پیشروی جریان چپ و سوسیالیستی در کردستان، از کدام مسیر؟ 

بە مناسبت ٢٦ بهمن روز کومەلە

٢٦ بهمن، روز کومەلە، سالروز علنی شدن فعالیت کومەلە را صمیمانە بە همە فعالین صفوف این جریان و همە کسانی کە سرنوشت سیاسی خود را بە سرنوشت این جریان گرە زدەاند، تبریک میگویم. در اینروز  بار دیگر گرامی میداریم  یاد و خاطرە انقلابیون کمونیستی را کە در صفوف این جریان و در سنگرهای مختلف مبارزە سیاسی و طبقاتی  در مسیر برقراری  آزادی ، برابری و سوسیالیسم  جان باختند. .در این روز همچنین  ارج میگذاریم بر فداکاری شمار زیادی از فعالین انقلابی و کمونیستی کە آنان نیز در همان مسیر و در سنگرهای متفاوت مبارزە   متحمل خسارات جسمی و روحی فراوانی شدەاند، و سرانجام درود بی پایان خود را همراە با تحسین از وفاداری تقدیم  بە خانوادە سربلند همە این عزیزان میکنیم.

سال دیگری از فعالیت کومەلە را پشت سر گذاشتیم، سالی کە گذشت سال پر متحولی بود ، صف اعتراض و مبارزە کارگران و مردم زحمتکش در سراسر ایران علیە حاکمیت سیاە جمهوری اسلامی شرایط دیگری را در فضای سیاسی ایران رقم زد ، رژیم اسلامی با چالش جدی روبرو شدە و ادامە این حاکمیت بطور جدی زیر سؤال رفتە است . در روز کومەلە و در گرامیداشت این روز، عادت بر این است کە نگاهی داشتە باشیم بە سالی کە گذشت. در این نگاە موقعیت صف کارگران و مردم زحمتکش را در مبارزە وسیعی کە در جریان است از نظر گذراندە و نقاط قوت و ضعف این صف را در این رویارویی  مرور خواهیم کرد. از درس ها و تجارب بدست آمدە  در سال گذشتە خواهیم آموخت و آموختە ها را سعی خواهیم کرد در مسیر فعالیت و مبارزە  برای دست آوردهای باز هم بیشتری بکار گیریم . در همین راستا و در خدمت تقویت صف این مبارزە  در ایران و کردستان، همچنین نگاهی خواهیم داشت بە موقعیت جریان خود ( حزب وکومەلە)  تا آمادگی خود را برای هدایت و سازمان دادن صف اعتراض  و مبارزە کارگران و مردم زحمتکش با برشمردن وظایف کلان حاصل از این نگاە  تقویت کنیم.

اما در سالی کە گذشت  جریان ما (کومەلە وحزب کمونیست ) متأسفانە با کشمکش درونی و یا بە عبارت دیگر با یک بحران درونی روبرو بود. بحرانی کە ناخواستە بخشی از انرژی ما فعالین این جریان را بە خود مشغول کرد و نگرانی هایی را در میان بسیاری از مردم کردستان دامن زد. در چنین روزی (  روز کومەلە) کە صحبت از  تقویت صف مبارزە علیە استبداد حاکم است و صحبت از ارتقاء آمادگی برای پیشبرد و هدایت و سازمان دادن این مبارزە است،  باید اعتراف کرد کە ادامە این بحران در شکل کنونی آن آمادگی جریان ما را برای تقویت صف این  مبارزە و تأثیر گذاری بر آن بویژە در کردستان با مشکل روبرو میکند. از اینرو، از این فرصت ( روزکومەلە) استفادە کردە تا با نگاهی دیگر بە بحران یاد شدە و صد البتە بە منظور تقویت این آمادگی برای پیشبرد وظایفی کە  کومەلە بر دوش خواهد داشت ، دلیل یا دلایل این بحران را  از نظر بگذرانیم ، بە این امید کە با این نگاە و باشناخت از آن  در نهایت صف مبارزە برای تأمین آزادی و برابری و سوسیالیسم بیش از پیش تقویت گردد.

(نگاهی دیگر بە بحران در کومەلە و حزب کمونیست ایران)!

ابتدا صورت مسئلە :

کشمکش های درونی یا بە تعبیری بحران در  کومەلە و حزب کمونیست ایران بار دیگر این حزب را در آستانە احتمال انشعاب دیگری قرار دادە است . متأسفانە بە نظر میرسد کە با گذشت هر دورە چند سالە، این کومەلە همراە آن حزب کمونیست نیز اگر چە در اشکال متفاوت، اما با رویکردی مشابە (کە بعدا بە آن خواهیم پرداخت) ،  با کشمکش درونی یا همان بحران  روبرو میشود. دلیل یا دلایل بروز چنین بحران های پی در پی در کومەلە و حزب کمونیست ایران در چیست؟  در نوشتە در دست سعی میشود کە بە این سؤال جواب دادە شود.

 

 

چند نکتە بە عنوان مقدمە بحث :

١چرا باید بە این بحران پرداخت؟

اگر چە بحران ها و انشعابات حاصل از آنها دراحزاب وجریانات سیاسی با گرایش های متفاوت، از راست و چپ پدیدە غریبی نیست، اما با وجود این، تا جائیکە بە  کومەلە  و حزب کمونیست ایران مربوط میشود باید گفت:

 اولا، برای ما فعالین این جریان،  یعنی کسانی کە سرنوشت سیاسی خود را بە این جریان گرە زدەایم ، طبیعی است کە کشمکش ها و بحران های درونی و عوارض متعاقب آنان را پدیدە ای منفی ارزیابی کنیم . اما منفی دانستن بحرانها و انشعابات متعاقب آنان بە تنهایی کافی نیست، این  چنین ارزیابی اگر بخواهد درحد موضعی صرفا جانبدارانە باقی نماند، میبایست زمینە ساز یک بازنگری بە خود را نیز فراهم کردە  و سعی کند کە جواب دهد، چرا چنین است؟  تا از آن آموخت و آموختەها را بکار گرفت و بدین ترتیب اینبار از موضعی فعالانە  از عوارض منفی بحران موجود و عاقبتی کە در انتظار آن است کاست.

ثانیا، این بازنگری اگرچە همیشە لازم بودە اما امروز در شرایط  متحول سیاسی و اجتماعی کە با آن روبرو هستیم، در شرایطی کە اعتراضات و مبارزات کارگری و تودەای حاکمیت رژیم اسلامی را با چالش جدی روبرو کردە است، شاید بیش از هر وقت دیگر این بازنگری از خود بە منظور کاستن از عوارض منفی این بحران بە عنوان یک ضرورت سیاسی برجستە شدە است.

 ثالثا، گذشتە از این موارد، از زاویە دیگر این بازنگری اهمیت پیدا میکند،  اگر چە در این نوشتە ارزیابی از کومەلە و حزب کمونیست ایران در بطن جواب بە چرایی بحران درونی آنان  در مرکز توجە است اما  در همانحال میتواند بە سهم خود همچنین تلاشی ولو کوچک برای جواب بە چرای بحران در چپ نیز باشد.

٢ آیا  تا کنون بە علل بحران ها پرداختە نشدە است؟  

بدون شک تا کنون از زوایای مختلف بە علل بروز بحران ها در حزب و کومەلە پرداختە شدە است ، از جملە بارزترین آن کە  البتە حقایقی را با خود بە همراە دارد و بر این باور است کە:  ” کومەلە یک جریان اجتماعی است و تحولات سیاسی در  جامعە بر فعالیت کومەلە تأثیر داشتە و  بە سهم خود  جهت گیری های سیاسی متفاوت در درون این جریان را شکل میدهد”،  تا ارزیابی از اینکە، مسائل و مشکلات تشکیلاتی  از جملە ، موقعیت طلبی ها، اختلافات شخصی،  فرهنگ نازل سیاسی در فعالیت این یا آن فرد و کمیتە  تشکیلاتی را برجستە میکند،  تا کنون در توضیح علل بحران آمدە است. اما با این وجود،  باز هم  این سؤال کە چرا این  بحران ها البتە در اشکال و توجیهات متفاوت  پس از هر دورە (همانطور کە بعدا مستدل خواهد شد)  بر محوریت فعالیت کومەلە در کردستان تکرار میگردند، باید توجە ما را بە مسئلە مهمتری سوای آنچە کە تا کنون گفتە شدە معطوف کند کە بە نظر میرسد هنوز جواب درخور نیافتە است. بویژە اینکە جواب های تا کنونی  کە در بالا مختصرا بە آن اشارە شد،  دلیل این محوریت را کمتر مورد  توجە قرار میدهند و بە ما نمیگویند دلیل این رویکرد مشابە در کشمکش های تا کنونی در چیست و از کدام واقعیت دیگری سوای آنچە کە تا کنون در مورد بحران ها و کشمکش های درونی گفتە شدە است حکایت دارد؟  از طرف دیگر اما،  با اکتفا کردن بە آنچە کە تا کنون گفتە شدە است، غیر مستقیم قبول این مسئلە را با خود بە همراە دارد کە گویا در این کشمکش ها و بحران های تشکیلاتی،  کومەلە و حزب کمونیست خود موضوع اصلی مناقشە نیستند و گویا این کومەلە نیست کە تقریبا محوریت بحران های تا کنونی را شکل دادە است. هر آنچە است در بهترین حالت تقصیر  ” تحولات سیاسی ” بیرون از ماست کە  پس از مدتی عدەای از ما را بهمراە خود میبرد و بقیە در سنگر  “دفاع از آرمان سوسیالیسم”  پا برجا میمانیم تا بحران بعدی از راە برسد!

 

٣آیا باید بە جریان خود (حزب و کومەلە) بازگشت؟

واضح است هیچ جریان کمونیستی از جملە کومەلە نمی تواند راهی بدون شکست و عقب نشینی برای رسیدن بە اهداف خود را تضمین کند، ولی همین کومەلە وقتی تاریخ خود را مرور میکند و در مقابل چنین چرایی قرار میگیرد نباید روشی را در پیش گیرد  کە گویی شکست ها و عقب نشینی ها کە نقش مهمی در تاریخش بازی کردەاند ارتباطی با مسیری کە در پیش گرفتە است ندارد و بە بازبینی این مسیر نپردازد.  شکست ها و عقب نشینی ها بهایی است کە مبارزە انقلابی باید بپردازد تا عاقبت بە نتیجە برسد، ولی دادن این بها تنها وقتی میتواند نتیجە بخش باشد کە جریان انقلابی همچنین قادر بە هضم انتقادی تجارب این عقب نشینی ها و اشتباهات خود در مسیری کە پیمودە است باشد. بە این دلیل در جواب بە سؤال فوق اگر بپذیریم کە کومەلە و موقعیت این جریان محورمشترک همە کشمکش ها و بحران های درونی بودە است،  باید بە خود نیز مراجعە و سعی کرد در کنار جواب های تا کنونی ، اینبار از درون مسئلە را کاوید و جواب داد کە  چرا چنین است.

البتە ، چنین رویکردی درفرهنگ  چپ موجود  بندرت اتفاق میآفتد. چپ موجود هموارە در تلاش است  با فراهم کردن مشتی شبە حقایق از هر گونە امر واقع و حقیقی کە سوای “حقایق مورد قبول”  خود باشد بگریزد. آنگاە کە باید وقایع مربوط بە بحران درونی خود را دنبال کند،  تفسیرهای او از بحران موجود بر شالودەی نظامی استوارخواهد بود کە قبلا در ذهن او چون یک حقیقت مطلق جا گرفتە اند و هر ارزیابی  از این بحران باید این “حقایق مورد قبول”،  یا پیشداوریهای او را مبنی بر دلیل یا دلایل بحران مورد تأیید قرار دهند. از اینرو در فرهنگ چپ موجود بازنگری از خود کە “حقایق پذیرفتە شدە” را  زیر سؤال برد،  بە آسانی راە دادە نمیشود، هرچە هست  “بیرون” از ما است و  کار ” شیاطینی “ست کە در قالب “گرایشات غیر کمونیستی” ،  عامل بحران و کشمکش های درونی و نارسائیها هستند کە باید طردشان کرد.

٤- بالاخرە اینکە ، نوشتە “نگاە دیگر بە بحران در کومەلە و حزب کمونیست ایران ”  دنبال یافتن مقصر نیست از اینرو تقابل با هیچ فرد و جناح و جریان سیاسی را تعقیب نمیکند ، نوشتە حاضر قصد افشاگری ندارد،  سعی دارد تقصیر را نە از زاویە کشمکش های تشکیلاتی بلکە از متد و روش ناظر بر فعالیت سیاسی جریان خود و از درون خود بشکافد و از اینطریق با تلاش برای  شکل دادن بە یک گفتمان سیاسی در میان فعالین صفوف کومەلە ، مسیر کاستن از عوارض منفی عوامل پایەای بحران را چە برای امروز و چە برای فردا تا جایی کە ممکن است هموار کند. در همانحال تذکر این نکتە نیز لازم بە نظر میرسد کە: علیرغم این تلاش ، نوشتە در دست  ادعای “یافتم،  یافتم”  را نیز ندارد  و  مدعی نیست کە همە دلایل و همە حقایق مربوط بە بحران در چپ و از جملە در حزب کمونیست و کومەلە را پوشش دادە است، اما اگر این نگاە حداقل توانستە باشد ما را چون بخشی از چپ متوجە موقعیت نامطلوب کنونی خود کردە باشد( کە خوشبختانە  بخشی از چپ متوجە شدە است و این توجە ادامە مسیر را ممکنتر میکند) و در کنار آن  بە  ضرورت یک همفکری( شکل یافتن یک گفتمان سیاسی)  برای غلبە بر  این موقعیت نامطلوب کمکی کردە باشد ، در کار خود در همین حد هم موفق بودە است.  بدون شک در کنار چنین بازنگری  عمومی از متد حاکم بر فعالیت چپ ، جریان ما نیز از آن منتفع خواهد بود و میتوان امیدوار بود کە در چنین مسیری از عوارض منفی کە بحرانهای تشکیلاتی با خود بهمراە دارد کاستە گردد.

با این مقدمات  بحث را با این سؤال شروع کنیم کە :

چرا حزب کمونیست ایران و همراە آن کومەلە  هر چند سال با یک بحران درونی روبرو میشود و متأسفانە  تا آستانە جدایی و انشعاب نیز پیش میرود؟

با نگاهی بە بحران های تا کنونی در صفوف حزب کمونیست و کومەلە هر کدام اگر چە درابتدا خود را در قالب کشمکش های سیاسی و تشکیلاتی با تعابیرو تفاسیر متفاوت بروز دادەاند،  اما وقتی مبنای واقعی  یافتە و همچون اختلاف سیاسی قابل توضیح گردیدە و نهایتا ( متأسفانە)  انشعابات را بدنبال خود آوردە اند کە جدا از تبینات متفاوت، هر کدام   در یک مسئلە کە بە تحولات سیاسی مربوط بە جنبش انقلابی در کردستان و موقعیت کومەلە در این جنبش و سیاست ها و مواضع کومەلە در کردستان مربوط میگردد، مشابە بودەاند.   در بحرانی کومەلە غرق در جنبش ملی و گرایش بە ناسیونالیسم و ادغام در آن گرایش  معرفی میگردد ، بحران دیگر کومەلە بە بی توجهی! بە جنبش ملی و بە حاشیە راندن آن ارزیابی میگردد ،  در بحران کنونی نیز کە این بازبینی از خود را موجب شدە است، مجددا کومەلە بە تلاش برای غرق شدن در جنبش ملی و بی توجهی بە وظایف سراسری خود چون یک جریان چپ و کمونیست مورد نقد قرار میگیرد ، درهر صورت، دو کلمە،  کردستان و کومەلە  نقطە اشتراک  بحران های تا کنونی بودە است.

 توضیح بیشتر!

 انشعاب جریان موسوم بە  کمونیسم کارگری،  نە آنگاە کە باورهای مشترک  یک سویە بە زیر سؤال رفت، بلکە وقتی قطعی شد کە موقعیت کومەلە و چگونگی ادامە فعالیت آن بویژە پس از اتمام  جنگ ایران و عراق و محدودیت های پیش آمدە دنبال جواب بود. بحران خلیج  و موضع کومەلە در قبال این بحران و پیامدهای آن بویژە در ارتباط با رویدادهای متعاقب بحران خلیج  در عراق وکردستان عراق بطور قطعی خط فاصل ها را روشن کرد.  قصد ندارم آنچە را کە گفتە شد تنها دلیل این بحران و جدایی بدانم اما این مسئلە ( کومەلە و موقعیت آن ) از محوریت برخوردار بود و از این ببعد است کە جدایی توضیح سیاسی واقعی یافت وعملی شد . در انشعاب سال ٢٠٠٠ و جدایی جریانیکە عنوان باصطلاح  بازسازی کومەلە را بر خود نهاد، در حقیقت نە موجودیت حزب کمونیست بلکە این موجودیت و البتە ناکارایی آن بە ابزاری برای چرخش جدی در سیاست ها و مواضع انقلابی کومەلە در کردستان تبدیل گردید. اینبار این جریان بر عکس با استفادە ابزاری از حزب کمونیست ایران،  ادعای گویا  بی توجهی!! بە جنش انقلابی کردستان و نقش و موقعیت کومەلە در کردستان را بە چالش گرفت و در حقیقت این انشعاب نیز تنها در پرتو این تقابل یعنی کدام سیاست و استراتژی در جنبش انقلابی کردستان میباید راهنمای فعالیت کومەلە در کردستان باشد،  موضوعیت عملی یافت و قابل توضیح گردید. رد پای این مسئلە یعنی موقعیت کومەلە در جنبش کردستان را در شکل یافتن اولیە فراکسیون  ” فعالیت با نام کومەلە ” نیز بوضوح میتوان رصد کرد.   در دورە فعلی نیز در پشت کشمکش های تشکیلاتی کە پس از کنگرە ١٦ کومەلە خود را بروز دادە است ،  میتوان بوضوح دریافت کە  این نە سیاستها وجهت گیری های سراسری ما (یا آرمان ها و باورهای ما) بلکە سیاست ها و جهت گیری های ما در کردستان و عملکرد کومەلە در راستای همان سیاست ها و جهت گیری ها و موقعیت کومەلە در تحولات سیاسی است کە برجستە میگردد و مورد مناقشە قرارمیگیرد کە گویا اینبار نیز کومەلە بە نقش سراسری خود چون یک جریان چپ و کمونیست بی توجە است و تکرار باقی قضایا …

این تشابە چە “غرق شدن در جنبش ملی و جە بی توجهی بە آن” علاوە بر آنچە کە گفتە شد این حقیقت را نیز  برجستە میکند کە در کومەلە و متعاقب آن در حزب کمونیست اختلافات هیچگاە  صرفا اختلاف افکار و اندیشەها و باورها نبودە است ، بلکە این اختلافات در بسیاری از موارد  دلایل واقعیتر و بە عبارتی زمینی تری  مربوط بە مبارزە سیاسی و طبقاتی داشتەاند. چرا چنین بودە است؟ یکی از دلایل آن و شاید عمدەترین آن موقعیتی است کە کومەلە در کردستان از آن برخوردار است و این جریان را هموارە بە جامعە خود مربوط کردە است.

 

اما چرا موقعیت کومەلە محور  است؟

گفتیم کە در هر بحران عمدتا نە سیاست ها و مواضع سیاسی ما در بعد سراسری بلکە آنچە بە مرکز تقابل و کشمکش اصلی تبدیل شدە است،  بیشتر و عمدتا کومەلە و موقعیت این جریان بودە است کە  با توجە بە ویژگی های فعالیت در کردستان و با توجە بە موقعیت خود در این جنبش ، تلاش کردە است  کە جهت گیری سیاسی خود را در جامعەای معین با ویژگی های معین معنا کند. تلاش کردە است  کە بە جامعە کردستان و مسائل آن مربوط گردد و مهر خود را بر تحولات در این جامعە بکوبد.

اما چرا سیاست ها و مواضع سراسری در هیچکدام از بحران های موجود مورد مناقشە جدی نبودە یا کمتر با مناقشە حول آنان روبرو هستیم و اگر هم صحبتی در بارە آنان شدە است بیشتر و عمدتا برای دادن حقانیت بە همان رویکرد موقعیت کومەلە در کردستان و ویژگی های آن بودە است؟  بە این دلیل سادە کە این بخش از فعالیت حزب کمونیست متأسفانە مابەازاء اجتماعی نداشتە و البتە کماکان ندارد . فعالیت ما در این عرصە  از سطح  تحلیل های سیاسی و اعلام مواضع سیاسی، دادن اطلاعیە های تکراری و کم تأثیر در رابطە با مسائل متنوع این جامعە (ایران) فراتر  نرفتە و نمیرود، بە عبارت دقیقتر، این فعالیت ها بە محک تأثیر گذاری اجتماعی نخوردە است.  اما در کردستان در حوزە فعالیت کومەلە، چنین نیست ، در اینجا سیاست ها و مواضع کومەلە (اگر از اغراق گویی پرهیز کردە باشم )کم تا بیش در حوزە فعالیت خود تأثیرگذار بودەاند و میتوان صحت و سقم آنان را با محک تأثیرات اجتماعی سنجید.

 

کومەلە ، غرق شدن در جنبش ملی یا بی توجهی بە آن؟

واقعیت این است کە هیچکدام.. یک نگاە کلی:

واضح است کە هر کدام از ارزیابی های فوق،  از تمایل سیاسی جداگانەای حکایت دارند. اگر چە در تقابل با یک دیگر اما تا جائیکە بە ارزیابی از جایگاە کومەلە مربوط میشود  هر دو تمایل ناخواستە رویکردی مشابهی  را دنبال میکنند. یکی با رادیکال نمایی و با نام “سازمان دادن انقلاب کارگری وتحقق فوری و همین امروز سوسیالیسم”  فعالیت کومەلە در کردستان را بە حاشیە میراند و دیگری  با سوار شدن ریاکارانە بر موج  جنبش برای رفع ستم ملی، سیاست های  رادیکال و انقلابی کومەلە در کردستان  را بە چالش میگیرد. از اینرو  اگر بخواهیم بە دلیل یا دلایل بحران های تا کنونی در حزب و کومەلە بپردازیم واضح است کە  نمیتوان و نباید از تأثیرات  عملکرد هر دو تمایل پرهیز کرد.

 

 

 

کومەلە ، بی توجهی بە جنبش ملی!

این تمایل در ادبیات سیاسی ما بە تمایل ” راست” و  “ناسیونالیستی “شناختە شدە است، اگر از این بیان  نادقیق این تعریف بگذریم ( فعلا مشکلی را حل نمیکند و بە ادامە بحث هم کمکی نمیکند)، در هر صورت با همین تعریف،  منظور تمایلی است کە جنبش های متفاوت را با توجە بە تفاوت های طبقاتی در کردستان بە رسمیت نمیشناسد. این تمایل  با در دست گرفتن شعار “یک ملت و یک خواست” در قالب یک سیاست و یک استراتژی ،عملا جنبش برای برخورداری از یک زندگی انسانی را کە محرومیت از آن بر دوش اکثریت ساکنین این جامعە( کردستان) سنگینی میکند، جنبشی کە حاصل تمایلات متفاوت طبقاتی در کردستان است را  تخطئەکردە و بە حاشیە میراند . این تمایل اگر چە از  جنبش برای رفع ستم  ملی چون نردبانی برای سهیم شدن در قدرت تغذیە و استفادە میکند، اما بدنبال تحولاتی سیاسی و اجتماعی در کردستان و تغیر در محتوای همین جنبش، (همان تفاوت های واقعی طبقاتی در کردستان) ، حتی در عملکرد واقعی خود برای رفع واقعی این ستم نیز وفادار نیست. بدون شک چنین تمایلی نمیتواند با کومەلە ای کە جنبش برای تأمین زندگی با همە خواست و مطالباتی کە بر دوش اکثریت این جامعە سنگینی میکند، از جملە جنبش برای رفع ستم ملی را در دستور و برنامە کار و فعالیت خود دارد و بە همین منظور استراتژی جداگانەای را در کردستان از جملە برای رفع ستم ملی دنبال میکند، سر سازگاری داشتە باشد . این تمایل، فعالیت کومەلە را در تقابل با سیاست” یک ملت و یک خواست”  و آنهم  فقط خواست رفع ستم ملی و آنهم بە شکلی کە شرح آن رفت، ارزیابی میکند. از اینرو  فعالیت کومەلە را  برای سازمان دادن و هدایت کردن جنبش برای تأمین زندگی در شأن انسان ، تأمین برابری و آزادی های سیاسی و اجتماعی و در یک کلام افق کلان تر کومەلە برای رهایی از جهنم سرمایەداری را بە  حاشیە راندن مسئلە ملی و مبارزە برای رفع این ستم میداند.

با همە این دلایل، این تمایل اهداف و باور مشترکی با کومەلە ندارد و سر راست با جهت گیری ها و استراتژی رادیکال و انقلابی کومەلە در کردستان ناهمخوان است و البتە  آنرا نیز پنهان نکردە و نمیکند.  اما واقعیت این است کە بازتاب تمایل ناسیونالیستی در کومەلە در مقاطع مختلف  با توجە بە شرکت و دخالت کومەلە در جنبش برای رفع ستم ملی در کردستان، انکار ناشدنی است. این تمایل، هموارە در جوار فعالیت کومەلە ، اگر فرصت پیدا کردە باشد خودی نشان دادە است و سعی کردە است کە با استفادە از یک جنبش واقعی در کردستان ،  بویژە در دهەهای اخیر با استفادە از موقعیت این جنبش یا بە عبارتی با رو آمدن مسئلە کرد در منطقە از طرفی و با بزرگ نمایی از ضعف چپ  در پیشبرد پروژەهای سیاسی از طرف دیگر، جای پای پیدا کند. اما تا جائیکە بە کومەلە بر میگردد، این تمایل  بە دلایل واقعی و موقعیت سیاسی و اجتماعی کە از آن برخوردار است  نتوانستە است علیرغم بروزات گاە و بیگاە خود بە وزنە سنگینی در جهت گیری های سیاسی در کومەلە تبدیل شود .

اما چرا؟  در این فرصت ، بررسی موقعیت سیاسی و اجتماعی گرایش و افق ناسیونالیسم در کردستان منظور نیست، اما خیلی کوتاە تا جائیکە بە تأثیرات این گرایش در کومەلە مربوط است میتوان گفت. با توجە بە تغییروتحولات اجتماعی درکردستان، افق”یک ملت و یک خواست” اگرچە همچنان باد زدە میشود اما اجتماعا بە دلیل همان تحولات از آن موقعیت سیاسی و اجتماعی برخوردار نماندە است ، بە این دلیل روشن و غیر قابل انکار کە همان ملت دیگر دارای یک خواست نیست، بلکە در نتیجە همان تحولات و با سر بر آوردن و گسترش ابعاد مبارزە برای تأمین زندگی انسانی و بدست آوردن حقوق پایمال شدە از جملە مبارزە برای رفع ستم ملی، این واقعیت برجستە شد کە یک ملت از جملە ملت کرد بە علت تقسیم بە طبقات اجتماعی میتواند خواست ها تمایلات متفاوتی را درخود داشتە باشد و گرایشات سیاسی متفاوتی را نیز شکل دهد. از اینرو جدا از جنبش بر اساس “یک ملت و یک خواست” ، در کردستان ما با جنبش های دیگری کە خواست دارا بودن یک زندگی انسانی، خواست تأمین رفاە و آزادی و خوشبختی را دنبال میکند و اتفاقا بە این دلیل در مبارزە برای رفع ستم بسیار جدی نیزهستند، روبرو هستیم . جدا از آنچە مختصرا آمد، باید تغییر و تحولاتی را کە گرایش جهانی  سرمایە از سر گذراندە است نیز اضافە کنیم تا تأکید کردە باشیم  کە تمایل ناسیونالیسم علیرغم حضور نتوانستە است محور ” یک ملت، یک خواست” و پیشبرد استراتژی سیاسی حاصل از آن را (علیرغم حضور) بە گفتمان غالب در کردستان تبدیل کند.

 زیر سؤال رفتن حاکمیت سیاسی در کردستان عراق کە با تکیە بر همین افق شکل گرفت از این واقعیت حکایت دارد. گذشتە از این میتوان ادامە این واقعیت را در عملکرد واقعی احزاب سیاسی در کردستان ( هر چهار بخش کردستان ) دنبال کرد، احزابی کە البتە همچنان  از قبل سیاست “یک ملت و یک خواست” تغذیە میکنند،  اما در حقیقت امروزە و در شرایط فعلی  هر کدام عملا  ادامە  پروژە سیاسی خود برای سهیم شدن در قدرت را، با توجە بە تغییر و تحولاتی کە از آن گفتیم  در تلاش برای تبدیل شدن بە جزئی از استراتژی سیاسی بورژوازی جهانی یا منطقەای دنبال میکنند. بە همین دلیل است کە تمایل و گرایش ناسیونالیستی ( ملت باوری) اگر چە کماکان میتواند منبع تغذیە چنین جریاناتی باشد اما بە دلیل این تحولات، امروز دیگر آن مدلی نیست کە نردبان ترقی یا سهیم شدن در قدرت را برای این جریانات ضمانت کند.  سیاست های احزاب  در پشت کردن بە “ملت خودی”  و بی عملی سیاسی  آشکار آنان در قبال  “اشغال خاک کردستان” از سوی قدرت های منطقەای  و همە اتفاقات دیگر در دورە اخیر تنها با خیانت کردن این یا آن حزب و جریان سیاسی جواب نمیگیرد. فراتر ازخیانت،  این واقعیت را نمایان میکند کە  جریانات سیاسی در کردستان کە جنبش های متفاوت را در کردستان بە رسمیت نمیشناسند و فعالیت خود را بر محور “یک ملت و یک خواست”  تعریف کردەاند ، هر کدام بە فراخور موقعیت خود برای تبدیل شدن بە چیزی  راهی را میروند کە باید بروند. واضح است کە آنان جریاناتی ملت باور نیستند و نمیتوانند باشند، آنان قدرت باورند و برای رسیدن بە قدرت،  البتە با نام ملت و سوار ریاکارانە بر خواست عادلانە همان ملت،  آن گونە سیاست میکنند کە تا کنون کردەاند.

 در هر حال گفتیم  بحث بررسی موقعیت ناسیونالیسم نیست . هدف این بود کە  گفتە شود با توجە بە چنین موقعیتی کە این گرایش اجتماعا از آن برخوردار است و روندی کە در پیش دارد و هر روز بیشتر با خواست مردم کردستان فاصلە میگیرد، چنین گرایشی عملا نمیتواند از وزن سنگینی در پیشبرد سیاست های کلان کومەلە برخوردار باشد.

گذشتە از آنچە کە گفتە شد ، ادعای ” بی توجهی کومەلە بە جنبش ملی”  کە از سوی این تمایل بە کومەلە نسبت دادە میشود، از کوچکترین حقانیتی برخوردار نیست. کارنامە فعالیت کومەلە حداقل در دفاع از حق عادلانە رفع ستم ملی در مقایسە با کارنامە دیگر جریانات فقط در این رابطە  ما را از هر توضیحی بی نیاز میکند. اما با این وجود باید پذیرفت مدعیان “بی توجهی کومەلە….”  با اتکا بە مواردی از اسناد و مصوبات کومەلە  کە چنین جهتی را با خود بهمراە دارد، سعی دارند ادعای خود را مستند سازند، اما این موارد از اسناد و مصوبات راهنمای فعالیت عملی کومەلە نبودە است. همین واقعیت یکی از عمدەترین دلیل وجود کشمکش و بحران در درون کومەلە را شکل دادە کە هموارە  از منظری دیگر و تمایل دیگر مهر” غرق شدن کومەلە در جنبش ملی”  را خوردە است .بنابراین با اتکا بە کمبودهای موردی در این یا آن مصوبە تشکیلاتی ، نمیتوان فعالیت کومەلە را  بە بی توجهی بە جنبش  کردستان ارزیابی کرد.

کومەلە ، غرق شدن در جنبش ملی!

در این شکی نیست کە کومەلە بە عنوان یک جریان چپ و کمونیست تحت تأثیر گرایشات مختلف در چپ بودە است. نگاهی بە تاریخ شکل گیری کومەلە از ابتدا و  ادامە این فعالیت تا قیام ٥٧ و پس از آن نیز این واقعیت را میرساند. اگر نخواهیم بحث را در بازگو کردن این تاریخ کە بارها در بارە آن گفتە شدە است بە درازا بکشانیم، باید تأکید کرد کە کومەلە پس از درگیر شدن در یک جنبش واقعی در کردستان ، برای جواب بە نیازهای واقعی این جنبش بویژە پس از تحولاتی اجتماعی کە این جنبش در تفاوت با گذشتە خود از سر گذراندە بود، هیچگاە جریان و سکت بستەای نبود و یا نمیتوانست چنین باشد.  برعکس هموارە در تلاش بود کە خود و جنبشی را کە جایی در آن دارد و خود را برای هدایت و رهبری کردن آن آمادە میکند،  با جنش ها ی اعتراضی سراسری ربط دهد و  مسیر فعالیت خود در ارتباط با تحولات فکری چپ در سطح سراسری و جذب افکار رادیکال و پیشرو در میان این چپ را دنبال کند، ارتباط گستردە باجریانات چپ در همین دوران و بویژە بدنبال ارتباط با جریان “اتحاد مبارزان  کمونیست”  کە در تقابل با چپ موجود در ایران، افکار رادیکال و پیشرویی را  بە جنبش عرضە کردە بودند، نشان از این واقعیت دارد. پس از یک دورە رونق کار عملی و کار فکری در این ارتباط ، با آغاز سرکوب انقلاب،  بویژە پس از خرداد ٦٠ ما با وضعیت دیگری روبرو میشویم . در ایندورە بدنبال  تهاجم  ارتجاع اسلامی بە انقلاب در ایران ، سرکوب و عقب نشاندن آن، شاهد دورەای افت در مبارزات و در مجموع محدودیت هایی در مسیر مبارزە سیاسی و طبقاتی هستیم . اما و اگر ها  اینجا و آنجا شنیدە میشد، همزمان جنبش مقاومتی کە در مقابل تهاجم رژیم بە کردستان شکل گرفتە بود نیز رفتە رفتە با محدودیت روبرو میگردید کە بدون شک بر فعالیت کومەلە و چگونگی ادامە کاری آن بی تأثیر نبود. کومەلە با ترک مناطق آزاد بە سمت مرزها عقب نشینی کرد.   در چنین فضایی و  در جواب بە محدویتهای شکل گرفتە بویژە پس از ضربە خوردن  و پراکندە شدن اکثر جریانات چپ بود کە  تلاش برای گذر از این محدودیت ها و تقابل با اما و اگرها، تلاش برای یافتن مسیر ادامە فعالیت آغاز شد.

 تا جائیکە بە کومەلە مربوط است بدون آنکە بتوان مقطع زمانی مشخص و یا رویداد مشخص تشکیلاتی را مبنای چنین رویکردی تعین کرد ،اما واقعیت این است کە تحولات سیاسی یا در یک مفهوم کلی همان محدودیت ها در مسیر مبارزە  سیاسی و طبقاتی،  منشا شکل گیری تلاش هایی برای گذر از موقعیت پیش آمدە شد. البتە در این مقطع نیز کومەلە بدون ارتباط با چپ و بدون تأثیر پذیرفتن از چپ  برای عبور از این وضعیت نبود.  تمایل بە  برجستە کردن آرمان ها و باورها و تعریف وظایف کلان حاصل از آنها، تلاشی در میان چپ بود کە برای گذر از محدودیت ها  تقویت شد. بە عبارت دیگر آرمان و باورها بە کمک آمدند  تا جوابی برای گذر از محدودیتهای ناشی از آن باشند.

واضح است کە برجستە کردن آرمان ها و باورها برای جریانات سیاسی چپ و تعریف وظایف کلان از جملە در حزب و کومەلە، نمیتواند ایرادی داشتە باشد اما ، ایراد وقتی خود را نشان میدهد کە این باورها و آرمان ها و وظایف حاصل از آنها، نتوانند با وضعیت واقعی برای تغییر در آن انطباق داشتە باشد و بە این اعتبار نتواند معنای عملی پیدا کنند. اگر چنین شد،  در اینصورت فقط در سطح احکامی باقی خواهند ماند کە با اتکا بە آنها  میتوان خود را  راضی کرد  کە  گویا جواب محدودیت ها را داشت.  بە عبارت دیگر  این نە ما یا باورهای ما و وظایف ما  است کە باید بە منظور ایجاد تغییردر شرایط موجود  مسیر چگونگی این تغییر را دنبال کند، برعکس این شرایط پیش امدە بود کە میبایست با باورهای ما کە البتە بصورت احکامی کە حقایق انکار ناپذیری نیزدر آمدە بودند، انطباق یابد.

بدون آنکە هدف سادە کردن مسئلەای چنین پیچیدە ای باشد، زیرا در این رابطە لازم است زمینەهای تاریخی، سیاسی و اجتماعی  شکل گیری چنین گرایشی در چپ بطورکلی و در کومەلە وحزب کمونیست بطور مشخص مورد ارزیابی قرار گیرد کە در حوصلە و یا توان این نوشتە نیست، اما اجمالا میتوان گفت کە چنین رویکردی شاید عمدتا بە تحولاتی نیز مربوط گردد کە چپ و کمونیسم در ابعاد جهانی از سر گذراندند.  مهمترین این تحولات و یا حداقل  نتیجە حاصل از آن،  فاصلە ای بود کە کمونیسم  با جنبش طبقە کارگر پیدا کرد، بدنبال این فاصلە بود کە  سوسیالیسم علمی مسیر های دیگری پیمود. سوسیالیسم علمی بە معنی آگاهی طبقاتی کە با مبارزە طبقاتی کارگران عجین شدە باشد ،دیگروجود نداشت. بدنبال این تحولات بود کە  نظریە از جنبش انقلابی  مستقل شد و همین واقعیت مضمون آن را نیز دگرگون کرد. اندیشەهای مارکس بە طور روز افزونی سرشت یک “نظام” را پیدا کرد کە ظاهرا مبتنی بر ارزش های صرفا علمی یا همان اندیشەهای انقلابی  مارکس  بود، یا بە عبارت دیگر  ظاهرا رادیکال بود اما در حقیقت جدا از پراتیک انقلابی و مبارزە طبقاتی بود، بە یک مکتب  ایدئولوژیک بدل شد  کە مارکسیسم را از مضمون انقلابی خود  تهی کرد. با این مختصر میخواهم بگویم کە چنین نگرشی بدنبال پیش آمدن محدودیت ها عملی در مسیر مبارزە طبقاتی، در چپ و در میان ما نیز امکان بروز یافت .

  یا شاید بتوان گفت، همانطور کە انسان در آفرینش تاریخ خود  آنگاە کە  در برابر خطرها و تردیدها و بلاتکلیفی های بە نیرویی توسل میجوید کە با اتکا بە آنها تداوم راە تاکنونی را  از آن بشارت گیرد و ادامە راە را مطمئن سازد و یا بە عبارت دیگر،  هنگامی کە تداوم راە گذشتە مورد تهدید قرار گرفت، با اتکا بە همان نیروی ناشناختە آیندەای را اختراع میکنند تا آرامش ( یا ادامە مسیر)  را بە آنها باز آورد ، بە معنایی  گرایشی در چپ نیز وقتی کە در برابر ناملایمات و محدودیتها ی ناشی از تحولات سیاسی روبرو میگردد ، بە جای روبرو شدن با آنان و تلاش برای یافتن جواب،  بە باورها و آرمان های خود یا  بە قول مارکس بە همان ایدە آرمانشهری خود  پناە میبرد تا بلکە بدین وسیلە با نشاندن ارادە ،خواست و تمایل خود بە جای حرکت واقعی تحول تاریخی و پیشبرد مبارزە سیاسی و طبقاتی با همە پیچیدگی هایش ، نتیجە دلخواە از آن گرفتە و  ادامە مسیر را با اتکا بە همان ارادە و خواست و تمایل خود بر اساس درکی دگم اندیشانە از مارکسیسم  اعادە کردە باشد. اگر بخواهیم تأثیرات چنین رویکردی را در کومەلە دنبال گیریم ، باید گفت:

کومەلە نیز برای گریز از محدودیت های پیش رو از این نوع نگرش در چپ تأثیر پذیرفت، البتە مسئلە همانطور کە قبلا نیز گفتە شد پیچیدگی های مربوط بە خود را دارد ، شاید آنچە گفتە شد تنها گوشەای از چگونگی این تحول و تأثیرات آنرا نشان دهد.  بهرحال قصد این بود کە گفتە شود،  در نتیجە تحولات  مهمی کە  در ابعاد جهانی بوقوع پیوست  مارکسیسم از مضمون انقلابی خود تهی گردید و تشعشات یا ترکش های چنین تحولی دامن چپ در ایران و از جملە کومەلە را نیز البتە در اشکال مختلف و طی پروسە ای بە همان اندازە پیچیدە گرفت. از عوارض چنین تحولی  کمونیسمی رواج یافت کە همە مسایل مربوط بە مبارزە پیچیدە طبقاتی را سادە می کرد، بە این ترتیب کمونیسم این گرایش از علم دور شدە  و شکل مکتبی را بە خود میگیرد کە  برای همە چیز بە خیال خود جواب حاضر و آمادەای  دارد. از اینرو  حزب( فرقە) خود و در ادامە   هر کس خود را منشأ و مبدأ کمونیسم مارکس میپندارد، تقابل با خود را تقابل با کمونیسم مارکس معرفی میکند و خود و حزب خود را  بە رهبران خود گماردە طبقە کارگر ارتقاء میدهد ، خود بزرگ بینی و برخورد از بالا بە طبقە کارگر رواج می یابد و سرانجام  کمونیسمی پا گرفت کە در آن استدلال  بە کمک اعتقاد آمد و نە بر عکس.

اگر بخواهیم این کلیات را  بیشتر در سطح مشخصتری کە مربوط بە بحث بحران در کومەلە باشد دنبال کنیم ،  باید بە این سؤال جواب دهیم کە بازتاب چنین رویکردی در کومەلە چگونە بود و تأثیرات آن در شکل دادن بە بحران های درونی در کجاست؟  طبیعی بود کە کومەلە تلاش داشت خود را  در نتیجە  فشار حاصل از محدودیت های پیش آمدە رها سازد یا بە عبارت دیگری کە آنزمان فرمولە شدە بود، خود را از” دایرە تنگ جنبش ملی” بدر آورد ، در نتیجە  راە کار این تمایل،  پذیرای تعریف  وظایفی در راستای تحقق آرمانهای بزرگتری شد( تشکیل حزب کمونیست در چنین مقطعی بە هدف فوری فعالین کومەلە تبدیل شد) و بە این اعتبار افق دیگری را کە  گویا در تقابل  با ” قرار گرفتن در دایرە تنگ جنبش ملی” بود پیش پای خود دید . چنین رویکردی نیز در کومەلە بمرور و طی پروسەای جا باز کرد و بە ما چنین تبینی را داد  کە گویا  محدودیت های پیش آمدە  مربوط بە کار اصلی و وظایف اصلی ما نیست ، آنها( وظایف اصلی ما) همچنان در “رونق ” و “شکوفایی” هستند  و این فقط فعالیت های “فرعی” و یا مواردی از “تاکتیک های”  ماست کە دچار محدودیت شدە است. ” دایرە تنگ جنبش ملی ” اسم رمز چنین نگرشی بود و بە این ترتیب جنبش انقلابی کردستان از نظر این تمایل بە جنبش ملی تنزل یافت تا بە فرع سیاست های کومەلە راندە شود.

بی دلیل نیست وقتی فعالیت کومەلە در کردستان بە فرع اهداف و سیاست های سراسری ما تبدیل شد،  تشکیلات کومەلە نیز بە شاخەای از حزب سراسری تبدیل شد و همگی ما در نتیجە تأثیرات چنین رویکردی  بە استقبال این نگاە رفتیم.   بە یاد دارم  آن وقت میگفتیم :”  اگر جنبش کردستان با محدودیت روبرو شدە ، محدودیت ما و جنبش ما  نیست زیرا کار و وظایف ما ازافق دیگری کە عبارت باشد از سازمان دادن انقلاب کارگری و برقراری سوسیالیسم در ایران و حتی در مواردی صحبت از انقلاب جهانی نیز میشد، استنتاج میکنیم. میگفتیم،  محدودیت ها بە جنبش دیگری در کردستان ، جنبش ناسیونالیستی مربوط است” .

 در راستای این  جهت گیری یا بە عبارت دیگر این افق سیاسی بود کە  کومەلە میبایست چون یک جریان چپ و کمونیست اگر در کردستان هم فعالیت میکند اگر در یک جنبش مقاومت شرکت میکند و اگر تلاش دارد هژمونی در این جنبش راتأمین کند ، میبایست همە این اقدامات از نظر این تمایل و گرایش ،  فرع سیاست و جهت گیری کلان تر  کومەلە  در راستای سازمان دادن انقلاب کارگری و برقراری سوسیالیسم قرار گیرد.  (این فرع بودن کردستان در فعالیت کومەلە را بعدا در اسناد پیدا خواهیم کرد)،  بە عبارت صریحتر، مرکز صقل سیاست ها و جهت گیری های کومەلە اگر بخواهد بماند و رشد کند، در “دایرە تنگ جنبش ملی” کە در حقیقت  اسم رمز دور کردن کومەلە از کردستان و پیشبرد وظایفش چون یک جریان چپ و کمونیست بود، جستجو نمیشود،  بلکە در تعریف خود بە عنوان نیرویی کە سازمان دادن انقلاب کارگری و برقراری سوسیالیسم را بر دوش دارد، معنا خواهد یافت، نیرویی کە در واقع پندارهای خودرا جایگزین شرایط  سیاسی و اجتماعی و مسیر پر پیج و خم مبارزە برای دست یابی بە  آنان میکند . همان رواج یافتن کمونیسمی کە همە مسایل مربوط بە مبارزە پیچیدە طبقاتی را سادە کردە و جواب حاضر و آمادە همە مسائل و پدیدەهای پیچیدە اجتماعی را در جیب دارد.

مسئلە شاید مقداری پیچیدە بە نظر برسد و شاید در نگاە اول نتوان بە چنین تبینی ایراد داشت ، واضح است کە کومەلە چون یک جریان چپ و کمونیست میبایست چنین افقی را در فعالیت های خود در کردستان  دنبال کند ، اما نکتە ظریف اینجاست کە این آرمان و افق و این سیاست ها و جهت گیری ها چگونە میتوانست در کردستان با توجە بە ویژگی های آن  معنا شوند؟ چون اگر کومەلە توانست بە یک جریان با اتوریتە اجتماعی تبدیل گردد، بە این دلیل بود کە در یک بزنگاە تاریخی، خود را با حرکت و جنبش مردم یا همان جنبش مقاومت عجین کرد، جنبشی سیاسی کە همزمان با خواست و مطالبات اکثریت مردم کارگر و زحمتکش کردستان در تمایز با گذشتە خود، ( وجود جنبش های متفاوت) با گذشت از فراز و نشیبهایی تا بە امروز همچنان ادامە دارد ،فرعی کردن دخالت در این جنبش  با همە خواست و مطالباتش( جنبش برای زندگی و جنبش برای رفع ستم ملی)  عملا میدان خالی کردن برای دیگر افق و گرایش سیاسی در کردستان است.  واضح است کە کومەلە  عملا چنین نکرد و همین عملا چنین نکرد”  بر “غرق شدن کومەلە در جنبش ملی” تعبیر گردید و گویا کومەلە بە امر سازمان دادن انقلاب کارگری بی توجە  است و همین ارزیابی  کشمکش سیاسی و تشکیلاتی را  در مقاطع مختلف دامن زد. دیدیم کە کومەلە باشرکت خود در یک جنبش انقلابی مسیر اجتماعی کردن کمونیسم را عملا دور از رادیکال نمایی پیمود.

بهرحال،   همانطور کە بعدا خواهیم دید، تا جائیکە بر تمایلی کە کومەلە را غرق در جنبش ملی ارزایابی میکند ، مسئلە اصلی در  فرعی کردن جنبش کردستان در تعریف وظایف کومەلە ، فرهنگی در سیاست  و فعالیت  تشکیلاتی ما  راە انداخت کە  کومەلە را  نە بر اساس وظایفش در مسیر آن افق و آرمان  در یک جنبش معین با ویژگی های معین، بلکە بر اساس پیشبرد وظایفی در راستای انقلاب کارگری و تحقق سوسیالیسم در ایران  مورد ارزیابی قرار میداد.  همە بە یاد داریم کە در بحران اول و پیدایی جریان موسوم بە کمونیسم کارگری دقیقا با همین تبین بە سراغ نقد  فعالیت کومەلە در کردستان آمد، کومەلە را غرق در جنبش ملی و ادغام در ناسیونالیسم تعریف کرد، همانطور کە در بحران و کشمکش اخیر این تبین دوبارە سرباز کردە است، در هر دو مورد با تکیە بر آرمان و باورهای مشترک،  اما کومەلە را نە با معنا کردن واقعی چنین افق مشترکی  در جنبش کردستان یا ادامە همان مسیری کە کمونیسم را اجتماعی کرد ، بلکە در راستای  پیشبرد وظایف استراتژی حزب کە همان سازمان دادن انقلاب کارگری و تحقق سوسیالیسم باشد،  ارزیابی میگردد.

در عمل چگونە اتفاق افتاد؟

پس از تشکیل حزب کە خود داستان جداگانەای دارد، از آنجا کە  این حزب عملا از تبدیل شدن بە یک حزب تودەای و کارگری بازماند،  کومەلە عملا و در دنیای واقعی عهدە دار پیشبرد استراتژی حزب و وظایف آن  گردید،  چون حزب کمونیست هرچە بود کومەلە بود…و بە این ترتیب از نظر این تمایل، کومەلە  برای رها شدن از” دایرە تنگ جنبش ملی” ،   کارو  وظیفە خود و عجین شدن با جامعەای کە محصول آن بود را باید  بە فرع  وظایف مهمتر و سراسری تری تبدیل کند، این نتیجە همان  تمایلی بود کە با پیش آمدن  محدودیت ها ، افق و آرمان ها یا بە قول مارکس پندارهای خود را جای واقعیات سرسخت مبارزە سیاسی و طبقاتی مینشاند. البتە  ناگفتە نماند کە همە ما در کومەلە ازابتدا دلخوش بودیم کە در مقابل محدودیت ها  راهی پیدا کردیم اما همانطور کە گفتە شد چندی نگذشت معلوم شد حلقە واسط بین افق و آرمان هایمان  با پراتیک واقعی در کردستان را کە عبارت باشد از عجین شدن کومەلە با جنبش کردستان با همە ویژگی های آن ،  در نگرش تمایلی کە بە آن دلخوش کردە بودیم  فرعی شدە است و  آن تمایل در تلاش است فعالیت کومەلە در کردستان را بە حاشیە فعالیت در راستای استراتژی سیاسی خود براند. متأسفانە این اتفاق افتاد و  ما جلوی چشم خود عملکرد چنین تمایلی را  در کردستان عراق علیرغم اینکە  چپ در این جامعە میتوانست و ظرفیت آنرا داشت کە مسیر دیگری داشتە باشد،  شاهد بودە و هستیم .

واضح است کە  این فرعی کردن فعالیت در کردستان،  نە از روی بد نیتی و گویا خیانت و از پشت خنجر زدن ، بلکە وقتی  بە جای روبرو شدن با واقعیات سرسخت مبارزە سیاسی و طبقاتی آرمان ها برجستە میشود و پندارها جای شرایط سیاسی و اجتماعی مینشیند  و وقتی کە ارادە  کردن کمونیست ها جای پراتیک اجتماعی  را میگرید ،واضح است کە جنبش کردستان در فعالیت ما جایگاهی بیش از یک تاکتیک نخواهد داشت و از اینرو  جریان کومەلە نباید خود را تماما بە آن مشغول کند !،  طبق تعریف ، کومەلە اهداف بزرگتری دارد. اما غافل از اینکە  تحقق همان اهداف بزرگتر از همین مسیر و در رودررو شدن با همان محدودیت ها و موانع  میگذرد، آنچە کە  جایگاهی در تعقل جریان “چپ آرمانشهری” راهی  نداشتە و کماکان ندارد….             مانیفست در توصیف چنین کمونیسمی  میگوید:” از نظر سوسیالیست ها و کمونیست های آرمانشهر، کنش ابتکاری و شخصی ایشان باید جایگزین کنش تاریخی و  شرایط آفریدە پندار آنان  باید جایگزین شرایط تاریخی { گردد}،  رهایی و تشکل جامعە بە ویژە بر اساس نسخەهای این مخترعان باید جایگزین تشکل تدریجی و خود انگیختە پرولتاریا شود” . ( مانیفست کمونیست  ٣- سوسیالیسم و کمونیسم انتقادی- آرمانشهری ).

همین جا لازم است اشارە کنم کە چنین تمایل و نگرشی یا بهتر است بگویم چنین فرهنگ سیاسی اگر چە بدنبال محدودیت در مسیر فعالیت  توانست چون  یک فرهنگ سیاسی و تشکیلاتی  عمل کند و فرهنگ برج عاج نشینی را تا حدودی در حزب و کومەلە جا بیاندازد و خود را بس والاتر از تمام مبارزات طبقاتی بپندارند،   ”  شکل نارس مبارزە طبقاتی و محیط پیرامون آنان موجب میشود تا این گونە سوسیالیست ها خود را در جایگاهی بس والاتر از تمام مبارزات طبقاتی بپندارند.”  ( مانیفست کمونیست ، همانجا )

  اما  واقعیت این است کە این پروسە بە آسانی پیش نرفت  زیرا کە عملا از سوی کومەلە و فعالین این جریان کە درگیر یک جنبش واقعی بودند تماما پذیرفتە نشد،  نپذیرفتن نە بە معنای تقابل فکری با آن سیاست ها و جهتگیری ها و باورها و افق و آرمان مشترک، بلکە بە معنای دوری از این فرهنگ سیاسی و بە جای آن  عملی کردن آن سیاست ها و جهتگیری ها در یک جامعە معین با ویژگیهای معین و پیچیدگی ها مربوط بە آن بود یا بە عبارت دیگر بە معنای عجین کردن کومەلە با جنبش انقلابی در کردستان و جا انداختن فرهنگ سیاسی مبنی بر خود را بسی والاتر از مبارزە طبقاتی ارزیابی نکردن بود( کە در اسناد و مصوبات ما  بە فراوانی میتوان سراغ گرفت). بە این دلیل، در کنار چنین  فرهنگی از مبارزە سیاسی  هموارە شاهد تلاش تمایلی در کومەلە هستیم  کە خود را در مقابل سرنوشت یک جنبش معین مسئول میدانست، این تمایل با تأکید بر باورهای مشترک، در صدد بود و کماکان هست کە آنها را در فعالیت خود در کردستان معنا کند و اتفاقا همان متد و روش در فعالیت خود کە توانست کومەلە را بە جامعە خود مربوط کند ، در سیاست ها و جهتگیری ها ی خود دنبال کند. تمایلی کە توهم غرق نمیشد و سعی میکرد پای در زمین داشتە و در جنگیدن با محدودیت ها مسیر پیشروی را هموار کند ،  و این پایەای ترین دلیل برای بروز کشمکش  های تشکیلاتی و بحران سیاسی متعاقب آن بود و هست.

در حقیقت اگرکسی از بیرون بە تشکیلات حزب و کومەلە نگاە کند ، این تشکیلات را همیشە در حال جدال سیاسی و فکری و تشکیلاتی  گرایشات و تمایلات مختلف میبیند ، این جدال گاە آشکار چون دوران فعلی و دوران دیگر بحران ها و  گاە نهان  بود کە  خود را در در لابلای مصوبات حزبی نشان میدهد، نگاە دقیقتر بە اسناد و مصوبات حزبی این حقیقت را بە مانشان میدهد. میتوان نشانە هایی از پندارگرایی  وتعین سیاست بر اساس آرمان ها و آرزوها را در آنها رصد کرد کە کومەلە را در اوج رادیکال نمایی بە حاشیە تحولات میراند، همچنین میتوان نشانە های بسیاری نیز از تعین سیاست و جهت گیری بە اساس جهت گیری انقلابی و رادیکال  در جامعە مورد نظر را در این اسناد سراغ گرفت کە فعالیت کومەلە را در مسیر یک  استراتژی سوسیالیستی ترسیم  و تعریف میکند.

شاید تذکر این نکتە لازم باشد کە از آنچە گفتە شد نباید تقابل حزب کومەلە را برداشت کرد و منظور چنین نیست،  همانطور کە بعدا نیز خواهم آمد مشکل اساسا از حزب کمونیست  نبود، بلکە از لانە کردن تمایلات سیاسی در پس تحولات سیاسی  در کومەلە  نیز بود  کە مورد بحث است. اینکە چنین تمایلاتی،  چە تمایلی کە “کومەلە را غرق در جنبش ملی”  ارزیابی  میکند و چە تمایل بر عکس آن،  هموارە در درون کومەلە با تنش روبرو بودەاند ، گذشتە از دلایل دیگر کە شرح آن رفت،  وضعیت واقعی  جامعە کردستان و پتانسیل های واقعی جنبش انقلابی در کردستان بویژە تحولات سیاسی چند دهە اخیر  زمینە پاسخگویی کومەلە را  بە مسائل مربوط بە  این جنبش و تعین سیاست ها و جهتگیری هایی کە کومەلە را بە جامعە خود مربوط میکرد، بدون شک در این رابطە بسیار مهم بودند. در یک کلام ،  معنا کردن افق و آرمان سوسیالیسم در کردستان و بە این اعتبار گرە زدن فعالیت کومەلە بە کردستان ،  آن اختلاف یا ناهماهنگی در ارزیابی از موقعیت کومەلە بود کە بارها در اشکال مختلف اما با رویکردی مشابە خود را نشان دادە است.

اما از یک زوایە دیگر بە مسئلە نگاە کنیم کە تمایل ” چپ پندارگرا” چگونە کومەلە را از جامعە خود و مسائل مربوط بە آن دور میکرد ؟

تشکیل حزب کمونیست ایران در شرایطی از یک تمایل و جهت گیری در میان کادرهای کومەلە  بە یک امر بالفعل و فوری در آمد کە گفتیم  جنبش سراسری  بویژە پس از خرداد ٦٠ درهم شکستە شد ، جنبش کارگری و فعالین این جنبش کە میبایست ستون و پایە اصلی شکل دهندە حزب خود باشند،  کاملا  در حال عقب نشستن و پراکندە شدن بودند،  و جنبش مقاومت در کردستان نیز رفتە رفتە در تمام عرصەهای موجودیت خود با محدودیت های بیشتری روبرو میشد، جریانات سیاسی چپ زیر تهاجم ارتجاع اسلامی متحمل ضربات سختی شدە، منحل و  یا پراکندە شدند. درست در این مقطع ما بە پای تشکیل حزب کمونیست ایران رفتیم، اگر بپذیریم کە “حزب کمونیست از انقلاب پرولترى نتیجه میشود و باید پاسخگو به نیازهاى انقلاب پرولترى باشد“، تأکیدی کە قبل از تشکیل حزب بارها البتە بدرست از زبان و قلم فعالین حزب جاری شدە بود، اما  واقعیت این است کە پرولتاریای ایران در مقطع تشکیل حزب، در تدارک انجام انقلاب پرولتری نبود، حزب بە بە جای ابزار پیشبرد مبارزە طبقاتی کارگران بە ابزار تقویت روحیە چپ تبدیل شد.  با وجود این اشتباە است کە بحران ها و کشمکش های بعدی در  کومەلە را تماما بە  تشکیل حزب کمونیست ایران مربوط دانست، همچنین اشتباە است کە فکر کنیم  کە گویا با کنار زدن حزب کمونیست ایران همە عوامل مربوط بە کشمکش یا بحران درونی حل میشود و کومەلە با بحران و کشمکش در این شکل روبرو نخواهد شد . تمایلی کە کومەلە را بە دلیل وجود حزب کمونیست بە بی توجهی بە جنبش ملی متهم میکرد و با چنین تبینی  سیاست های انقلابی و رادیکال کومەلە را در کردستان  بە چالش میکشید،  جدا از اینکە خود نتوانستند الگوی بهتری را ارائە دهند. گذشتە از آن امروز حتی بە نسبت جنبش رفع ستم ملی کە سنگ آنرا بە سینە میزنند،  بیگانەتر شدەاند. در حقیقت حزب کمونیست ایران خود معلول وجود تمایل و گرایشی در میان چپ و بطور برجستەتر در میان ما بود کە  بە جای ارزیابی واقعبینانە از جامعە مورد نظر خود، بە جای روبرو شدن با  محدودیت ها و مشکلات پیش رو و تلاش برای یافتن راە ، سعی میکرد با برجستە کردن آرمان ها یا برداشتن گام های بزرگ کە مصداق برداشتن سنگ بزرگ است،  چنین محدودیت ها و مشکلاتی در مسیر فعالیت دور بزند، باورها و آرمان هایی کە جواب امروز و محدودیت های پیش رو نبودند، ما را امیدوار بە آیندە  میکردند و افق دوردستی را در مقابل ما میگشودند. البتە باید گفت ، تمایل و گرایشی کە از آن حرف زدیم یعنی چپ  پندارگرا، افق را نە دور دست بلکە تحقق آنرا همین امروز معرفی میکرد . شیفتە کوچکترین حرکت اعتراضی و سیاسی میشد، از هر حرکت و اعتراضی،  انقلاب و  سوسیالیسم همین امروز را نتیجە میگرفت ، جامعە را مرتبا در گردش بە چپ ارزیابی میکرد اما خود چون یک جریان متشکل چپ جایی در این جامعە پر متحول نداشت ، تلاش برای کنار زدن موانع و هموار کردن مسیر انقلاب کارگری را با چوب ارتداد میراند ، زیرا  انقلاب کارگری را قریب الوقوع و همین امروزی  میپنداشت .  بنابراین، مشکل حزب کمونیست ایران نیست و بلکە مشکل آن رویکرد در مبارزە سیاسی و طبقاتی است نە در میان ما بلکە در کل  چپ نیز  بە جای روبرو شدن با واقعیت با شعار و جنجال و هیاهو کردن و البتە با نام مارکس و انقلاب و سوسیالیسم و کارگر، از آن میگریزد.

اگر از این بخش نتیجە گری شود ، میتوان گفت کە استراتژی سیاسی  حزب کمونیست ایران یعنی تحقق سوسیالیسم همین امروز در ایران از طریق سازمان دادن انقلاب کارگری، عملا بە استراتژی سیاسی و وظیفە جدی کومەلە تبدیل شد. زیرا حزب کمونیست ایران اگر چە در ابتدا خواست کارگری و تودەای شدن را شرط پیشبرد و تحقق استراتژی سیاسی خود تعریف کردە بود ، اما بە دلایل متعدد (کە در نوشتە چرا حزب کمونیست کارگری نشد بە آن پرداختە شدە است ) از انجام این امر مهم تا بە امروز پس از گذشت چهار دهە باز ماند. حزب کمونیست ماند و کومەلە بە عنوان نیروی اصلی تشکیل دهندە آن ،  از ایران حزب کمونیست،  ماند کردستان کە تنها جایی بود کە حزب میتوانست ادعا کند کە سازمانش در  آنجا جای پایی در جامعە دارد. بە بیان دیگر در نتیجە این وضعیت،  کومەلە بر اساس فعالیت در راستای آن دستە از وظایف کە قاعدتا میبایست وظایف یک حزب سراسری و تودەای باشد مورد ارزیابی قرار میگیرد. یعنی کومەلە عملا جای حزب را گرفت و  اگر بە مسائل مربوط بە کردستان در راستای تحقق همان افق سراسری توجە میکرد، دور شدن از “وظایف”  خود و غرق شدن در جنبش ملی نام میگرفت و خود بە عامل بروز بحران تبدیل میگردد کە بارها شاهدش بودە و اکنون نیز هستیم ..

در کنار این وضعیت اما،  گرایشی و جهتی در کومەلە وجود داشت و دارد کە عملا در تلاش بود و هست کە کومەلە را بەجامعە خود مربوط کند و معنای واقعی بە پیشبرد استرا تژی سوسیالیستی در کردستان دهد ، گرایش و تمایلی کە زمینە تاریخی و عملکرد مربوط بە خود را دارد،  گرایشی  کە عملا در تقابل با فرهنگ ناشی از رادیکال نمایی ، فرهنگ کار واقعی و پیشبرد کاری مؤثر برای کم کردن با سنگین فشار بر زندگی مردم کارگر و زحمتکش را هدف داشت و دارد. آرمان و آرزوهای خود را معنا عملی میبخشد و در تلاش است کە آنها را با واقعیات سرسخت مبارزە سیاسی و طبقاتی  وفق دهد،  میداند کە کجا باید بجنگد و کجا باید عقب بنشیند و کجا امتیاز بدهد و کجا و چطور امتیاز بگیرد … میداند کە باید در همە عرصە های فعالیت اجتماعی حضور داشت و همە مسائل جامعە را مربوط بە خود دانست.

 

مسیر محتمل آیندە چپ !

شاید لازم باشد کە تأکید گردد ، اگرچە  محدودیت ها در مسیر مبارزە طبقاتی نقطە عطفی برای پا گرفتن چپ پندارگرا از جملە در درون کومەلە  نیز بە حساب میآید ، اما  از طرف دیگر، اگر پراتیک معیار حقیقت باشد ، اگر حاصل عملکرد و پراتیک  این  بخش ازچپ  را در ایران و کردستان ( علیرغم  هر اندازە صمیمیت در فعالیت آنان)  با معیارهای واقعی تأثیر گذاری اجتماعی در تحولات سیاسی بسنجیم، باید گفت کە درست بە همان میزان نقطە عطفی هم برای بیان  شکست این  فرهنگ سیاسی در مبارزە طبقاتی و بە حاشیە خزیدن آن در این مبارزە روبرو خواهیم شد. بویژە امروز با رو آمدن مبارزات کارگری و تودەای و تلاش برای گذر از محدودیت ها و ناملایمات در مسیر مبارزە طبقاتی،   نە تنها در کومەلە ، بلکە در کل چپ در ایران با بە چالش کشیدن  آن تمایل پندارگرایانە  و گذر بە  شکل و شیوە دیگری از فعالیت کە بتواند کمونیسم را امروزی کند، روبرو هستیم . قصد این نیست یکی را پایان یافتە  و دیگری را قطعیت یافتە ارزیابی کنیم اما شواهدی در تحولات جامعە و انعکاس آن در میان جریانات سیاسی چپ  شکل گیری چنین روندی را نشان میدهد .  وضعیتی کە امروز  چپ متحزب  همراە با حزب کمونیست ایران نیز صرفنظر از تعاریفی کە از خود و موقعیت خود دارند، اما با موقعیتی کە در دنیای واقعی هر کدام با گذشت چندین دهە فعالیت از آن برخوردارند ،  بە ما پایان یک دورە فعالیت چپ متأثر از تمایل فرهنگ پندارگرایی را اعلام میکند، اما در همین دورە در جامعە و در کشاکش مبارزە سیاسی و طبقاتی نە تنها در ایران بلکە در ابعاد جهانی پس از سر گذراندن مدل هایی کە تا کنون با نام کمونیسم و مارکس سخن گفتە اند و عمل کردە اند و تقریبا همە ناموفق از آب در آمدە اند،  بارقەهای فعالیت در شکل دیگری کە بتواند کمونیسم را معنای عملی بخشد و آنرا تودەای کند ، دیدە میشود، اگر چە ضعیف است اما امیدوار کنندە است، این کمونیسم اجتماعی کە کومەلە نیز بە آن تعلق دارد و یا باید داشتە باشد را باید تقویت کرد.

 بنابراین اگر امروز از روش و رفتار و موقعیت  ” چپ متحزب موجود” در مسیر مبارزە سیاسی و طبقاتی  گلە مندیم،  اما امید در عجین شدن کمونیسم با تحولات سیاسی را از جایی دیگر از سیر رویدادها و روند مبارزە در جامعە میتوان سراغ گرفت. امروز  در حالیکە”بخشی ازچپ موجود” کە خود را بر اساس بدست گرفتن شعارهای رادیکال و توهم پراکنی حول آن سرپا نگە داشتە است، اما در مقابل کمونیسم اجتماعی، چە بسا در میان همین جریانات چپ و با اتکا بە گرایش کمونیسم اجتماعی در درون همین جریانات ، مجددا روی پایەهای اصلی خود و با تلاش برای عجین شدن با مبارزات و اعتراضات کارگری و تودەای قد خواهد کشید. مسئلە صرفا میزان و درجە اجتماعی بودن این یا آن جریان نیست  کە گویا ملاک و معیار برای قرار گرفتن در این مسیر ارزیابی گردد،  فراتر از آن ، مسئلە طرد آن نگرش و روشی از مبارزە سیاسی و طبقاتیست کە خو را بسی والاتر از مبارزە طبقاتی میپندارد.  اگر نتوان با جزئیات در این بارە گفت اما قدر مسلم این است کە با هر آنچە کە تا کنون با نام کمونیسم از سوی جریان پندارگرا معرفی شدە و پراتیک شدە فرق جدی خواهد داشت. ادای وظیفە در این جهت وظیفە هر کسی است کە دلی در گرو زندە کردن انسانیت در جهنم سرمایەداری  دارد،  بدون شک تلاش امروز ما  در نقد و کنار زدن گرایشی کە با رادیکال نمایی اما حاشیە گزینی را برای چپ و کمونیسم بدنبال خواهد آورد، میتواند گامی  در این راستا باشد . رهانیدن کومەلە از زنجیری کە هر بار با علم کردن شعارهای بە ظاهر رادیکال بە دست و پایش بستە میشود تا او را از جامعە خود دور کردە و از تأثیرگذاری بر این جامعە باز دارد، عملا در خدمت آرمان سوسیالیسم است.

ممکن است سؤال شود کە رد پای چنین تمایلی را کۆمەڵە را از جامعەخود دور میکرد در کجاست وچگونە میتوان رد پای آنرا در اسناد  ومصوبات تا کنونی جستجو کرد؟

آنچە در اسناد رسمی ما  حکایت از  حضور تمایل پندار گرایانە  دارد حاصل موقعیتی است کە ما در آن قرار داشتیم کە قبلا صحبت آن شد، علاوە بر آن،  اشارە بە مواردی در این یا آن سند از جانب نگارندە این سطور بە معنای تقابل با کل سند و یا نادرست دانستن کلیت این یا آن مصوبە حزبی نیست ، چە بسا این اسناد و مصوبات هم اکنون نیز حاوی آن مواردی هستند کە یک جریان کمونیست در کردستان برای فعالیت و رشد و گسترش جنبش سوسیالیستی در کردستان باید در دستور کار داشتە باشد. چرا چنین است ، این همان جدالی است کە قبلا از آن گفتە شدە بود.  بنابراین بدون آنکە کلیت آن ها را زیر سؤال رود اما  مواردی را میتوان سراغ گرفت کە خود بە مستمسکی برای جریان و گرایش چپ پندارگرا تبدیل شدە تا فعالیت کومەلە را با استناد بە آن در تقابل با “خط رسمی”  قلمداد کند و البتە گرایش و تمایل دیگر ،ناسیونالیسم  آنرا بە بی توجهی کومەلە  بە جنبش انقلابی کردستان نسبت دهد.ازجملە:

در سند استراتژی کومەلە در جنبش انقلابی کردستان در بخش مبانی استراتژی کومەلە  مصوب کنگرە ششم کومەلە  کە سنگ بنای چنین نگرشی را در کومەلە بنا نهاد ، آمدە است : بنابراین برای ترسیم خط مشی فعالیت آتی کومەلە هم بە جای اینکە از یکی از عرصەهای تاکتیکی فعالیت کومەلە یعنی مبازە برای تحقق حق تعین سرنوشت مردم کردستان شروع کنیم بایستی از اهداف کارگری کومەلە و نیازهای مبارزە طبقاتی کارگران در کردستان شروع کنیم و سپس بە تاکتیک های کومەلە در مبارزە بر علیە ستمگری ملی هم برسیم یعنی مبارزە بر علیە رفع ستم ملی نە در اهداف کارگری کومەلە میگنجد و نە ربطی بە نیازهای مبارزە طبقاتی دارد. بی دلیل نیست از این مقطع بە بعد تا نامی از کومەلە و کردستان و مبارزە برای رفع ستم ملی در کردستان چون یکی از مسائل مهم سیاسی در این جامعە بردە میشود ، ارائە دهندگان چنین مباحثی ، “ناسیونالیست”  و دارای “گرایش راست” خطاب  میگردند. بە یک تشابە در متد توجە کنید، همە بە یاد داریم کە  سال ها جریانات سیاسی در کردستان از جملە حزب دمکرات را نقد میکردیم کە میگفت، ” اول مبارزە ملی و سپس  مبارزە طبقاتی”  در حقیقت این شعار  برای پشت گوش انداختن مطالبات واقعی مردم کردستان برای برخورداری از یک زندگی انسانی بود، در کنگرە ششم کومەلە همان متد عمل کرد اما اینبار ” اول مبارزە طبقاتی و سپس مبارزە ملی” ! گویی طبقە کارگر در کردستان همە آن مسائلی را کە بر دوشش سنگینی کردە و میکند دستەبندی کردە  اول بە تعدادی میرسد و بعد بە تعداد دیگری از آنان، در مبارزە واقعی و در زندگی واقعی کارگران چنین اتفاقی نمی افتد، نمیتوان بە طبقە کارگر در کردستان گفت فعلا کاری بە مسئلە ملی نداشتە باش، اهداف  کارگریت را بچسب بعدا  بە مسائل دیگر کە جدا از اهداف توست میرسیم ! در نهایت تڵاش این است کە مبارزە برای رفع ستم ملی را از دایرە اهداف و نیازهای مبارزە طبقاتی خارج شود.این شعار نیز در حقیقت برای پشت گوش انداختن یا بە حاشیە راندن یکی از مسائل مهم سیاسی جامعە کردستان است کە در اینصورت هر جریانی با اتخاذ چنین جهتی عدم درک دقیق خود را از جامعە  و ویژگی های آن نشان دادە است. ممکن است گفتە شود کە در عمل چنین نشد، بلە میپذیرم چنین نشد یا کمتر چنین  شد ، اما همین کە در عمل نشد،  تقابل را با دارندگان همان بینش و نگرش کنگرە ششم پیش آورد کە امروز مضمون یا محور اصلی  بحران های تشکیلاتی را شکل دادە است .

  در این رابطە باید اضافە کرد کە ، شکی در این نیست کە تلاش کومەلە برای نزدیک کردن طبقە کارگر ایران برای بدست گرفتن قدرت سیاسی است ، اما این جهت  نمیتواند  با دور کردن کومەلە از مسیری باشد کە اتفاقا بە همین منظور در تدارک فراهم کردن ملزومات بە قدرت نزدیکتر کردن کارگران است  و همین کار کومەلە یعنی دخالت جدی در مسائل مربوط بە کردستان کە اتفاقا در تودەای کردن یک جریان کمونیستی نقش جدی داشت را از او گرفت و آنرا بە  وظیفە فرعی کومەلە تبدیل کرد . در قسمت دیگری از مبانی استراتژی از مصوبات کنگرە ششم کومەلە آمدە است:” اگر ميتوان ادعا کرد که مسئله ملي به نفع کل مسئله دموکراسي و حتي به نفع سوسياليسم فرعي شده است واين حاصل فعاليت کومه له است.  تحولات سیاسی در منطقە نشان داد کە این ” فرعی شدن ” تحلیل و ارزیابی واقع بینانە ای نبودە است ، اما آنچە آمد با بیان دیگر بە ما میگوید ،  مسئلە ملی نە ربطی بە دمکراسی دارد و نە بە سوسیالیسم! بنابراین باید پرسید،(  البتە از آن تمایل پرسید ، چون کومەلە چنین نکرد و دلیل کشمکش های درونی نیز هم همین جا بود ) ، اگر این ویژگی از دایرە مطالبات کارگری در کردستان خارج است و از نیازهای مبارزە طبقاتی بیرون نمی آید و اگر ربطی بە دمکراسی و سوسیالیسم ندارد  و کومەلە کارش فرعی کردن آن است،  اصلا چرا در آن شرکت کنیم، چرا این همە زحمت و  این همە تلاش و اصلا  و چرا باید برای بە پیروزی رساندنش استراتژی داشتە باشیم ؟

ممکن است این سؤال طرح گردد کە کومەلە در رابطە با جنبش کردستان و ربط دادن خود بە این جامعە از چیزی فرو گزاری نکردە است و ممکن است کە گفتە شود کە اگر ما امروز از کومەلە بە عنوان بستر چپ در کردستان میگوئیم . حاصل پراتیک سیاست ها و جهت گیری هایست کە عملا کومەلە  سعی کردە است خود را بە مسائل مربوط بە جنبش انقلابی کردستان مربوط کند، دخالت کند و بە سهم خود تأثیر گذار باشد ، قبلا در اینمورد گفتە شدە است اما برای تأکید بیشتر،  باید پذیرفت کە چنین است و اتفاقا حرف هم این است کە آنچە عملا کومەلە بە پیش میبرد در هماهنگی با تمایل  تمایل چپ پندارگرا و فرهنگ ناشی از آن نیست کە در میان  ما لانە کردە است.  بنابراین تا اینجا اگر حرف را خلاصەکنیم ، باید گفت کە ، با بررسی بحران های تا کنونی و از جملە بحران اخیر است کە متوجە آن جدال همیشگی در درون کومەلە میشویم کە قبلا بە آن صحبت شد.هر گاە کومەلە بە فعالیت خود در کردستان رو میآورد و با توجە بە ویژگی های این جنبش تلاش دارد کە در راستای افق سوسیالیستی آنرا معنا کند و مهر خود را بر تحولات بکوبد، مورد سرزنش قرار میگیرد و بە دور شدن از استراتژی حزب وانقلاب کارگری و …. مورد ارزیابی قرار میگیرد.  زیرا با توجە بە آنچە کە در مواردی  در اسناد اوردە شدە، گفتە خواهد شد ،  چرا کومەلە باید یک تاکتیک معین  را در اولویت فعالیت خود قرار دهد؟ اگر کومەلە کە مسئلە ملی را  بە نفع سوسیالیسم  فرعی کردە است ، چرا باید در این یا آن مقطع دخالت در آن و مسائل مربوط بە آن را در اولویت فعالیت خود میدهد؟ چرا کومەلە در کردستان با گرایشات دیگر سیاسی  است  وارد نوع معینی از مناسبات میگرددو چە ربطی بە فعالیت کومەلە برای نزدیک کردن طبقە کارگر بە قدرت سیاسی دارد؟ چرا این همە انرژی و این همە امکانات صرف فعالیت کومەلە در کردستان میگردد و چە تناسبی  با تخصیص  آن با فعالیت سراسری دارد؟  طبق همین موارد از اسناد مگر قرار نبود این بخش از فعالیت چون یک تاکتیک معین ، کماکان بە نفع دمکراسی و بە نفع سوسیالیسم فر عی بماند!! و…

انقلاب کارگری در کردستان!

قبلا گفتە شد کە طی روندی وظایف یک  حزب سراسری  بر عهدە کومەلە گذاشتە شد و کومەلە نیز بر اساس پیشبرد و فعالیت در راستای این وظایف مورد ارزیابی قرار میگرفت ،  در ادامە  خواهیم دید کە استراتژی حزب کمونیست ایران یعنی برقراری سوسیالیسم از طریق انقلاب گارگری نیز بر عهدە جنبش انقلابی کردستان گذاشتە میشود. توجە کنید ” در استراتژی حزب کمونیست ایران در بند مربوط بە “استراتژی ما در جنبش کردستان” آمدە است :

استراتژی ما در جنبش کردستان برپایی انقلابی است که نیروی محرکه آن را مردم کارگر و زحمتکش تشکیل میدهند در این میان کومه له میکوشد برنامه سیاسی خود برای حاکمیت مردم در کردستان را به تأیید شورای نمایندگان سراسری مردم کردستان برساند و بلافاصله آن را به مورد اجرا بگذارد. این برنامه از همین امروز مبنای فعالیت عملی ما در کردستان خواهد بود.؟

اینجا از برپایی انقلابی  در کردستان صحبت میشود کە نیروی محرکە آن را مردم کارگر و زحمتکش تشکیل میدهد. این استراتژی یک جریان کمونیستی است و چنین جریانی وقتی از انقلاب حرف میزند نباید غیر از انقلاب کارگری یعنی برقراری سوسیالیسم هدف دیگری داشتە باشد، زیرا در بند دیگر  همین قسمت اشارە میکند کە با در هم شکستن نیروهای دولتی پس از انقلاب، امکان سازمانیابی یک حاکمیت شورای یعنی برقراری حکومت شوراها در کردستان فراهم میشود

دقت کنید،  در اینجا از انقلاب صحبت میشود! کدام انقلاب ؟  گفتیم انقلاب کارگری منظوراست، زیرا حرف از درهم شکستن ماشین دولتی است و فقط انقلاب کارگری است کە  چنین ظرفیتی دارد و چنین خواهد کرد، سؤال این است انقلاب کارگری عنوان شدە در کجا قرار است اتفاق بیفتد ؟  سند استراتژی جواب میدهد ، در کردستان. البتە یک جریان  کمونیستی میباید از انقلاب بگوید  در این ایرادی نیست.  اما همین حزب باید بگوید  این انقلاب  در یک جامعە مشخص چون کردستان  چگونە و از چە راهی ممکن است . اینجا صحبت  از بر حق بودن  انقلاب کارگری  و بر حق بودن برقراری حاکمیت شورایی بطور کلی نیست اینجا صحبت از تعریف  چنین استراتژی برای یک جنبش معین در کردستان است کە تدوین کنندگان آن ، تحقق آنرا چون مسیر راە تا رسیدن بە اهداف خود امری ممکن و عملی میدانند و مردم  یعنی کارگران و زحمتکشان را برای عملی کردن آن فراخوان میدهند. زیرا . این برنامه از همین امروز مبنای فعالیت عملی ما در کردستان خواهد بود.؟

باید گفت کە تحقق چنین استراتژی در کردستان  با توجە بە ویژگی های این جامعە ، چندان هم فراهم نیست و ترسیم استراتژی انقلاب کارگری در جنبش کردستان ، بار سنگینی است کە  نمیتواند بر عهدە این جنبش باشد ، از اینرو امروز با “باید کردن”  مسیر انقلاب کارگری و برقرای حاکمیت شورایی در کردستان چندان هموارنخواهد شد. کار ما کمونیست ها شناخت واقعی از جامعە مورد نظر و فراهم کردن  و هموار کردن مسیر تغییر در جهت آرمان ها و باروها است.   صحبت از ایجاد شورای این یا آن شهر و روستا و  یا ایجاد و سازمان دادن بنکە محلات در این یا آن شهر نیست، صحبت از برقراری حکومت شورایی در کردستان پس از درهم شکستن ماشین دولتی است. بیاید این استراتژی را در عمل معنا کنیم .

حاکمیت شورایی در کردستان و مسیر تحقق آن!

اگر پس از در هم شکستن ماشین دولتی، حکومت کارگری در ایران  همانطور کە در استراتژی ما در جنبش کردستان آمدە است عملی شد ، واضح است کە برقراری حاکمیت شورایی در کردستان  نیز ممکن میگردد، (تنها انقلاب کارگری از درهم شکستن ماشین دولتی ذینفع است) اما اگر حکومت کارگری نتوانست جا بگیرد و ماشین دولتی از جملە ماشین سرکوب در هم شکستە نشد  و یا نیروی کارگران آگاە و متشکل در یک حزب سراسری ، نتوانست از چنان نیرویی برخوردار باشد کە در صحنە  تحولات سیاسی ایران حضور مؤثری داشتە باشد ، آیا برقراری حاکمیت شورایی در کردستان ممکن است؟  حرف از استراتژی است،  یعنی مسیر راە تا رسیدن بە اهداف برنامەای یا تحقق آرمان ها و باورهای خود ، در مسیر راە برای تحقق آنچە کە ممکنش میدانیم یعنی حاکمیت شوراها، اگر حکومت کارگری تأمین نشد و اگر  کارگران و حزب کمونیست آنان از آنچنان نیرویی برخوردار نگردید کە در معادلات سیاسی غیر قابل حذف باشد،  در چنین حالتی تنها راە جدا کردن کردستان از ایران  و ایجاد کشور مستقل است تا بتواند حاکمیت شورایی را در آن مستقر کرد. زیرا طبق این استراتژی مردم کردستان و نیروی محرکە آن یعنی کارگران و مردم زحمتکش از چنان آمادگی برخوردار هستند کە بتوانند حاکمیت شورایی را تحمیل کنند! اگر چنین است و این آمادگی تأمین است، چرا باید منتظر ماند ؟ در هر کجا امکان باشد حتی در کردستان انقلاب خود را بە پیروزی میرسانیم !! بنابراین چون غیر از این حالت، یعنی  غیر از جدا کردن کردستان ، شدنی نیست  کە در ایران قدرت سیاسی در شکل دیگری غیر از قدرت کارگران و مردم زحمتکش باشد اما در کردستان شوراها حاکمیت داشتە باشند.  حالا،  باید پرسید آیا جدا کردن کردستان ممکن است و آیا اصلا واقعیتی در چنین سیاستی میتوان سراغ داشت؟ حقیقتا  چنین رویکردی بیشتر بە آرزو کردن شبیە است . آنچە کە در استراتژی ما آمدە است  در حقیقت بیان تعلق ایدئولوژیک است تا برنامەای برای عمل . در مقابل آنچە آمد مدافعین برقراری حکومت شورایی در کردستان  گفتەاند:

در شرایط فعلی هرگونه تعیین سیاست و تاکتیک مشخص برای شرایطی که هنوز به­وقوع نپیوسته و توازن قوایی که هنور ناشناخته است، برنامه­ریزی برای آن سیاست و تاکتیک معین را تا سطح استراتژی ارتقا می­دهد و استراتژی سوسیالیستی را در عمل به حاشیه می­راند.”

باید تأکید کرد، کە  اتفاقا برعکس این گفتە ،  شرایط بوقوع پیوستە است نە تنها در کردستان ایران بلکە در گوشە وکنار دنیایی کە ما در آن زندگی و مبارزە میکنیم ، مۆلفەهای اصلی چنین شرایطی ناشناختە نیست و این مؤلفە ها و شرایط بە وقوع پیوستە در مبارزە سیاسی و طبقاتی، برای درس گیری از آن و بکار گرفتن تجارب آن است نە تنها برای تفسیر کردن و گزارش دهی از آنان .  اما بطور مشخصتر، باید پرسید،  آیا تعین سیاست فقط مربوط بە شراطیست کە بوقوع پیوستە و مربوط بە توازن قوایی است کە شناختە شدە باشد؟ در اینصورت، وظیفە یک جریان پیشرو چیست ؟ باید منتظر بماند تا شرایط مشخص و توازن قوا شناختە گردد؟ اگر چنین جریانی منتظر ماند کە همەچیز معلوم و مشخص گردد و فقط آنگاە اتخاذ سیاست کند، چرا باید چنین جریانی را پیشرو دانست؟ اگر همە چیز معلوم و مشخص شد، اتخاذ سیاست دیگر هنر نیست، هر بقال سرکوچەای نیز میتواند بە منظور رونق دادن بە کسب و کارش سیاست و تاکتیک  متناسب با شرایط پیش آمدە را در پیش گیرد.  تازە اگر همەچیز معلوم شد جایی برای چنین جریان منتظری نمی ماند کە سیاست تعین کند ، تنها سیاستی کە میتواند تعین کند قرار گرفتن در تە صف است.

گذشتە از این موارد ، اگر صرفا بە شعار برقراری حاکمیت شورایی در کردستان پس از درهم شکستن ماشین دولتی اکتفا نکنیم و سعی بر این باشد تا شرایط تحقق این شعار را در فعالیت خود و مسیر مبارزە ای کە در پیش است  منظور کنیم، باید بە این سؤال جواب داد کە این شکل از حاکمیت چگونە میتواند  بە خواست اکثریت مردم کردستان تبدیل گردد؟  در این صورت واضح است کە  نمیتوان تنها بە تبلیغات در  اندر فوائد ” شورا خوب است” اکتفا کرد. حاکمیت شورایی بر پایە یک جنبش شورایی میتواند پا گیرد و جنش شورایی آنگاە براە خواهد افتاد کە تودەهای مردم کردستان ربط این شکل از حاکمیت را  با کم کردن فشار بر زندگی خود و تحقق حقوق پایمال شدە خود از طریق حاکم بودن بر سرنوشت خویش لمس کنندو آنرا بە خواست خود تبدیل کنند. اما باز هم باید پرسید کە این مهم ( جنبش شورایی) چگونە و از چە طریقی میتواند بە پیش رود؟ نیروی چپ در کردستان  کە پرچم چنین جنبشی را بدست دارد، باید بە یک نیروی اجتماعی ارتقاء یابد، نیرویی کە بتواند افق و سیاست های خود از جملە حاکمیت شورایی را چون یک گفتمان سیاسی در کردستان مقبولیت اجتماعی دهد. چنین نیرویی باید همین امروز در تندپیج های سیاسی و در همە لحظاتی کە این مردم در مبارزە خود در مسیر تحقق خواست و مطالباتشان از سر میگذارنند حضور داشتە باشد، دخیل باشد ، راهنما باشد، در شکست ها و عقب نشینی ها ، در پیروزی و موفقیت ها همراە باشد.  جریانی کە همین امروز در قبال مسائلی کە بر دوش همین مردم زحمتکش سنگینی میکند، دوری کند و از آن  بیگانە باشد یا بە فرع فعالیت خود تبدیلشان کند، بدون شک نمیتواند  سیاست ها و جهت گیری هایش را با هر درجە از رادیکالیسم،  زمینە اجتماعی برای ایجاد تغیر در وضعیت موجود ببخشد . چنین نیرویی باید همچنان منتظر بماند کە کی نوبت تعین سیاست هایش خواهد رسید ، تا آنوقت البتە تمایلات حاضر و آمادە تكلیف جامعە را روشن کردە و آنرا بە مسیر دیگری میبرند. کە بردەاند

واقعا باید پرسید کە این  چە نوع تدوین  استراتژی است کە فقط میگوید چە بشود و اما  نگوید چگونە میشود و چگونە و از کدام مسیر ممکن میشود. بویژە از یاد نبریم حزبی بە تدوین استراتژی میپردازد کە در حال جنگ  سخت سیاسی و طبقاتیست. در این جنگ  کسی منتظر نمی ماند . در حقیقت حزب و جریانی میتواند مهر خود را در تندپیچ های سیاسی بر جامعە  بکوبد کە از هم اکنون آمادە باشد و سیاست و استراتژی خود را طوری تنظیم کردە باشد کە  بگوید و نشان دهد کە کدام مسیر ممکنتر و عملی تر است و از بیان  صرف آرزوها دوری کند تا وقت خود در این مبارزە بی امان غافلگیر نشود و در تە صف جای نگیرد.

مسیر تأمین حاکمیت شورایی از کجا میگذرد؟ باید بە تجربە کومەلە رجوع کرد . زمانی کومەلە با هر میزان درک از کمونیسم، مسیر اجتماعی کردن فعالیت خود و از اینطریق مسیر اجتماعی کردن کمونیسم را تشخیص داد. در جنبش مقاومت شرکت کرد، این شرکت امکان بسیج تودەای بە کومەلە داد و کومەلە از این امکان برای تأمین خواست و مطالبات کارگران و مردم زحمتکش استفادە کرد و نتایج آنرا دوست و دشمن گواهی میدهند، بدون شرکت در جنبش مقاومت وجواب بە آن مسئلەای کە بە صحنە سیاسی جامعە کردستان آمدە بود ، کومەلە امکان بسیج تودەای را نمی یافت. مگر کم بودند جریانات چپی کە از کومەلە صاحب نامتر، دارای اتوریتە اجتماعی بیشتر و امکانات فزونتر، اما در یک بزنگاە تاریخی، خود را از این مقاومت تودەای کنار کشیدند، عملا با حاشیە خزیدند و نهایتا نامی از آنان جزء در خاطرەها نماند. قصد اینست گفتە شود کە این متد و این روش از فعالیت کومەلە است کە باید دردستور باشد تا بتوان استراتژی خود را عملی و ممکن کرد. نباید پذیرفت کە چنین روشی در نتیجە رادیکال نمایی در سایە بماند.  در نتیجە چنین روش و متدی از فعالیت بود کە امروز کمونیست ها در کردستان قدرت بسیج تودەای دارند ، کە باید امیدوار بود این قدرت با پیگیری متد و روشی کە کومەلە در تاریخ فعالیت خود دارد، همچنان حفظ و تقویت گردد.

  واضح است برای هموار کردن امر حاکمیت  شورایی، گفتیم کە باید بە  یک جهت و یک خواست عمومی در کردستان تبدیل گردد، این امر شدنی است اگر  در جامعە  مورد نظر یعنی کردستان قبلا اقداماتی بە منظور هموار کردن راە در دستور قرار گرفتن و تودەای شدن آن یا همان جنبش شورایی ، در پیش گرفتە شدە باشد. (این همان اقداماتیست کە مهر تقابل با حاکمیت شورایی را خوردە است).  اقدامات هم چیزی جزء دامن زدن بە جنبش مطالباتی نیست کە خوشبختانە در ادبیات سیاسی حزب کمونیست راە باز کردە است. در کردستان نیز از جملە خواست رفع ستم ملی کە  در دایرە جنبش مطالباتی میگنجد کە باید همراە با دیگر خواست و مطالبات، برنامە داشت و در همە لحظات آن حضور داشت و هژمونی سیاست سوسیالیستی را در آن تأمین کرد.   اما واقعیت این است بدون توجە بە چنین اقداماتی از جملە وجود یک نیروی قدرتمند اجتماعی چپ،  در جامعەای کە دهەها تحت حاکمیت سیاە استبدادی قرار داشتە و از این رو گرایشات اسلامی و ناسیونالیستی در اشکال سازمان یافتە آن هنوز عمل میکنند و هنوز قدرت بسیج تودەای را در خود دارند، با ” باید کردن ها  ” برقراری حکومت شورایی در کردستان  همانطور کە گفتم ” بیشتر بە یک آرزو کردن شبیە است ، آرزویی کە متأسفانە مسیر تحقق خود را نیز باچوب ارتداد از ” مارکسیسم ” کور میکند .

برای تأکید بیشتر

اگر بپذیریم کە سوسیالیسم بدون نیروی انسانی تحقق نخواهد یافت ،  همزمان باید بپذیریم کە این نیروی انسانی یعنی کارگران و زحمتکشان این جامعە مورد نظر باید بە آن میزان از اگاهی و اتحاد  و تشکل رسیدە باشند  کە چنین امری را در دستور کار خود قرار دهند. بر خلاف تمام انقلابات تا کنونی کە عاملان آن از درک کردەی خود عاجز بودند و ناچار بە دامن اوهام افتادند.  انقلاب پرولتری اصولا بدن آگاهی و خالی از راز و رمز کارگران در بارە موقعیتش در جامعە  و رسالتی کە بر دوش دارد کاری ناشدنی است.  اگر از اوائل قرن بیستم، دوران انتقال از سرمایەداری بە سوسیالیسم از لحاظ عینی در مقیاس جهانی فراهم شدە است ، در عمل  اما هنوز در آستانە قرن بیست و یکم ارتجاع  سرمایەداری کماکان حاکم است. نادیدەگرفتن این واقعیت و چرایی آن ،  یعنی عدم اگاهی و بدون راز و رمز کارگران بە رسالت خود، از جانب هر جریانی ، عدم درک از وظائف اساسی این دوران گذار را نشان میدهد. نزد مارکسیسم در شرایط فعلی  نقطە شروع در هر فعالیت انقلابی درک اهمیت این چرایی و چگونگی تغیر در آن است. از اینرو جا دارد  بار دیگر این گفتە مارکس را در نظر گیریم: جوامع انسانی هموارە  مسائلی را در مقابل خود قرار میدهند کە قادر بە حل آن باشند. سوسیالیسم را نمیتوان تنها آرزو کرد و “بایدش” کرد، سوسیالیسم چون بدیل بربریت سرمایەداری بویژە امروز بە یک امر جدی ، واقعی  تبدیل شدە و از اینرو تلاش برای تحقق آن تلاشی ممکن و عملی خواهد بود ، اما تلاشی کە چون هر پدیدە دیگری میباید با امکانات و ملزومات تحقق آن  کە عبارت باشد از آگاهی و تشکل در ابعاد اجتماعی معنا بیابد و این امر یعنی این تلاش فعالیت امروز ما را معنا میدهد. بی دلیل نیست کە همین چپ( پندارگرا ) همە تلاش در این زمینە را با چوب ارتداد از مارکسیسم با عنوان رفرمیسم و رویزیونیسم و موکول بە محال کردن سوسیالیسم و … کور میکند. اما غافل از اینکە با انقلاب کارگری همین امروز کردن در صدد است با ارادە  خود و بە فرمان خود و تحت رهبری حزب خود سوسیالیسم زورکی را برقرار کند، سوسیالیسمی کە جز انحطات سرنوشت دیگری نخواهد داشت.

اما چرا سراغ اسناد گرفتە میشود؟

ممکن است این سؤال پیش آید، غیر از اینکە عملا کومەلە آنچە را کە لازم بودە بە پیش بردە و غیر از اینکە کومەلە سعی کردە است در مقاطع مختلف خود را بە جامعە خود  و مسائل مربوط بە ان ربط دهد، اگر چنین است مشکل در کجاست؟ چرا باید سراغ اسنادی را گرفت یا بە دنبال این یا آن گفتە در این یا آن سند بود تا مثلا پندارگرایی را کە عملا مانع فعالیت کومەلە نبودە نتیجە گرفت؟  در جواب میتوان گفت،  ما با یک گرایش کە تنها در این یا آن گوشە از اسناد و مصوبات و  یا حتی با این یا آن عملکرد تشکیلات خود را نشان میدهد روبرو نیستیم . ما با گرایش و تمایلی و فرهنگی در مبارزە سیاسی روبرو هستیم کە تا کنون چند بحران را بە کومەلە تحمیل کردە ، با تمایلی روبرو هستیم کە هر چند سال یکبار با خیز کومەلە برای ربط دادن خود بە جامعە،  قد علم کردە  و متأسفانە بخشی از فعالین کومەلە را از کومەلە دور کردە است، با تمایل و فرهنگی روبرو هستیم کە  هر بار بە سراغ کومەلە و فعالیت آن ، سیاست ها و جهتگیری هایش میاید و تلاش دارد از تأثیر ودخالتگری آن تحت پوشش رادیکال نمایی بکاهد. بە این دلیل اتفاقا لازم است کە بە آن پرداخت، آنرا شناخت و تقابل آن را با فعالیت و موقعیت کومەلە در یک جنبش معین نشان داد ە تلاش داشت کە زمینە بازنگری بە این اسناد را فراهم کرد.

 

با توجە بە آنچە تا کنون گفتە شد قاعدتا باید بە راەکارها پرداخت.

انتظار ارائە یک راە کار بە منظور برون رفت از وضعیت کنونی یا بحران اخیر را  نباید از گفتەهای تا کنونی داشت ، حقیقتا بحران کنونی جزئی از یک روند یا یک گرایش معین در چپ بطور کلی و در جریان ما بطور مشخص است . هیچ نسخە آمادە و معجزە آسایی نمیتواند در میان باشد.  آنچە کە در این نوشتە آمد، واضح است کە بر یک اختلاف سیاسی در حزب و کومەلە دلالت دارد، اختلافی کە میتواند در یک حزب سیاسی جدی و مدرن یک امر عادی تلقی گردد و در حزبی کە با اعتماد بنفس فعالیت خود را دنبال میکند،  چە بسا مورد استقبال قرار گیرد و در فضایی سیاسی و متمدنانە بە آن پرداخت و  در نهایت اگر در قالب پلاتفرم های مشخصی خود را بروز داد،  در مجامع حزبی در مورد آنان تصمیم گرفت. بە باور من آنچە کە تا کنون گفتە شد، بویژە اینکە هنوز بە پلاتفرم های مشخص و در تمایز جدی با آنچە کە تا کنون بە عنوان خط رسمی نام گرفتە است عرضە نشدە است واضح است کە نمیتواند انشعاب و جدایی را از آن نتیجە گرفت ،  و هنوز میتوان و باید تلاش داشت  با قبول وجود اختلاف سیاسی ، از انشعاب زودرسی کە انگیزەهای حقیرانەای  در صدد تحمیل آن هستند ممانعت بعمل آورد. بویژە اگر گفتە میشود کە در یک حزب سیاسی وجود اختلاف سیاسی امریست عادی، عملکرد متناظر با چنین گفتەای بلافاصلە باید پرهیز کردن از بزرگ نمایی و پانیک براە انداختن و جنجال سازی حول این یا آن اختلاف و نتایج اختیاری گرفتن از آن  باشد.

  بنابراین آنچە کە در این بخش در حد ارائە راە کار بتوان بە آن اشارە کرد  بیان کلی تری دارد ، صحبت از یک جهت گیری سیاسی دارد کە باید در فعالیت ما بازتاب داشتە باشد و طی یک پروسە بتواند گرایش پندارگرایانە  با تعریفی کە از آن داشتیم را در عملکرد سیاسی چون یک مانع بە حاشیە براند . لازم میدانم بر این نکتە تأکید کنم کە من  کومەلە را جریانی چپ و کمونیست و بە این اعتبار آرمانگرا  میدانم، بە عبارت دیگر آرمانگرای نمیتواند در خود پدیدەای منفی باشد،  البتە اگر جریان آرمانگرا مسیر تحقق آرمانی کە بە آن پایبند است را در  پیچیدگی های مبارزە سیاسی و طبقاتی  بدرست معنا کند و هر بار با فعالیت خود اثری از حقانیت آرمانی کە برای آن میجنگد را بتواند  در فعالیت مادی موضوع کارش یعنی زندگی کارگران و مردم محروم و ستمدیدە نشان دهد،  بنابراین  اگر در گفتە ها از آرمانخواهی چپ استنتاج میشود،  نباید تقابلی با آرمانخواهی چپ را از آن  نتیجە گرفت زیرا بطور واقعی و عملی ،برقرای سوسیالیسم چون الترناتیوی در مقابل جهنم سرمایەداری و فعالیت برای ارزش های انسانی از آرمان های هر کدام از فعالین در جریان کومەلە بودە و کماکان است، آنچە کە باید مورد توجە قرار گیرد استراتژی و مسیر  تحقق این آرمان های انسانی و پیشرو است، و اگر تقابلی باشد بە مسیر تحقق این آرمانها مربوط میشود کە آیا میتواند معنای عملی بە آرمان خود دهد؟

آن بخش از چپ کە معنای سیاسی و عملی  آرمان و باورهای خود را نمیپذیرد.  تصور می کنند که با ماندن بر سر عقاید رادیکال خویش خود را از تفکرات بورژوایی پالوده کرده اند و خط درست و صحیح کارگری را طی کرده اند. اما متوجه این واقعیت تلخ نیستند که مارکسیسم اگر منجر به تغییری واقعی ولو کوچک در زندگی مردم و اتحاد  طبقه کارگر حتی در شکل ابتدایی آن نشود، به هیچ دردی نخواهد خورد. این دست از  کمونیست ها که ممکن است با این منزه طلبی وجدان شان را آسوده نگاه دارند و بپندارند که با ماندن بر خط اصولی و آرمانی به خیال خود صحیح کمونیستی، روزی کارگران آنها را انتخاب خواهند کرد، گویی مردم همیشه قادر به انتخاب صحیح هستند. این کمونیست ها شانسی برای پیروزی ندارند اگر نخواهند درگیر شوند، امتیاز بگیرند و امتیاز بدهند عقب بنشینند و فرصت برای پیشروی را بشناسند و از آن استفادە کنند، شانسی نخواهند داشت کە با تکیە بر اصول و باورهای خود اما فقط بە یک روش در مبارزە بسندە کنند  و در پوشش ها و اشکال مختلف فعالیت نکنند،هر بار خود را تجدید نکنند. بی مناسبت نیست کە در این رابطە بە انگلس مراجعە کنیم کە لنین در تقابل با بلانکیست ها در کتاب بیماری کودکی چپ روی بە آن استناد میکند. “

 بلانکیست‌ها: ما کمونیست هستیم؛ زیرا می‌خواهیم بدون توقف در ایستگاه‌های بین راه و بدون تن‌دادن به مصالحه که فقط روز پیروزی را به تعویق می‌اندازد و دوران بردگی را طولانی می‌کند، به هدف خود نائل شویم.

 پاسخ انگلس: بلانکیست‌ها از آن نظر کمونیست هستند که خیال می‌کنند، چون خودشان می‌خواهند از روی ایستگاه‌های بین راه جستن کنند، دیگر همه چیز روبه‌راه است و اگر در همین روز‌ها کار «آغاز شود» … و حکومت به دست آن‌ها بیفتد، آن‌گاه پس‌فردا «کمونیسم برقرار خواهد شد» …. چه ساده‌لوحی کودکانه‌ای است که انسان ناشکیبایی شخصی خود را استدلال تئوریک جلوه‌گر کند!

همچنین بخشی از پاسخ لنین بە موضع بلانکیست ها در همان کتاب آمدە است:”  جنگ در راه سرنگونی بورژوازی بین‌المللی، جنگی که صد بار دشوارتر، طولانی‌تر و بغرنج‌تر از جنگ معمول بین دولت‌هاستدر‌عین‌حال از پیش امتناع‌ورزیدن از مانور و استفاده از تضاد منافع (حتی تضاد موقتی) بین دشمنان و مصالحه …. این موضوعی بی‌اندازه مضحک نیست؟ آیا این شبیه نیست به اینکه ما به هنگام صعود از کوهی دشوار که تاکنون اکتشاف نشده و پای کسی به آنجا نرسیده است، از پیش امتناع ورزیم از اینکه گاهی با پیچ‌و‌خم بالا برویم، گاه به عقب باز‌گردیم و از سمت انتخاب‌شده صرف‌نظر کنیم و سمت‌هایی گوناگون را آزمایش کنیم؟

آنچە کە برای  ما اهمیت دارد  باید مدام مواظب بود کە غیر از منافع  کوتاە مدت و دراز مدت طبقە کارگر و  مردم زحمتکش  ، برای حل مسئلە مبرم جامعە امروزین  بشری یعنی  برچیدن استثمار و بهرەکشی و بی حقوقی قدمی بر داشتە نشود ، این جهت اسمش چیست و چە ایسمی میخورد مهم نیست ، مهم این است کە  تئوری صحیح مارکسیسم باید خود را در عمل یعنی در پیچیدگی های مبارزە سیاسی و طبقاتی معنا و اثبات کند نه در منزه طلبی و و رادیکال نمایی بدون خاصیت عملی حتی برای برداشتن یک گام.  اگر این گفتە را در مورد  فعالیت کومەلە معنا کردە باشیم ، دخالت در همە لحظەهای جنبشی است کە ما آنرا انقلابی نامیدەایم  کە با دخالت های انقلابی خود ، هژمونی سیاست انقلابی خود را در یک جنبش معین ممکن میگرداند. از همینجا با تکیە بر آنچە آمد لازم است تأکید گردد کە کومەلە محصول جامعە کردستان است و در جواب بە نیازهای این جامعە ( یک جامعە طبقاتی)  شکل و قوام گرفت و لاجرم در جواب بە نیازهای اکثریت ساکنین این جامعە است کە میتواند بر روند تحولات سیاسی اثر گذار باشد. اگر چنین بە مسئلە نگاە شود آنگاە آسان خواهد بود گفتە شود کە،  وظیفە سازمان دادن انقلاب کارگری در ایران و برقراری فوری سوسیالیسم در ایران اگر چە آرمان و افق فعالیت کومەلە را شکل میدهد اما نمیتواند  وظیفە فوری و بلاواسطە کومەلە باشد . کومەلە چون جریانی چپ و کمونیست در تلاش است کە در راستای این افق سراسری،  چپ و کمونیسم در کردستان را با توجە بە ویژگی های آن اعتبار اجتماعی بخشد ، باید با این معیار بە محک بخورد و بس. اگر چنین روندی بە پیش رود و اگر بتوان با کار فکری و اگاهگرانە گرایش پندارگرایی با تعریفی کە از آن شد در کومەلە و در سیاست ها و جهت گیری هایش بە حاشیە راندە شود، آنگاە کومەلە باید خود را آمادە و پذیرای اصلاحاتی در شیوە و سبک کار در همە عرصە های مختلف فعالیت خود  کند ، با روش و سبک تا کنونی کە بعضا  حاصل فعالیت در دهە ٥٠  و ٦٠ است نمیتوان بە پیچیدگی ها مبارزە سیاسی و طبقاتی در افتاد ، باید مطالعە کرد ، باید شناخت خود را مرتبا ارتقاء داد  و براساس یک ارزیابی واقعبینانە قدم در راە تقویت گرایش چپ و سوسیالیستی در کردستان برداشت. واضح است همە آنچە کە گفتە شد یک شبە اتفاق نخواهد افتاد ، و احتیاج بە زمان دارد اما باید شروع کرد و در حقیقت راە دیگری نیست امروز این انتخاب در مقابل فعالین کومەلە قرار دارد، یا انتخاب مسیر حاشیە گزینی آنچە کە تا کنون از آن صحبت شد و یا عرصە دخالتگری و تأثیرگذاری بر روند تحولات، کدامیك؟ انتخاب در دست ما است.

دسامبر ٢٠٢٠

بهمن ١٣٩٩ ( ژانویە  ٢٠٢١ )

نسخه PDF
http://azadi-b.com/J/file/pishrewi_j_chep_J.B.pdf

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate