یقینا، شاید

ايرج فرزاد
June 02, 2019

یقینا، شاید

شعیب زکریائی، در گفتگوئی تصویری نکاتی را مطرح کرده است. من به سیر تغییر فکری او، کاری ندارم. بهرحال، انسان  مختار است به مسیر طولانی که در مسیر زندگی چندین ساله طی کرده است، نگاه کند، برگردد و به آن انتقاد کند و مسیر آتی را به سوی دیگری کج کند. راهی طبق آرمانهای تازه و جهت های جدید که هر کس به حال خود صلاح میداند و “دست یافتنی” تر تشخیص میدهد. از این نکته نیز به دیده اغماز مینگرم که او ناچار و مجبور نبود، بازبینی مسیر زندگی گذشته اش و “انتقاد از خود” را نه صریح و صمیمانه، که با دست بردن به تحریک احساسات عقب مانده و شیطان سازی از کمونیسم کارگری، با مخاطبان خویش در میان بگذارد. او که  مخاطب را: “هیژا”(عاقل و فکور) فرض کرده است، از همان ابتدای بحث، نشان داده است که اتفاقا خطاب او دوایری است که چندان هم “هیژا” نیستند. از این رو، او بطور واقعی حتی همان مخاطبان را از توجه به آنچه واقعا انگیزه و مُحًرک او در ارائه چنین گفتارهائی است، سر درگم میکند و مدام سوال از “گذشته” خود او را در ذهن خواننده و بیننده، ایجاد میکند.

به منظور اینکه حشو و زوائدی که بحث اثباتی این رفیق قدیمی را تیره و تار کرده است، کنار بزنم، ناچار باید خود این مقدمات تشریفاتی را که قرار است، پیام نهفته در  احکام او را توضیح بدهند، قدری بررسی کنم. چه، ایشان بویژه در تقبیح مکرر کسانی که شعار “سوسیالیسم همین امروز” را سر میدهند بارها گفته است که مرزبندی با “چپ غیر سیاسی” در “کومه له” و همچنین زندگی سیاسی گذشته او، مسبوق به سابقه است.

 

جهت اطلاع خواننده:

 

اولین بحثهای معروف به “مبانی کمونیسم کارگری”، در سال ۱۳۶۸ و در ایامی مطرح شد که هنوز هیچ نشانی از مخالفت “کومه له”ای ها با آن در میان نبود و برعکس، تمامی اعضاء رهبری، برای منتسب کردن خود به آن و “بیعت” با؛ و “آویزان” شدن  به آنها، مسابقه میدادند.

 

بحث “سوسیالیسم با شرایط کردستان همخوان نیست”، و اینکه در درجه اول “سازمانهای کرد” باید برای “خودمختاری” و در راستای “مساله ملی”، و “حقوق کردها” حرکت کنند، اینکه “سوسیال دمکراسی” برای اوضاع کردستان مناسب تر از سوسیالیسم است، قبل از طرح مباحث کمونیسم کارگری، و  نه از درون کومه له”  آن سالها، که از“بیرون” و از سوی “قاسملو” و در سال ۱۳۶۳ با عنوان “بحث مختصری در باره سوسیالیسم”، معروف به “کورته باس”، مطرح و به “تصویب” کنگره شش حزب دمکرات رسید. رفیق گرامی ما، جعفرشفیعی، که در کردستان به “دکتر جعفر” معروف است، در همان سال ۱۳۶۳، به “انکار طبقه کارگر” در کردستان و موکول کردن سوسیالیسم به ده ها سال بعد، پاسخ مستدل و کوبنده داد.

 

این صورت خوشی ندارد و منصفانه نیست که در تغییر مسیر سیاسی، انسان تاریخ ها را پس و پیش کند و از “درون” زندگی و صف رفقای خویش به “بیرون” بپَرد و زیر پرچم قاسملو و سوسیال دمکراسی، ثمره مبارزات پر پیچ و خم صدها رفیق انقلابی و شریف  و کمونیست خود را تمسخر؛ و آثار قلمی و زندگی سرفراز گذشته خویشتن خویش را تحقیر  و یا “انکار” کند. پاسخ من به آرمان جدید شعیب زکریائی همان پاسخ “کهنه” رفیق جان باخته، دکتر جعفر است. خیر! سوسیالیسم برای “کردستان” نیز، “زود  رس” نیست.

به این دلیل، در مواجهه با این دستکاری تاریخ، ناچار شدم دندان روی جگر بگذارم تا بفهمم در پس انکار تعلق دیرین کومه له به سوسیالیسم، خودِ شعیب زکریائی چه چیزی را همین امروز “ممکن و شدنی” میداند؟ گرچه در این مورد در توضیح جوهر بحث اثباتی خویش نیز، مدام به بیراهه میزند و با ایماء و اشاره و مثالهای نامربوط، نقبی به “جدائی” کومه له از کمونیسم کارگری میزند و مدام اصل موضوع را با مباحث و جدالهائی که تعیین تکلیف شده اند، بحثهائی که دهها بار و با روایات مختلف پاسخ گرفته اند، مخدوش میکند.

ارزش مصرف این “غیر مستقیم” گوئی، احتمالا به منظور گریز از روبرو شدن با این سوالات است: در اوج شکل گیری یک نارضایتی ناسیونالیستی در کومه له از کمونیسم کارگری و مباحث آن، “مگر خود شما کجا ایستادید؟” شما که “نامه” تان علیه “برچسپ های حزب دمکراتی” “راست”ها علیه “رفیق منصور حکمت”، به خط خودتان موجود است؟ تکلیف منِ خواننده و بیننده بحثهای کنونی تان با سلسله نوشته، به نظر من مُهم و با ارزش شعیب زکریائی، “از کنگره یک تا کنگره دو کومه له”، چیست؟ اینها را مینویسم چون خود او، اکنون با دستکاری تاریخ زندگی و فعالیت سیاسی خویش، منِ نوعی را که در جریان جزئیات زندگی و فعالیت سیاسی او، از سالهای اواخر دهه ۱۳۴۰ بوده ام و تصور میکنم مخاطب حرفهای خود را نیز، مدام به اختلافات و مصافهائی باز میگرداند که از جمله خود او به آنها پاسخ داده است. واقعا نمیدانم چرا ایشان علاقمند است که بجای توجه دادن مخاطبین به “حرفهای امروز” خود، مدام کنجکاویها را برای رجعت چندین باره به جدالهای به سرانجام رسیده، تحریک کند؟ حتی اگر فرض کنیم که علیرغم اسناد و مکتوبات به قلم و دستخط خود او نیز، آن اختلافات و جدائی ها و دلایل حقیقی انتشار اسناد از طرف “کمونیسم کارگری”ها که گویا  “امنیت کومه له” را بخطر انداخت، نیز پاسخ مستند دارند، ولی او “اکنون” آنها را قبول ندارد، بقول اصطلاح رایج در زبان انگلیسی: “توافق کند که توافق نداریم”. و به این ترتیب برای یکبار هم که شده، نگاهش را به نقطه ای در گذشته دور میخ نکند. بهرحال این حاشیه روی ها در بحث شعیب زکریائی، کارِ پرداختن به اصل موضوع مورد نظر او را دشوار میکند.

اما، اگر قدری تامل کنیم تا گرد و خاکها فروبنشیند، متوجه لُپ کلام ایشان خواهیم شد.

جوهر اثباتی، نصایح و پند و اندرزها

 

او “آرمان” دیگری را “دست یافتنی” دیده است. این اصل قضیه است. آرمان ایجاد یک “دولت” در هر گوشه ای از”کردستان چهار پارچه” و یا حتی در همه آن ها. بحث او بطور اثباتی این است که برای تشکیل چنان دولت در مکان جغرافیائی که “کردستان” نام دارد، شعار سوسیالیسم همین امروز، مُهلک است. میگوید ما باید در این دولت موعود، “امنیت سرمایه دار” را تامین کنیم، در همان حال کارگر و زحمتکش هم مزد عادلانه بگیرد و از بیمه و شرایط امن کار و … برخوردار باشد.

اما به نظر من، این آرمان، به تخت سینه یک رویا و خواب غیر قابل تعبیر برخورده است. چرا؟ آیا من با تشکیل یک دولت، در هر “پارچه” کردستان، که بطور واقعی امکان ساختن آن وجود داشته باشد و حقیقتا یک گره کور سیاسی را باز کند؛ و یا بر زخم عمیق و شکاف و جدائی و دل چرکینی بین شهروندان مرهمی بگذارد، چون به “سوسیالیسم همین امروز” معتقدم، مخالفم؟ شعیب زکریائی، لابد در جریان است که طرح استقلال کردستان عراق را، منصور حکمت به میان آورد و او بود که از آن دفاع کرد. از این میگذرم که کسی یک سطر  و یک کلمه از ایشان نشنید و نخواند که خطاب به “کومه له ای” ها فراخوان بدهد که حتی به شکل سمبولیک و نمایشی، حرکتی انجام بدهند. چرا کردستان عراق، مستقل نشد و یک “دولت کردستان” در آن جغرافیا، شکل نگرفت؟ تصور میکنم هیچکس نمیپذیرد که طرفداران کمونیسم کارگری و مدافعان “یا سوسیالیسم یا بربریت”، “مانع” بودند. به معنی واقعی اگر کمونیسم کارگری در عراق چنان حزب اجتماعی و سیاسی داشت، ناسیونالیسم کرد، از پشت گرمی محکمتر و وجاهت سیاسی بیشتری، برای طرح سالها بعد، یعنی”رفراندوم استقلال کردستان عراق”، برخوردار می شد. جناح بارزانی در فقدان یک نیروی رادیکال و سوسیالیست که شهامت سیاسی داشته باشد که مسئولیت یک امر خطیر اجتماعی را بعهده بگیرد و با جسارت پای عواقب آن بایستد، از پسِ  توطئه ها و زد و بندهای جناح دیگر، جناح اتحادیه میهنی جلال طالبانی با حکومت عراق و “حشد الشعبی” و قدرتهای منطقه ای و بین المللی، بر نیامد.

فقط یک احتمال بسیار ضعیف برای تشکیل دولت کردستان، در عراق وجود دارد. احتمال اینکه، توازن قوا در منطقه دگرگون شود و یی ثباتی سیاسی و مبهم شدن اوضاع مدنی و حقوقی و اقتصادی، قدرتهای منطقه ای و بین المللی را ناگزیر به یک تغییر در جغرافیای سیاسی در منطقه مورد یحث کند. این احتمال از آن نظر بسیار ضعیف است، که اولا بحرانها و “خلاء قدرت” طی دو جنگ ویرانگر، جنگ معروف به جنگ خلیج در ۱۹۹۱ در زمان بوش پدر و جنگ دوم که به سقوط رژیم بعث منجر شد، در ایام بوش پسر، یکی از سناریوهای احتمالی، یعنی تقسیم عراق به سه دولت تحت کنترل “کردها در شمال”، “سنی ها در مرکز” و “شیعه ها در جنوب”، عملا از دستور آمریکا و کشورهای منطقه خارج شد. دوم اینکه “جنبش استقلال کردستان” در هیات احزاب سیاسی ذی نفوذ و برخوردار از “اشتهای سیاسی”، وجود ملموس و قابل رویت ندارد.

در اوضاع پس از فروپاشی دیوار برلین نیز شاهد شکل گیری دولت های “جدید” بودیم. از این نظر “شانس” تکرار شکست یک امپراطوری بزرگ دیگر؛ و فرو ریختن یک بلوک قدرتمند، در یک جنگ جهانی و یا زلزله سیاسی، که “کردها” هم بالاخره به آرزوی استقلال برسند، تقریبا غیر ممکن است. این از کردستان عراق.

به باور من، “جریان روژآوا”، که شعیب زکریائی زیاد از آن اسم میبرد و به آن امید بسته است، در رابطه با تشکیل دولت کردستان، هیچ آینده روشنی ندارد. مهمتر اینکه، احزاب فعال در آنجا، از نظر سیاسی و “آرمانی”، زیر مجموعه جریانی مثل پ.ک.ک هستند که از نظر پرنسیپ های خود، مدافع تزهای “اوجلان”( آپو) هستند. اینها به “دولت- ملت” از بنیان اعتقاد ندارند و آینده “کرد” را در حسرت و نوستالژی نوعی “خود مدیریتی” متکی به اقتصاد کمون های اولیه اقتصاد طبیعی در صدها سال پیش در دوره ساسانیان، یعنی کنفدرالیسم “تمدن هلال زاگرس” تصویر کرده اند. به این ترتیب تکلیف دولت کردستان در ترکیه هم، به دلیل اینکه حزب فعال و در صحنه، پ. ک. ک است، روشن یا به عبارت دقیقتر “ناروشن” تر است. اینهم از کردستان های ترکیه و سوریه.

میماند کردستان ایران، که به دلایل زیادی، این رویا هم در آنجا غیر قابل تحقق است. احزاب ناسیونالیست موجود، که “سابقه”ای دارند، پرچمدار “استقلال” نیستند. مردم کردستان ایران، در مهمترین دوره های جنب و جوش سیاسی، با افکار و سیاستهای سوسیالیستی بار آمده و خود در آن پروسه تحول، در ابعادی اجتماعی، دخیل بوده اند. یکی از مهمترین سنگرهای فتح شده، رهبری مبارزات مدنی و مقاومت مسلحانه “خلق کرد”، در برابر یورشهای جمهوری اسلامی در نبردهای وسیع نظامی و سیاسی، توسط کمونیستها است. به نظر من مهمترین میدانی که فتح شد، و شکافی عظیم را که طی دهها سال، زیر هویت مشترک “کرد” پنهان مانده بود، در سطح اجتماعی ایجاد کرد، پیروز شدن کمونیسم در شکست دادن تصمیم حزب ناسیونالیسم کرد، یعنی حزب دمکرات در اعلام جنگ سراسری برای پاکسازی و قلع و قمع کمونیسم و کمونیستها از صحنه سیاست در کردستان ایران بود.

برعکس “سه پارچه” دیگر، کردستان ایران، از مقطع دوره بحران انقلابی سالهای آخر دهه ۱۳۵۰، حیاط خلوت ناسیونالیسم کرد نبوده است و به نظر من به همان سادگی دیگر “پارچه ها”، در آینده نیز نخواهد بود.

“حسرت” یک فرصت سوخته، پس از سالهای سال هنوز روح و روان طرفداران “دولت کردستان”، را آزار میدهد. در سالهای پایانی جنگ اول جهانی، قلمرو حاکمیت امپراطوری عثمانی، تقسیم شد. فاتحان جنگ، از جمله بریتانیا، چندین دولت جدید را با خط کش و گونیا و با برگماری سران عشیره  و خاندان “هاشمی” بر راس آن ها، رسم کردند و”ساختند”. عراق، اردن، عربستان و.. در پیمان سور-۱۹۲۰ – که دولت شکست خورده عثمانی نیز آن را امضاء کرده بود، تشکیل یک کشور کرد به شرط موافقت جامعه ملل(که بعدا با سازمان ملل متحد جایگزین شد)، پیش‌بینی شده بود. اصل ۶۴ این پیمان به کردهای ساکن ولایت موصل اختیار می‌داد که در آینده به یک “کردستان مستقل” بپیوندند. اما آن وعده تحقق نیافت و در پیمان “لوزان”، ۱۹۲۳، فسخ گردید و کردستان بین چهار کشور ایران، ترکیه، عراق و سوریه یا به تعبیر ناسیونالیستهای کرد بین “فارس”ها، “ترک”ها و “عرب”ها، “تقسیم” و یا با همان تعبیر، “پارچه پارچه” شد. به این ترتیب، یک فرصت”تاریخی” ناسیونالیسم کرد از دست رفت.

بنابراین، جوهر آرمانی که شعیب زکریائی مخاطبان اش را به گرویدن به آن فرامیخواند، حتی اگر هیچ خرده حسابی با “جریان کمونیسم کارگری” نداشت، یک خیال پردازی و رویائی ممنوعه است. اول باید نشان بدهد و اثبات کند که شکل گیری یک دولت، در هر “پارچه” از کردستان، و یا در همه پارچه ها، “هم اکنون”  شدنی است، آنوقت به فکر پیاده کردن یک نظام سرمایه داری “باوجدان”؛ و تدوین نسخه کُردی قوانین ناظر بر رابطه کار و سرمایه باشد و یا “توصیه و نصیحت”ها را بگوید و بنویسد. او متاسفانه، هر اندازه آرمان جدید خود را در پس “اگر” و “شاید”، آنهم در لابلای طعنه و نیش و کنایه به “بی مسئولیتی” این و آن شیاطین  پنهان کرده است، اما به “ممکن” بودن  آن، “یقین” ندارد.

 انسان، انسان پا بر زمین، انسان دردمند، انسان “هیژا”، به دنبال مُرددها و کسانی که “نمیدانند” خود به دنبال چه هستند، نخواهد رفت.

۳۱ مه ۲۰۱۹

iraj.farzad@gmail.com


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com