مختصری از توضیح وضعیت کنونی افغانستان

سوالی کە بە ناگزیر بە ذهن خطور می کند این است کە، چگونه ممکن است ارتشی كه سالهاست توسط مجهزترین و تواناترین نیروهای نظامی جهان، یعنی ارتش آمریکا و سایر نیروهای متشکل در ناتو، آموزش دیدە و تجهيز شده است و صدها ميليارد دلار هزينه برداشتە است، ظرف چند هفته توسط نیرویی کە سنگین ترین سلاحش RPG ساخت دوران شوروی است سقوط كند؟
گذشتە از تحلیل هایی کە فاقد مطالعە و ارزیابی دقیق و جامع هستند، از نوع توطئە باوری و اعتقاد بە دستهای پشت پردە، عامل اساسیی کە بهتر می تواند وضعیت کنونی را توضیح دهد مناسبات و بافت اجتماعی مبتنی بر عشیرە و قبیلە است کە اساسا وجود دولت مرکزی و قدرت متمرکز را، حال با هر ماهیتی، غیر ممکن می سازد. مناسبات و بافت اجتماعیی کە البتە بە درجاتی مختلف در بیشتر کشورهای خاورمیانە حاکم است.

وضعیت از چە قرار است؟
همزمان با تعیین زمان خروج کامل نیروهای آمریکایی و سایر نیروهای ائتلاف ناتو، روشن بود که ساختار قدرت در افغانستان در یک زمان بسیار کوتاە تغییر خواهد کرد. مسأله صرفا زمان دقیق وقوع چنین تغییری بود، نە احتمال آن. آنچە “دولت افغانستان” نامیدە می شود در واقع سر هم کردن چندین قبیلە، عشیرە و گروەهای جنگجویی است کە هیچ هویتی بجز هویت قبیلەای و عشیرەای را برای خود قائل نیستند. تشکیل یک دولت بە اصطلاح ملی از چنین نیروهایی بدون زیربنای اقتصادی و زمینەهای بە هم زدن مناسبات و تعلقات عشیرەای و قبیلەای یک افسانە بیش نبودە و نیست. چنین سازمان دولتی ای أساسا بر اساس منطق تقسیم مزایای مالی و منابع قدرت میان سرکردگان این قبایل و عشایر شکل گرفتە است و رضایت آنها تنها بر اساس دلارهای وارداتی و سهمیە بندی درآمد ناشی از گمرک های مرزی میسر گردیدە است.

هرکدام از کسانی که در ارتش افغانستان سازمان دادە شدەاند تا با طالبان بجنگند اعضای این یا آن عشیرە و یا قبیلە هستند و با آنها اعلام “بیعت” کردەاند. آنها در نهایت می دانند که افغانستان به عنوان یک کشور تحت اداره یک قدرت مرکزی و منسجم امکان پذیر نیست. در یک جامعه با مناسبات شبهە فئودالی، این تعلقات قبیلەای و عشیرەای است که فرد را موظف بە این یا آن تصمیم و اقدام می کند. بە بیان دیگر فرد در وهلە اول خود را با چنین هویت هایی تعریف می کند، نە کشور، ملت، طبقە و یا دیگر گروەبندی های جدید اجتماعی. بە همین دلیل تشکیل دولت و ارتش مرکب از این گروههای قبیلەای و عشیرەای، کە گویا می بایست بە ساختن “ملت افغانستان” منتهی شود، افسانەای بیش نبودە و نیست.

از زمانی که ایالات متحده و هم پیمانانش در ائتلاف ناتو سعی کردند نظمی نوین را در منطقە برقرار کنند، این گروههای قبیلەای و عشیرەای فرصت را غنیمت شماردند تا برای منافع خود و سهیم شدن در ساختار قدرتی کە بر اساس این نظم شکل می گرفت، وارد یک سازمان تخیلی بە اسم “دولت افغانستان” شوند. تنها شرطی کە این گروهها داشتند سهم خواهی بر اساس همین تعلقات عشیرەای و قبیلەای بود. اما سران این گروهها می دانستند کە آنچە “دولت ملی افغانستان” نامیدە می شود تخیلی بیش نیست و این تخیل تا زمانی در ذهنها جاریست کە دولت آمریکا با نیروی نظامی خود و دلارهای بادآوردە حافظ آن باشد.
ادعا می شد کە “ارتش افغانستان” از ٣٠٠ هزار سرباز تشکیل شدە است کە بیشتر آنها از طرف نیروهای آمریکایی و هم پیمانانش تمرین دادە شدەاند و مجهز بە سلاحهای پیشرفتە جنگی می باشند. بە همین دلیل هم ابتدا ادعا می شد کە این نیرو بە آسانی می تواند در مقابل نیروهای طالبان، کە تعداد آنها حداکثر ٧٠ هزار نفر تخمین زدە می شود و به تجهیزات اولیە جنگی مجهز هستد، مقاومت کند و چە بسا آنها را شکست دهد. آنچە مورد توجە قرار نگرفت، یا پنهان نگە داشتە شد، این واقعیت است کە بیشتر نیروی ٣٠٠ هزار نفری “ارتش افغانستان” افرادی بودند کە اصطلاحا آنها را “سربازان موهوم” می نامند. افرادی کە اسامی آنها در ارتش ثبت می شود تا در ازای آن درامدی نصیب خود کنند بدون اینکە در این سازمان حضور داشتە باشند. حتی نامهایی ثبت شدەاند کە متعلق بە هیچ فرد حقیقی و حقوقی نیستند و حقوقی کە از این طریق پرداخت می شود مستقیما بە جیب همان روسای عشایر و قبیلە می رود. البتە چنین ساختاری (مشاغل موهوم) تنها شامل مشاغل نظامی نمی شود، بلکە کل مشاغل دولتی را در بر می گیرد و مبنای آن یک دستگاە حاکمە فاسد سیاسی و یک اقتصاد ویران متکی بر ارز وارداتی و کار نامولد است. بیشتر افرادی هم کە وجود حقیقی دارند و در “ارتش ملی افغانستان” ثبت نام کردەاند، هیچ انگیزەای فراتر از منفعت شخصی خود و عشیرە و قبیلەای کە بە آن تعلق دارند ندارند تا برای آن بجنگند و خود را بە کشتن دهند.

هر بار که صحبت از خروج نیروهای ایالات متحده از افغانستان یا کاهش نیروهای ناتو می شد، سرکردگان این قبایل و عشایر، کە هرکدام بە عنوان والی، ژنرال، وزیر و … در قدرت سهیم شدە بودند، در فکر آن بودند چگونە منافع خود را در یک ساختار جدید بعد از خروج نیروهای خارجی تعقیب کنند، نە اینکە ساختار موجود را حفظ کنند.

بە این ترتیب در بسیاری از موارد، طالبان شهرها را بدون جنگ و مقاومت تصرف کرد. آنها قبل از حملە با فرمانداران محلی، کە همان روسای عشایر و قبایل و گروهای جنگجو بوند و هستند، بر سر منافع مشترک وسهیم شدن در ساختار جدید قدرت بە توافق رسیدند و شهرها بدون مقاومت تحویل دادە شدند. سران قبایل و عشایر که دیروز در کنار دولت ایستاده بودند، امروز دیگر با طالبان معامله می کنند و منافع قبیلە و عشیرە خود را از این طریق تعقیب می کنند. به همین دلیل پیشروی طالبان به این سرعت اتفاق افتاد.

در چنین ساختار اجتماعی ای افراد دارای کم ترین ارادە و هویت فردی هستند و امکان آنها برای سرپیچی کردن از دستورات قبیلە وعشیرە محدود است و حتی می تواند بە قیمت جانشان تمام شود. دو اهرم اصلی زندگی، یعنی معیشت وامنیت، در گرو وفاداری بە این یا آن قبیلە است و هر اقدامی کە این وفاداری را متزلزل کند بە عنوان “خیانت” تلقی می شود. در ساختار اقتصادی چنین جوامعی فرد دارای درآمد مستقل، کە در اثر مشاغل در مراکز اساسا تولیدی و نسبتا مستقل از دستگاە حاکمیت بە دست آمدە باشد نیست و سرنوشت وی بە پرداخت دستمزدی گرە خوردە است کە در ازای وفاداری از طرف قبیلە و یا عشیرە پرداخت می شود. منبع این دستمزد نیز فساد، رانت و فعالیت های غیر مولد است. همچنین برای تامین امنیت، فرد نمی تواند بە یک دستگاە مرکزی امنیتی و پلیسی اتکا کند، بلکە باید با اعلام وفاداری بە یک قبیلە، عشیرە و گروە دارای نیروی مسلح متکی شود.

طی تاریخ ٢٥٠٠ سال منطقەای کە اکنون افغانستان نامیدە می شود و از زمانی کە بخشی از امپراتوری هخامنشی بودە است تاکنون، هیچ نیروی مرکزی و منسجمی نتوانستە است بر بافت مرکز زدا و واپسگرای اجتماعی این منطقە غلبە کند. بعد از تلاش برای تبدیل کردن این جغرافیا بە کشور و دولت مدرن در اوایل قرن گذشتە و رسمیت دادن بە آن بە عنوان “کشور افغانستان” در سال ١٩١٩، زیرساخت های اقتصادی این منطقە هیچ گونە بهبودی بە خود ندیدە است و اساسا وارد ساختار جهان مدرن نشدە است تا از این طریق زمینەهای رشد نیروهای پیشرو را فراهم آورد، ساختار ماقبل جهان مدرن را بە عقب براند، فرد را از قید و بند مناسبات قبیلەای – عشیرەای رها سازد و در مقابل دخالتگریی های امپریالیستی ایستادگی کند. در این “کشور” هیچ گونە اقتصاد تولیدی و صنعتی، کە موقعیت فرد را تقویت کند و تعلقات و هویت جدیدی را بسازد، وجود ندارد و بیشتر مناطق آن بر اساس معیارهای ماقبل دوران مدرن ادارە می شوند و زندگی مردمان آن مبتنی بر درآمد حاصله از فعالیت های کشاورزی و دامداری با ابزارهای اولیە و تبادل کالا و ارز بر اساس معیارهای ماقبل جهان مدرن است.
اگرچە دخالتگریهای خارجی این بافت و ساختار اجتماعی را در چند قرن گذشتە تقویت کردە است و بعضا مانع رشد نیروهای پیشرو شدە است، لیکن نباید عوامل داخلی را، کە قبل از عوامل خارجی مانع رشد این جامعە شدەاند را فراموش کرد. عواملی کە ریشە در وضعیت اقلیمی و زیرساختهای اقتصادی دارد کە بە موجب آن ملزومات ظهور نیروهای پیشرو را با دشواری مواجە کردە است و مناسبات و بافت اجتماعی قبیلەای و عشیرەای کنونی را میسر ساختە است.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate