واقعیت کمونیسم چیست؟

رکسانا خرم نژاد
August 03, 2020

واقعیت کمونیسم چیست؟

اقتصاد ســياسي

 مارکسيســتي

 

بخش دوم

شيوة توليد! شيوة توليد! شيوة توليد!

 

در شماره قبل گفتيم که مارکس موفق به کشف اساس و قواي محرکة جامعة انساني شد و به‌اين‌ترتيب، انقلابي بزرگ در فکر اجتماعي بشر به‌وجود آورد. در همان‌جا، مفاهيم روابط توليدي و نيروهاي توليدي (يا نيروهاي مولده) را معرفي کرديم و به نقل از مارکس نوشتيم:

«انسان‌ها در توليد اجتماعيِ زندگي خود، اجبارا وارد روابط معيني با يکديگر مي‌شوند که مستقل از اراده‌شان است. يعني، وارد روابط توليدي‌اي مي شوند که متناسب با مرحلة معيني از تکامل نيروهاي توليديِ مادي‌شان است. کليت اين روابط توليدي، ساختار اقتصادي جامعه را تشکيل مي‌دهد و براساس اين شالودة واقعي، يک روبناي سياسي و قانوني بنا مي‌شود و شکل‌هاي معيني از آگاهي اجتماعي بر آن انطباق دارد. نحوة توليد زندگي مادي، فرآيند عام حيات اجتماعي، سياسي و فکري را شکل مي‌دهد.» (مارکس. درآمدي بر نقد اقتصاد سياسي. ژانويه 1859 لندن)

آواکيان در کتاب کمونيسم نوين (فصل اول) با زباني ساده اما عميق تشريح مي‌کند که مسالة اساسي هر جامعة انساني، در هر برهة زماني، توليد و بازتوليد نيازهاي مادي زندگي و شيوة توليد آن‌ها مي‌باشد و شيوة توليدي1 ، چارچوب اساسي هر اتفاقي که در جامعه ميافتد را تعيين ميکند. نه اين‌که همه‌چيز در جامعه به شيوة توليدي خلاصه شود، ولي شيوة توليد حاوي تضادهاي عميق‌تر جامعه است؛ تضادهايي که پيش‌برنده و محرک مهم‌ترين رخدادهايي هستند که در سطح مي‌بينيم. شيوة توليد، يعني روش معين و سيستمي که ازطريق آن، توليد و مبادلة نيازهاي مادي جامعه سازمان داده شده و پيش مي‌رود.

يک قرن و نيم از کشفِ علميِ اين واقعيت اجتماعي مي‌گذرد و تلاش‌هاي بي‌وقفة بورژوازي و کارکنان فکري‌اش براي اثبات نادرستي نظرية علميِ مارکس، نه‌تنها به جايي نرسيده بلکه خودِ کارکرد سرمايه‌داري (و اخيرا، «بحران کرونا») مکررا درستي آن را نشان داده است. با اين وجود، در دنياي امروز و در جامعة ما اکثريت مردم درکي از اين واقعيت ندارند. باب آواکيان مي‌گويد: «اين عدم درک به‌خصوص در مورد کساني صدق مي‌کند که از توليدکنندگان واقعي محصولات مادي دور هستند؛ يعني جزء قشرهاي مياني جامعه‌اند. اين‌ها معمولا نمي‌دانند که اگر شيوة توليد و توزيعي براي نيازهاي مادي وجود نداشت، موجودات انساني نمي‌توانستند زندگي کنند. نمي‌توانستند بازتوليد شوند، پس نابود مي‌شدند.» (آواکيان. کمونيسم نوين. فصل اول: ازطريق کدام شيوة توليدي)

کافيست کساني که در سراسر دنيا توليد و توزيع همة چيزهايي که مردم به‌طور روزمره استفاده مي‌کنند را براي مدت کوتاهي متوقف کنند معلوم خواهد شد که نه‌تنها توليد بلکه شيوة توليد اين نيازها، پايه و اساس جامعه است. پس بايد پرسيد، مردم براي توليد و توزيع و انتقال نيازهاي مادي زندگي وارد چه نوع روابط توليدي با يکديگر مي‌شوند. به‌عبارت ديگر، اين نيازهاي مادي ازطريق کدام شيوة توليدي، توليد و بازتوليد مي‌شوند؟

اين موضوع چنان جايگاه تعيين‌کننده‌اي در درک قواي محرکة کلية شکل‌هاي ستم و استثمار در جامعه - اعم از فقر و شکاف طبقاتي تا نابودي محيط زيست و جنگ‌هاي ويران‌گر - و راه حل آن‌ها دارد که آواکيان در آثار گوناگون خود مرتبا به اين موضوع بازگشته و از دريچة ستم‌هاي مختلف اجتماعي يک بار ديگر آن را طرح و اثبات مي‌کند و ديگران را نيز به چالش مي‌کشد که به اين موضوع بپردازند و تاکيد مي‌کند که اين سوال نه فقط «يک سوال» بلکه مهم‌ترين و اساسي‌ترين سوال است.

به‌طور مثال، آواکيان ما را به‌چالش مي‌کشد درگيرِ اين سوال شده و جواب علمي دهيم که «آيا سيستم سرمايه‌داري مي‌تواند ستم بر زنان را از بين ببرد و يا بدون ستم بر زنان به‌پيش رود؟». او مي‌گويد: «من اين سوالات را براي خالي نبودن عريضه مطرح نکردم. اين سوالات، مصاف و چالشي را جلو مي‌گذارند. سوال اين است که آيا مردم مي‌توانند راهي در پيش بگيرند که تحت حاکميت سيستم حاضر بتوانند از شر ستم بر زن خلاص بشوند؟ ...من براساس يک پايه علمي کاملا قانع شده‌ام که تحت حاکميت اين سيستم نمي‌توان از دست ستم بر زن خلاص شد.»

او از مخاطبانش مي‌خواهد: «تحقيق و جستجو کنند؛ نه اين‌که برمبناي ايمان مذهبي جلو بروند يا فکر کنند که چون يک آدم مطلع اين را گفته پس حتما حقيقت دارد. ...ما بايد سخت کار کنيم. افراد مختلف دارند انبوهي از تئوري‌ها، درمورد اين‌که چطور مي‌شود تحت حاکميت اين سيستم از شر انواع و اقسام ستم‌ها خلاص شد را جلو مي‌گذارند و ما مي‌دانيم که اين کار ممکن نيست. ...بايد روي اين مساله بيشتر فکر کرد و بيشتر کار کرد که چرا وقتي با مسائل جامعه درگير مي‌شويد، به ستم‌هاي مختلف مي‌پردازيد يا با هر چيزي که احساس مي‌کنيد بايد تغيير کند روبه‌رو مي‌شويد، اساسي‌ترين سوال اين است که کدام شيوة توليد چارچوب همة اينها را تعيين مي‌کند؟ پايه و اساس تغيير و نحوة تغيير را کدام شيوة توليد تعيين مي‌کند؟ کدام شيوة توليد است که چارچوب و محدوده‌هاي نهايي اين تغيير را تعيين مي‌کند؟» (همان‌جا)

اما، وقتي مي‌گوييم در بررسي هر معضل اجتماعي بايد به چارچوب «کدام شيوة توليدي» رجوع کنيم به‌معناي آن نيست که هر يک از اين معضلات را بايد صاف و ساده به امر اقتصادي تقليل دهيم. خير! برخلاف اين نوع روش تقليل‌گرايانة ماترياليست مکانيکي، آواکيان ما را فرامي‌خواند که به رابطة ميان ستم‌هاي مختلف (ازجمله ستم بر زن) و زيربناي «شيوة توليدي» با روش و رويکرد ماترياليست ديالکتيکي نگاه کنيم. وي در کتاب «گشايش‌ها: گشايش تاريخي توسط مارکس و گشايش بيشتر با کمونيسم نوين» مي‌نويسد: «برحسب حل هر معضل اجتماعي، مانند ستم بر زنان يا ستم بر مردمان سياه يا لاتين‌تبار يا حل تضاد ميان کار فکري و بدني، يا وضعيت محيط زيست يا مساله مهاجرين و غيره،  آن‌چه درنهايت، شالوده و محدوده‌هاي تغيير را تعيين مي‌کند شيوه توليد است. همه اين معضلاتِ اجتماعي واقعي بوده و به‌نوبة خود داراي ديناميک‌هاي مختص به خود هستند و نمي‌توان آن‌ها را به نظام اقتصادي تقليل داد. اما همه اين‌ها در چارچوب نظام اقتصادي و در داخل ديناميک‌هاي اساسي آن رخ مي‌دهند؛ و درنهايت، نظام اقتصادي و شيوه توليدي است که شالوده و محدوده‌هاي تغيير را در رابطه با تمام مسائل اجتماعي تعيين مي‌کند. پس اگر شما مي‌خواهيد از شر کلية اشکال مختلف ستم رها شويد بايد نه‌تنها به اين شکل‌هاي مختلف ستم، به‌نوبه خود برخورد کنيد بلکه هم‌چنين بايد اساسا نظام اقتصادي را تغيير دهيد تا به شما امکان پيشبرد تغييرات اساسي در رابطه با اين معضلات را بدهد. به عبارت ديگر: شما بايد يک نظام اقتصادي داشته باشيد که مانعي در مقابل ايجاد اين تغييرات نيست و نه‌تنها مانع نيست و اين تغييرات را مجاز مي‌شمارد بلکه براي ايجاد اين تغييرات شالوده مساعدي را فراهم مي‌کند.»

انقلاب و نه چيزي کمتر!

هدف از درک اهميت شيوة توليد فقط اين نيست که به شناختِ علمي از واقعيتِ جامعه و سرچشمة توليد رنج‌هاي بزرگ اجتماعي نائل شويم. هرچندکه اين شناخت بسيار مهم است اما هدف اصلي ما از شناختِ واقعيت، تغيير آن است. هدف، تغيير اين وضعيت و از بين بردن رنج‌هاي غير ضروري است و اين تغيير فقط ازطريق انقلاب و آن هم نه هر نوع انقلابي بلکه ازطريق انقلاب کمونيستي ممکن است. اگر مي‌خواهيم جامعه و جهاني کاملا متفاوت و بهتر داشته باشيم بايد شيوة توليدي حاکم، يعني شيوة توليد سرمايه‌داري را از بُن و اساس عوض کنيم و  اين کاري است که فقط ازطريق انقلاب کمونيستي و استقرار نظام سوسياليستي نوين ممکن است. چنان‌چه اين مساله را درک نکنيم و طبق آن حرکت نکنيم، هرگز امکان تغييرِ ريشه‌اي در وضع وحشتناک کنونيِ جامعه را نخواهيم داشت.

يکي از نمونه‌هاي درک نکردن اين حقيقت، رفرميست‌هاي به‌اصطلاح «سوسياليست» هستند. اين‌ها کساني هستند که دائما صحبت از اقتصاد به‌عنوان منبع نابرابري و ديگر امراض اجتماعي مي‌کنند؛ اما گرايش به آن دارند که معضل را صرفا در حوزة «توزيع» (دستمزد و غيره) مکان‌يابي کنند. درحالي‌که: «منبع اساسي ستم و نابرابري که مشخصة يک جامعه استثمارگر مانند سرمايه‌داري است، در حوزة توليد و مشخص‌تر از آن، در حوزة روابط توليدي جاي دارد.» (آواکيان. ديويد بروکس ...تفاوت‌هاي عميق ميان ترامپ و سندرز با سوسياليسم واقعي. 2020)2.

اين رفرميست‌هاي به‌اصطلاح «سوسياليست» درک نمي‌کنند که اساس و امر تعيين‌کننده، تغيير دادن شيوة توليد است. وجه تعيين‌کننده در تغيير شيوة توليد، تغيير مالکيت بر ابزار توليد مي‌باشد. ابزار توليد، ابزاري است که کارگران به‌کار مي‌گيرند تا نيازهاي جامعه را توليد کنند. به‌طور مثال، زمين، مواد خام، ساختارهايي مانند کارخانه‌ها، فن‌آوري و غيره. تحت سيستم سرمايه‌داري، مالکيت بر ابزار توليد، خصوصي است و صاحبان خصوصيِ اين ابزار توليد، افراد سرمايه‌دار، شرکت‌هاي ريز و درشت سرمايه‌داري و نهادهاي دولتي هستند و براساس انحصار بر ابزار توليد، مردمي را که هيچ ابزار توليد ندارند استثمار مي‌کنند. سرمايه‌داران، برمبناي انحصار بر ابزار توليد، کارگران را استثمار مي‌کنند و اجبارا با يکديگر نيز به رقابت شديد برمي‌خيزند تا در سودآوري بر رقيبان‌شان پيشي بگيرند. در مسابقه براي سود هرچه بيشتر، کارگران را نيز شديدتر استثمار مي‌کنند، بر دامنة فقر و بيکاري مي‌افزايند، اکثريت را به‌سمت فقر رانده و ثروت بي‌انتها در دست اقليتي کوچک انباشت مي‌شود؛ و براي حفظ قدرت اقتصادي و سياسي بر استبداد سياسي و سرکوب و اعدام و شکنجه تکيه کرده و آتش جنگ‌هاي ارتجاعي و امپرياليستي را مي‌افروزند و... 

بنابراين، تغيير شيوة توليد، ضرورتي اساسي است که بايد جواب بگيرد تا بر رنج‌هاي غير ضروري نقطة پايان گذاشته شود. گام اول در اين راه، انقلاب کمونيستي و استقرار سوسياليسم است. رفرميست‌هاي به‌اصطلاح «سوسياليست» اين ضرورت را هم نفي مي‌کنند و هميشه دنبال اصلاح نظام حاکم هستند.

هدف سوسياليسم، تغيير مالکيت خصوصي بر ابزار توليد و تبديل آن به مالکيت همگاني جامعه بر ابزار توليد است. با اين تغيير، از شيوة توليد سرمايه‌داري گسست مي‌شود و راه براي انجام کارهايي که در سيستم سرمايه‌داري ممنوع بوده و سرکوب مي‌شود، باز مي‌شود. يعني: «پيشبرد توليد برمبناي يک نقشه کلي، نه ازطريق استثمار بلکه از طريق درگير شدن آگاهانه و فعالانه توده‌هاي مردم، برهم کنش آگاهانه با طبيعت به‌گونه‌اي که طبيعت را محافظت و هم‌زمان نيازهاي مادي و فرهنگي و فکري مردم را فراهم کند. آن هم نه‌فقط در يک نقطه از جهان بلکه نهايتا در کل جهان و حرکت به‌سوي محو کامل فقر، محروميت و تحقير و تمامي رنج‌هاي غير ضروري که توده‌هاي مردم در سراسر جهان، تحت سلطه سيستم سرمايه‌داري تجربه مي‌کنند. دگرگون کردن شيوة توليد بايد در يک رابطة ديالکتيکي (پروسة تاثيرگذاري متقابل) با دگرگون کردن روابط اجتماعي ستم‌گرانه (مانند رابطه ميان زن و مرد) و هم‌چنين افکار و فرهنگي که ستم و استثمار را تحميل مي‌کند پيش برود. يک موضوع ديگر هم بسيار مهم است: تمام اين‌ها وابسته به مغلوب کردن و در هم شکستن دستگاه دولتي است. بدون انجام اين کار، رسيدن به هدف غير ممکن است. بايد دستگاه دولتي (به‌ويژه، نيروهاي مسلح و پليس و هم‌چنين محاکم و بوروکراسي و قوه مجريه آن) که حاکميت استثمارگران (طبقه سرمايه‌دار) را تحميل مي‌کند درهم شکسته و آن را با قدرت دولتي سوسياليستي  که هدف و عملکردش دگرگوني بنيادين جامعه و کل جهان به‌سمت محو هرگونه ستم و استثمار است، جايگزين کرد.» (آواکيان. همان‌جا).

پانوشت:

  1. Mode of Production
  2. DAVID BROOKS—THE NOT SO GREAT PRETENDER—AND THE PROFOUND DIFFERENCES BETWEEN TRUMP, SANDERS AND ACTUALSOCIALISM

 

به نقل از نشريه آتش105  –  مرداد 99

atash1917@gmail.com

n-atash.blogspot.com

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com