مهندسی و ابداع تاریخ برای ما و کومەله

ايرج فرزاد
June 26, 2019

مهندسی و ابداع تاریخ برای ما و کومەله

ابراهیم علیزاده در برنامه "کومه له و فعالین"، که حدود یکسال قبل انجام شده و اخیرا فایل صوتی آن جلسه انتشار یافته است، "برنامه کومه له برای حاکمیت" را توضیح میدهد. لازم میدانم مقدمتا یادآور شوم که نسخه کتبی این گفتگو، هنوز در دسترس نیست و من مواضع این گفتگو را از بیان شفاهی آنها، مبنا  گرفته ام.

این نکته هم که دلیل این تاخیر یکساله از کجا سرچشمه گرفته است، را میتوان تمرین در سالن انتظار برای ورود به میدان رقبا؛ و تهیه پایان نامه دوره مهندسی و اختراع تاریخ کومه له نامید. در عین حال این سخن "با  دَر است که دیوار بشنود". همه میدانند که بحث انحلال "حزب کمونیست ایران"، حتی اگر فقط تابلو آن بر فراز نام "کومه له" آویزان باشد، داغ است. ابراهیم علیزاده در این بحث با "کومه له"ای ها است، حتی اگر بیرون از تشکیلات فعلی باشند و یا منفرد و اخراجی و مستعفی این و آن و یا "آش بتالی" سالهای دور که مجموعا "طیف کومه له" نامیده میشوند. خطاب به اینهاست که سند مصوب رو میکند که: کومه له از بدایت و در طول سالها، سازمانی بوده است که سنگ بناء آن بر اساس رفع ستم ملی در کردستان و منحصرا حول مساله ملی استوار بوده است. این، آن نقطه "مشترک" تمامی جریانات و خرده جریانات مورد اشاره است. تشخیص مخاطبین ابراهیم علیزاده در این گفتگو، هر چند در عبارت پردازیهای "جامعه شناسانه" بیان میشوند، به نظر چندان دشوار نیست. اما، آیا واقعا ناراضیان درونی را میتوان با این مبهم گوئیها و تناقض و تعارض با حقیقت های تاریخ  کومه له، مرعوب کرد و سر جای خود نشاند؟ تردید دارم.

ابراهیم علیزاده در این راستا سعی دارد برای این تاریخ تراشی یک تعبیر "علمی" و در همان حال "انقلابی" بدست بدهد، تا نشان بدهد در جنگ روایتها بین مدعیان نام کومه له، خود او "صاحب" برحق تر آن تاریخ است.

در بیان "علمی" بنیانهای مساله ملی، او میگوید که مساله ملت کرد، برخلاف دیگر روایتها نه از قدیم الایام و از دوره "مادها" و "کیخسرو"، که در دوره "سرمایه داری"، طرح شده است. اما این تعریف ظاهرا علمی، هنوز "قدیمی" و غیر علمی است. چه، اگر جوهر این تعریف از "مساله ملی" را بشکافیم، این تعبیر روایت دست و پا شکسته تعریف استالین از ملت و "اجزاء" تشکیل دهنده آن است. بررسی های واقعی "علمی و جامعه شناسانه" نشان داده اند که ملت و اجزاء تشکیل دهنده آن طبق تعریف استالین، داده های مُتعین و قابل تعریف نیستند. یعنی چنین نیست که گویا هر جمع انسانی که دارای "اشتراکات" معین:  زبان، سرزمین مشترک، فرهنگ و...باشند به محض اینکه مکان جغرافیائی ای که در آن زندگی میکنند به سرمایه داری گام گذاشت، یک "ملت" خواهند شد. واقعیت این است که با رشد مناسبات سرمایه داری، بویژه در کشورهای "تحت سلطه"، ناسیونالیسم، گاه بر اساس یک خرافه و یا سنتی در ویرانه قرتها پیش، مترصد "ملت سازی" میشود. ابراهیم علیزاده بزعم خود یکی از مولفه های شناخت ملت را برجسته ترین شاخص تلقی میکند: "خواست خواندن و نوشتن و آموزش به زبان مادری". اینجا من، این سوال را در مقابل او و خوانندگان این سطورقرارمیدهم که اولا: زبان "استاندارد" کردی کدام است؟ ثانیا: آیا اورامی که بخشی از مردم ساکن در کردستان ایران و عراق با آن تکلم میکنند، زبان کردی است یا زبان متفاوت با قواعد و دستور خاص خود؟ بادینی یا کرمانج چطور؟ در ادامه او میگوید چون برای "فرزندان" کارگران و زحمتکشان، خواندن و آموزش به زبان مادری یک "مساله" اجتماعی است و"کومه له" به عنوان تشکیلات متعلق به طبقات فرودست هم، مسائل اجتماعی را مساله خود میداند، بنابراین دفاع از این وجه مهم "ستم ملی" وظیفه تخطی ناپذیر کومه له است! به سوالات فوق در باره نقش عنصر زبان در هویت ملی باید فکر کنید. اما، آیا واقعا "ستم" ناشی از محرومیت کارگران در کردستان از آموزش به زبان مادری، که من به برخی از ابهامات و ناروشنی های آن اشاره کردم، واقعا در متن زندگی، از معضلات آنهاست؟ یعنی سرمایه دار و تاجر کرد که در این سو و آنسوی مرزها، کارفرمای "کولبر"ها هستند، زیر این "یوغ" ستم زبانی، آن هم با این همه گنگی و ابهام، اشتراکاتشان و مُحّرک فلسفه زندگی شان و منافع طبقاتی شان، بر تفاوتهایشان و صف بندی و جدال طبقاتی شان سایه می اندازد؟ دوست عزیز ما عمدا فراموش کرده است که ناسیونالیسم در چهارگوشه جهان، گاه برای ملت سازی، یکی از اجزاء ملت موعود که نه زبان و سرزمین و تاریخ و فرهنگ مشترک، که یک سنت ناموجود در پستوی تاریخ باستان، و گاه یک "افسانه" را،"اختراع" کرده است. 

مشکل این است که تقلاهای ناسیونالیسم کرد تاکنون نیز، برای شکل دادن به دولت که "ملت کرد"را نمایندگی کند، و یا به تعبیر خود آنها تشکیل "دولت کردی"، ناکام مانده است. بطور واقعی در سیر حرکات ناسیونالیسم کرد برای تشکیل دولت، در "پارچه" کردستان عراق، که بارها اقبال به ناسیونالیسم کرد روی آورده است، هم "فرصت" ها از دست رفتند و هم به تعبیر مرحوم جلال طالبانی، آن آرزو، یعنی تشکیل دولت مستقل کردی، "خواب و خیال" بود. در همین بخش در عین حال جنگ "پیشمرگایه تی" بر سر این مساله از سابقه دیرین تری به نسبت دیگر "پارچه"ها، برخوردار بود. کردستان عراق، و ناسیونالیسم کرد در آن پارچه، همواره الگو و آرزوی ناسیونالیسم کرد در دیگر پارچه ها نیز بوده است. سرنوشت یک حسرت بر باد رفته را مرور کنیم:

در مقطع پایانی جنگ جهانی اول، آن فرصت چنین به ناسیونالیسم کرد روی آورد:

قلمرو حاکمیت امپراطوری عثمانی، تقسیم شد. فاتحان جنگ، از جمله بریتانیا، چندین دولت جدید را با خط کش و گونیا و با برگماری سران عشیره  و از حمله خاندان "هاشمی" بر راس آن ها، رسم کردند و"ساختند". عراق، اردن، عربستان و.. در پیمان سور-۱۹۲۰ – که دولت شکست خورده عثمانی نیز آن را امضاء کرده بود، تشکیل یک کشور کرد به شرط موافقت جامعه ملل(که بعدا با سازمان ملل متحد جایگزین شد)، پیش‌بینی شده بود. اصل ۶۴ این پیمان به کردهای ساکن ولایت موصل اختیار می‌داد که در آینده به یک "کردستان مستقل" بپیوندند. اما آن وعده تحقق نیافت و در پیمان "لوزان"، ۱۹۲۳، فسخ گردید و کردستان بین چهار کشور ایران، ترکیه، عراق و سوریه یا به تعبیر ناسیونالیستهای کرد بین "فارس"ها، "ترک"ها  و "عرب"ها، "تقسیم" و یا با همان تعبیر، "پارچه پارچه" شد. به این ترتیب، این "طلائی" ترین فرصت ناسیونالیسم کرد از دست سران عشایر کرد و از آن جمله "شیخ محمود ملک" از دست رفت. اینجا، اما، ابراهیم علیزاده پس از طرح مساله از نظر"علمی" میگوید "ما" به شیوه "انقلابی" مساله ملی را حل میکنیم: "کومه له" از دیرباز، مدافع راه حل "جدائی و استقلال کردستان" بوده است!

من از نتیجه سالها جنگ در کردستان عراق که تحت لوای "شورش" از سالهای اول دهه ۱۹۶۰ جریان داشت؛ و جنگ و ستیز و رقابت بر سر "هژمونی" که بین "ملائی و جلالی" در جریان بود صرفنطر میکنم. اما در بستر و در خلال دوره پسا فروپاشی دیوار برلین، دو فرصت دیگر بروی ناسیونالیسم کرد، باز شد. جنگ اول خلیج در سال ۱۹۹۱ در زمان بوش پدر و جنگ ۲۰۰۳ در ایام بوش پسر. در جنگ اول سیاستمداران آمریکا صریح به سران ناسیونالیسم کرد در عراق هشدار دادند که از هر سودا و وسوسه "خودمختاری" تا چه رسد به استقلال، دست بردارند. با اینحال در "اقلیم" پس از این جنگ ویرانگر، یک پارلمان بر اساس توافق "فیفتی - فیفتی" بین دو حزب پارتی بارزانی و اتحادیه میهنی طالبانی ایجاد شد. این "شبه استقلال" نیمه دوفاکتو، عملا به دلیل تخاصم آن دو جناح و تصفیه های خونین بین آنها، سقط شد و خود پارلمان کذائی توسط تفنگچی های جلال طالبانی به توپ بسته شد. در همان حال منصور حکمت رو به نیروهای آزادیخواه و کمونیست، طرح "استقلال" کردستان عراق و تشکیل یک دولت مستقل را به میان آورد. کمونیسم کارگری در عراق متاسفانه آماده نبود و آن اشتهای سیاسی را از خود نشان نداد که بر زمینه بی مایگی احزاب "کردی" این معضل دیرین خود جریانات ناسیونالیست را حل کند و به رهبر باز کردن یک گره کور سیاسی تبدیل شود.

در جنگ دوم، با وجود خلاء قدرت ناشی از سقوط صدام حسین، در شرایطی که کمونیسم کارگری در عراق نیز حتی موقعیت و جایگاه "نیروی سوم" را تماما از دست داده و منشعب و تکه پاره شده بود، اتحادیه میهنی جلال طالبانی و پارتی بارزانی و انشعاب "کوران" نوشیروان مصطفی و عمر سید علی از جلال طالبانی، همه از دَم، چشم به صندلی و سهم در پارلمان عراق و یا شبه پارلمان "اقلیم" دوختند، چون در آنجا قاپیدن پول و امکانات از سهم اقلیم در فروش نفت عراق، برحسب تعداد صندلی  و پست، برآورد میشد. به این ترتیب، جنگ و خصومت های دیرین بر سر هژمونی کذائی در قالب رقابت بین احزاب، که اسلامی ها نیز به تناوب و به نسبت مسیر باد به پارسنگ پارتی، اتحادیه میهنی و یا گوران به مسابقه وارد شده بودند. ادامه یافت. با همه اینها، "صدقه" حکومت مرکزی، منبع قابل اعتماد نبود. مسعود بارزانی، طرح رفراندوم استقلال کردستان عراق را به میان آورد. خواست استقلال کردستان عراق مورد حمایت وسیع مردم قرار گرفت. اما، جناح طالبانی که به معنی واقعی با دفاع از رفراندوم و تشکیل یک دولت مستقل در کردستان عراق، از صفحه سیاست "کردایه تی" به کلی حذف میشد، از هیچ توطئه و دسیسه، از جمله بند و بست و تبانی با "حشدالشعبی" برای "تسلیم کرکوک"، و خنجر زدن از پشت، کوتاهی نکرد.

از این نظر، مساله شکل نگرفنن یک دولت "کردی" در "پارچه" ای که شرایط و امکان آن چند بار بیشتر از هر پارچه دیگر فراهم بوده و خود احزاب ناسیونالیست کرد، فرصت ها را در سهم خواهی فیفتی - فیفتی، آنهم در تصفیه های خونین سوزانده اند، باید هر انسان عاقل را به فکر وا دارد. اما ابراهیم علیزاده ترجیح میدهد روی خود را از مساله برگرداند.

ایراهیم علیزاده: اما، کماکان، به منظور پنهان کردن آشفتگی سیاسی و سرنوشت مبهمی که بر تنها ابراز وجود "کومه له" خویش، یعنی اردوگاه نشینی و اردوگاه داری سایه افکنده است، به تاکتیک آشنای "فرار به جلو" دست برده است: گشت و گذار در دنیای ابری فرمولهای استالین. شاید خیره شدن به نقطه ای دور در تاریخ سپری شده، و در اینجا آویزان شدن به فرمول های تاریخ مصرف بسر رسیده، نوعی خود فریبی و یا در بهترین حالت،"تسکین" باشد؛ و یا اینکه در اختلافات درونی شان. از این  ستون تا آن ستون، فرصتی ایجاد کند و سردرگمی در میان مخالفان بوجود آورد. اما مشکل واقعی او ورای "روان درمانی" و "اختلافات" اخیر است. معضل اصلی، "بقاء" کومه له  ارودگاه زرگویز است، که چون شکار و طعمه ای تنها مانده، دندان طمع رقبا و ناسیونالیسم پول و امکان دار هر لحظه به آن نزدیکتر میبشوند. بنابراین داستانی سرهم بندی میکند تا از او "بگذرند". رو به این شکارچیان و برای رفع خطر، برای دیگران و "کومه له" واقعی و زندگی سیاسی ما نیز تاریخ تراشیده است. این دیگر امر شخصی و یا پولیتیک زدن در توجیه "بقاء"؛ و شِگردی برای رستگاری فردی از خطری که "حضور" آنهم در اردوگاه تحت منگنه را تهدید میکند؛ و یا حفظ نیرو و جلوگیری از ریزش در همان اردوگاه. نیست. "تعمیم" این حال و اوضاع  لرزان کومه له فعلی به دیگران، دیگر بازیگوشی با تاریخ زندگی و مبارزه دیگران است. هیچکس به حکم اینکه اردوگاهی را با حقوق های دریافتی از منابع مشکوک و تحت سیطره و نظارت و اوامر و سناریوهای آنها، زیر تابلو کومه له اداره میکند، کلید دار تاریخ ما و کومه له با سوابق مستند و مکتوب و سرشار از بحث و مصافهای سیاسی و نظری و نظامی؛ و ثبت شده در حافظه زنده مردم، نیست. این عمل را "های جک" سیاسی مینامند. خود را از مخمصه ای که خود بانی آن بوده اید، خلاص کنید، کومه له کمونیست و تاریخ آن، بی تقصیر است.

در این رابطه، اما، دست بردن به واقعیات تاریخی و قلب حقیقت،  بطرزی شگفت آور ادامه می یابد.

میگوید:[ "وقتی کومه له در  برابر جمهوری اسلامی از همان ۲۸ مرداد سال ۱۳۵۸، دست به مقاومت مسلحانه زد، این به معنی آن بود که ما راه خود را از سرنوشت سیاسی بقیه ایران،  به شیوه ای "انقلابی"،"جدا" کرده و در راستای موضعمان در قبال مساله ملی، خواهان "استقلال" بودیم]

در ادامه و برای صادر کردن چک اعتبار برای سند "حاکمیت در کردستان"، اضافه میکند:["تشکیل بنکه ها" در واقع مضمون همان شیوه حاکمیت "شورائی" ما در راستای حق تعیین سرنوشت و تشکیل دولت مستقل در کردستان بود.]

و سپس به مرزبندی با "راه حلهای شوینیستی" برای مساله کرد میرسد که در ادامه به آن خواهم پرداخت.

واقعیت این است، و خود ابراهیم علیزاده این را بخوبی متوجه است که ایجاد بنکه ها، طرح از پیشی رهبری کومه له در آن سالها نبود. بعلاوه در همان دوران در رهبری کومه له هنوز"خودمختاری"، سیاست فعال بود. کومه له، در آن سالها  سخت در گیر تعیین هویت سیاسی خویش بود. آنوقتها سوالاتی جدی و سرنوشت ساز در برابر کل لایه های کومه له قرار گرفته بودند که از پائین تا بالا با شور و حرارت به دنبال پاسخ واقعی آن آنها بودند. آیا کومه له سازمانی در بستر جنبش خلق کرد است و ادامه سنتهای "کمیته حزب دمکرات"، جریان شریفزاده- ملا آواره، در اواخر سال ۱۳۴۶ و اوائل ۱۳۴۷؟ آیا کومه له نسخه کردستان ایرانِ، اتحادیه میهنی و "کومه له رنجدران"؛ و پیرو خط "جلالی" در برابر "ملائی" بود، یا یک سازمان سیاسی "سراسری" برآمده از تحولات انقلابی سالهای آخر دهه ۱۳۵۰؟ که آرمان اش سوسیالیسم و پرچم اش، کمونیسم و برنامه کمونیستی؟ مگر کنگره های ۲ تا ۶ همان کومه له، حقیقتی جز این را تایید کردند؟ مگر یادمان رفته است که به هشدارهای ریش سفیدان ناسیونالیسم کرد که نمایندگانشان از "دو پارچه" دیگر در کنگره سوم حضور داشتند، و مُدام برای "صداقت" کومه له حسرت میخوردند و اخطارمیدادند که مبادا هویت "کردی" کومه له با تصویب برنامه حزب کمونیست نیست و نابود شود، چه جوابی دادیم؟ سخنرانی های خودتان هم حالا "عاق" شده اند؟ فاکتور گرفتن از یک دوره سرنوشت ساز که طی آن کومه له به مارکسیسم انقلابی پیوست و یکی از ستون های تشکیل دهنده حزب کمونیست ایران بود، دوره ای تاریخی که دست برقضا خود ابراهیم علیزاده یکی از شخصیتهای موثر در آن تحول بود، واقعا حیرت آور است. که چه بشود؟ حال و روز و آخر و عاقبت "رقبا" که این مناسک کردی سازی کومه له  را سالها قبل برپا کردند، چهار قدم آنورتر نمی بینید؟

یک نکته هم در مورد  مساله رفراندوم در کردستان ایران یادآوری کنم:

این طرح یکی از قطعنامه های پلنوم ۱۳ کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری ایران(دسامبر ۲۰۰۰) بود. رهبری همین کومه له تا چند سال قبل مدافع آن بود و در دفاع از آن در نشریه رسمی مقاله نوشتند و پیرامون جهت گیریهای آن، در تلویزیون "کومه له" مصاحبه کردند. جوهر اساسی قطعنامه این بود که در یک رفراندوم در شرایط آزاد مردم کردستان ایران به این سوال: "آیا متمایل اند که جدا شوند و یا با حقوق شهروندی برابر در کنار بقیه مردم ایران باقی بمانند، حزب کمونیست کارگری، جدائی را توصیه نمیکند". اما فشارها از جانب رقبا که پروژه "بازسازی" کذائی شان سقط شد و به تخاصم و تصفیه، گاه خونین، بین آنها انجامید، با اینحال ابراهیم علیزاده را در منگنه گذاشت. "هنوز که از کمونیسم کارگری نبریده اید!؟" پاسخ به آن فشار را چنین با اعلام صریح و چند باره "برائت از کمونیسم کارگری" داده است: "طرح رفراندوم شوونیستی است". این اصل قضیه است: اعلام برائت از کومه له ای که هویت سیاسی اش ضد ناسیونالیستی بود. شکست دادن حزب دمکرات در جنگ سراسری که علیه کومه له براه انداخت، سند زنده تاریخی است که ابراهیم علیزاده، علیرغم اینکه خود شخصا در اردوی ما بود، اکنون مایه شرم او و مانع اتحاد کنونی با بانیان آن جنایات در حق کومه له کمونیست است! در توجیه عوامفریبانه این چوب حراج زدن به یک تاریخ پرشکوه و سرشار از قهرمانیها و عمیق شدنها در فکر و سیاست و شکوفائی اخلاقیات پیشرو و مترقی، میگویند آخر ما "اجتماعی" هستیم و پائی در "جنبش کردستان" داریم! آدم چه بگوید؟

و سوالی که علیرغم این اختراع برای ما و نیز برای شخص خویش در گذشته، در مقابل او قرار میگیرد، این است:

با توجه به  شکست آشکار طرحهای "استقلال کردستان"، آنهم در پارچه ای که امکان و فرصت آن وجود داشته است، آیا بلند کردن همان شعار در مورد کردستان ایران، واقعا زمینه عینی دارد و تا چه اندازه میتوان از فرط ناممکن بودن این شعار، آن را "انقلابی" هم لقب داد؟ تصور میکنم همه دست اندرکاران و کاره های مدعیان زحمتکشانی های موجود، پشت شعارایجاد کردستان مستقل از ایران، نیستند. چون آمریکا، نان و مستمری  "تجزیه طلبان" را قطع میکند و از اپوزیسیون راست "تمامیت ارضی خواه" کارت زرد و قرمز میگیرند. چرا ابراهیم علیزاده کاسه داغ تر از آش شده است و دورنمای پیوستن به مراکزی چون: "مرکز همکاری احزاب کردستان شرقی" را آنهم در این مخمصه و بن بست، بروی خود تیره و تار میکند؟ حقیقت مساله در این گفته ها  و "برنامه کومه له برای حاکمیت" و یا طرح رفراندوم مذکور نیست، در "نگفته ها" و "دیپلوماسی" آشنای ناسیونالیسم کرد نهفته است. او به این توهم دچار است که هر اندازه "استقلال طلب"تر ظاهر شود، به جای منحل شدن و بلعیده شدن توسط  خَیل کفتارهای سیاسی، صندلی او در همان مراکز کذائی، بالای مجلس خواهد بود. اما، اینجا هم تاریخ و گذشته کومه له فشار بسیار سنگینی برای قالب کردن یک سازمان با کارنامه روشن و "پراتیک" کمونیستی، به عنوان یک لقمه چرب و"کرد مادرزاد" است.

این همه پیچ و تاب دادن و زدن به بیراهه و آدرس عوضی لازم نبود. حرف "دل"تان را همانطور که در نشست و برخاستها و دید و بازدیدها با جریانات ناسیونالیست کرد "چهار پارچه"، با "اخلاص" بیان میکنید؛ بدون این فرافکنی ها، با جامعه و نیز در ماجرای اختلافات اخیر با اعضاء و کادرهای خود در میان بگذارید. چرا با آنهائی که هزینه محبوس کردنتان را در اردوگاه تحت نظارت دستگاه های امنیتی "اقلیم" و به سفارش مقامات امنیتی جمهوری اسلامی و توصیه آمریکا، منظم و سر وعده، تامین میکنند، آنقدر خودی و رازدار و محرم اسرارید، اما حتی تشکیلات کومه له و مردمی که سنگ دفاع از آنها را به سینه میزنید، از چند و چون این معاملات بی خبر گذاشته اید و مساله "منابع مالی"، برای آنها "سر به مُهر"؟

 ما را و تاریخ زندگی سیاسی ما و کومه له کمونیست سابق و اسبق را وجه المصالحه اسباب کشی سیاسی به میدان بازی ناسیونالیسم کرد و این شیوه های رسوای "دیپلوماسی کردی"، نکنید. این زشت و ناپسند، ضد وجدان علمی و ضد اخلاق سالم سیاسی است. 

دارم شک میکنم که آیا اصلا "کاک سید برایم"ی که در کنگره های ۲ تا ۶ کومه له و در کنگره موسس و کنگره دوم و سوم حزب کمونیست ایران شرکت داشت، همین ابراهیم علیزاده بود؟

نیمه دوم ژوئن ۲۰۱۹

iraj.farzad@gmail.com


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com