دستور رژیم، بر دروغخوانی بخشی از شکنجه شدنش

بهنام چنگائى
January 08, 2019

دستور رژیم، بر دروغخوانی بخشی از شکنجه شدنش


ساختار چهل ساله آخوندی جز با زندان، شلاق، شکنجه، اعدام، ترور، تهدید، قطع اعضای بدن"مثله کردن شرعی" تعریفی ندارد؛ جز با ایجاد جو هراس و فضای ترس و ایجاد وحشت در دل جوانان سرخورده و بیکار، جز با سرکوب های خونین پنهان و آشکار تیره های مذهبی قومی اتنیکی جنسی جنسیتی، خوراندن داروهای روانگردان، گرسنه و تشنه گذاردن بلند زندانی ها، و ماه ها رنج و عذاب دادن عمدی به زندانی، و نشاندن آنها در سلول های سرد و نمور و تاریک، آنهم با پخش 24 ساعته روضه و دعا مشهور نیست؛ جز با دسیسه ها و توطئه ها و ربودن مخالفان داخلی و خارجی و کشتن بی سر و صدای آنها شناخته شده نیست.

رژیمی که در سیاهچاله های تار و تنگ اش جز اشکال پذیرائی با شوک های فشارقوی برق به لاله های گوش، بر لب ها، بر پره بینی، بر پلک ها، بر خایه ها و انواع و ابزارهای باورنکردنی شکنجه ها، تجاوز رسمی شرعی به دختران باکره اعدامی در شب پیش از اعدام، تهدید به تجاوز، یا تجاوز برابر چشم همسر، تجاوز به جوانان اسیر برای گرفتن سر نخ های سازمانی ـ حزبی و ... ما خاطره ای دیگر از این نظام دینی ضدبشری نشنیده ایم. و اینها همه بخش ناچیزی از چهره های پست، پلید رژیم مدعی حکومت الهی ست که دیگر رسوائی چپاولگری ها و بی آبروئی قوه ی قضای آدمخوارش برکسی پوشیده نمی باشد.

رژیمی که با آغاز فاشیسم خمینی و حکومت دینی خودسرانه او هرگز بکسی پاسخگو نبود، و ناچار برای خفه کردن مخالفانش مصمم به برپائی یک سازمان مخوف امنیتی و همچنین بکاربردن قساوت و بیرحمی قضا اسلامی علیه اپوزیسیون شد. انگیزه آن نیز برای او و جانشین اش پیوسته زدودن هرگونه روشنگری و ایستادن در برابر استبدادمذهبی او نظامش بود. وی همچنین با این سازمان هراسناک، صاحب اهرمی مقتدر و مخفی شد علیه همه ی افشاگران جنایت ها و تبهکاری هایش که بتدریج "ساواما" ی امروزی از دل آن زاده و بسیار سیستماتیک شد.

ولی جنایت ها و شکنجه های بی شمار رژیم علیه بشریت در همان روزهای آغازین و پس از شکست انقلاب مردم پاگرفت که با اعدام های فله ای و چنددقیقه ای و یا بی محاکمه سران نظام و افسران ارشد رژیم پهلوی خائن، بر بالای بام مدرسه رفاه بکاررفت و به یک روش جاری و تاکنونی فراروئیده است. ابزار"قضا اسلامی یا محاکمه دلبخواهی مذهبی"ایکه بیش از همه و در همان دوران، دارای دوچهره بارز وحشی شد و بود، که ویژگی پبشبرد قضای رهبر خواسته ی آنرا در روزها و ماه های 57، 60 تا 67 این دو در برابر چشمان دریده مردم تا زنده بودند آشکارا نمایندگی کردند. آن دو تبهکار را خمینی از ترس و آگاهانه "صادق خلخالی" و "اسدالله لاجوردی" را برای ریشه کنی "جسارت در برابر آخوندها" و "ریشه کنی مقاومت برای نجات انقلاب" برگمارد. آری آنها با شکنجه و ترور سیاه مذهبی چهل سال است خودکامگی ملائی مکلائی می کنند.

بی گمان روزی نچندان دور باید برای بیدارداشت جان های دردمند و وجدان های بشریت نوعدوست چهره های این رهبران ریاکارمذهبی، و این دو درندگان الهی ولائی ( لاجوردی خلخالی) و دیگران پنهان مانده را بیاری افشاگری جمعی قربانیان و با تلاش بازماندگان آنها در برابر دیدگان شهروندان خوشبین و فریبخورده، و همچنین دید و شناخت انتقادی آیندگان گذاشت تا همه ی ما و آنها بهتر از آنچه شنیده و دیده ایم سرپوش این شکنجه ها و جنایت ها را برداریم و بیاری هم روشنگری و افشاگری بیشتر برای فردای سکولار، برابر و آزاد کنیم. البته همینک شاهدان، قربانیان و هزاران مدارک و اسناد، همچنین با در دسترس بودن صدها کتاب پیرامون بکارگیری انواع و اشکال پیچیده ی شکنجه در دولت دینی ولائی وجوددارد، من دیگر ادامه نمی دهم.

اما پیرامون افشاگری های اسماعیل بخشی ازشنکجه هایش در اسارت بر او رفته، من در برابر این جان تکیده ولی توانا، و نترس از دام مرگ رژیم سر فرودمی آورم. تک تک گفته های خون آلود "اسماعیل بخشی" جز حقیقت هائی نیستند از آنچه بر سر او و بسیارانی دیگر در گرفتاری به دستگاه مخوف و هولناک ساواما و امنیتی ها آورده و می آوردند. او خود با همه تجربه شکنجه های روحی روانی و فیزیکی جسمانی خود، و پس از کلنجاررفتن های بلند با غول ترس خود، در میدانِ میل زندگی، ترس را در کنام واقعی مرگکاران ولائی شکست داده است. و از همینرو او از تکرار بازداشت، شکنجه و احتمال مرگ خود از یکسو نهراسیده و گذرکرده، و از دیگر سو در چالش خود با رژیم میان تعهد و ازخودگذشتگی و بردباری انقلابی (( وی ماهرانه بر کلیت رژیم شکنجه شوریده و بر او پیروزشده و پاداش اش هم همین بازتاب دادن گواهی شکنجه ها و سرزنش هائی ست که بر او رفته بود. بهررو فراموش نکنیم که او همچنان در کنام گرگان است.
و چندش انگیزتر از همه دستور رهبر و سران رژیم بر دروغخوانی و تکذیب اسماعیل بخشی و خانواده ی او از شکنجه شدنش در زندان است. یک قلدری ولائی امنیتی و یک دهان بند خفقانی که بی گمان بکارگیری دوباره آن جز رسوائی بزرگتری را برکول رهبر، ساواما و قوه ی قضا او نخواهدگذارد. بویژه آنگاه که رئیس قوه قضائیه صادق لاریجانی، مالک موجودی63 حساب بانکی با 2300 میلیارد تومان بمیدان این دادکشی می آید و در مورد شکنجه اسماعیل بخشی چنین می گوید: زندان که هتل نیست! یعنی که رسما هرکاری بخواهد می کند. آنهم علیه یک زندان بیکار و گرسنه، که تنها برای یک دادخواهی "حقوقی صنفی" وی دچار چنین زندانی شده که هتل نیست شده است. و همه می دانیم که خود این چپاولگر، کل رژیم، سرانش و بی شرمانه تر از همه سکوت رفرمیست های مذهبی ست که همگی هرچه خواسته و می خواهند کرده و می کنند و نامش را خواست الهی می گذارند! اما بدانند که اسماعیل بخشی، و دیگر زندانیان سیاسی عقیدتی تنها نیستند. هشدار!
بهنام چنگائی 17 دیماه 97


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com