به یاد کمون پاریس(٢)

محسن ابراهیمی
March 29, 2019

به یاد کمون پاریس!

به مناسبت 148 امین سالگرد کمون پاریس

(2)

تکوین  یک جنگ طبقاتی در متن یک جنگ ملی!

ebrahimi1917@gmail.com

 

کمون پاریس رعدی در آسمان بی ابر نبود. مثل خیلی از انقلابها کمون پاریس هم در متن یک  جنگ "ملی-میهنی" شکل گرفت که طبقات حاکم در پروس به زمامداری بیسمارک ملقب به "صدر اعظم آهنین" و در فرانسه به زعامت ناپلئون سوم راه انداخته بودند.

در مقطع کمون پاریس، اگر چه بخش مهمی از ترکیب جمعیتی فرانسه متعلق به دهقانان و اقشار خرده پای پیشه ور و دکاندار و غیره بود، اما پاریس با جمعیت قریب دو میلیون نفر یکی از صنعتی ترین شهرهای این مقطع  و محل کار و زندگی و البته اعتراضات صدها هزار کارگر متمرکز در مراکز صنعتی بود. کارگرانی که علیرغم شرایط مشقت بار کارشان در فقر دهشتناکی بسر میبردند. کارگرانی که چه در دوره سلطنت لویی فیلیپ به سرکردگی اشرافیت مالی،  چه در دوره جمهوریهای بعدی و بعدا تحت زعامت امپراطوری ناپلئون سوم قیامهای بزرگی را راه انداخته بودند و در ادامه همه این قیامها این شاخه های مختلف سرمایه داری فرانسه بودند که در قالبها و اشکال مختلف سیاسی مثل سلطنت، جمهوری و امپراطوری به قدرت میرسیدند.

لازم نیست در جزئیات وارد پاسخ این سئوال بشویم که زمینه های اقتصادی و سیاسی جنگ میان پروس و فرانسه چه بود. همینقدر لازم است تاکید کنیم که هر دو طرف به این جنگ نیاز داشتند. برای طرف پروس  علاوه بر مشکلات داخلی، جنگ با  فرانسه لازم بود تا "صدر اعظم آهنین" با کشورگشایی و الحاق دو منطقه از فرانسه (آلزاس و لورن) و تامین اتحاد پروس و اتحادیه آلمان شمالی به نیاز تشکیل امپراطوری آلمان پاسخ دهد و فرانسه به این جنگ نیاز داشت تا امپراطور ناپلئون بناپارت در راس سرمایه داری فرانسه با سلاح "میهن در خطر است" به جنگ کارگران همان "میهن" برود. کارگرانی که مخصوصا در نیمه قرن نوزده با قیامهای وسیع کارگری وانقلابات 1848 شبح خوفناک قدرت گیری طبقه کارگر را بالای سر اقلیت حاکم فرانسه و همچنین اروپا چرخانده بودند.

اینجا هم مثل اغلب جنگهای "ملی و میهنی" مساله هیچ کدام از "میهن پرستان" حاکم در دو طرف این جنگ منافع شهروندان پروس یا فرانسه نبود. جدا از نیازهای کشورگشایانه که هر امپراطوری به آن نیاز دارد، مساله اساسی و مشترکشان این بود که در متن هیجانات و احساسات و نفرت ملی مهندسی شده، شبحی را شکست دهند که مخصوصا انقلابات 1848 بر فراز سر همه کشورهای اروپایی به گردش در آورده بود و و هر آن میتوانست در پروس و فرانسه طبقات حاکم را به طور جدی با بحران حکومتی مواجه سازد.  در متن این "جنگ میهنی" می بایست تکلیف جنگ با طبقه کارگر و توده های محروم "میهن" علیه طبقه سرمایه دار "میهن" روشن شود.

در چنین شرایطی بود که در 19 جولای 1870 (درست 8 ماه پیش از اعلام موجودیت کمون پاریس)،  ناپلئون سوم علیه پروس اعلان جنگ کرد. بیسمارک این اعلان جنگ را در هوا قاپید چون او هم به چنین جنگی نیاز داشت. 

در زمان کوتاهی محاسبات نظامی ناپلئون غلط از آب در آمد. ارتش پروس پیشروی کرد. خود ناپلئون همراه ژنرالهایش اسیر شد. وقتی در 4 سپتامبر1870 تسلیم ناپلئون به بیسمارک به گوش کارگران در پاریس رسید، کارگران و سایر شهروندان معترض پاریس به خیابانها ریختند و قوه قانونگذاری وقت را مجبور کردند پایان امپراطوری را اعلام کند و "دولت دفاع ملی" تشکیل دهد. در واقع طبقه کارگر پاریس که گوشت دم توپ سرمایه داری فرانسه شده بود علیه این طبقه و سردسته اش یعنی ناپلئون بناپارت قیام کرد و عملا این "جنگ میهنی" از طرف ناپلئون به شعله ور شدن جنگ طبقاتی علیه خود ناپلئون و طبقه حاکمی تبدیل شد که او میخواست موقعیتش را مستحکمتر کند.

در این مقطع همه پاریسی های قادر به حمل سلاح در یک نیروی مسلح مردمی به نام "گارد ملی" متشکل شده بودند. اکثریت "گارد ملی" را کارگران تشکیل میدادند. خیلی زود تضاد منافع کارگران و گارد مسلحشان با حکومت و "دولت دفاع ملی" اش آشکار شد. بزودی معلوم شد که هدف "دولت دفاع ملی"، به سرکردگی تی یر – همان کسی که بعدا قتل عام پاریس را سازمان داد – اخراج پروس از فرانسه و " دفاع از "ملت" نیست. برعکش هدفش این است که رسالت شکست خورده ناپلئون علیه کارگران را این بار زیر پرچم جمهوری به سرانجام برساند.

در ماههای سپتامبر و اکتبر 1871 و بعد از شکستهای پیاپی ارتش فرانسه به رهبری "دولت دفاع ملی"، محاصره طولانی پاریس آغاز شد. شش ماه تمام پاریس کارگران، پاریس تهیدستان با قحطی و گرسنگی دست و پنجه نرم کرد طوری که مردم مجبور شدند برای رهایی از مرگ به خوردن گوشت اسب و سگ و گربه و موش و حیوانات باغ وحش پناه ببرند.

در چنین شرایطی کارگران پاریس و بخشهای رادیکال "گارد ملی" مجددا شورش میکنند، شهرداری را اشغال میکنند و "دولت دفاع ملی" را  بی اعتبار اعلام میکنند. همانطور که قبلا خواهان پایان امپراطوری شده بودند، این بار خواهان پایان حیات "دولت دفاع ملی" میشوند.

دولتی که به نام "دفاع ملی" در باره حفظ هر وجب از سرزمین میهن و هر تک سنگر از سنگرهای میهن" رجزانی کرده بود، برای مقابله با  شورش گرسنگان و خیزش کارگران به معاملات کثیفش با بیسمارک علیه کارگران پاریس سرعت میبخشد. 

کارگران دست بر نمیدارند و دولت را مجبور میکنند کناره گیری کند و برای انتخابات کمون برنامه ریزی کند. اما دولتی که نگران قدرت گیری کارگران است زیر قولش میزند؛ شهرداری مرکزی را با خشونت تمام اشغال میکند تا بر شهر پاریس مسلط شود؛ کارگران بی سلاح را کشتار میکند و عملا برای تسلیم پاریس به پروس دست به کار میشود. و بالاخره "دولت دفاع ملی" با یک معامله در ژانویه 1871 پاریس را بعد از مدت طولانی مقاومت در مقابل تهاجم پروس، تسلیم بیسمارک میکند و به این ترتیب "وظیفه ملی و مهینی" اش را به فرجام میرساند.

در این شرایط پاریس کارگران هنوز مسلح است. "گارد ملی"  سلاحهای خود را در اختیار دارد. همانهایی که مقاومت در مقابل ارتش بیسمارک را سازمان داده بودند، قصد دارند در مقابل دسیسه های دولت "دفاع ملی" هم مقاومت کنند.

حکومت قبل از متوسل شدن به یورش مسلحانه نهایی اش به کارگران پاریس، سعی میکند با راه انداختن یک "مجلس ملی" جدید به معاملاتش با بیسمارک "مشروعیت ملی" ببخشد و یورش نهاییش علیه کارگران را این بار به نام فرانسه و مردم فرانسه پیش ببرد. در 8 فورریه در شرایط بیخبری کل کشور "انتخابات" برگزار میشود و "مجلس ملی" جدیدی افتتاح میشود. این بار آدولف تی یر به عنوان منتخب این مجلس و به عنوان رئیس قوه مجریه زمام امور را بدست میگیرد. 

معاهده صلح میان تی یر و بیسمارک طوری پیش میرود که هر دو طرف به اهدافشان از این "جنگ میهنی" برسند. آلزاس و لورن به پروس واگذار میشوند؛ قرار است پنج میلیارد فرانک غرامت جنگی از جیب مردم فرانسه به جیب بیسمارک ریخته شود و در مقابل، برنامه این است که بیسمارک قریب صدهزار سرباز ارتش فرانسه  اسیر را تحویل دولت تی یر دهد. سربازانی که قرار بود "میهن" را از تجاوز بیسمارک نجات دهند، اکنون قرار است کارگران همان "میهن" را به کمک دشمن خارجی یعنی بیسمارک به خاک و خون بکشند.

در متن این معامله "ملی میهنی" از یکطرف و دسیسه های دولت علیه کارگران پاریس، "گارد ملی" شورش میکند، یک "کمیته مرکزی" برای دفاع از پاریس هم در مقابل ارتش پروس و هم در مقابل تعرض حکومت تی یر تشکیل میدهد. دولت تی یر چه کار میکند؟ تجربه گرانبهای همه طبقات حاکم تا کنونی را به کار میبرد: خلع سلاح کارگران، خلع سلاح "گارد ملی" که عملا نیروی مسلح کارگران و معترضین پاریس بود.

و به این ترتیب، 18 مارس، نقطه عطف تاریخی کمون پاریس فرا میرسد.

در 18 مارس، آدولف تی یر، همان کسی که به نام جمهوری رسالت امپراطوری ساقط شده را پیش میبرد، سربازان ارتش منظم را به تپه مونت مارتر اعزام میکند تا 400 عراده توپ متعلق به "گاردملی" را که به هزینه زحمتکشان پاریس تهیه شده بود مصادره و در اختیار ارتش تی یر قرار دهد.

دو ژنرال بیرحم ارتش، ژنرال مارتن لکنت و لئونارد کلمان توما رهبری عملیات را به  عهده دارند. مردم زحتمکش پاریس و در پیشاپیس آنان زنان کارگر و زحمتکش جانانه در مقابل سربازان می ایستند. ژنرال لکنت فرمان آتش میدهد و از سربازان میخواهد زنان و مردان مدافع را به رگبار ببندند. زنان از سربازان میخواهند به سینه خواهران و برادران و همشهریها شان تیراندازی نکنند. سربازان لوله های تفنگهایشان را رو به زمین میگیرند، از اجرای فرمان آتش خودداری میکنند و به جای تیرباران کارگران و زنان و مردان مدافع، خود ژنرال لکنت و کلمان تو را مقابل دیوار میگذارند و تیرباران میکنند.

در واقع، 18 مارس آغازی بود برای تبدیل کردن "جنگ میهنی" سرمایه داران پروس و فرانسه به جنگ داخلی کارگران پاریس با دولت سرمایه داری خودی و متحدش یعنی پروس.  

متعاقب این روز، حکومتی که از تمرد سربازانش در مقابل ژنرالهایش و پیوستنشان به کارگران وحشت زده شده بود؛ حکومتی که جسارت کارگران در حفظ سلاحهایشان را نشانه ای از عزم کارگران در راه انداختن یک نبرد طبقاتی علیه سرمایه داری حاکم در میان یک "جنگ میهنی میان سرمایه دارها" را دیده بود؛ تصمیم گرفت بسرعت  خود را جمع و جور کند و همراه و همگام و در اتحاد با نیروهای پروس پاریس کارگران را به زانو در بیاورد.

حکومت، ورسای را به عنوان مرکز سازماندهی ارتجاع در مقابل پاریس عصیانگر انتخاب کرد. همه نیروهایش، ارتش و پلیس و ژاندارمری و وکلا و وزرا و جاسوسان و شکنجه گران و مزدورانش را به ورسای برد تا به تصور خودش پاریس را در یک خلاء سیاسی و اداری و امنیتی و اقتصادی رها کند و در فرصت مناسب با یک یورش نظامی کار پاریس را که علیه نظم حاکم قیام کرده بود یکسره کند.

از 18 مارس به بعد، ورسای سرمایه داری در اتحاد با بیسمارک از یکطرف و کارگران پاریس و "گارد ملی" شان از طرف دیگر وارد یک جنگ علنی میشوند.  کارگران پاریس این بار رسما در مقابل دو دشمن "خارجی و داخلی" که در قالب یک دشمن متحد طبقاتی ظاهر شده اند می جنگند.  فرانسه و پروس سرمایه داری متحدا در مقابل پاریس کارگری و تلاش و مبارزه شان برای یک زندگی انسانی صف کشیده اند و پاریس کارگری عزم راسخ دارد در مقابل این دشمن طبقاتی متحد مقاومت کند.

در بخشهای بعدی به انترناسیونالیسم کارگری و انسانی کمون پاریس در مقابل ناسیونالیسم دو دولت در حال جنگ و اتحاد این دو ناسیونالیسم در مقابل طبقه کارگر فرانسه و مقاومت و مبارزه با شکوه کارگران پاریس با این دو دشمن باز خواهیم گشت. اینجا مایلم با یک اشاره به کرونولوژی کمون پاریس این بخش را خاتمه بدهم.

در 18 مارس، پاریس کارگران آنقدر هشیار بود که اجازه نداد ژنرالهای بیرحم حکومت خلع سلاحشان کند. اما هنوز کمون پاریس به مثابه "دولت" کارگران و شهروندان انتخاب نشده بود. هنوز کمون پاریس رسما اعلام موجودیت نکرده بود.

8 روز بعد، در 26 مارس ‌کمون پاریس انتخاب میشود و دو روز بعد در 28 مارس کمون پاریس رسما اعلام موجودیت میکند. برای اولین بار در تاریخ،  طبقه کارگر میتواند- اگرچه در یک شهر و برای مدت بسیار کوتاهی – قدرت سیاسی را مستقیما بدست بگیرد و رسما آن را اعلام کند.   

‌کمون پاریس ناگزیر بود در عین حال هم مقابله با محاصره و اشغال پاریس توسط بیسمارک و هم مقابله با نیروهای ارتجاع فرانسه مستقر در ورسای و هم اداره شهر در محاصره را همزمان پیش ببرد.

اگرچه عمر کمون پاریس بیشتر از دو ماه نبود، اما در همین مدت کوتاه توانست تغییرات شگرفی در زندگی یک شهر دو میلیونی بوجود بیاورد. تغییراتی که از بزرگترین، شکوهمندترین و ماندگارترین تحولات قرنهای گذشته است و به خاطرش بشریت آزادیخواه و برابری طلب، همه انسانهایی که برای حرمت و کرامت و سعادت و خوشبختی همه انسانها احترامی قائل هستند باید در مقابل این تلاش و ابتکار و کاردانی و فداکاری کارگران پاریس به احترام بلند شوند.

این تغییرات چه ها بودند که همه ادعاهای بشردوستانه تاریخ تا کنونی در مقایسه با آن رنگ می بازند؟ هر علاقمندی با یک مراجعه ساده و کوتاه به ویکی پیدیا میتواند با لیست اقدامات کمون پاریس آشنا شود. اما اقدامات کمون پاریس فقط یک لیست ساده نیست. هر تک تغییری که کمون پاریس مبتکرش بود، جلوه ای از این حقیقت بود که اگر دنیا – حتی برای مدتی کوتاه - از دست چپاولگران سرمایه خارج شود و بدست طبقه ای بیافتد که همه اسارتها و تحقیرها و ستمها را یکجا در خود متمرکز کرده است، چه نتایج شگرف و شکوهمند و سزاوار احترام می تواند داشته باشد.

در ادامه این مطلب به این اقدامات و تغییرات به یاد ماندنی و قابل احترام کمون پاریس خواهیم پرداخت.  *

ادامه دارد ...

26 مارس 2019


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com