جمهوري برده‏داران و دمکراسي نژادپرستان / صلاح

مطلب
July 24, 2020

جمهوري برده‏داران و دمکراسي نژادپرستان

 

نگاهي به تاريخچة تبعيض نژادي و جنبش سياهان در ايالات متحده آمريکا

 

بخش دوم: از جنبش «حقوق مدني» تا امروز

 

تداوم اَشکال مختلف تبعيض نژادي-ملي عليه سياهان پس از لغو «قانوني» برده‌داري در ايالات متحده، در دهة 1960 به يک مقاومت توده‌اي وسيع منجر شد. چيزي‌که در ادبيات آمريکا «جنبش حقوق مدني سياهان» ناميده مي‌شود. اين جنبش در هم‏افزايي با جنبش‌هاي اجتماعي و سياسي هم‌چون جنبش راديکال جوانان و دانشجويان، جنبش ضد جنگ ويتنام، جنبش زنان و جنبش کمونيستي مي‌توانست به يک انقلاب تمام‌عيار تبديل شده و پايه‌هاي تماميّت نظام سرمايه‌داري امپرياليستي آمريکا را متزلزل کند.

جنبش حقوق مدني اساساً بر بستر تحولات سياسي و اقتصادي آمريکاي پس از جنگ جهاني دوم رخ داد. در بخش اول اين نوشته ديديم که پس از لغو قانون برده‌داري، روابط فئودالي و نيمه‌فئودالي در ايالات جنوب، بردگان سابق و سياهان را به‌اشکال مختلف در قيد و بندِ زمين و زراعت خرده مالکي کرده بود. رشد نيروهاي توليدي و مکانيزه شدن کشاورزي، نياز به کار نيروي انساني را کاهش داد و بسياري از بردگان سابق، خرده مالکان سياه و کشاورزان اجاره‌نشين را به‌عنوان کارگران مزدي راهي شهرهاي بزرگ کرد. «اين روند بستر جديدي براي مبارزه در راه تغييرات اجتماعي باز کرد». (آواکيان 1397: 45)

چگونه آتشفشان را مهار کردند؟

لغو قانون برده‌داري هرگز به‌معناي برابري واقعي شهروندان سفيد و سياه در ايالات متحده و از بين رفتن تبعيض و ستم عليه سياهان نبود. در فاصلة سال‌هاي 1876 تا 1965، تبعيض و ستم نژادي به‌اَشکال مختلف قانوني و غير قانوني عملا ادامه پيدا کرد. قتل و شکنجة سياهان توسط برده‌داران سابق و دسته‌هاي اوباش کوکلکس کلان رايج بود. شنيع‌ترين شکل قتل، لينچ کردن (Lynching) بود. به اين شکل که سياهان را شکنجه مي‌کردند و بدن‌هاي زخمي‌شان را از درختي آويخته تا در برابر ديد و در ميان شادي نژادپرستان به‌مرور جان دهند. حملة اوباش سفيد با حمايت‌هاي ضمني يا علني پليس به سياهان گاها شکل قتل عام به خود مي‌گرفت. معروف‌ترين آن‌ها در مه 1921 در تولساي اوکلاهاما روي داد که به کشته شدن سيصد شهروند سياه و مجروح و زنداني شدن نزديک به هفت هزار نفر منجر شد. (American Crime. Case 12) در هفده ايالت سابقا برده‌دار جنوب، قوانيني موسوم به «قوانين جيم کرو» (Jim Crow Laws) اجرا مي‌شد که براساس آن جداسازي نژادي (Racial Segregation) ميان سياهان و سفيدها الزامي بود و اماکن مختلف اجتماعي مثل بيمارستان، اتوبوس، مدرسه، کتابخانه، کافه و بار، ورزشگاه، استخر، آبخوري و دستشويي و غيره براساس رنگ پوست از هم جدا شده و سياهان حق ورود به مکان‌هاي مخصوص به سفيدپوستان را نداشتند و درصورت تخطي، محاکمه و جريمه مي‌شدند. حتي در بهار 1963 نرخ بيکاري سفيدپوستان نزديک پنج درصد و سياهان بيش از دوازده درصد بود. فقط يک پنجم جمعيت سفيد زير خط فقر بودند حال‌آن‌که نيمي از سياه‌پوستان زير اين خط قرار داشتند. (زين 605) اين وضعيت در دهة پس از جنگ جهاني دوم با مقاومت و اعتراض سياهان روبه‌رو شده و نهايتا به يک جنبش اجتماعي-سياسي منجر شد.

جرقة اين جنبش با پيشگامي زني به نام رُزا پارک در ايالات آلاباما زده شد. او در روز اول دسامبر 1955 حاضر نشد صندلي اتوبوس را براي يک مسافر سفيدپوست خالي کند و ازاين‌رو محاکمه و محکوم شد. تعدادي از کشيشان سياه ازجمله دکتر مارتين لوترکينگ به اين حکم اعتراض کردند و انجمني براي مبارزه با قوانين جداسازي نژادي ايجاد کرده و دست به تظاهرات در شهرها زدند. واکنش گروه‌هاي فاشيستي شبه‌نظاميان سفيدپوست (کوکلوکس کلان) به اين جنبش، ترور، تيراندازي با اسلحة گرم، دزديدن و شکنجه کردن سياهان يا سفيدپوستان عضو جنبش ضد نژادپرستي بود. الگوي مقاومت مدني در بيش از يکصد شهر در ايالات ديگر هم تکرار شد و تا سال 1960 بيش از پنجاه هزار نفر در تظاهرات عليه نژادپرستي و قوانين آن شرکت کردند و سه هزار و ششصد نفر از آن‌ها دستگير و زنداني شدند. (زين 598)

 اما در ميان هيئت حاکمة آمريکا بودند چهره‌ها و جرياناتي که به‌دلايل مختلف با از بين بردن سياست‌هاي جداسازي نژادي و قوانين جيم کرو موافق بودند. جامعة سياهان آمريکا و بخش‌هايي از سفيدها در مقابل تبعيض نژادي و به‌ويژه نشانه‌هاي اجتماعي آن در قوانين جداسازي، مقاومت نشان مي‌دادند. از سال 1941 به بعد وقتي ارتش آمريکا با شعار و ژست «ضديت با فاشيسم و نژادپرستي» در جنگ جهاني دوم شرکت کرد، هنوز جداسازي نژادي در جامعه و ارتش آمريکا رايج و مقبول و قانوني بود! مسالة دوم، وجود يک جنبش کمونيستي قدرتمند در سطح جهان و دولت‌هاي سوسياليستي شوروي (1956-1917) و چين (1976-1949) و بعدها جنگ سرد بود که به سياست‌مداران و هيئت حاکمة آمريکا فشار مي‌آورد تا در مورد قوانين جداسازي نژادي – اين آبروريزي مفتضحانة آمريکا در سطح جهان – تجديد نظر کنند. اين يک واقعيت تاريخي بود که بعد از انقلاب اکتبر 1917 درحالي‌که اتحاد شوروي سوسياليستي (1956-1917) در مسير ريشه‌کن‌سازي ستم ملي و احقاق برابري سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي ميان ملل و جمهوري‌هاي مختلف ساکن شوروي بود، در ايالات متحده آمريکا هنوز آبخوري‌هاي عمومي سفيدها از سياهان و لاتينوها جدا بود و سر در بسياري از رستوران‌هاي آمريکا نوشته شده بود «ورود سگ و سياه‌پوست ممنوع»! به‌واقع «اتحاد شوروي و آمريکا دو دنياي متفاوت بودند» (لوتا 1394)

تماميّت بورژوازي و دولت آمريکا با ضرورتِ جواب دادن به تضاد ستم ملي و جنبش ضد نژادپرستي سياهان روبه‌رو بود. در چنين وضعيتي بخشي از هيئت حاکمه و روساي جمهوري مثل ترومن، کندي و جانسون به اين نتيجه رسيدند که براي کنترل پتانسيل مبارزاتي اين جنبش و هم‌چنين پيش بردن کارزار «رهبري جهان آزاد» در دوران جنگ سرد، بايد تا حدودي عقب نشست و امتيازاتي حقوقي و اجتماعي به سياهان داد. طي سال‌هاي 1957 تا 1964 قوانيني در جهت «برابري» حقوق مدني، برابري در حق رأي و برابري در فرصت‌هاي شغلي به تصويب رسيد و وعده‌هاي پر سر و صدايي داده شد، اما يا به مرحلة اجرا در نيامد و يا به‌درستي اجرا نشد.

 بخش ديگري از پروژة هيئت حاکمة آمريکا، مهار کردن پتانسيل خشم سياهان از سيستم و هدايت آن به کانال‌هاي انتخاباتي بود. به‌اين‌منظور، به وجود آوردن قشري از بورژوازي و خرده‌بورژوازي سياه، ادغام آن‌ها در دستگاه بوروکراسي دولتي و متحد کردن بخشي از روشنفکران و ناسيوناليست‌هاي سياه، اهميت داشت. بورژوازي سفيد و مشخصا کابينة کندي و جانسون کوشيدند جنبش سياهان و خشم جوانان سياه و انقلابي را به‌وسيلة رهبران و روشنفکراني مانند لوتر کينگ تحت کنترل درآورند. به‌عنوان نمونه يکي از مشاوران کاخ سفيد در خاطراتش مي‌گويد که چگونه جان اف کندي در سال 1963 ازطريق مذاکره با رهبران سياه توانست «انقلاب سياهان را به يک ائتلاف دمکراتيک تبديل کند». (زين 605)

دهة انقلابي 1960 و شورشهاي مسلحانه

از ميانة دهة 1960 مبارزة سياهان اما شکل ديگري به خود گرفت. نسل جديدي از جوانان انقلابي برآمدند که ديگر نه به موعظه‌هاي سازشکارانة کليساهاي سياه گوش مي‌دادند و نه به توهمات «جنبش مسالمت‌آميز». آن‌ها تصميم گرفتند مشت را با مشت و گلوله را با گلوله جواب بدهند. ابتدا در ژوئيه 1967 در شهر ديترويت قيام مسلحانه‌اي با حضور جوانان و کارگران عمدتا سياه روي داد. ارتش با تانک و مسلسل سنگين لشگرکشي کرد و با مقاومت مسلحانة مردم روبه‌رو شد. 43 کشته، 356 زخمي، هفت هزار نفر بازداشتي و چهار هزار ساختمان و فروشگاه ويران شده و غارت شده نتيجة رويارويي مردم و پليس و ارتش بود. (صورتگر 39) کنگرة آمريکا در واکنش به قيام‌هاي مسلحانه و شورش‌هاي مردمي، در سال 1968 «قانون حقوق مدني» را تصويب کرد تا بار ديگر ثابت شود که بورژوازي عمدتا از هراس انقلاب است که به اصلاحات تن مي‌دهد.

اما اين تازه شروع ماجرا بود. در سال 1967 گروهي از جوانان سياه حزبي با نام «پلنگان سياه» براي دفاع از خود» تشکيل دادند که عمدتا متأثر از کمونيسم انقلابي بودند که در آن مقطع توسط مائو تسه دون نمايندگي مي‌شد. خط و مشي پلنگان سياه البته رگه‌هايي از ناسيوناليسم آفروآمريکن‌ها و تئوري‌هاي مشي چريکي آمريکاي لاتين را هم در خود حمل مي‌کرد. پلنگان سياه به‌سرعت تبديل به قطب مبارزات سياهان عليه ستم نژادي و فقر شدند و بسياري از هواداران جوان ساير جريانات ازجمله مارتين لوترکينگ و مالکوم ايکس را جذب کردند. براساس نوشتة يک گزارش محرمانة اطلاعاتي خطاب به ريچارد نيکسون در سال 1970 «25 درصد کل جمعيت سياه‌پوستان احترام زيادي براي حزب پلنگان سياه قائلند و از جمله 41 درصد جوانان زير 21 سال». (زين 612)

 سازماندهي در محلات فقيرنشين حاشية شهرهاي بزرگ، آموزش سياسي و نظامي براي دفاع در مقابل حملات پليس، سوادآموزي و مبارزه با اعتياد از فعاليت‌هاي پلنگان سياه بود. پليس، دفاتر حزب را مورد حملة مسلحانه قرار مي‌داد و در چهار دسامبر 1969 در شهر شيکاگو فِرِد همپتون و مارک کلارک دو عضو رهبري پلنگان سياه را به‌قتل رساند. چندي بعد مارتين لوترکينگ هم ترور شد و مالکوم ايکس هم سه سال پيش از آن ترور شده بود. دولت هم‌زمان که ازطريق کنگره امتيازاتي به سياهان مي‌داد، ازطريق اف.بي.آي در حال نفوذ در سازمان‌هاي مبارزاتي سياهان و ايجاد انشعاب و متلاشي کردن آن‌ها بود.

دولت و بورژوازي سفيد در کنار سرکوب نظامي و متلاشي کردن امنيتي تشکل‌هاي جنبش سياهان، پروژه‌اي براي گرفتن توان مبارزاتي اين جنبش را هم پيش برد. خنثي و فاسد کردن برخي از رهبران تشکل‌هاي مدني و سياسي سياهان ازطريق تطميع و دادن امتيازات اقتصادي و ادغام کردن آن‌ها در لايه‌اي از قدرت، ايجاد قشر بسيار کوچکي از «بورژوازي سياه» و دعوت کردن خرده‌بورژوازي و توده‌هاي سياه براي متحد شدن با نظام سرمايه‌داري امپرياليستي آمريکا به‌واسطة امتيازات اقتصادي و حکومتي. رهبراني مانند جيمز فارمر و فلويد مک‌کيسيک در دهة 60 پُست‌هاي دولتي و وام‌هاي کلان اقتصادي گرفتند و بعدها چهره‌هايي هم‌چون کالين پاول، کاندوليزا رايس و باراک اوباما به بالاترين مقامات دولتي و حکومتي رسيدند. بانک چيس منهتن و خانوادة راکفلر، بورژوازي سفيد را به سرمايه‌گذاري براي تقويت «بورژوازي سياه» دعوت کردند و از آغاز دهة 1970 شرکت‌هاي تجاري بزرگ براي سياهان تأسيس کردند. با اين وجود کمتر از نيم درصد کل درآمدهاي تجاري آمريکا از آنِ صاحبان سياه‌پوست بود و بورژوازي سفيد هنوز بيش از 99 درصد را در اختيار داشت. (زين 614) يک طبقة متوسط جديد و کوچک هم از سياهان ساخته شد که درآمد کلي سياهان را در آمارهاي دولتي و تبليغاتي بالاتر از سابق نشان مي‌داد اما فقيرترين اقشار جامعة آمريکا تا همين امروز کماکان از ميان سياهان تشکيل مي‌شوند. گزارشي در نيويورک تايمز در آغاز سال 1978 مي‌گفت «محلاتي که در دهة 1960 قيام‌هاي شهري را تجربه کردند، به‌استثناي چد مورد نادر، تغييرات کمي داشته‌اند و همان شرايط فقر شديد در اغلب شهرها گسترش يافته است» (زين 616)

تداوم ستم و تبعيض

هيئت حاکمة آمريکا از سال‌هاي مياني دهة 1970 توانست جنبش ضد نژادپرستي سياهان اين کشور را منحرف، مسخ و مهار کند اما هرگز نتوانست و نمي‌تواند ستم عليه سياهان را در جامعة آمريکا از بين ببرد. چنان‌که در اين دو نوشته ديدم نحوة شکل‌گيري سرمايه‌داري آمريکا و دولت ديکتاتوري بورژوايي در اين کشور به‌شکلي است که بر تبعيض نژادي و برتري سفيدها بر سايرين بنا شده است. موقعيت‌هاي شغلي بالا عمدتا در اختيار سفيدپوستان است و مشاغل به‌لحاظ درآمد و موقعيت اجتماعي «پايين» در سلسله مراتب جامعه طبقاتي آمريکا، به‌طور چشم‌گيري از آنِ غير سفيدپوستان، به‌ويژه سياهان است. اخيرا اتحاديه معلمان شيکاگو آماري از قربانيان کوويد 19 منتشر کرد که طبق آن 68 درصد از کساني‌که جان خود را از دست داده‌اند، سياه‌پوستان بودند.  علت اين است که سياه‌پوستان آمريکا بيشتر در مشاغلي مشغول به کار هستند که طبق اعلام دولت جزو «رشته‌هاي ضروري» اعلام شدند و در دوران قرنطينه بايد سر کار بروند. مشاغل خدماتي و کارهاي بدني عاجل و ضروري.

 اکثريت مردم فقير و حاشيه‌نشين را سياهان تشکيل مي‌دهند. بسياري از جوانان سياه در معرض بيکاري هستند و به‌سمت باندهاي بزه‌کاري و مواد مخدر رانده شده و به‌همين‌علت اکثريت زندانيان را هم آن‌ها تشکيل مي‌دهند. دستگيري دسته‌جمعي جوانان سياه و قتل آن‌ها به‌دست پليس امري رايج و روزمره در آمريکا است. حتي انتخاب شدن باراک اوباما هم چيزي از شدت سرکوب، دستگيري و کشتار جوانان سياه توسط پليس و دولت آمريکا نکاست.

نتيجه

ستم ملي و نژادي عليه سياهان، لاتينوها و بوميان از عناصر ذاتي دولت و جامعة سرمايه‌داري امپرياليستي در آمريکا است. ايالات متحدة آمريکا بدون برده‌داري، بدون نسل‌کشي بوميان، بدون دزديدن ايالات مکزيکي‌ها، بدون استثمار امپرياليستي در کشورهاي جهان سوم و بدون جنگ‌افروزي و تجاوز نظامي و کودتاهاي خونين در سراسر جهان، به‌شکل فعلي و امروزي‌اش درنمي‌آمد. اين يک تضاد سيستماتيک در جامعة آمريکا است و در چارچوب نظام سرمايه‌داري قابل حل کردن و از بين بردن نيست. اين مساله را باب آواکيان در يکي از آخرين نوشته‌هايش تحليل و جمع‌بندي کرد که چرا در چارچوب سيستم سرمايه‌داري نمي‌توان ستم بر سياهان را در آمريکا از بين برد: «نکته اساسي و مهم اين است که مبارزه عليه ستم نژادي نبايد در درون حدود اين سيستم باقي بماند. بلکه بايد به‌عنوان جزيي از يک چالش و تقلاي کلي در جهت هدف نابودي اين سيستم انجام پذيرد. اين واقعيت که اين ظلم نمي‌تواند ذيل اين سيستم از بين رود، دليلي براي انزوا و يأس نيست. همين امر دليلي محکم بر اين است که اين سيستم بايد نابود شود و ميتواند نابود شود و مبناي بنيادين درخصوص اين که چرا ميتوان مردم را جلب مبارزه انقلابي براي سرنگوني نهايي اين سيستم کرد در همين حقيقت نهفته است! تمام اين نکات توضيح مي‌دهد که چرا هيچ حرکت واقعي و معناداري ازسوي صاحبان قدرت (اعم از سياست‌مداران و احزاب سياسي) در جهت از ميان بردن تجربه و ميراث قرون متمادي معطوف به ستم نژادي وحشيانه و وضعيتي که امروز بدان دامن زده است، صورت نگرفته است، که در آن ميليون‌ها و ميليون‌ها جوان سياه و جوانان رنگين‌پوست ديگر هيچ نوع آينده‌اي ندارند و اين همه ذيل اين سيستم رخ مي‌دهد... اين سيستم با جواناني که هيچ آينده‌اي و چشم‌اندازي ندارند چه مي‌کند؟ آن‌ها را کنترل مي‌کند. آن هم با خشونت... اين مطلب علت ترور ساختاري و سيستماتيک عليه سياهان و ديگر رنگين‌پوستان توسط پليس را توضيح داده و نشان مي‌دهد که به‌همين‌علت، اين خشونت فقط عليه جوانان و ديگران در گتوهاي درون شهري اعمال نمي‌شود بلکه به آزار، خشونت و قتل هر سياه‌پوستي در هر جايي، حتي کساني‌که داراي تحصيلات و جايگاه بالا در جامعه هستند، تعميم پيدا مي‌کند. اگر اين سيستم براي کنترل توده‌هاي مردم در گتوهاي درون شهري به خشونت پليس نياز دارد، پس اين خشونت لاجرم بايد "سر ريز" کند و نسبت به سياهان و ديگر رنگين‌پوستان به‌طور کلي نيز اعمال گردد». (آواکيان 2020)

 

منابع:

- آواکيان، باب (1397) کمونيسم نوين. ترجمه از حزب کمونيست ايران (م‌ل‌م)

- آواکيان، باب (2020) ستم نژادي مي‌تواند ريشه‌کن شود اما نه تحت اين سيستم. ترجمه و انتشار از حزب کمونيست ايران (م‌ل‌م)

- زين، هاوارد (1390) تاريخ آمريکا. ترجمه ماني صالحي. نشر کتاب آمه

- لوتا، ريموند (1394) تاريخ واقعي کمونيسم. ترجمه منير اميري. انتشارات حزب کمونيست ايران (م‌ل‌م)

- American Crime. Case 12: The 1921 Tulsa Massacre and the Destruction of Black Wall Street. January 20, 2020 | revcom.us

پانوشت:

  1. 1. https://twitter.com/CTUlocal1/status/1246999301458362369

 

به نقل از نشريه آتش105  –  مرداد 99

atash1917@gmail.com

n-atash.blogspot.com

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com