لینک کوتاه: https://wp.me/paiHc5-kQ

آیا مارکس  در مورد سرمایه‌داری کنونی هنوزچیزی برای گفتن به ما دارد؟ طرح این پرسش  به این دلیل که «کاپیتال» اثر اصلی اقتصادی مارکس یعنی اولین مجلد این اثر در سپتامبر 1867، 150 سال پیش منتشر شده موجه است. اولین و بعضاً مهم‌ترین پیش‌نویس‌های مجلد دوم و سوم  این اثر قطور در سال‌های 1864 و 1865 نوشته شده‌اند.

با این حال  «سرمایه‌ی» مارکسی به سرمایه‌داری سده‌ی نوزدهم نمی‌پردازد. بلکه می‌بایست راز  تکامل سرمایه‌داری، پیوند درونی تمام پدیده‌های اقتصاد سرمایه‌داری را برملا کند. یک «نظریه‌ای عام» باشد که بتواند پویائی سرمایه‌داری را دنبال کند و در عین حال  بحران‌ها، وضعیت غیرساختاری، تحولات و انقلابات آن را توضیح دهد. مارکس نظریه‌‌ای در مورد «سرمایه‌داری ناب» بدون در نظر گرفتن تاریخ آن تدوین نکرد. او توجه ویژه‌ای  به گرایشات درازمدت رشد تکامل سرمایه‌داری  داشت و آن‌ها را در ارتباط با آینده واکاوی می‌کرد: سیمای جهان در صورتی که سرمایه‌داری لجام‌گسیخته و بی‌وقفه رشد و گسترش پیدا کند چه‌گونه خواهد بود؟  انگلستان در آن دوره به عنوان پیش‌رفته‌ترین کشور صنعتی و بعدها ایالات متحده آمریکا به عنوان سرزمینی که صنعتی‌شدن سرمایه‌داری در همه‌ی عرصه‌ها ـ از جمله در کشاورزی ـ سریع‌تر از کشورهای دیگر پیشروی می‌کرد مورد توجه او بود، چون  تصویر آتی از کلِ جهان سرمایه‌داری را به‌معرض نمایش می‌گذاشت.

مطالعات مارکس در باره‌ی فناوری

اگر چه مارکس بدواً  فیلسوف و حقوق‌دان بود، اما در 25 سالگی مرکز   به مدت چهل سال تا زمان مرگش در مارس 1883 به مطالعه‌ی  اقتصاد سیاسی روی آورد. او که شاهد نقطه‌ی عطف اولین انقلاب صنعتی در انگلستان بود و آن را به صورت مستقل مطالعه می‌کرد از انقلابات فناوری  آن دوره شگفت‌زده شد. او برخلاف اکثر اقتصاددانان هم‌عصرش مطالعه‌ی اساسی فناوری و علوم طبیعی در آن دوره را ضروری می‌دانست چرا که او از همان آغاز به سرمایه‌داری تکامل‌یافته به مثابه‌ی شیوه‌ی تولیدی نگاه می‌کرد که از جنبه‌ی فناوری بسیار پیش‌رفته است  و جهان را نسبت به تمام اشکال اقتصادی گذشته به‌طور کاملاً بنیادین تغییر خواهد داد. او در دوره‌های مختلف، در سال‌های 1851/52، /57، 1856/57 تا 1863 و پس از آن دوباره از سال 1868 تا 1878  به مطالعه‌ی جدی و همه‌جانبه‌ی علمی و فنی مبادرت ورزید. [2] مارکس علاقه‌ی ویژه‌ای به کشفیات علمی دوران خودش داشت به‌طور مثال در شیمی، فیزیک و فیزیولوژی داشت و شیفته‌ی کاربرد فنی آن‌ها به‌طور نمونه در بخش کشاورزی بود. اما مارکس به هیچ‌وجه ستایش‌کننده‌ی غیرانتقادی کشاورزی صنعتی جدید و کارخانه‌ی بزرگ صنعتی نبود. او دقیقاً تبعات ویران‌کننده‌ی اجتماعی و اقتصادی آن‌ها را می‌دید. او با آثار مؤلفان انگلیسی در آن زمان نظیر اندر اور مبلغ سیستم کارخانه، یا چارلز بابیج مخترح اولین ماشین حساب مکانیکی و نظریه‌پرداز سازماندهی عقلایی کارخانه آشنایی داشت. مارکس آثار یوستوس فون لیبک پیشگام شیمی کشاورزی را مطالعه کرده بود، او نیز مثل این هم‌عصرانش به امکانات تقریباً نامحدود رشد نیروهای مولده‌ی اجتماعی باور داشت که با فناوری جدید و شیوه‌ی جدید اداره‌ی سیستم کارخانه آغاز شده بودند. اما او نه تکنیک  و نه فناوری و علوم طبیعی را به عنوان نیروی محرکه ارزیابی نمی‌کرد. به نظر او  نیروی محرکه‌ی افزایش باورنکردنی سرعت  بارآوری کار اجتماعی بود، که از پویائی  ویژه‌ی سرمایه‌داری مدرن نتیجه می‌شد.

یک جمله‌ی جالب از مارکس پیر: فناوری اقتصاد سیاسی نیست

برای درک موضع مارکس در مورد انقلابات فنی در آن دوره یادآوری یکی از جملات کلیدی که او به‌طور ضمنی مطرح کرد سودمند است: «اقتصاد سیاسی به تنهایی فناوری نیست». [3] این فناوری تولید ـ، حمل و نقل ـ یا ارتباطات نیست که روند تکامل سرمایه‌داری را تعیین می‌کند، بلکه برعکس. این اداره‌ی ویژه‌ی جدید سرمایه‌داری نظام کارخانه است که به همراه آن «علم جدید فناوری»، کاربرد نظام‌مند نتایج علوم طبیعی در تولید مادی، جستجوی دائم برای نوآوری، تسریع پیش‌رفت‌های فنی و پی‌آمد طولانی همواره نوین انقلابات صنعتی ـ فنی را آغاز کرده است.

انقلابات فنی در سرمایه‌داری چه روندی را طی می‌کنند؟ و چرا اساساً چنین انقلاباتی شکل می‌گیرند؟ و چگونه خود را به کرسی می‌نشانند؟ مارکس این موضوعات را به‌طور دقیق مطالعه و دنبال می‌کرد. او در این مطالعات اولین و هم‌چنین مراحل آغازین دومین انقلاب صنعتی در سال‌های رکود اقتصادی گسترده پس از سال 1873 را زیرنظر داشت. وجه مشخصه‌ی سرمایه‌داری صنعتی جستچوی دائمی اصلاحات فنی و نوآوری در نظام کارخانه است. مارکس این موضوع را با «منطق ارزش اضافی نسبی» توضیح می‌داد: کارفرمایان صنعتی در مبارزه‌ی رقابت از طریق افزایش دائمی بارآوری شاغلین‌ ـ از طریق به کارگیری نوآوری‌های فنی و تکمیل نمودن این نوآوری‌ها پیروز می‌شوند. چون همه‌ی آن‌ها در این مبارزه درگیرند. شالوده‌ی فنی بسیاری از صنایع (گرایش همه‌ی آن‌ها) دائماً تغییر می‌کند و ظرفیت تولید و هم‌چنین بارآوری دائماً افزایش پیدا می‌کند. بدین‌ترتیب گرایش به مازاد تولید و مازاد انباشت همواره حدت بیشتری پیدا می‌کند  و به شکل ادواری به بحران‌های کوچک و بزرگ می‌انجامد.

در سرمایه‌داری مدرن «انقلابات‌ ارزش» ظهور می‌کنند که نتیجه‌ی اجتناب‌ناپذیر نوآوری‌های فنی هستند. این دگرگونی‌های ارزشی  منجر به نابودی سرمایه‌ها، کهنه‌شدن کل فناوری‌ها و از بین‌رفتن تمامی  یک شاخه از تولید می‌شوند. مارکس بحران‌های زمان خودش بین سال‌های 1847/48 و 1857/58  و 1873 تا 1879 را دقیقاً مطالعه و بررسی کرد. انقلابات فناوری و تغییرات سریع در شیو‌ه‌ی اداره‌ی تولید صنعتی بحران‌ها را شدت می‌بخشد. ارزش‌‌زدائی و نابودی سرمایه فضا را برای به‌کارگیری و گسترش فناوری جدید فراهم می‌کند. پیش‌رفت‌ها  و نوآوری‌های فنی  و هم‌چنین عقلانی‌سازی و تجدیدسازمان تولید بر بستر فناوری موجود شتاب می‌گیرد. اما تکنیک‌ها و فناوری‌های جدید فقط امکان تغییرات کمابیش رادیکال در شیوه‌ی کارکرد و روابط سرمایه‌داری را فراهم می‌کنند. این فناوری‌ها فقط در صورتی رواج پیدا می‌کنند که  کنش‌گران سرنوشت‌ساز سرمایه‌داری جدید، کارفرمایان، سرمایه‌داران،سرمایه‌گذاران و  کارگران مزد‌بگیر در این امر مشارکت کنند. این کنش‌گران در صورت دست‌یافتن به  بازارهایی به اندازه‌ی کافی گسترده و باثبات برای محصولاتی که به واسطه‌ی فناوری جدید امکان تولید آن‌ها فراهم شده چه کاری انجام خواهند داد؟ سرمایه‌ی صنعتی با فناوری بسیار جدید و پیش‌رفته راه خود را در بازارهای جهانی  باز می‌کند یعنی بازارهای جهانی را  به‌وجود می‌آورد و گسترش می‌دهد (نظیر صنایع ارتباطات در گذشته و با پیشگامی صنایع راه‌آهن و تلگراف که مارکس به آن‌ها توجه داشت).

مارکس و دیچیتال‌سازی

نقد مارکس از اقتصاد سیاسی ناتمام ماند و او نتوانست به بسیاری از مسائل مرکزی نظریه‌اش به اندازه‌ی کافی بپردازد. از این رو طرح این سؤال موجه است که آیا بررسی او از سرمایه‌داری صنعتی برای بررسی پدیده‌های کنونی تناسب دارد. بررسی مارکس از کالا از محدودیت‌های خاص خود برخوردار است. این بررسی به سادگی قابل تعمیم به بررسی کالاهای مجازی یا شبه کالاها نیست و نمی‌تواند به بررسی فراورده‌های خدمات عمومی و همگانی بپردازد. آیا اقتصاد سیاسی مارکسی به آن‌ نحوی که مارکسیست‌ها برآن تاکید می‌کنند  می‌تواند به تحلیل کار دانش‌بنیاد و تولیدات آن بپردازد؟ آیا می‌توان با مارکسِ مارکسیست‌ها توضیح داد که یک کارگر تولیدکننده اطلاعات که به‌طور مثال برنامه‌نویس چه سهمی در ارزش‌آفرینی دارد؟ در واقعع در اینترنت و بوسیله‌ی اینترتت چه چیزی تولید و چه چیزی خرید و  فروش می‌شود؟ در اینترنت محصولی تولید نمی‌شود بلکه اجازه‌ی استفاده (به‌طور مثال نصب ویندوز 10 روی کامپیوتر) داده می‌شود. این موضوع در مواردی که دسترسی مجانی و آزاد (نظیر بازکردن حساب فیس‌بوک یا استفاده از نرم‌افزار مجانی) است  چه تغییری می‌کند؟ آیا «ارزش» محصولات نرم‌افزار که آشکارا توسط شرکت‌های خصوصی با سودآوری بسیار زیاد تولید و توزیع می‌شود توسط میزان متوسط کار لازم برای تولید این محصولات یا بیشتر بر اساس میزان نهائی  لازم برای تولید آن‌ها تعیین می‌شود؟ همان‌طور که مارکس دقیقاً از این مساله آگاه بود و با توجه به اطلاعات علمی تأکید می‌کرد کار لازم برای کشفیات علمی یا فناوری یا اختراعات هیچ نسبتی با کار لازم برای بازتولید آن‌ها ندارد. اما به نظر مارکس این کار لازم برای بازتولید است که ارزش کالا تعیین می‌کند. بنا بر این آیا هنوز می‌توان اقتصاد فراورده‌های علمی ـ اطلاعاتی را با مفاهیم ارزش درک کرد؟

«پاره نوشته‌ای در مورد ماشین»

پیغمبران پست‌سرمایه‌داری بر این باورند  که می‌توان در دست‌نوشته‌های اولیه‌ی مارکس پیش‌بینی داهیانه‌ای در مورد تکامل کنونی سرمایه‌داری کشف کرد که مستقیماً حکایت از الغاء سرمایه‌‌داری دارد. منظور به اصطلاح قطعه نوشته‌ای در باره ماشین از دست‌نوشته‌ی اقتصادی مارکس در سال 1857/58 است. [4] مارکس در این نوشته  به یک آزمایش فکری پرداخته است: فرض کنیم که سیستم کارخانه همواره براساس منطق سرمایه‌داری به‌پیش برود، تا آن‌جا که به»کارخانه‌ای خودکار» تبدیل شود. در این صورت آن چه را  که او «کار بی‌واسطه» می‌نامد  نسبت به میزان سرمایه‌ی به جریان انداخته شده کم اهمیت‌تر می‌شود و بدین‌وسیله خصلت کار تغییر پیدا می‌کند. کار هر فرد مستقیماً به کار اجتماعی تبدیل می‌شود و آن‌چه به حساب می‌آید دیگر کار بلاواسطه‌ی هر فرد نیست، بلکه کاری است که در کارخانه‌ی خودکار در کل فرایند صنعتی پیکر می‌یابد. اما این فرایند به دانش و تجربه‌ی هر کارگر منفرد یا گروهی از کارگران وابستگی ندارد، بلکه به دانش اجتماعی موجود که طی نسل‌‌های متمادی تکامل پیداکرده وابسته است. مارکس از نیروی مولده‌ی عام»، «دانش اجتماعی عمومی» یا «قدرت فکری عمومی» و از «توانائی‌های عمومی ذهن انسانی» سخن می‌گوید که در آینده در هر کارگر منفردی به مثابه‌ی «فرد اجتماعی» موجود خواهد بود. [5] فیلسوفان مارکسیست در تلاش مارکس برای ترسیم تکامل صنعتی در سرمایه‌داری تا آخرین مرزهای منطقی آن، تا سطح کارخانه‌ایی خودکار و بدون انسان که فقط توسط تعداد معدودی دانش کار[Wissensarbeiter] کنترل و تحت‌نظر گرفته می‌شود، دست به انواع خوانش‌ها با ادعای ناروا زده‌اند. [6] نه آگاهی جایگزین کار خواهد شد و نه «علم» یا «قدرت تفکر عمومی» به عامل اصلی فرایند تولید تبدیل  خواهد شد. همان‌طور که مارکس در جایی نوشت آگاهی، آگاهی عالی‌تر، دانش هرگز «نیروی مولده‌ی بلاواسطه» نیست، اما بدون شک پیش‌شرط افزایش بارآوری کار است. خود آگاهی، آگاهی عمومی و تخصصی بایستی از طریق کار اجتماعی کسب شود، تکامل پیدا کند و در درجه‌ی نخست به دیگران انتقال داده شود. حتی دست‌یالی صرفِ  به سطحی از دانش اکتسابی  مستلزم صرف  میزان  زیادی کار اجتماعی است. مارکس کارخانه‌ای را در آینده تصور می‌کند که در آن  کار ساده‌ی توده‌ کارگران کارخانه در آن دوره به این دلیل که «کار ساده‌ی» زائد و به اتلاف وقت بدل می‌شود و آن‌چه برجای می‌ماند  کار بسیار با مهارت  متخصصان خواهد بود. او ادعا می‌کند که که کار دستی کاملاً از بین خواهد رفت و هم‌چنین این‌که کار فکری که متکی بر دانش است و دانش را تولید می‌کند به‌طور کامل از کار دستی جدا نخواهد بود. خود سرویس‌دادن صرف یعنی نظارت بر ارتباطات با سیستم‌های خودکار وهدایت روبوت‌ها را نمی‌توان به فعالیت ذهنی صرف تقلیل داد، همان‌گونه که در مورد کار پژوهشی نیز این تقلیل جایز نیست.

مارکس و افسانه‌ی اقتصاد دیچیتالی

بخش قابل توجه‌ای از آثار مارکس مانند سوسیالیست‌های دیگر شامل نقدِ اقتصاددانان دوران کلاسیک، هم‌چنین نقدِ «نقدهای نادرست از اقتصاد سیاسی» است. امروزه در خوانش‌های فلسفی رایچ‌ دقیقاً آن نوعی از انتقاد تحریف می‌شود که برای مارکس بسیار مهم بود. نقد آشفتگی، بی‎فکری، دگماتیسم اقتصاددانانی که در گذشته مثل امروز در مقابل کوهی از مشکلات حل‌نشده قرار داشتند. دعوی مارکس رد تحجرات و اشتباهات فکری بود، حل تناقضات  و نشان‌دادن معضلات غیرقابل حل  از طریق ارائه راه‌حل منطقی بودف آن‌هم از «موضع کاملاً تخصصی اقتصادی»که او همواره اتخاذ می‌کرد.

درنتیجه: مارکس  افسانه‌هایی که بسیاری امروزه در باره‌ی اقتصاد دیچیتال یعنی سرمایه‌داری دیچیتال ابراز می‌کنند و یا اشاعه می‌دهند،به‌هیچ‌وجه نمی‌پذیرفت. برعکس او به‌عنوان یک اقتصاددان منتقد وظیفه‌ خود را در نقد بنیادین مهملاتِ عجیب و غریب و ادعاهای بی‌اساس، بخصوص زمانی که این ادعاها از طرف «چپ‌ها» مطرح می‌شوند. «دیچیتال‌سازی» برای مارکس و هم‌چنین اقتصاد سیاسی‌دانان که نظریه‌های او را هنوز ثمربخش و برای کار پژوهشی مهم ارزیابی می‌کنند بیشتر مشکلات حل‌کردنی و حل‌شدنی می‌پندارند تا راه‌حل‌های حاضر و آماده.

در جهانِ سرمایه‌داری دیچیتال عوامل بسیاری تغییر کرده‌اند، اما هم‌چون گذشته هیچ نرم‌افزاری بدون سخت‌افزار کاربرد ندارد و هم‌چون گذشته به یک زیرساخت مادی شامل کابل‌ها، دکل‌های فرستنده، سرورها و غیره نیاز دارد. باید بتوان اطلاعات، داده‌های اطلاعاتی را  ذخیره کرد و انتقال داد، وسائل ذخیره‌کننده‌ی (کتاب، هارد دیسک، کلود) و شبکه‌های ارتباطی بایستی ایجاد، حفظ و نگهداری، جایگزین‌، یعنی سازماندهی و تجدید سازماندهی شوند. هیچ فراورده‌ی «دیچیتال» یا «اطلاعاتی» بدون حق مالکیت خصوصی یا حق کپی نمی‌تواند به کالا تبدیل شود (و بنا بر این مورد توجه سرمایه‌داران قرار بگیرد).  در این‌جا مساله بر سر فراورده‌هایی است که «با یک‌دیگر رقابت نمی‌کنند» (استفاده توسط یک نفر مانع استفاده فرد دیگر نمی‌شود یا آن را تحت تأثیر قرار نمی‌دهد)، اما هر مصرف‌کننده‌ی بالقوه‌ای را می‌توان و بایستی از استفاده‌ی موثر کنار گذاشت. [7] سرمایه‌داران خصوصی به «فراورده‌های آزاد» نظیر اطلاعات صرف علمی که بدون هیچ محدودیتی در «گروه‌های آکادمیک» توزیع می‌شوند، علاقه‌ی محدودی دارند: آن‌ها می‌توانند از این اطلاعات استفاده کنند، اما نمی‌توانند با آن‌ها دست به تجارت بزنند.

به این معنا «فن»، تمام فناوری فقط پیش‌شرط‌های تغییرات اجتماعی را فراهم می‌کنند، اما آن‌ها را به وجود نمی‌آورند و الزامی نمی‌کنند. هیچ فناوری و هیچ نوع کالائی «به خودی خود» مالکیت خصوصی ، بازار یا سرمایه را غیرممکن نمی‌کند. کنشگران سرمایه‌داری در طول تاریخ همواره اثبات کرده‌اند که بسیار مبتکر هستند. تاکنون به نظر می‌رسد که دیچیتال‌سازی اقتصاد  به‌خوبی با  سرمایه‌داری کنار آمده است. داده‌‌های اطلاعاتی و اطلاعات با تبدیل  آنالوگ‌ها به علائم  دیچیتالی هرچند  تکثیر و گسترش داده‌ها و اطلاعات آسان‌تر و سریع‌تر انجام می‌گیرد  اما قابلیت دسترسی به آن‌ها  نامحدود  نیست. با وجود این‌که امروزه تکثیر فراورده‌های دیچیتال از جنبه‌ی فنی ساده شده است، اما اختراع و تکامل چنین تولیداتی مانند گذشته به علت نامشخص بودن بسیار مشکل و کاربر است. این خودویژه‌گی تولید اطلاعات با دیچیتال‌سازی از بین نرفته است. امروز نیز مانند گذشته برای دیچیتال‌سازی محدودیت‌های مادی، اجتماعی فراوانی وجود دارد ـ به‌طور مثال محدودیت شمار برنامه‌نویسان نرم‌افزار یا مختصصان ITC که زمان کار آن‌ها نیز محدود است.

قدرمسلم مارکس پیر بعضی از افسانه‌های رایچ کنونی در باره‌ی دیچیتال‌سازی را نمی‌پذیرفت. به‌طور مثال افسانه‌ی به صفر رساندن هزینه‌ی نهایی اقتصادی. این موضوع در اصل درست است که بازتولیدپذیری فنی بالا یا دل‌خواهانه‌ی فراورده‌ها (دیچیتال یا انواع دیگر) منجر به کاهش هزینه‌های نهایی (هزینه‌های هر قلم واحد اضافی تولیدشده) و در نتیجه  منجر به کاهش هزینه‌های ثابت به‌طور کلی می‌شود. اما هزینه‌ی نهایی فقط بخشی از کل هزینه را تعیین می‌کنند،  درست زمانی‌که این هزینه‌ها سریعاً تنزل پیدا می‌کنند. فناوری دیچیتال (به‌ویژه نرم‌افزار) نیازمند نظارت، تعمیر و نگهداری است و در نتیجه به مصرف دائمی کار نیاز دارد. این کار به این دلیل که در اقتصاد رقابتی سرمایه‌داری نرم‌افزارها بایستی دائماً گسترش، نوسازی و مطابقت داده شوند، افزایش پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. حتی غول‌های نزم‌افزار نظیر مایکروسافت نیز  راه‌گریزی برای دورزدن این کار دائمی ندارند. بعد از سپری شدن عمر تأسیسات (از لحاظ فیزیکی و اجتماعی)  هزینه‌ها جهش‌وار افزایش پیدا می‌کنند و به همین دلیل بسیاری از شرکت‌ها تا به امروز هم‌چنان از  تأسیسات و نرم‌افزارهای قدیمی خود که برای آن‌ها سرمایه‌ی ثابت محسوب می‌شود، [8] استفاده می‌کنند.

دیچیتال‌سازی در سرمایه‌داری مجانی نیست و هدیه‌ی رایگان طبیعت و جامعه نیز نمی‌باشد. فراورده‌های دیچیتال، داده‌های اطلاعاتی و اطلاعات مانند گذشته به بازنمایی مادی نیاز دارند. تولید، پردازش، ذخیره‌سازی و گسترش آن‌ها مستلزم مصرف انرژی است. به همین دلیل Entropie آنتروپی [تبدیل انرژهای برتر الکتریکی، نوری به انرژی‌های پست‌تر(گرما)] افزایش پیدا می‌کند. پیش‌شرط وسائل ارتباط جمعی دیچیتال الکترونیک که ما امروزه می‌شناسیم و از آن‌ها استفاده می‌کنیم به تولید کلان صنعتی نیاز دارد که اشغال عظیم الکترونیکی را ایجاد می‌کند با ابعاد  به‌سرعت رشدیابنده که انتقال، انبارکردن و بازپردازش آن‌ها برای اقتصاد کنونی جهان پی‌آمدهای جدی دربر دارد. وسائل ارتباط جمعی دیچیتال به مواد خام نیاز دارد و به صنعت معدن‌کاوی در سراسر جهان رونق بخشیده است. بنا بر این اقتصاد سرمایه‌داری دیچیتال بی‌وزن نیست و با محدودیت‌های مادی روبرو می‌شود.

مارکس هم‌چنین به اصطلاح  رایج تناقض بارآوری برخورد می‌کرد. بی‌شک از نگاه او به‌عنوان اقتصاددانی که در گردآوری آمارها و اطلاعات وسواس داشت این نکته  پوشیده نمی‌ماند که در درهه‌های اخیر کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری جهش‌ چشم‌گیری در بارآوری و رشد رخ نداده است  واقعی و مؤثر بارآوری ـ رشد نداشته‌اند و  متناسب با به‌کارگیری گسترده‌ی فناوری پیشرفته‌ی ارتباطی ـ اطلاعاتی و علیرغم افزایش تصاعدی بازدهی کامپیوتر و نوآوری دایمی بارآوری و همراه آن سودآوری افزایش نیافته است. برای مارکس بی‌شک فقدان افزایش نیرومند بارآوری کار علیرغم دیچتال‌سازی بیان‌گر یک معضل بود. به این دلیل که به زعم او تبعات یک نوآوری فنی به بسیاری از شاخه‌های صنعتی گسترش می‌یابد و موجی از «انقلابات ارزشی»، نابودی سرمایه، شکل‌گیری سرمایه‌ی جدید، برآمد شاخه‌های صنعتی جدید و زوال صنایع قدیمی و بنا بر این یک تحول به غایت  گسترده‌ی سرمایه‌داری به وجود می‌آورد.  تاکنون در مورد آن صرفاً گزافه‌گویی شده است و در آمارهای مربوط به تولید و بارآوری این تحول گسترده مشاهده نمی‌شود.

  بنا بر این مارکس این پرسش را مطرح می‌کرد که امروز بنگاه‌های بسیار پیشرفته  که در فناوری دیچیتال پیشرو هستند  چگونه ارزش سرمایه‌ی خود را افزایش می‌دهند. «چهار شرکت بزرگ Silicon valles» چه تولید می‌کنند؟ چه  می‌فروشند و چگونه و به چه طریق پول درمی‌آورند و سود می‌بردند؟  نخست، از این طریق که راه‌های دسترسی به اینترنت را به‌طور عمومی، یعنی دسترسی به پلاتفرم‌های ویژه‌ای را مسدود می‌کنند و  دربرابر دریافت حق استفاده آن را در اختیار کاربران قرار می‌دهند. این امر کمتر به فناوری دیچیتال و بیشتر با قدرت سیاسی و عملاً دسترسی به فراورده‌های نیمه عمومی (بعضاً هم‌چنین فراورده‌های مشترک) مربوط است، و بنا بر این با یک خصوصی‌سازی مجاز سیاسی   زیرساخت دیچیتال سروکار دارد. دوم از طریق جمع‌آوری داده‌های اطلاعاتی و فروش دوباره‌ی آن‌ها و فروش تبلیغات (محصول اطلاعاتی دورگه)، خدمات همراه با بازنمایی مادی سپس آن‌ها مثل فیسبوک و گوگل می‌توانند از دریافت عوارض تردد برای دسترسی به پلاتفرم‌شان صرف‌نظر کنند. مشتریان تبلیغاتی این شرکت‌ها معمولاً دیگر شرکت‌های سرمایه‌داری از تمام حوزه‌های ممکن هستند که فضای مجازی را در این پلاتفرم‌ها را می‌خرند و هزینه‌ی آن را از طریق بخشی از سود فوق‌العاده‌ی پیش‌بینی شده که به دلیل فعالیت‌های تبلیغاتی‌شان بدست می‌آورند، پرداخت می‌نمایند. در این‌جا ارزش‌آفرینی واقعی به شکل فرعی تازه آن‌هم فقط توسط بعضی از بنگاه‌های تبلیغاتی انجام می‌گیرد که  به شکل واقعی خدماتی را ارائه می‌دهند یعنی محصولی را تولید می‌کنند.
و سرانجام این که مارکس برای بررسی  تبعات دیچیتال‌سازی به خود همان  تولید مادی قدیمی توجه می‌کرد. او تبعات مرحله‌ی ابتدایی اولین سیستم کارخانه را برای کارگران صنعتی و عقلایی کردن یا تکمیل  مراحل پایانی تولید را که با نظارت و کنترل بسیار زیادی همراه بود مشاهده کرد. او تراکم کار، افزایش ساعات کار، افزایش شدت کار، فشار و عدم‌اطمینان فزاینده را برای کارگران صنعتی  مورد بررسی قرار داد. مارکس در اولین مجلد سرمایه یکی از اولین اقتصاددانان سده‌ی نوزدهم بود که امکان و حتی اجتناب‌ناپذیری بیکاری توده‌وار در اثر پیشرفت فنی را دریافت.
او قاطعانه علیه طرفداران به اصطلاح «تئوری جبران‌» استدلال می‌کرد، تزی خوش‌بینانه که برمبنای آن هر شغلی که به دلیل پیشرفت‌های فنی از بین می‌رود، در جای دیگری، در صنعت دیگری، شاید حتی صنعت کاملاً جدیدی، شغل یا حتی مشاغل جدیدی بوجود می‌آید و دوباره بین همه چیز توازن برقرار می‌شود. مارکس اما نظر دیگری داشت. او بیکاری  گسترده در اثر پیشرفت فنی، ازبین رفتن کل مشاغل و انواع کار را در سرمایه‌داری بسیار پیشرفته امکان‌پذیر و اجتناب‌ناپذیر می‌دانست و به همین دلیل نگرانی‌های ما را حتماً درک می‌کرد.

مترجم: کاووس بهزادی

ویراستار: ح. آزاد

[1] دکتر مایکل ر. کرتکه پروفسور اقتصاد سیاسی در دانشگاه لانگاستر و از ناشران نشریه‌ی سیاست و اقتصاد سوسیالیستی spw است. نوشته‌ی  پیش‌رو متن بازبینی‌ شده‌ی سخنرانی در کنگره‌ی سرمایه‌داری دیچیتال است:

./https://www.fes.de/digitalcapitalism

[2] این بررسی‌ها در دفتر‌های یادداشت‌ها و نوشته‌هائی که مارکس  به تعداد زیاد از خود بجا گذاشته است، ثبت شده‌اند. اما تاکنون فقط بخشی از این کتاب‌های یادداشت‌ها و اسناد، تا آن‌جایی که بدست آمده‌اند در کتاب‌های بخش چهارم دوره‌ی دوم  (مجموعه آثار مارکس ـ انگلس) مگا منتشر شده‌اند.

[3] این فراز متعلق به «مقدمه»ی‌ است که مارکس به سرعت آن را در تابستان 1857  برای دست‌نوشت‌های اقتصادی‌‌اش  1857/58 نوشت.

Karl Marx, Ökonomische Manuskripte 1857/1868, in: Karl Marx, Friedrich Engels, Werke, Band 42, Berlin 1983, S. 21

[4] برای پاول ماسون خبرنگار بریتانیایی این بخش 15 صفحه‌ی چاپی بسیار مهم است وگرنه او نمی‌تواند به مسائلی که مارکس پیر مطرح کرده بپردازد. مراجعه شود به:

 Paul Mason, Postkapitalismus. Grundrisse einer kommenden Ökonomie, Frankfurt a.M. 2016

[5] مراجعه شود به:

Karl Marx, Ökonomische Manuskripte 1857/1858, in: Karl Marx, Friedrich Engels, Werke, Band 42, Berlin 1983, S. 601, 602

علاوه بر این به رشد و تکامل سیستم کارخانه تا کارخانه‌ای خودکار در مجلد اول سرمایه‌ی مارکس پرداخته شده است.

[6] پشت سر این آرزو همواره  از جنبه‌ی نظری اثبات پایان اجتناب‌ناپذیر سرمایه‌داری با استفاده از فرازهایی از مارکس است. آن‌چه را که مارکس در این بخش به‌عنوان آزمایش فکری تشریج کرده، آینده‌ی سرمایه‌داری کاملاً پیشرفته‌ای است که نمی‌توان به‌سادگی با مفاهیم ارزش آن را درک [تبیین]کرد. آن‌هم درست زمانی که هنوز به مسائل حل‌نشده‌ی نظریه‌ی مارکس پرداخته نشده است که سنت نامناسب  خوانش جدید فیلسوفان و طرفداران از مارکس است.

[7] برای تبدیل کردن اطلاعات به کالا بایستی آن‌ها را حاضر و آماده کرد. کسی که اطلاعاتی را می‌خواهد بخرد بایستی بداند که این اطلاعات چه ارزشی دارند، اما فروشنده اجازه ندارد که محتوا یعنی ارزش مصرفی‌شان را قبل از فروش کامل یا پرداخت [قیمت] آن‌ها اعلام نماید. بدین‌ترتیب اشکال خودویژه‌ای از فروش یعنی صرف‌نظر کردن مرحله به مرحله از حقوق استفاده‌ [ی از کالا] به‌صورت موقتی به‌وجود می‌آید

[8] هم‌چنین مراجعه شود به:

Rainer Fischbach, Die schöne Utopie. Paul Mason, der Postkapitalismus und der Traum vom grenzenlosen Überfluss, Köln 2017