احمد آقا

عباس گویا
August 12, 2019

احمد آقا 

احمد آقا در عكس العمل شتابزده و عصبی ای به یادداشت كوتاهم تحت عنوان "فتوای مصطفی به جنگ" عنوانی انتخاب كرده است كه راستش اصلا سردرنیاوردم معنایش چیست. لب مطلب ایشان در اعتراضش به یادداشتم این است كه «من هر هيچ جاي نوشته مصطفي صابر نشانه اَي در خمايت از جنگ نديدم». ضمن پذیرش انتقاد ایشان به تلگرافی بودن یادداشت قبلیم، در این یادداشت همان بحث را مشروح تر میاورم به این امید كه احمد آقا حمایت صابر از جنگ را به نیكوئی ببیند.

 

مصطفی صابر گفته بود: «روشن است که جنگ *یک فاجعه* خواهد بود. * اما اگر * جنگی در بگیرد...» (تاكیدات با علامت ستاره * از من). مصطفی نمیگوید جنگ نباید رخ دهد، میگوید جنگ *یك فاجعه* خواهد بود. در جمله بعد حرف ربط "اما" بقصد نقض "فاجعه" وارد میدان میشود. این كاركرد حرف ربط "اما" در تمام زبانهاست، مختص فارسی هم نیست.

 

«جنگ یك *فاجعه* خواهد بود * اما * اگر جنگی در بگیرد...» تا اینجاش نه میگوید جنگ نباید بشود نه میگوید جنگ باید بشود بلكه میگوید *اما اگر* شد چه. پس یك شرطی، یك "اگر"ی برای جنگ شدن در كارست كه آن شرط را توضیح نمیدهد چیست، حالتهای ممكن آن شرط را باز نمیكند و آن شرط را به چالش هم نمی كشد. بعنوان مثال، نمیگوید كه خب ما بعنوان قربانیان قطعی فاجعه لازم است با آن مخالفت میكنیم، زورمان را بزنیم تا جلویش را بگیرم، جنگ حتمی و قطعی نیست. خیر، هیچیك از اینها مشغله ذهنی مصطفی نیست.

 

چگونه حرف ربط "اما"، فاجعه را نقض میكند؟ از طریق عبارت «قیام کارگران و مردم برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی». این عبارت یعنی ایجاد كردن فرصتی در شرایط فاجعه وار. این همان تئوری "دكترین شوك" است كه ناومی كلاین كتاب قطوری در موردش نوشته است. البته شوكِ جنگ را مصطفی وارد نمیكند. او اما هیچ فراخوان "اگری" هم برای جلوگیری از آن نمیدهد. این یعنی *حمایت ضمنی از جنگ*. مصطفی در توجیه این حمایت به آنچه كلاین متد میلتون فریدمنی میخواند آویزان میشود: فرصت طلبی در شرایط فاجعه. یعنی وقتی شوك وارد شد ("اگر جنگی در بگیرد")، *فرصتی* برای سرنگونی جمهوری اسلامی توسط قیام كارگران و مردم پیدا میشود. این در بهترین حالتش یك موضع اپورتونیستی خام است و فرسنگها با ماركسیسم و مبارزه طبقاتی فاصله دارد. البته كاش فقط یك موضع خام و اپورتونیستی بی خطر بود. مشكل اینجاست كه برای اجرای چنین فرصتی ایشان باید روزشماری كند كه جنگ در بگیرد، فاجعه رخ دهد تا *فرصت* ایجاد شود. در غیر اینصورت چرا او همین امروز به "كارگر و مردم" نمیگوید كه برای جلوگیری از فاجعه قیام كنید؟

 

موضع لنین

توجیه ضمنی ای كه مصطفی در حمایت از جنگ آورده است، كه در اصل توسط حمید تقوائی ترویج یافته است، این ادعاست كه ما لازم است مانند موضع لنین در قبال جنگ اول جهانی، تفنگهایمان را بطرف دولت خودی نشانه بگیریم. ابتذال این بحث بر سر موضع ما پس از شروع یك جنگ بین دو دولت نیست كه البته آن هم یك فرمول عام و جهانشمول ندارد، چنانكه ما در جنگ ایران و عراق، حمله آمریكا به عراق، حمله آمریكا به افغانستان، حمله آمریكا به لیبی، حمله عربستان به یمن و ... چنین فرمولی نداشتیم. ابتذالش در این است كه جنگ را فرض میگیرد. لنین برخلاف چنین مفروضاتی، اولا نشان داد كه جنگ اول جهانی، جنگی بین امپریالیستها در رقابت *خصمانه* شان بر سر تقسیم مناطق تحت نفوذ بود. كجای این فرمولبندی لنین به كشمكش آمریكا با ایران شباهت دارد كه جنگ نتیجه محتوم آن باشد؟ ثانیا، لنین رد پای مبارزه طبقاتی را دنبال كرد تا به این نتیجه رسید كه در جنگ بین امپریالیستها بر سر تقسیم جهان، *مبارزه طبقاتی* كارگران میتواند با غلبه بر ضعیفترین حلقه كاپیتالیسم، یعنی دولت خودی، پیروز شود. این تازه یك تز در سطح نظری و ذهنی مقوله جنگ امپریالسیتها بود. در سطح عینی و عملی، لنین و آنهم تنها لنین، هنگامی توانست در راه پیاده كردن تز خود قدمی بردارد كه سه سال از جنگ گذشته بود، معضل گرسنگی و تهیه نان همه گیر شده بود. فرار از جبهه ها بحدی رایج شده بود كه پدیده اعدام با اعدام سربازان فراری از جنگ عجین شده بود. امپراطوری آلمان میخواست از لنین "استفاده" كند و ... در پیروزی انقلاب اكتبر ابر و باد و مه و خورشید و فلك بعلاوۀ لنین بهم چفت شدند. آن قیام منتج یك توافق صرف بر سر یك نظر نبود. والا از فاصله انقلاب اكتبر تا امروز، ما یك جنگ جهانی دیگر داشتیم و صدها جنگ دیگر بین دولتهای مختلف در یكصد و دو سال گذشته. هیچیك از این جنگها به انقلاب سوسیالیستی دومی منجر نشد. غرض اینكه، لنین بصرف داشتن یك موضع درست پیروز نشد، مجموعه ای از عوامل دست در دست هم دادند. حال، در كشمكش آمریكا و ایران ما باید تمام هزار و یك عامل ذهنی و عینی دیگر را با یك "اگر جنگی در بگیرد" و "كم هزینه ترین راه قیام كارگران و مردم علیه جمهوری اسلامی" است حل و فصل شده بدانیم. اینكه اساس رابطه جمهوری اسلامی و آمریكا از همان روز اول تا همین امروز چگونه بوده است، اینكه  آمریكا جمهوری اسلامی را برای سركوب ما كمونیستها روی كار آورد و تا امروز بانحا مختلف حمایتش كرده است و و و ... با یك "اگر" و "كم هزینه ترین راه قیام است" قرار است حل شود. خیر، با نقل بمعنا از حكمت، خیلی چیزها ممكن است به ما كمونیستها بچسبد اما خامی یكی از آنها نیست. حمایت، حال چه ضمنی چه صریح، از جنگ افروزی آمریكا علیه ایران را از فرسنگها دور تشخیص میدهیم و گاردمان را علیه اش بالا میبریم. در اینجا مهم نیست كه جنگی صورت میگیرد یا خیر، كه من نظرم را در اینمورد مبسوط نوشتم، مهم مبتذل كردن نام كمونیسم كارگری با گرفتن چنین مواضعی است.

 

برخلاف نقل قول اشتباهی كه احمد آقا از ماركس آورده، مناسبت دارد كه نقل قول صحیح از ماركس را خطاب به تمام كسانی كه حامی صریح یا ضمنی "جنگ" هستند، بیاوریم: « شرم حی و حاضر نوعی انقلاب است»

Shame is already revolution of a kind


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com