دبیرکل حزب شد و مولر رئیس اداره‌ی مرکزی اتحادیه‌ها در رایش که تازه تأسیس شده بود، شد. با این  وجود دیمیگ پس از مدت کوتاه‌ی مجبور به کناره‌گیری از دبیرکلی حزب شد، و مولر نیز پس از «آکسیون‌های ماه مارس» مقامش را در حزب از دست داد. حزب کمونیست آلمان در ماه مارس 1921 پس از اعتصابات و درگیری در مناطق صنعتی مرکزی آلمان در هاله و لنا فراخوان برای دست‌زدن به  قیام را صادر کرد. ریچارد مولر دست‌زدن به قیام را از نظر تاکتیکی نادرست ارزیابی و با آن مخالف کرد. ارزیابی او درست بود و «آکسیون‌های ماه مارس» نیز مثل قیام ژانویه‌ی برلن در سال 1919 فقط به یک منطقه محدود ماند و ارتش آن‌ها را درهم شکست. اما حزب انتقاد مولر را نپذیرفت و مولر را مجبور کرد که به اپوزیسیون درون حزب به پیوندد.

با این وجود مولر و اعضای سابق معتمدان [اُبلویته]  به دلیل تلاش‌های کلارا زتکین        توانستند با هیئت نمایندگی آلمان در تابستان 1921 در کنگره‌ی سوم جهانی کمینترن در مسکو شرکت کنند.  به واسطه‌ی تلاش‌های کلارا زتکین اعضای سابق معتمدان [اُبلویته] توانستند شخصاً با لنین ملاقات کنند. لنین از مواضع آن‌ها در کنگره بسیار استقبال کرد و در عین‌حال اعلام کرد که آکسیون ماه مارس اشتباه بوده است. رهبران حزب کمونست آلمان مجبور شدند که مولر و دیگر مخالفان را به پست‌های قبلی‌شان بازگرداند. پاول لوی دبیرکل سابق حزب تنها کسی بود که از عضویت مجدد او در حزب جلوگیری به عمل آمد.

ملاقات با لنین تأثیر به سزایی روی مولر گذاشت. او حتی در سال 1924 در مقدمه‌ی کتابش در باره‌ی انقلاب نوامبر از لنین به عنوان شخصیتی تاریخی نام برد که ایده‌های مارکس را عملی کرده است (Müller 1924, 9). این موضوع از این جهت نیز جالب است که لنین مدت کوتاهی پس از آن‌که از مواضع او در مورد آکسیون‌های ماه مارس دفاع کرده بود، از او در تنش مجدد با رهبری حزب کمونیست در آلمان حمایت نکرد. در پایان سال 1921 مجادلاتی که ظاهراً در مسکو به خاک سپرده شده‌ بودند دوباره در حزب کمونیست آلمان اوج گرفتند، لنین و تروتسکی از مواضع اپوزیسیون فاصله گرفتند که درست چند ماه قبل هنوز از آن پشتیابی کرده بودند. آن‌ها به خاطر دفاع از وحدت حزب منتقدان را محکوم کردند و به رهبران حزب کمونیست آلمان اجازه دادند که مولر و بسیاری از دیگر اعضا را از حزب اخراج کنند (Tosstorff 2004, 392-395).

مولر علیرغم این «عدم پشتبانی» از لنین در کتابش درمورد تاریخچه‌ی انقلاب تمجید کرد. در سال 1924 اولین مجلد کتاب او تحت عنوان «از امپراتوری قیصر تا جمهوری»، در سال 1925  در وین دومین مجلد  تحت عنوان «انقلاب نوامبر» و در همین سال سومین مجلد تحت عنوان «جنگ داخلی در آلمان» در برلن منتشرشدند.[16] آثار مولر هنوز هم یکی از آثار باارزش در توصیف انقلاب در آن زمان را تشکیل می‌دهند. چرا که مولر برخلاف تقریباً تمام نویسندگان ادبیات خاطراتی مربوط به انقلاب نوامبر، تاریخچه‌ای برای حزب سوسیال دمکرات آلمان و یا اسپارتاکوس / حزب کمونیست آلمان  ننوشته است، بلکه او رخدادهای آن دوره را از منظر قیام و مقاومت بدنه از پائین توصیف کرده است.  علاوه بر این توضیحات او بر مبنای اسناد گسترده‌ای بود که خود او آن‌ها را در زمانی که هنوز فعال سیاسی بود، جمع‌آوری کرده بود و نه «رمز و رازهایی» که فقط خود او از آن‌ها می‌توانست اطلاع داشته باشد.

افول معتمدان [اُبلویته] انقلابی

زمان که اپوزیسیون ضد جنگ موضوعیت خود را از دست داده و جنبش مستقل شورایی از بین رفته بود، اشکال سیاسی که مولر، دیمیگ و معتمدان [اُبلویته] در چارچوب آن فعالیت می‌کردند، چرایی خود را از دست داده بودند. دیگر  مسئولیت مبارزات سیاسی فقط برعهده‌ی احزاب  و  مسئولیت مبارزات اقتصادی فقط برعهده‌ی اتحادیه‌ها گذاشته شد. این تقسیم کار نقش تعیین‌کننده‌ای در شکست جنبش کارگری در سال 1914 ایفا کرد. با کنار گذاشته شدن شوراها خودفعالیتی بدنه که یکی از ویژه‌گی‌های برجسته‌ی جنبش کارگری آلمان بود و هم‌چنین افزایش قدرت برخورد آن‌ها با دستگاه کارگزاران اصلی اتحادیه‌ها به پایان رسید.

معتمدان [اُبلویته] سابق مدت‌ها بود که کانون فعالیت سیاسی  خود را از دست داده بودند. آن‌ها از زمان اخراج مولر از حزب کمونیست آلمان و موازین تشکیلاتی جدید برای مرکزیت اتحادیه‌ها ایزوله شده بودند، حزب سوسیال دمکرات‌های آلمان حاضر به گرفتن ارتباط با آن‌ها نبود و حزب سوسیال دمکرات‌های مستقل آلمان که یک نیروی قوی در بین احزاب دیگر بود از بین‌رفته بود. فعالیت دوجانبه، هم به عنوان اپوزیسیون در پارلمان و هم به عنوان جنبش رادیکال بدنه در داخل حزب که معتمدان [اُبلویته] و USPD آن را در اثنای جنگ و حتی پس از آن به صورت موفقیت‌آمیز عملی کرده بودند، دیگر نمی‌توانست به دلیل قوی‌ترشدن گرایش بلشویزه کردن حزب کمونیست آلمان به پیش‌برده شود. تمام تلاش‌های بعدی در سال 1921 برای ازبین‌بردن ساختار مستقل جنبش معتمدان [اُبلویته] از احزاب شکست خوردند (Koch-Baumgarten 1986, 418ff). بعضی از معتمدان [اُبلویته] به فعالیت خود در حزب کمونیست آلمان ادامه دادند و بعضی از آن‌ها به سندیکای کمونیستی (KAG) پیوستند و یا این‌که به طور کامل از سیاست کناره گرفتند. در ژانویه‌ی 1919 ادامه‌ی فعالیت مشترک به عنوان یک گروه به دلیل اختلاف‌نظر در مورد مبارزات ماه ژانویه شکننده شده بود و از آن زمان به بعد دیگر کارمشترکی صورت نگرفت. بر مبنای یکی از اسناد در مورد تأسیس این گروه، بیانه‌ا‌ی رسمی در مورد انحلال رسمی معتمدان [اُبلویته] انقلابی موجود است.

ریچارد مولر پس از 1922 در هیچ حزبی فعالیت نکرد و برای مدت کوتاهی دست به فعالیت تاریخ‌نگاری زد. او تا سال 1925 تاریخ‌نگار فعالی بود، اما او کتاب دیگری را پس از نگارش اثرش در مورد تاریخچه‌ی انقلاب منتشر نکرد. ریچارد مولر مدت کوتاهی هم در اتحادیه‌‌ی چپِ «اتحادیه‌ی صنایع آلمان» فعالیت کرد و در سال 1929 به طور کامل از کار سیاسی کناره گرفت. او حدوداً در سال 1930 ثروتی به عنوان یک شرکت ساختمانی به هم زد، اما فقط چند سال در این حوزه کار کرد. بر اساس مطالب درج شده در روزنامه‌های قابل‌دسترس او منازعات شدیدی در مورد مدت اجاره داشت. ما اطلاعی از فعالیت‌های مبارزاتی ریچارد مولر بر علیه فاشیسم نداریم، او به احتمال بسیار زیاد از اوائل سال‌های دهه‌ی 30 به طور کامل مشغول زندگی خصوصی‌اش بوده است (Hoffrogge 2008, 198ff). ریچارد مولر در 11. 5. 1943 در برلن درگذشت و تا امروز علت مرگ و محل دفن او روشن نیست.

Literatur    

Boebel, Chaja/ Lothar Wentzel (Hrsg.), Streiken gegen den Krieg-Die Bedeutung der Massenstreiks in der Metallindustrie vom Januar 1918, Hamburg: VSA.

Engel, Gerhard, Gaby Huch, Bärbel Holtz, Ingo Materna (Hrsg.) (1993-2002). Groß-Berliner Arbeiter- und Soldatenräte in der Revolution 1918/19, drei Bände, Berlin: Akademie.

Hoffrogge, Ralf (2008), Richard Müller- Der Mann hinter der Novemberrevolution, Berlin, Dietz

-(2009a), „Räteaktivisten in der USPD-Richard Müller und die Revolutionären Onleute“, in: Ulla Plener (Hrsg.), Die Novemberrevotution 1918/19 in Deutschland, Berlin: Dietz.

-(2009b), „Die wirkliche Bewegun, welche den jetzigen Zustand aufhebt- Sozialismuskonzepte und deutsche Arbeiterbewegung 1848-1920“, in: PROKLA Zeitschrift für kritische Sozilawissenschat, Nr. 155, Münster: Westfälisches Dampfboot.

Hortmann, Günter (1980), Die Rätekozeption der Revolutionären Obleute und der Links- (bzw. Räte-) Kommunisten in der Novemberrevolution: Ein Vergleich, unveröffentlichte Abschlussarbeit, Göttingen.

Koch-Baumgarten, Sigrid (1986), Aufstand der Avantgarde, Frankfurt und New York: Campus.


[1] این نوشته نسخه‌ی بروز شده‌ی  مقاله‌ی «فعالین شورایی در USPDـ ریچارد مولر و معتمدان [اُبلویته] انقلابی» در دفتر اول 2008 «سالنامه‌ی تحقیقات در مورد تاریخ‌چه‌ی جنبش کارگری»، نتایج کامل پژوهش‌های من در مورد بیوگرافی ریچارد مولر، منتشر شده تحت عنوان «ریچارد مولرـ مرد پشت پرده‌ی انقلاب نوامبر ـ برلن. 2008 است.

[2]  موقعیت ضعیف تشکیلاتی زنان امری مادرزادی نبود، بلکه  ریشه در ساختار اتحادیه‌ها داشت که متکی بر الگوی مرد به عنوان نانآور خانواده بود که نگاهش به کار زنان اغلب به عنوان «درآمد اضافی» یا پدیدهایی استثنائی بود.

[3]  Erinnerungsmappe Paul Blumenthal,BArch SAPMO, SG Y 30/0079, S.10.

[4] در اینجا صحبت از وضعیت «مرد معتمد» است، چرا که «زن معتمد» عملاً وجود نداشت. معتمدان [اُبلویته] انقلابی نیز مثل کلیه‌ی  سازمان‌های جنبش کارگری کلوپی مردانه بودند ـ با وجود این‌که آن‌ها زنان بسیاری را  درست در  زمان اعتصابات نمایندهگی می‌کردند، چرا که کار زنان به دلیل جنگ به میزان بسیار زیادی افزایش پیدا کرده بود.

[5] در اواخر پایان جنگ معتمدان [اُبلویته] ارتباط‌شان را به دیگر حوزههای اقتصادی، به خصوص به دوسلدورف و برانشوایک گسترش دادند که در این مناطق نیز ظاهراً گروههای قوی از معتمدان [اُبلویته] انقلابی در چارچوب اتحادیه‌ی صنایع فلز آلمان شکل گرفتند (1Morgan1975, S. 21). خود ریچارد مولر فقط در یک مورد از گسترش معتمدان [اُبلویته]  سخن گفته است.    

[6] همانجا. ص. 139. تازه در اکتبر 1917 پاول بلومنتال اولین مذاکرات را در مورد اعتصابات تودهایی جدید با گئورگ لدبورگ و لئو یوکیش از سیاستمداران USPD  انجام داد. مقایسه شود با:

Erinnerungsmappe Paul Blumenthal, S. 13.

در مورد اعتصابات ژانویه مراجعه شود به:

Den Aufsatzband Streiken gegen den Krieg, herausgegeben von Lothar Wentzel und Chja Boebel, Hamburg 2008.

[7] در مورد زندگی دیمیگ مقایشه شود با: David. W. Morgan, „Ernst Däumig and the German Revolution of 1918“, in: Central European History, 1983, Jg. XV, Nr. 4, S. 303-331. Sowie Horst Naumann, „Ein treuer Vorkämpfer des Proletariats. Ernst Däumig“, in: BzG (Berlin), Jg. 28 (1986), H. 6, S. 801.                                                                                                                                                                                                                                 

[8] فریتس اوپل به درستی بر این نکته تأکید کرد که معتمدان [اُبلویته] در درجه‌ی نخست دارای مبانی سیاسی خاصی نبودند و علیرغم استقلال عملیشان از نظر ایدئولوژیک ملزم به تکیه به گروه اسپارتاکوس و USPD بودند. Opel, Der deutsche Metallarbeiter-Verband während des Ersten Weltkrieges und der Revolution, Hannover-Frankfurt a. M. 1957, S. 55. و در مورد رادیکالیزه شده معتمدان [اُبلویته] از نیرویی که برای افزایش دستمزد اعتصاب می‌کرد، به یک نیروی رادیکال ضد نظامی‌گری و جنگ‌طلبی تا موضع‌گیری فعال انقلابی. مقایسه شود با هوف روجر 2008 ص. 25-63.

[9] مراجعه شود به: Rede Richard Müller vor der Berliner                          Vollversammlung der Arbeiter- und Soldatenräte am 23. Dezember 1918, in: Gerhard Engel u.a. (Hrsg.), Groß-Berliner Arbeiter- und Soldatenräte in der Revolution 1918/19. Bd. 2, Berlin 1997, S. 16.    

[10] داوید مورگان وزنِ معتمدان [اُبلویته] در USPD را بسیار زیاد ارزیابی می‌کند و  عدم موفقیت عملی آن‌ها را از جمله به حساب عدم تجربه‌ی سیاسی آن‌ها در حزب می‌گذارد: آن‌ها با یک برنامه‌ی معتبر و رهبری سیاسی بادرایت می‌توانستند، مهرو نشان خود را بر جهت‌گیری و حتی موجودیت USPD بزنند. این کمبودها چه در آن‌زمان و چه بعدها نقش مهمی در تاریخ این حزب داشت»، in: The Socialist left and the German Revolution, S. 211.                                                                                           

[11] با این وجود بایستی پیشگامان این جنبش، پراکسیس دمکراسی تجمعاتی بدنه‌ی اتحادیه‌ها،  مدنظر گرفته شوند. خطوط این جنبش از عمل‌کرد اتحادیه‌ها گرفته تا معتمدان [اُبلویته] در جنبش شورایی تشریح شده‌اند در: Dirk. H. Müller, Gewerkschaftliche Versammlungsdemokratie und Arbeiterdelegierte vor 1918, Berlin 1985.                                                  

[12] برای مطالعه‌ی فرازهایی از آثار مولر و دیمیگ در مورد نظام شورایی خالص به Schneider/Kuda 1968  و تحلیل جامعی از نظام شورایی خالص و مقایسه‌ی دیدگاه‌های آنارکوسندیکالیستی به Hottmann 1980  مراجعه شود.

[13] ریچارد مولر بعدها مسئولیت شروع اعتصابات در برلن را «کودتای» زودرس در «برلن» اعلام کرد، این اعتصابات زمانی شروع شدند که  اعتصابات در مناطق دیگر شکست خورده بودند و بدین‌ترتیب به وجود آوردن یک بلوک منسجم از اعتصابات در آلمان غیرممکن شده بود (Müller 1925b, S. 154). 

[14] در مورد مبارزات ماه مارس هم‌چنین گزارشی از فرانتس بایرسدورف در روزنامه موجود است، BArch SAPMO, DY 30 IV 2/2,01.

[15] مراجعه شود به: Protokoll der Verhandlungen des ersten Reichskongresses der Betriebsräte Deutschland- Abgehalten vom 5.-7. Oktober 1920 zu Berlin, Berlin 1920.

[16] در سال 2011   کتاب مولر در یک مجلد  تحت عنوان «تاریخ انقلاب نوامبر» با مقدمه‌ای به روزشده از رالف هوف روجر توسط انتشارات برلن بازچاپ شده است.