نقدی بر نشست مجازی روز کارگر در کلاب­هاوس

یک شهروند خوب

چگونه یک فعالِ کارگری با سرمایه­داران هم­صدا می­شود

(نقدی بر نشست مجازی روز کارگر در کلاب­هاوس)

…ما به شیوه­ای جزمی و با یک اصل جدید با مردم دنیا روبه­رو نمی­شویم: «حقیقت همین است، در برابرش زانو بزنید!» ما اصول جدید دنیا را از دل اصول خودِ دنیا بیرون می­کشیم. ما به مردم دنیا [طبقه­ی کارگر] نمی­گوییم: «مبارزات خود را رها کنید، احمقانه­اند؛ شعار درست مبارزه را ما به شما می­دهیم.» ما فقط به آن­ها نشان می­دهیم که عملا برای چه چیزی می­جنگند، و این­که باید به آگاهی دست­یابند، حتی اگر نخواهند.[۱]

 

مقدمه

به­مناسبت روز جهانی کارگر در ۱۱ اردیبهشت­ماه نشستی مجازی در شبکه­ی اجتماعی کلاب­هاوس برگزار شد. برگزارکنندگان -آن­طور که از محتوای فایل صوتیِ منتشرشده برداشت می­شد- عده­ای از اصلاح­طلبان بودند. مهمانان اصلی این برنامه دکتر راغفر (استاد اقتصاد)، اسماعیل بخشی (کارگر هفت­تپه) و فرید افشار (کارگر هپکو) بودند؛ همچنین عده­ی زیادی از سیاسیون، فعالین چپ داخلی و خارجی، کارفرمایان، تجار و اهالی رسانه در این نشست مجازی حضور داشتند. مباحث مطروحه نیز به سیاق تکثر طیف­های حاضر، بسیار متنوع بود: موضوعات اقتصادی­، سیاسی، کارگری، کرونا، مقایسه­ی ایران و کشورهای پیشرفته و در نهایت چه­بایدکردهایی برای بیرون­رفتن از این شرایط و… مدت­زمان فایلی که این نوشته ادعای بررسی آن­را دارد دو ساعت و چهل­ودو دقیقه و پانزده ثانیه است که چون پیش از اتمام نشست فایل تمام شد، احتمال آن نیز هست که مهمانان بیشتری صحبت­کرده و دامنه­ی مباحث از این هم گسترده­تر شده باشد.

از کمیت و کیفیت مسائل مطروحه در این نشست پی­­می­بریم که در وضعیت خاصی هستیم: مسائلی که ذهن کارگری در نواحی جنوبی کشور و نیز ذهن یک اقتصاد­دان، سیاست­مدار، کارفرما و یا تاجر را درگیر کرده –با وجود تفاوت در جایگاه طبقاتی­شان – یکی است. همه چیز سیال است و همه چون ماهی در آب احساس خودی دارند. حاضرین، فارغ از جایگاه طبقاتی­شان یک­صدا درک نه­چندان متفاوتی از سیاست و اقتصاد دارند. همگی از این وضعیت شکایت داشته و با وجود ارائه­ی راه­کارهای متنوع هم­دیگر را تایید نیز می­کنند. ما نشان خواهیم داد که این از ویژگی­های وجود بحران در مبارزه­ی طبقه­ی کارگر است.

این نوشته قصد دارد با بررسی نشست مجازی روز کارگر تصویر روشنی از مطالب ارائه­شده به­دست دهد و با تحلیل طبقاتی، جایگاه اجتماعی شرکت­کنندگان را با نظرات­شان تطبیق دهد. با این همه، انگیزه­­­ی اصلی این نوشته پاسخ به این سوال است که آیا مبارزین کارگر حاضر در نشست توانسته­اند از این تریبون منافع طبقاتی خود و همرزمان خویش را برآورده سازند. به­عبارت دیگر آیا حق مطلب در بیان مطالبات کارگران در نشستی که به پاسداشت مبارزات­شان برگزار شد بیان شده است یا خیر؟

برای پاسخ­دادن به این سوال کلی، وجه افتراق و اشتراک آراء سخنرانان این نشست را بررسی خواهیم کرد. نشان خواهیم داد که جایگاه طبقاتی افراد اساس وجه افتراق­شان در شناخت وضعیت است. همچنین نشان خواهیم داد چطور این شناخت با آگاهی مسلط بورژوایی درهم آمیخته و منجر به وجوه اشتراکی بین این طبقاتِ متخاصم می­شود. نشان خواهیم داد که چطور این وجوه اشتراک بین طبقات متخاصم مبارزه­ی طبقاتی را به بیراهه کشانده، سیاست پرولتاریا را وابسته به جناحی از بورژوازی کرده و از استقلال طبقاتی­اش تهی می­کند. از آنجایی که این آگاهی بورژواییِ رسوخ­کرده در اذهان مبارزین طبقه­ی کارگر بر مبنای مبارزه­ی بی­امان بورژوازی شکل گرفته، اثبات خواهیم کرد که تنها راه طرد این آگاهی بورژوایی، مبارزه­ی بی­امان­تر در زمین طبقه­ی کارگر و پیگیری منافع طبقه­ی کارگر از طریق مبارزه­ای آگاهانه منطبق بر مراحل متفاوت سیاست­ورزی کمونیستی خواهد بود.

 

یک تصویر دقیق­تر

از تعداد حاضرین در نشست اطلاعی در دست نیست، اما با توجه به برگزاری نشست توسط اصلاح­طلبان، نزدیکی انتخابات و حضور تاج­زاده و موضوع نشست می­توان حدس زد که تعداد قابل توجهی شنونده­یِ آنلاینِ نشست بوده و احتمالا تعداد بیشتری از کارگران و فعالین کارگری و سیاسیون، شنونده­ی آفلاین این برنامه بوده­اند و خواهند بود.

حال بیایید به­ بررسی کسانی که در این جلسه صحبت کرده­اند و طیف­های گوناگون­شان بپردازیم. تعداد سیزده نفر بدون درنظر­گرفتن مجریان برنامه در این جلسه صحبت کردند: اسماعیل بخشی در شش نوبت در مجموع ۵۳ دقیقه به سوالات پاسخ داد. دکتر راغفر در سه نوبت در مجموع ۲۱ دقیقه و فرید افشار در دو نوبت به مدت ۱۸ دقیقه صحبت کردند. همچنین فعالین سیاسی یا دغدغه­مندانِ سیاست و اقتصاد شامل پنج نفر در مجموع به مدت ۱۷ دقیقه علاوه بر ارائه­ی یک تبیینِ ضمنی از وضعیت، سوال­هایی را از مهمانان اصلی پرسیدند. شخصی به نام سلطانی که کارفرمای بخش خصوصی بود و شخصی به نام مرتضی که صاحب یک یا چند مجتمع تجاری بود در مجموع بیش از ۱۵ دقیقه، علاوه بر ابراز نظرات­شان در مورد خصوصی­سازی مسائلی را مطرح کردند. و در آخر سه نفر از چپ­ها شامل مقاومتی، سرنگون­طلب و سندیکالیستِ خارج­نشین در مجموع بیش از ۱۱ دقیقه راه­کارهایی را برای وضعیت معیشت کارگران ارائه دادند. بنابراین نمایندگان کارگر فرصت کافی داشته­اند تا از منافع طبقاتی خود دفاع کنند.

جدول زیر یک شمای کلی از حاضرین و مدت زمانی که به خود اختصاص داده­اند را نشان می­دهد.

عنوان اسامی مدت زمان به دقیقه مجموع به دقیقه در صد از کل
کارگر مبارز اسماعیل بخشی ۵۳ ۷۱ ۵۲ درصد
فرید افشار ۱۸
اقتصاد­دان حسین راغفر ۲۱ ۲۱ ۱۵.۵ درصد
چپ­ها ارشیا ۴:۳۰ ۱۱:۴۵ ۸.۷ درصد
آسایش ۴:۲۰
محمدحسین حیدری ۲:۵۵
سیاسیون طرفدار بازار آزاد نیلی ۳:۴۰ ۱۷ ۱۲.۵ درصد
چگینی ۵:۲۰
مهران ۱:۳۰
محسن ۴:۱۰
علی ۲:۲۰
بورژواها سلطانی ۱۳ ۱۵:۲۰ ۱۱.۳ درصد
مرتضی ۲:۲۰

از آنجایی که برنامه به روز کارگر اختصاص داشته و پاسخ­دهندگان اصلی نیز یا کارگر بوده و یا در اولین نگاه طرفدار حقوق کارگران بودند انتظار داریم که مباحث مطرح­شده به نفع طبقه­ی کارگر بوده­باشد. البته شرط این موضوع این است که کارگرانی که به نمایندگی از طبقه­ی کارگر در این جمع متکثر از لحاظ طبقات اجتماعی وسیاسی شرکت کرده­اند بتوانند پاسخ­های طبقاتی به مسائل مشخص دهند.

مباحث کلان اقتصادی، سیاسی و کارگری طرح و در نهایت چه باید کردهایی نیز مطرح شد. پیداست که تفکیک اقتصاد و سیاست در چنین آشفته­بازاری که در ایران در حال وقوع است بیش­ازپیش رنگ­می­بازد و سرشت هم­بسته­ و ارتباط تنگاتنگ این­دو را بهتر مشخص می­سازد.

برای بررسی دقیق­تر این نشست و سنجش عملکرد نمایندگان کارگری حاضر در آن، نقاط افتراق و اشتراک این نمایندگان کارگری با نمایندگان بورژوازی را تفکیک­ می­کنیم. نخست به وجه افتراق آرای دو طیف این نبرد می­پردازیم.

جایگاه طبقاتی: اساس وجوه افتراق در دیدگاه افراد حاضر در نشست

یکم ماه­ مه (۱۱ اردیبهشت) برای کارگران روزی نمادین درمبارزه­ی طبقاتی است و همان­طور که اسماعیل بخشی می­گوید روزی نیست که به کارگران برای زندگی سخت­شان تبریک باید گفت، بلکه تبریک به خاطر اتحاد و مبارزه­ی کارگران است. این روزی است برای اتحاد و همبستگی کارگران. ارشیا -آن­طور که خودش می­گوید- یک فعال مبارزه­ی صنفی در نیویورک است. او نیز به درستی به درد مشترک همه­ی کارگران در همه­جا اشاره کرده و تاسف می­خورد که چرا این برنامه به ابتکار اصلاح­طلبان برگزار می­شود. او یادی از فعالان کارگریِ در بند کرده و همچون بخشی، به­درستی دولت ایران را یک دولت سرمایه­داریِ به­شدت راست معرفی می­کند. ارشیا نبود نمایندگان واقعی کارگران در مجامع بین­المللی را نقد می­کند.

اسماعیل بخشی و فرید افشار هردو به نقد خصوصی­سازی پرداختند: بخشی در مقایسه­ی هفت­تپه با هفت قمر[۲] دولتی آن که به مراتب وضع بهتری برای کارگران فراهم­کرده به این بحث وارد می­شود. همچنین به مسائلی چون فساد دولتی در جریان واگذاری هفت­تپه می­پردازد. او با طرح دو موضوع، عارضه­ی خصوصی­شدن شرکت را توضیح می­دهد: نخست این­که کارفرمای خصوصی با قطع یا کاهش حقوق و مزایا و افزایش شدت کار هزینه­ها را کاهش می­دهد و دوم با ارعاب و تهدید و اخراج، نظم به­اصطلاح قاطعی را در تولید ایجاد می­کند و این دو فشارهای مضاعفی را به کارگران تحمیل کرده، عِرق تولید را در میان­شان از بین برده است. همچنین اضافه می­کند چطور کارفرما برای تعویق پرداخت حقوق از بهانه­هایی چون کاهش تولید محصول استفاده می­کند. فرید افشار که از مبارزین کارگر هپکو است از اهمیت صنایع بزرگ می­گوید و این موضوع را بیان می­کند که چطور با واردات و عدم حمایت دولت، صنعت هپکو از بین رفت و چطور بیکاری چند هزار خانواده در کشور اهمیتی برای مسئولین ندارد. نیاز مبرم به تشکل­یابی مستقل کارگران در مبارزه و جلوگیری از سرکوب اعتراضات کارگری از سوی بخشی و افشار مطرح شد.

از گفته­های نمایندگان طبقه­ی کارگر در این نشست، واضح است که به­طور عام مبارزه­ای در جریان است که یک سوی آن طبقه­ی کارگر قرار دارد. به­طور خاص خصوصی­سازی و عواقب آن و سرکوب اعتراضات کارگران، مصداق مشخص اعمال قهر علیه طبقه­ی کارگر است. در این­جا می­بینیم که چطور کارگران به­واسطه­­ی هستی اجتماعی­شان یعنی کارگربودن، مسائل و مشکلاتی را مطرح می­کنند که مربوط به منافع طبقاتی کارگران است. این منافع بدون شک در مقابل منافع طبقه­ی سرمایه­دار است.

چنانچه در پایین خواهیم دید، یکی از نمایندگان طبقه­ی سرمایه­دار –که صاحب یک بنگاه تولیدی است- یعنی طرف دیگر این نبرد، از منافع طبقاتی خود و شرکا دفاع می­کند. سلطانی ابتدا وضعیت خصوصی­سازی در ایران را تشریح می­کند:

خصوصی­سازی در ایران بدنامی­ای بود برای خصوصی­سازی. تنها ۱۳ درصد واگذاری به بخش خصوصی­ بود و باقی به بخش­های حکومتی و نظامی بوده است. آنچه نصیب بخش خصوصی شده ته­مانده­های اموال دولت بوده است: ایستگاه­های پمپ بنزین، سیلوهای آرد، شبکه­های توزیع و شرکت­های کوچک. شاید ۵-۶ شرکت کمی مناقشه­انگیز شده که دوستان به آن اشاره می­کنند. هیچ اتفاقی برای باقی بخش خصوصی­ نیافتاده. هیچ­کدام از واگذاری­های بخش غیرعمومیِ ­دولتی (خصولتی) مورد ابطال یا اعتراض قرار نگرفته است. واگذاری بخش مخابرات بزرگترین تخلف در خصوصی­سازی بوده است: دوتا شرکت با سرمایه صد هزار تومان در روز واگذاری تاسیس شده و یکی از بزرگترین و بهترین بنگاه­های کشور را تصاحب کردند با قیمت بسیار پایین،  و همین کلاب هاوس را فیلتر کردند. بنابراین در این ساختار سیاسی و حاکمیتی آن چیزی که اتفاق نیافتاده خصوصی­سازی است و آن بخشی که قربانی­ شده بخش خصوصیِ مستقل و واقعی است. در چنین سیستمی که ما اساسا نظام قضایی مستقل و شفاف و دارای سلامت اداری نداریم، حتما، هم در حق کارگران اجحاف میشه و هم در حق کارفرما. ایران باتلاق سیاست­های اصلاح اقتصادی هست.

منفعت طبقه­ی سرمایه­دار در نفی طبقاتی­بودن جامعه و نبردِ جاری طبقاتی است. بدیهی است در چنین شرایطی به­جای زیر سوال­بردن خصوصی­سازی که ابزار فشار بیشتر و افزایش منفعت طبقه­ی سرمایه­دار را به­دنبال دارد، باید نحوه­ی خصوصی­سازی در ایران را به چالش کشید.  بنابراین دو طرف نبرد یعنی کارگران و استثمارگران را در زیر این چتر، علیه مجری مفسد خصوصی­سازی متحد ساخت. دیدیم که او شکل بدون ایرادی از خصوصی­سازی را در نظر دارد که نمونه­ی اجرا شده در ایران فاصله­ی زیاد با آن دارد. او حسرت می­خورد که چرا اموال عمومی بزرگ و سودآور به مالکیت خصوصی استثمارگرانِ به­اصطلاح غیردولتی درنیامده است. روشن است که نظام قضایی شفاف و مستقل مورد نظر او نظامی است که به بهترین وجه این دزدی آشکار از اموال عمومی به نفع مالکیت خصوصی را بدون دخالت نهادهای حکومتی انجام دهد. سلطانی با مقایسه­ی خصوصی­سازی در ایران و روسیه­ی پس از فروپاشی شوروی به نمونه­های موفق خصوصی­سازی در چین و آلمان اشاره می­کند:

مادامی که چنین فسادی در کشور داریم، خصوصی­سازی همان مسیری را می رود که پس از فروپاشی شوروی در کشورهای CIS رفت و عملا بنگاه­های گسترده نصیب دولت­مردان قبلی یا دوستان و خانواده­ی آن­ها شد. در بیست سال اخیر در چین سهم بخش خصوصی از ۲۸ درصد به ۵۱ درصد افزایش یافته است. در ظرف ۳۰ سال ۷۵۰ میلیون از زیر خط فقر خارج شدند. در اتحاد دو آلمان در ۱۹۹۰ یک مجموعه­ای به اسم تروی­هند[۳] به­وجود آمد که ظرف ۵ سال، تمام بنگاه­های دولت آلمان شرقی را واگذار کرد[۴]. در این ۵ سال اگرچه مسائل و مشکلات و موضوعات و نقدهایی بوده ولی هیچ فسادی روی نداده است؛ اگرچه تعدیل­هایی در بعضی از این بنگاه­ها رخ داده ولی آلمان ظرف ۵ سال نرخ بیکاری را به کمتر از ۵ درصد رساند. یعنی در یک حاکمیت یا دولتی که کارها شفاف هست و فساد در آن غوغا نکند، مسیر جریان خصوصی­سازی باید به افزایش درآمد سطح عمومی منجر شود.

می­بینیم چطور سلطانی وظیفه­ی طبقاتی خود را در دفاع از سرمایه­داری به انجام می­رساند. او توضیح نمی­دهد که اگر سهم عده­ی زیادی از مردمِ زیر خط فقرِ چین بیرون آمدن از خط فقر بود، این سهم چه نسبتی با سهم صاحبان بنگاه­های اقتصادی خصوصی­سازی شده داشت؟ میزان انباشتی که بانک­های چینی را در صدر بنگاه­های مالی جهان قرار داد و به­وجودآمدن انحصارات در صنایع و تکنولوژی­های پیشرفته و قرارگیری بیشترین تعداد سرمایه­داران چینی در لیست ثروتمندترین­ها در فهرست فوربس، بیان­گر میزان بازتوزیع ارزش­اضافی حاصله از این خصوصی­سازی­ها است. اگر این عوامل داخلی را همراه با عوامل خارجی چون نقش سرمایه­های انباشت­شده­ی چینی در زنجیره­ی جهانی انباشت و نیز نقش امپریالیستی مالیه­گرایی چین در واردکردن فشار به طبقه­ی کارگر کشورهای آفریقایی وجنوب شرق آسیا و با درجه­ی کمتر به تمام پرولتاریا در جهان در نظر بگیریم، روشن می­شود که چطور سرمایه­داران چینی تنها اندکی از ارزش اضافی خلق­شده­ی داخلی و خارجی را صرف بیرون آمدن از خط فقر پرولتاریای داخلی می­کنند. البته جهانی­دیدن منفعت کارگران تنها در نظرگاه طبقه­ی کارگر معنی پیدا می­کند، وگرنه از منظر سرمایه­داران، تنازع بقای­شان همبسته­ی دریدن یکدیگر است. چنین موضوعی با کیفیتی متفاوت در مورد اتحاد دو آلمان نیز برقرار است. سلطانی وضعیت اقتصادی ایران و رابطه­ی بخش خصوصیِ واقعی با کارگران را چنین شرح می­دهد:

در ۴۰ سال گذشته، اقتصاد ما کمتر از ۲ درصد رشد کرده، در حالی­که اقتصاد جهانی بالای ۳.۵ درصد رشد داشته است. دوستان کارگری مرتب برچسب لیبرالیسم به ایران و ساختار سیاسی آن می­زنند. ایران در بین ۱۸۰ کشور دنیا جز بسته­ترین کشورهای دنیا از نظر اقتصادی است. این اقتصاد لیبرال نیست، این اقتصاد بلبشو است و بنابراین مشکل، بخش خصوصی نیست؛ بخش خصوصی نیز بار سنگین قوانین و مقررات دولتی را دارد به دوش می­کشد. سهم بخش خصوصی در این سال­ها رشد نکرده، آنچه رشد کرده سهم بخش حاکمیتیِ غیر­دولتی بوده است. ما از منتقدان این شکل از خصوصی­سازی هستیم.

گذشته از ترکیب من­درآوردی و سرتاپا تناقض «بخش حاکمیتی غیر دولتی[۵]»، سلطانی که از غافله­ پر منفعت خصوصی­سازی اموال عمومی عقب­مانده، اقتصاد ایران را بسته و بلبشو می­نامد؛ چرا که در جریان خصوصی­سازی، بخش خصوصیِ واقعی بهره­ی دندان­گیری نبرده و بنابراین لیبرالیسم در ایران وجود ندارد. پرداختن به این موضوع از هدف اصلی نوشته خارج است. سلطانی در این زمینه از دیگر شرکایش بی­سوادتر است که مفهوم لیبرالیسم را در برابری خرید و فروش نیروی­کارِ مزدی بفهمد. او حمایت­های گسترده دهه­ی هشتاد از بنگاه­های کوچک زودبازده را نادیده می­گیرد، تعدیل قوانین حمایتی کار از کارگران را نادیده می­گیرد. با این همه انگار از سر خیرخواهی هنوز سرمایه­اش را از کشور خارج نکرده است. البته می­دانیم اگر امکان سودآوری در یکی از آن کشورهای پیشرفته برایش وجود داشت حتما سودآوری را در پشت میهن­پرستی مخفی نمی­کرد. سلطانی پس از ایراد این نطق­های بی­نظیر در طرفداری از جامعه­ی مستقل سرمایه­داران، دغدغه­های میهن­پرستانه­ی خود را چنین بیان می­کند:

دغدغه­ی همه­ی همکاران من در بخش خصوصیِ واقعی، توسعه و اعتلای اقتصاد ایران است. با توسعه و اعتلای اقتصاد، هم کارگر می­تواند رفاه لازم را داشته باشد و هم کارفرما می­تواند سربلند باشد با ایجاد اشتغال و توسعه­ی بنگاه خودش و هم می­تواند تنه به تنه­ی دنیا بزند. بخش خصوصی ما چیزی از ترکیه و امارات کم ندارد.

رفاه لازم! یعنی میزانی از رفع مایحتاج زندگی که امکان ادامه­ی کار با بیشترین نرخ استثمار را فراهم کند و تضمینی باشد برای ادامه­ی بازتولید نیروی کار؛ میزانی که بقای کارگران را به خطر نیاندازد و البته اگر قدرت خرید مناسبی هم داشته باشند، می­توان بخش قابل توجهی از فروش محصولات یعنی آخرین بخش از تحقق ارزش اضافی را از دستمزدی که به آن­ها پرداخت­شده دوباره بازستاند: یک بازار داخلی قدرتمند.

ما به­عمد تمام این نطق بلندبالا را یک­جا آوردیم چرا که به­صورت یک­پارچه وضعیت یک کارفرما –احتمالا از نوع بازنده در مزایدات خصوصی­سازی- را مطرح کرده است. همان­طور که گفتیم او در ۱۳ دقیقه به­صورت یک­ضرب، به شیواییِ تمام، در روز کارگر در مجرایی که اصلاح­طلبان تدارک دیده­بودند بر ضد کارگران سخنرانی کرد. برخلاف سلطانی صحبت­های نمایندگان جامعه­یِ کارگریِ حاضر در جمع را نمی­شد به این شکل و یک­دست بازگو کرد. هیچ­کدام از نمایندگان جامعه­ی کارگری نتوانستند همچون سلطانی مطالبی را با انسجام اما در دفاع از منافع طبقه­ی کارگر مطرح کنند. بنابراین ما ناچار بودیم که بخشی از مطالب که به­درستی وضعیت طبقه­ی کارگر را نشان می­داد نقل به مضمون کنیم.

بخشی در جواب به سلطانی در خصوص وضعیتِ بهترِ کارگران در کشورهای پیشرفته چنین توضیح می­دهد:

…کشورهایی را مثال زدید مثلا در اروپا مثل آلمان؛ شما این را نگفتید که در آلمان قوی­ترین سندیکا­ها و اتحادیه­های کارگری وجود دارد. یک بیانیه می­دهند و تمام کارگران آلمان اعتصاب می­کنند. هیچ­کس هم باشون برخورد قهری و امنیتی نمی­کنه. در فرانسه یک سال هر یکشنبه تمام سندیکاهای کارگری می­ریختند تو خیابون. در آبان ۹۸ نِت را قطع کردند و اون همه آدم را کشتند. سخنگوی سپاه آمد برای مکرون کُری می­خوند که ما سه روزه جمع­کردیم و تو یک ساله نتونستی.

 همچنین در مورد ارتباط سرمایه­دارها با نهادهای قدرت در ایران اضافه می­کند:

بعضی از دوستان می­گویند نه، سرمایه مستقل… سرمایه­دار وابسته، به نظر من تفاوتی نداره. سرمایه­داری سرمایه­داریه، سرمایه­دار سرمایه­داره. چه آقازاده باشه چه نباشه، چه به نهادی وابسته باشه، چه نباشه. در ایران من نمی­پذیرم که سرمایه­دار مستقل داریم. کسی که می­خواهد رشد کنه در این ساختار و بنگاهش رشد کنه باید با نهاد قدرت کانال بزنه. اول هم با نهادهای امنیتی. اسدبیگی با بانک­داران و وزارت اطلاعات در ارتباط بود.

 او به­درستی «اقتصاد ملی» را با اشاره به وجود اختلاف بنیادی طبقاتی زیر سوال می­برد:

واژه­ی اقتصاد ملی یک فریبه. حق ما فقط یک دستمزده. مگر ما جزو ملت نیستیم؟ می­گویند اگر هفت­تپه را بدیم به دولت، پول ملت خرج هفت­تپه می­شود، مگر ما جزو ملت نیستیم؟

ما در مورد فریب­­بودن یا واقعی­بودن اقتصاد ملی وارد جزئیات نمی­شویم. او ابتدا اقتصاد ملی را فریبی برای پوشاندن وضعیت طبقاتی استفاده می­کند و بعد اضافه می­کند که مگر ما جزئی از ملت نیستیم. باید با تسامح بر بخشی ببخشاییم و بپذیریم که او از ادبیات بورژوازی برای نقد وضعیت استفاده می­کند.

تا اینجا نمایندگان کارگری حاضر در جلسه به­درستی بر ضرورت اتحاد و مبارزه­ی کارگران و تشکل­یابی مستقل از بورژوازی، نقد خصوصی­سازی، سرمایه­داری­بودن مناسبات در ایران، فساد گسترده در ساختار اقتصادی-سیاسی و تبعات آن برای کارگران و زیرسوال­بردن اقتصاد ملی با اشاره به وضعیت متفاوت طبقات اجتماعی ذیل این «وحدت ملی»، تاکید کردند. حال به بررسی وجوه اشتراک بین نمایندگان این طبقات متخاصم و بررسی مصادیق و ریشه­های آن می­پردازیم.

 

آگاهی بورژوایی: اساس وجوه اشتراک در دیدگاه افراد حاضر در نشست

حاضرین در این نشست با وجود اختلاف در پایگاه طبقاتی در مورد مقوله­ی «فساد» اشتراک نظر دارند. از یک­طرف نمایندگان کارگری به فساد در واگذاری شرکت­های­شان به بخش خصوصی اشاره­کرده و از سوی دیگر قافله­­ای از اقتصاددان تا بخش خصوصیِ به­اصطلاح واقعی تا سیاسیون و دغدغه­مندان همگی به فساد در اقتصاد و ساختار سیاسی ایران و نهادهای امنیتی و نظامی پشتیبان آن می­پردازند.

اسماعیل بخشی فساد در واگذاری شرکت نیشکر هفت­تپه را با گزاره­هایی همچون قیمت واگذاری، روابط مالی مقام­های دولتی و بانک­داران و نهادهای امنیتی با مالکین جدید نشان می­دهد. سلطانی با دست­گذاشتن روی همین گزاره­ها نشان می­دهد که چطور اتفاقا بخش خصوصیِ به­اصطلاح واقعی نیز به همین دلایل قربانی خصوصی­سازی در ایران شده است. شخصی به نام مهران خصوصی­سازی در ایران را واگذاری بنگاه­های اقتصادی به نهادهای نظامی می­داند. محسن که به گفته­ی خودش یک جرم­شناس است، زدوبند در واگذاری و نبود کارشناسی و ارزیابی از منابع مالی بنگاه­های خصوصی را دلیل عدم استقبال از خصوصی­سازی و مهمترین آسیب آن عنوان می­کند.

دکتر راغفر در نقش یک اقتصاددان در پاسخ به اسماعیل بخشی، اقتصاد ایران را یک «سرمایه­داری رفاقتی-غارتی» تعریف کرده و از این تعریف با این پشتوانه دفاع می­کند که این یک ترم در اقتصاد سیاسی است. راغفر مشخصه­هایی چون سواستفاده از قدرت برای منافع خود و نزدیکان، اعطای فرصت­های انحصاری (همچون واردات، خودروسازی، سلطان شکر، واردات میوه و خروج منابع ارزی) به دوستان و رفقا و «عدم حاکمیت قانون» را از ویژگی­های سرمایه­داری رفاقتی برمی­شمارد که از دولت نهم به بعد این روند شکل پرشتابی به خود گرفت. همچنین ویژگی دیگر این اقتصاد را «دست­کاری در نظام قیمت­گذاری» عنوان کرده که در نبود حاکمیت قانون و دستگاه مستقل قضایی، بازار آزاد باعث کندن پوست مردم می­شود. او در پاسخ به جناب نیلی، از طرف­داران پروپا قرص اجرای ناب و بدون فساد خصوصی­سازی که از راغفر پرسیده بود: “چرا هر چیز خوب مثل بانک خصوصی، خصوصی­سازی، کوچک­کردن دولت و … در این کشور به ضد خودش تبدیل می­شود؟ به محض مخالفت سرکوب می­شویم و متهم می­شویم که می­خواهید دولت را چپ کنید و دولت چاوزی می­خواهید.” بدون ردکردن خوبیِ آن چیزها می­گوید: “تنها یک کلمه و آن هم منافع است. منافع حاصل از غارت منابع عمومی دلیل این است که هر چیز خوب مثل … در ایران به ضد خود تبدیل می شود.” برای نمونه به آزادی بورس بازان در تجمع و سرکوب تجمع­ها و اعتراضات کارگران، فرهنگیان و بازنشستگان اشاره کرده و دلیل ضرر و زیان بورس­بازان را چنین عنوان می­کند که: “همه­جای دنیا بازار سرمایه انعکاسی از تولید است در حالی­که در ایران سرمایه­گذاری در تولید منفی است و ضرر­دهی بورس از مدت­ها قبل تذکر داده شده بود. دولت ۲۰۰ میلیون دلار برای جبران ضررهای بورس تزریق کرد.” راغفر اذعان می­کند که پاسخ اسماعیل بخشی و نیلی یکی است. و آن وجود سرمایه­داری رفاقتی-غارتی است. باید بپرسیم که چطور جواب یک کارگر مبارز و یک طرفدار خصوصی­سازی ناب و حاکمیت قطعی بازار آزاد، یکی می­شود؟

وجود فساد گسترده بخشی از واقعیت است، اما تمام واقعیت نیست و اتفاقا همین بیان نیم­بند است که مقوله­ی فساد را نقطه­ی اشتراک افراد حاضر می­کند. نقطه­ی اشتراک بین کسانی که در دوسوی نبرد طبقاتی ایستاده­اند. اما این فساد چیست و ریشه­ی آن کجاست؟ فساد از ویژگی­های همیشه موجود در سرمایه­داری است. اگر برای تعریف فساد از گفته­های دانشمند اقتصاددان­مان دکتر راغفر کمک بگیریم، فساد یعنی سوءاستفاده از قدرت برای منفعت و البته ذی­نفعان این منفعت صاحبین قدرت هستند. آیا اگر شانی ماورایی برای قانون و دولت و دستگاه قضایی در سرمایه­داری قائل نباشیم و بدانیم نقش واقعی آن­ها رسمیت بخشی به دزدی و فساد آشکار سرمایه­داران در تمام نقاط دنیاست، عبارت سوءاستفاده از قدرت برای منفعت ویژگی مشترک تمام کشورهای سرمایه­داری با هر درجه از رفاه نیست؟  آیا این فساد نیست؟ در کشورهای پیشرفته­ی غربی، اتفاقا به­مدد همین رفاه نسبی  و گفتمان­های مسلط بورژوایی همچون دموکراسی­خواهی، آزادی بیان، حق اعتراض و … واقعیت این فساد و دزدی به شکلی روایت و درونی­شده که انگار دولت حافظ منعفت عمومی بوده و همگان در مقابل دستگاه قضایی برابرند. حال آن­که می­دانیم سرمایه­داران وجود دارند و اگر منفعتی وجود نداشته باشد حاضر به سرمایه­گذاری و خرید نیروی­کار نخواهند بود. پس آن­ها با پشتیبانی دولت، دستگاه قضایی و قوانین، امکان خرید نیروی کار را پیدا می­کنند و تنها بخشی از ارزش­اضافی خلق­شده را به او در قالب دستمزد می­دهند. آیا این فساد نیست؟

به این معنی فساد از ماهیت مناسبات سرمایه­داری سرچشمه می­گیرد. آیا کشورهای سرمایه­داری غربی با گفتمان­های بورژواییِ شفافیت و مبارزه با فساد، ماهیت فساد سرمایه­دارانه را به چالش می­کشند؟ خیر. اتفاقا همین گفتمان­ها اثری مضاعف در به انحراف کشیدن مبارزات کارگران در کشورهای غیرپیشرفته و با نرخ بهره­وری پایین­تر دارد. با خلق یک تصویر از جامعه­ای که در آن کارگران در رفاه زندگی می­کنند، حق اعتراض و تشکل­یابی دارند و حتی در مجالس بورژوایی نمایندگانی برای خود انتخاب­کرده که از منافع­شان دفاع می­کنند، یک بدیل نمایشی برای کارگران دیگر کشورها ارائه داده تا به­جای دست­گذاشتن روی منشا اثر و پیگیری مبارزه­ی طبقاتی، تمام نبرد با پذیرش نوعی سرمایه­داری خوب (از نوع غربی­اش) و نه برای ازمیان برداشتن­اش دنبال شود.

هم­زمان با پوشیده­ماندن فساد در کشورهای پیشرفته و نامعلوم­بودن ریشه­های آن که همان مناسبات مبتنی بر استثمار کارگران است، دیگر کشورهای سرمایه­داری همچون ایران در ملموس­ترین شکلِ ممکن دچار فسادی هستند که قابلیت پوشاندن آن­را ندارند. فسادی که برخلاف کشورهای پیش­رفته دیگر تنها صورتی مخفی ندارد، بلکه به علنی­ترین و زمخت­ترین شکل ممکن عیان است. دیگر سازوکاری وجود ندارد که این دمل چرکین به حادترین شکل خود را آشکار نسازد. همان­طور که راغفر می­گوید انحصارات خانوادگی در صنایع، واردات، خودروسازی و انواع و اقسام سلطان­ها نمو­نه­های روشنِ این فساد علنی و گسترده هستند. البته او به ماهیت طبقاتی فساد و ریشه­های آن اشاره­ای نمی­کند بلکه می­خواهد فساد علنی سرمایه­داری ایران تبدیل به فساد مخفیِ کشورهای پیشرفته شود و یا سرمایه­داری بد به سرمایه­داری خوب تبدیل شود.

راغفر با مقایسه وضعیت اقتصادی ایران و کره­ی جنوبی در ۶۰ سال گذشته با متغیرهایی همچون «درآمد سرانه­ی سالانه» و فساد گسترده به این نتیجه می­رسد که «عزم سیاسی» برای برداشتن موانع «توسعه» در اقتصاد توانست وضعیت به مراتب بدتر کره­ی جنوبی را نسبت به ایران تغییر داده و کره را در موقعیت به مراتب بهتری نسبت به امروز ایران قرار دهد. در این­جا چند پرسش به میان می­آید:

  • آیا می­توان ذیل عامل «توسعه» منافع طبقاتی سرمایه­دار و کارگر را یک­جا بهبود بخشید؟ اگر چنین است این بهبودبخشی تا کجا ممکن است؟

خیر نمی­شود؛ به این دلیل ساده که توسعه بر مبنای استثمار شکل می­گیرد و بازتوزیع ثروت تنها تا جایی امکان­پذیر است که استثمار یعنی مبنای توسعه پابرجا باشد.

  • عزم سیاسی مربوط به چه نهادی است و این نهاد در کدام سمت نبرد طبقاتی قرار می­­گیرد؟

این شکل از توسعه، خواست طبقه­ی سرمایه­دار است و عامل عزم سیاسیِ آنْ دولت سرمایه­داران است، بنابراین نمی­توان از دولت طبقه­ی سرمایه­دار انتظار داشت که منافع طبقاتی پرولتاریا را تامین کند.

  • دلیل عملکردهای متفاوت دولت­های پیش­رفته در مقایسه با عملکرد دولت­های به­اصطلاح کمترتوسعه­یافته در قبال کارگران چیست؟

روش­های سرکوب طبقه­ی کارگر متفاوت است. در کشورهای پیشرفته، دولت­ها مخالفتی با جنبش­ها اتحادیه­ای و سندیکالیستی[۶] ندارند و اتفاقا از همین طریق از رادیکال­شدن مبارزات طبقه­ی کارگر و زیر ضرب­ بُرندنِ سرمایه­داری جلوگیری کرده و به­طور مثال در جریان تعیین حداقل دستمزد با اشرافیتی که در صدر این اتحادیه­هاست بهتر می­توانند زدوبند کنند. برخلاف این رویه، در کشورهایی چون ایران وجود هر سندیکا یا اتحادیه به دلیل استثمار متوحش­گونه، هر لحظه ممکن است به سمت زیرضرب بردن سرمایه­داری رفته و بنابراین هرگونه تشکل­یابی مستقل طبقه­ی کارگر را غیرقانونی اعلام می­کنند.

  • راه­کار برون­رفت از اقتصاد به­اصطلاح رفاقتی آیا مشروط به یک عزم سیاسی است؟

خیر؛ اتفاقا عزمی سیاسی برای به­وجود آمدن­ چنین شرایطی وجود داشته است. برای به­وجود آوردن و یا خارج شدن از این وضعیت، پیش از آن­که کسانی آگاهی پیدا کنند، شرایطی مادی باعث شده است که چنین وضعیتی به­وجود بیاید. آگاهی مسئولان در همین شرایط شکل گرفته است. عزم سیاسی تنها می­تواند از سوی جناح­های رقیب بورژوازی حاکم در یک جدال مستقیم به انجام رسد. این عزم سیاسی هیچ نسبت مستقیمی با مبارزه­ی طبقاتی ندارد و نمی­توان از طرفین این جدال انتظاری جهت تامین منافع پرولتاریا داشت.

مرور این نکته خالی از لطف نیست که تا اینجا وجه مشترک نمایندگان کارگرِ حاضر در نشست، نمایندگان بورژوازی و اقتصاددان ما پرداختن به مسئله­ی فساد در حاکمیت ایران است. این وجه اشتراک از یک سو و عدم ارائه­ی تبیینی طبقاتی از مسئله­ی فساد از سوی دیگر، وضعیت را در حالتی قرار داد که دو سوی این بحث به این وجه مشترک قناعت ورزیده و اختلافات خود را در چه باید کردهای خود مطرح کردند. برای آگاهی بیشتر در این خصوص، می­توانید به کتاب «مبارزات کارگران هفت­تپه، اوج­ها و فرودها، نقدی رو به ­آینده» نوشته­ی روزبه راسخ، فصل سرمایه­داری و فساد، صفحات ۵۶ الی ۷۳ مراجعه کنید.

 

چه­بایدکردهای ارائه­شده در نشست

شخصی به نام آسایش در مقام چه­باید کرد چنین می­گوید: “طرح آلترناتیو ما شورا است. شورا را باید زندگی کرد.”خاستگاه و هدف این شورا با شوراهای پتروگراد کاملا متفاوت است. این شورای آسایش بر مبنای این تحلیل ارائه­شده که نظام سیاسی حاکم بر ایران یک نظامِ سیاسیِ غیردموکراتیک است. تنها راه مقابله با این استبداد، شکلی از دموکراسی مستقیم در همه­ی ساحت­های اجتماعی است. اگر منظور از دموکراسی، وجود آزادی جنبش­های اجتماعی، آزادی بیان!، حق اعتراض (البته به چیزی غیر از مناسبات سرمایه­داری)، نبود نظارت استصوابی، آزادی حجاب، آزادی سگ­گردانی، آزادی اقلیت­های جنسی، نبود شورای نگهبان با شش فقیه و شش حقوق­دان و … است، ما شکی در غیردموکراتیک­بودن نظام سیاسی حاکم بر ایران نداریم، همان­قدر که شکی در چیرگی مناسبات سرمایه­داری بر ایران نداریم، همان­قدر که شکی در پرولتاریزاسیون گسترده حتی در گوشه­و­کنار دورافتاده­ترین مناطق ایران نمی­بریم.[۷] دقیقا به­همین دلیل است که نیازی به برقراری یک حاکمیت بورژوادموکراتیک از نوع مذکور نداریم که بخواهد مناسبات پیشرفته­تر سرمایه و پیشر­فته­تر سرکوب ایدئولوژیک طبقه­ی کارگر را در ایران حاکم کند. نیازی نداریم که یک انقلاب بورژوادموکراتیک! به عاملیت بخشی دیگر از بورژوازیِ ذی­نفع در ایران و حامیان غربی­شان اتفاق بیافتد که با شکلی دموکراتیک!، همچنان کارگران تحت استثمار زندگی کنند. هرچند بر این نکته نیز واقفیم که چنین امری در واقعیتِ دستِ­کم فی­الحال، موجود نیست. برای اطلاع بیشتر به مقاله­ی درخشان «از شوراهای پتروگراد تا شوراهای پست مدرن» نوشته­ی پوریا سعادتی، نشر اینترنتی مراجعه کنید.

همان­طور که فساد به­عنوان وجه اشتراک بین دو سوی طبقات متخاصم نقش به انحراف­کشیدن مبارزات کارگران را دارد، خوانش غیردموکراتیک­بودن نظام سیاسی ایران –که البته غیر دموکراتیک هم هست- دست­یابی به دموکراسی را به­عنوان هدف تعیین می­کند و از این طریق مبارزات کارگران علیه سرمایه­داری را منحرف می­کند. مگر دموکراسی عالی­ترین شکل دولت­های بورژوایی نیست؟ پس چطور می­تواند به­عنوان هدفی برای مبارزه­­ی طبقاتی قرار گیرد؟ بدون یک انقلاب اجتماعی چطور می­شود درون نظام سرمایه­داری -مگر با سازش­کاری با استثمارگران- به­دنبال بدیل گشت؟ تمام مطالبی را که در مورد «فساد» مطرح کردیم می­شود با جایگزینی واژه­ی «استبداد» عینا تکرار نمود. حال آن­که شوراهای پتروگراد تنها در حین و پس از انقلاب اجتماعی، نابودی دولت بورژوایی و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا اتفاق افتاد. یعنی زمانی­که قدرت عینی و ذهنی به­دست طبقه­ی کارگر افتاده بود و افق مبارزه، سرنگونی دولت بورژوایی و نفی مناسبات سرمایه­داری بود. البته در آنجا یک حزب قدرتمند در مرکزیت وجود داشت که وظیفه­ی سرکوب قهری عوامل بورژوازی را به­عهده داشت و خوانشی که آسایش­ از دموکراسی دارد در آن زمان نبود و در آینده نیز نباید باشد. الگوی آسایش از دموکراسی بورژوایی غربی گرفته­شده، حال آن­که شوراهای پس از انقلاب در بستر سرکوب قهری استثمارگران و حاکمیت اکثریت بر اقلیت یعنی دیکتاتوری پرولتاریا شکل گرفتند. هیچ بعید نیست که همین آرزومندان شورا در شرایط سرمایه­داری با شنیدن دیکتاتوری پرولتاریا چون بید بر خود بلرزند. برای آگاهی بیشتر در مورد ریشه­های تئوریک شوراگرایی و پیداشدن چپ ریویزیونیست دموکراسی­خواه، پیشنهاد می­شود متن «چپ علیه کمونیسم» نوشته­ی وحید اسدی، نشر اینترنتی را مطالعه کنید.

شخصی به­نام چگینی تحلیل­اش از وضعیت موجود را چنین بیان می­کند که: “نئولیبرالیسم اقتصادی [در ایران وجود دارد] در حالی­که لیبرالیسم سیاسی هنوز شکل­نگرفته و تشکل­ها آزادی ندارند بلکه در کنار مساجد و صداوسیما به تبلیغ برای نظام و مهار کارگران” می­پردازند. برای چگینی دو هدف وجود دارد: نئولیبرالیسم اقتصادی و لیبرالیسم سیاسی. از نگاه او مشکل اینجاست که لیبرالیسم سیاسی همراه با نئولیبرالیسم اقتصادی در ایران اتفاق نیفتاده و اگر نئولیبرالیسم اقتصادی به جان کارگران افتاده آن­ها نمی­توانند از مواهب لیبرالیسم سیاسی که همان آزادی تشکل­ها –سندیکالیسم سازش­کار با استثمارگران- برای اعتراض است استفاده کنند. پس بدیل او برقراری لیبرالیسم سیاسی است. البته این دو مفهوم را تنها می­توان به­شکلی بین­الاذهانی و سطحی از چگینی قبول کرد و ما این عبارت­پردازی را به­صورت مفهومی زیر سوال نمی­بریم: انگیزه­ی مباحثه­ی دقیق­تر را سطح بالاتری از خِرَد ایجاد می­کند. با این همه تا همین جای کار می­توان نزدیکی بین آراء چگینی و آسایش را فهمید. هر دو در عمل نئولیبرالیسم یعنی استثمار متوحش عصر حاضر را پذیرفته و به­دنبال دموکراسی در نظام سرمایه­داری هستند.

شخص دیگری به­نام محسن به روش دیگری به موضوع نگاه می­کند: او حق­خواهی را از خود دولت استثمارگران یعنی جمهوری اسلامی طلب می­کند و آسیب­شناسی­اش از موضوع چنین است که کارشناسی وارزیابی قیمت بنگاه­ها توسط نهاد خصوصی­سازی باعث این همه اعتراض شده است. پس خود حاکمیت به­طور عام و نهاد خصوصی­سازی به­طور خاص باید دست­به­کار شده و از فساد جلوگیری کنند. این­ صحبت­ها به گفته­های راغفر شباهت دارد. گویی استثمارگران نیاز به آگاهی نوینی دارند و چه خوب که ما به آن­ها گوشزد کنیم!

مرتضی که صاحب مجتمع تجاری است از حضور در شبکه­ی تازه­تاسیس کلاب­هاوس هیجان­زده­شده و نوع­دوستی خود را در کنار آگاهی از نبود عواقب ملموس حرف­هایش در تجارتش یک­جا جمع می­کند و از مشکلات در قوانین موجود برای تشکل­یابی کارگران در مقابل مشکلات معیشتی می­گوید. این درحالی­است که کمی پیش­تر گفته بود به­دلیل کرونا بخشی از نیروی­کار مشغول در مجتمع تجاری­اش را تعدیل کرده است. این تناقضات هیجان­زده را تنها می­توان در فضای پست­مدرنی درک کرد که جنبه­ی طنزآمیزِ سیال این جلسه را نمایان سازد. اما قسمت دردناک موضوع آنجاست که بخشی در جواب به مرتضی می­گوید: “­… راست می­گه مگه ما منکر اینیم؟ تمام بیانیه­هایی که دادیم همه روی بحث کروناست. هیچ­کس هم حاضر نیست استعفا بده. دولت هم تعطیل نمی­کنه چون مجبوره به شما خسارت بده. در هفت­تپه ۴۰۰۰ نفر کار می­کنند بدون وسائل بهداشتی. کرونا یک معضل اجتماعی است و همه را از کارگر و کارفرما درگیر کرده است. مسئولش دولت است.” چطور می­شود که یک مبارز کارگر گفته­های یک سرمایه­دار را تایید کند؟ او اضافه می­کند که تمام بیانیه­های یک سال اخیرشان همین حرف­ها را تایید کرده است. خواننده­ی این سطور می­تواند مقاله­ی «این یک بیانیه کارگری نیست» نوشته­ی جلال اعتمادزاده، نشر اینترنتی را در مورد عملکرد تشکل­ها و مبارزین کارگری در پیگیری این مطالبه بخواند؛ ما به این موضوع نخواهیم پرداخت.

شخصی به­نام محمدحسین حیدری پادکست «به­تدریج» را به حضار معرفی کرده و می­­گوید در درجه­ی اول اهمیت دارد که روایتی از وقایع هفت­تپه ارائه شود و ادامه می­دهد که دو روایت از خصوصی­سازی هفت­تپه موجود است: در یکی اسدبیگی مظلوم بوده و در دیگری کارگران هفت­تپه. و از آنجا که محمدحسین طرفدار روایت دوم است، به اسماعیل بخشی توصیه می­کند که باید با کاظمی –یکی از مدیران هفت­تپه پیش از خصوصی­شدن که در برهه­ای برای شکستن اعتصابِ دوباره، از سوی مالکین خصوصی به­کار گرفته شد- مباحثه کند و این باعث می­شود که روایت صحیح به دیگران ارائه شود. مسائلی که محمدحسین مطرح می­کند کاملا همسو با همان پادکست به­تدریج با اجرای اسماعیل محمدولی است. محمدولی با زیرکی و هوشمندی تمام­عیاری یک گزارشِ خبری مفصل از هفت­تپه ارائه می­دهد و چه­بایدکردهای خود را از خلال این روایت به کارگران و دغدغه­مندان حقنه می­کند. حرف حساب او این است که کارگران مظلوم واقع شده­اند، آن­ها به­دنبال تحقق مطالبات معیشتی خود هستند و باید راهی برای مبارزات صنفی خود از خلال تجربیات چندساله­­ی اعتراضات­شان بیابند. بعد نشان می­دهد که تنها تشکلی که در شرایط حاضر می­تواند مطالبات صنفی کارگران هفت­تپه و به­تبع آن دیگر بنگاه­ها را تامین­کند تشکل­های قانونی موجود مانند شورای اسلامی کار است. پس پیش­فرض او جدایی مطالبات صنفی از مطالبات سیاسی کارگران است. این لاطائلات که بین مطالبه­ی صنفی و سیاسی جدایی می­اندازد و از این راه به تشکل­های زرد بورژوایی رسمیت می­بخشد تنها از عهده­ی یک ژورنالیست طرفدار بورژوازی جمهوری اسلامی برمی­آید. در بخش بعدی به رابطه­ی مطالبات صنفی و سیاسی کارگران بازخواهیم گشت. خواننده­ی این سطور می­تواند برای آگاهی از روند مبارزات کارگران هفت­تپه به متن «مبارزات کارگران هفت­تپه، اوج­ها و فردها، نقدی رو به آینده» نوشته­ی روزبه راسخ نشر اینترنتی مراجعه نماید.

حال به چه­بایدکرد اقتصاددان خواهیم پرداخت. او در مورد رفع بیکاری و وعده­های نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری می­گوید: “وعده­های انتخاباتی برای اشتغال امکان­پذیر است ولی نیازمند تغییر در نگاه در مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است. برای این تغییر، نیاز است که آگاهی در میان مسئولان پدید آید… بدون تغییرِ نگاه امکان اصلاحات وجود ندارد.” این مسائل در سطح سیاسی مطرح می­شوند و نه در سطح بهبود معیشت روزمره­ی کارگران یک بنگاه؛ پس باید این حرف­ها را در سطح کلان دسته­بندی نمود. در این سطح او از اصلاحات حرف می­زند در حالی­که در سطح کلان چیزی جز یک انقلاب اجتماعی وضعیت استثمار کارگران را از بین نمی­برد. از گفته­های راغفر چنین برمی­آید که راه­کارهای کلانش با پیش­فرض پذیرش یک دولت سرمایه­داری مطرح می­شود. همچنین او به­صورتی تخیلی واقعیت­های وضعیت سرمایه­داری در ایران و راه­کارهای مقابله با بحران­های سرمایه و تنازعات دولت­های بورژوایی با یکدیگر را نادیده می­گیرد و به­جای درک این­که چرا جمهوری اسلامی به سیاست­های تعدیل ساختاری در اقتصاد و سیاست با این روشِ خاص روی­آورده، تغییر در آگاهی مسئولان  را برای رسیدن به عدالت اجتماعی در بهشت دولت­رفاه خود ضروری می­داند. او رهایی را از زندان­بان طلب می­کند. او اضافه می­کند که “سرمایه و قدرت همیشه نیازمند هم­اند؛ نتایج آن سرکوب یا منحرف­کردن اعتراضات است.” او کوته­فکر نیست و اگر بین سرمایه و قدرت در کشورهای پیشرفته فاصله می­اندازد از آگاهی سیاسی­اش در دفاع از بورژوازی است. از حرف­های او چنین برمی­آید که بین سرمایه وقدرت در کشورهای پیشرفته فاصله­ای وجود دارد. البته این واقعیتی است که بین قدرت و سرمایه در بعضی کشورهای پیشرفته، فاصله­ای به مراتب بیشتر از کشورهایی چون ایران وجود دارد. یعنی در آن کشورها فساد (خاص) علنی -و نه آن فساد (عام) طبقاتی که بالاتر توضیح دادیم- کمتر است و یا با چشمان بسته قابل مشاهده نیست و دولت با برقراری خدمات عمومی، حساب خود را به­ظاهر با سرمایه کم­رنگ­تر کرده است. با این همه هر دوی این نوع کشورها تاجایی این فاصله را حفظ می­کنند که نظم مناسبات سرمایه به­خطر نیافتد. منظور او از اعتراضات، سطح معیشتی اعتراضات است در حالی­که وقتی از رابطه­ی قدرت و سرمایه سخن می­گوید، سطح کلان سیاست را مطرح می­کند. به لطف این تردستی، افق مبارزات کارگری در ایران که در مرحله­ی فعلی از نگاه او در سطح معیشتی است با افق اصلاحات کلان سیاسی مد نظر خودش که دولت رفاه است پیوند می­خورد. او اضافه می­کند که برای دست­یابی به دولت­رفاه مدنظرش مهم­ترین رمز، “عزم سیاسی برای سرکوب موانع توسعه” است. در ادامه با مثال­هایی نشان می­­دهد که چطور کره­ی جنوبی با اوضاع اقتصادی به مراتب بدتر از ایران، ظرف شصت سال توانست با تغییر آگاهیِ مسئولان و وجود عزم راسخ برای مبارزه با فساد که مانعی برای «توسعه» است به پیشرفت­های چشم­گیری دست­ یابد. اتفاقا دلیل عمده­ی بسیاری از سرکوب­ها از طرف حکومت را می­توان به عنوان سرکوب موانع توسعه دانست: اگر کارگران به حقوق خود اعتراض کنند و سد راه سرمایه­گذاری شوند، آیا نباید آن­ها را مانعی برای توسعه دانست و سرکوب کرد؟ راغفر برای افشای فساد در ایران از اطلاعات میدانی خود استفاده کرده و نمونه می­آورد که خودش مُهر محرمانه روی اسناد فساد نامزدهای انتخابات و یا شهرداری تهران در زمان قالیباف زده است و با مظلومیت چندش­آوری اضافه می­کند که اگر اسمی بیاورد مجبور است که فردا پاسخگو باشد. کسی که به گفته­ی خودش بخشی از فساد اداری حاکمیت ایران است و مهر محرمانه برای سرپوشی فساد علنی می­زند -و نیز از مهم­ترین تریبون ایدئولوژیک حکومت سرمایه­داری ایران یعنی صداوسیما فرصت ابراز نظر برای دفاع از توسعه­گراییِ بورژوایی می­یابد-، با افق سیاسیِ رسیدن به دولت­رفاه -البته با عاملیت مسئولینی از حکومت بورژوایی که به این امر خطیر آگاه! شده­اند- در روز کارگر به­عنوان حامی اعتراضات کارگران حاضر شده است. آیا او چه در خفا و چه در عیان دشمن طبقه­ی کارگر نیست؟ آیا هدف او به انحراف کشاندن مطالبات معیشتی و سیاسی کارگران نیست؟ اتفاقا مبارزین کارگری باید او را در چنین نشست­هایی هدف حمله مستقیم و بی­امان قرار دهند.

سلطانی که نماینده­ی مستقیم کارفرمایان به­اصطلاح بخش خصوصیِ واقعی در جلسه است، چه­بایدکرد راغفر را این­گونه زیر سوال می­برد: “عزم سیاسی هم در این ساختار نمی­تواند اصلاح بکند چون ساختار چند دولتی است. ما دولت پنهان نباید داشته باشیم. چگونه یک بنگاه غیردولتی (احتمالا منظورش خصولتی است) می­تواند هرکاری بکند و دولت هم نمی­تواند جلویش بایستد؟” در واقع او حرف­ها و آرمان­های راغفر را بدون هرزگی در دفاع از رسیدن به دولت رفاه بیان می­کند. چراکه راغفر از دولت به­طور مستقیم حقوق می­گیرد و قسمتی از این دستگاه است ولی سلطانی به­مدد سرمایه­اش توان این­را دارد که کارگرانش را استثمار کرده و پول به جیب بزند بدون این­که مستقیما با نهادهای حکومت بورژوایی جمهوری اسلامی وارد زدوبند شود. او فرصت می­یابد که در قامت یک استثمارگر هم­صدا با بخش از دیگر استثمارگران، حاکمیت را به عنوان سیبل، هدف قرار دهد. آیا بین کارگران یعنی استثمارشدگان و استثمارگران نباید تفاوتی در مواجهه با مسئله­ی دولت وجود داشته باشد؟ اولی هدفش نابودی دولت سرمایه­داران است ولی دومی هدفش رسیدن به دولت سرمایه­داریِ مطلوب خودش است. آیا نمایندگان مبارز کارگر نباید بین خود و این استثمارگران یک خط فاصل کشیده و حساب خود را از این دشمنان طبقاتی خود جدا کنند؟

برخلاف نمایندگان بورژوازی از جمله اقتصاددان، مبارزین و نمایندگان کارگر در مورد چه­بایدکرد هم پاسخی مغشوش به وضعیت دادند. بخشی در مورد بازپس­گیری هفت­تپه از کارفرمای خصوصی، می­گوید:

من می­گم بدیم به کارگرا، می­خوام سر به تن هیچ دولتی نباشه. دولت باید تاوان پس بده. صحبت سر چیزی نیست که در آینده می­آد، صحبت سر چیزی است که الان هست. مدیران قبلی نه دولتی بلکه از کارگران بودند.

در اینجا معلوم نیست که خواسته­ی بخشی از تحویل هفت­تپه به کارگران چیست؟ آیا نوعی خودمدیریتی از نوع جنبش اشغال کارخانه­ها در آرژانتین است یا بازگشت به مدل دولتی که همه­ی کارگران و مدیران در استخدام دولت بودند؟

او در جواب به مینایی و چگینی به­درستی به موضوع تشکل­های زرد به­اصطلاح کارگری اشاره می­کند:

اصلا یکی از مهمترین خواسته­های تمام کارگران داشتن تشکل مستقل کارگران است چون ما هیچ امیدی به گرفتن حق­مان از دولت نداریم. مثلا همین خانه­ی کارگر، ما اصلا این­رو کارگری نمی­دونیم. یه تشکلیه که به نام کارگر داره برای احزاب سیاسی کار می­کنه، یا مثلا شورای اسلامی کار، این اسمش فقط یه ویترینه. اساسنامه­اش و چارتش رو کارگران نمی­نویسند.

و بعد به سرکوب مجمع نمایندگان کارگران هفت­تپه اشاره می­کند. با این­همه نمی­گوید که چه شکلی از تشکل­یابی کارگران هفت­تپه باید در دستور کار مبارزه قرار گیرد.

بخشی پس از تاکید بر وجود سندیکاهای قدرتمند در آلمان در جواب به سلطانی می­گوید: “ما معترضیم و رای نمی­دیم ولی به مردم می­گیم روی پای خودمون وایسیم. نهادهای اجتماعی رو تقویت کنیم، تشکل­های کارگری را تقویت کنیم.” بخشی به­درستی تاکید می­کند که در انتخابات شرکت نمی­کنیم، ولی در ادامه تشکل­های کارگری را به سطح یک نهاد اجتماعی همچون دیگر نهادها –می­توان طرف­داران حقوق زنان، نهادهای طرف­دار محیط زیست، طرف­داران خودمختاری و آزادی قومی/مذهبی و … را نام­ برد- تحلیل می­برد. این­که چرا از عبارت ­تحلیل­بردن استفاده کردیم به این دلیل است که اگر هدف اولیه­­ی تشکل­های مستقل کارگری، اتحاد و مبارزه و تلاش برای برآورده­کردن مطالبات کاری و معیشتی خود است، در گام نهایی نظم سرمایه­داری را به چالش می­کشند. اگر گام نهایی آن­ها یا هدف نهایی­شان تنها تامین مطالبات معیشتی باشد، همچنان ادامه­ی استثمار خود را پذیرفته­اند. پذیرفته­اند که همچون نهادهای اجتماعی دیگر با پذیرش حاکمیت سرمایه­داری، از دولت سرمایه­داری طلب امتیاز کنند. همین تشکل­ها می­توانند در بزنگاه­هایی با دولت و سرمایه­داران ساخت­وپاخت کنند. مثال­های فراوانی از عملکرد خیانت­آمیز اتحادیه­ها و سندیکاها در تاریخ وجود دارد. آن­ها به­واسطه­­­ی قدرتی که می­گیرند و پیشنهادات دندان­گیری که از طرف دولت و سرمایه­داران دریافت کنند، چیزی جز دشمنان طبقه­­ی کارگر نمی­شوند.

­بخشی در تایید اقتصاد رفاقتی چنین می­گوید:

اقتصاد رفاقتی هست، چطور می­خوایین درستش کنین؟ ما پیشنهاد آنارشیستی نمی­دیم؛ در رفرمیستی­ترین حالت بدون خیابون نمی­شه. تشکلات و اعتراضات حتی با نگاه رفرمیستی و نه براندازی و انقلاب و… بدون خیابون نمی­شه.

ما توضیحات کافی را در مورد اقتصاد رفاقتی در بخش­های قبلی دادیم و آن­را از منظر طبقاتی بررسی کردیم. بخشی می­گوید که متشکل­شدن و اعتراضات بدون خیابان به نتیجه نمی­رسد. البته وقتی اعتراضات به خیابان کشیده می­شود بُرد سیاسی و تبلیغاتی زیادی دارد، بسیار بیشتر از اعتراضی در محیط کار، با این وجود خیابان میان­بُر یا جایگزین تشکل­یابی نیست. تشکل­یابی کارگران یک شرکت بر مبنای منافع مشترک­شان شکل می­گیرد. آن­ها دشمن مشخصی در لحظه­ی اعتراض دارند که کارفرماست. نیروی جمعی آن­ها باید یک شکل منسجم بگیرد. با آن شکل منسجم که تشکل کارگریِ مستقل از بورژوازی است، آن­ها قدرت می­یابند تا با اتحاد به اقتضای شرایط با اعتراض و یا اعتصاب کارفرمای خود را در این نبرد تحت فشار قرار دهند. کارگران می­توانند در شرایطی مشخص با راهپیمایی و اعتراض در خیابان صدای خود را بلندتر فریاد بزنند اما نمی­توانند خیابان­ را جایگزین یا میان­برِ تشکل  قرار دهند.

بخشی ادامه می­دهد که:

مارو به­عنوان مخربین اقتصاد کشور معرفی می­کنند. می­گن می­خواییم کشور رو تبدیل به کره­ی شمالی یا ونزوئلا کنیم. مگر ما دیوانه­ایم؟ ما دنبال آزادی هستیم. اونجا استبدادیه. انگار اینجا سوئیسه. [خنده] اونجا حجاب آزاده، زناشون می­تونن بخونن می­تونن برقصن. [با ذوق] ما به­دنبال هر چی هستیم که بتونه حال مردم رو خوب کنه. [با مهربانی] حتی ممکن عقاید من نباشه. [به شیوه­ای دموکراتیک] منم به عنوان یک شهروند، به­عنوان یک ایرانی، به­عنوان یک کارگر… [یک شهروند خوب]

او می­گوید به­دنبال آزادی است و نه استبداد. مضامین این آزادی را هم علاوه­بر آزادی تشکلات کارگری که پیشتر گفته بود با آزادی حجاب و رقص تکمیل می­کند. از خوب­کردن حال مردم می­گوید و بر حقوق شهروندی تاکید می­کند. پس او به­عنوان یک شهروند و جزئی از مردم ایران به دنبال آزادی است حتی اگر عقاید خودش نباشد. در اینجا دیگر او در قامت یک کارگرِ مبارز نیست. او مضامین مبارزه­ی طبقاتی را به سخره گرفته و از توده­­ی بی­طبقه­­ی مردم حرف می­زند. او به دنبال آزادی است نه آزادی از قید و بند طبقاتی جامعه بلکه آزادی از استبدادی که نه به تشکلات کارگری اجازه بروز می­دهد و نه برای زنان رقص و حجاب و آواز را آزاد کرده است. اگر می­پذیرفتیم که عقاید او بر مبنای پیگری منافع طبقاتی کارگران است، او حتی حاضر است برای حال خوب مردم! از عقایدش بگذرد. چه شهروند دموکراتی… او دیگر یک کارگرِ مبارز نیست. او تبدیل به فعالی در حیطه­ی جامعه­ی مدنی شده است. آنجا که نهادهای اجتماعی باید تقویت شوند، دموکراسی باید برقرار شود، آزادی باید وجود داشته باشد، حقوق شهروندی رعایت شود و حرفی از تضادهای طبقاتی و نبرد طبقات اجتماعی جز در سطح اتحادیه­گرایی و سندیکالیسم به میان نیاید و یا اگر به میان هم می­آید به شکلی دموکراتیک، اگر اکثریت بخواهند، می­شود از آن کوتاه آمد. چه شخصیت دل­فریبی! آیا کسی که در قامت یک مبارز کارگر در چنین نشستی حضور می­یابد و پشتوانه­ی نمایندگی چند هزار کارگر شرکت هفت­تپه را به همراه خود دارد، اجازه دارد چنین خیانتی را به هم­رزمانش کند و این­چنین از پیگیری منافع کوتاه­مدت و بلندمدت آنان به نفع مسائل پررنگ­ولعاب بشردوستانه کوتاه بیاید؟ چه نوع­دوستی دموکراتیکی! و البته چه خیانتی.

بخشی خود را به­عنوان «یک شهروند بدون تعصب» از جبهه­ی هم­رزمانش جدا کرده با دشمنان طبقاتی خود هم­صدا می­شود. او در ابتدای جلسه تصویر ایدئالی از جامعه­­ی بدیل خود ارائه داده است، آنجا که می­گوید:

دولت باید کوچک شود، سرمایه­دار باید بیاید و سرمایه جذب شود، دولت باید سرمایه­اش را صرف مسائل اجتماعی و عمومی کند و فقط صرف نظارت کند، این­طوری وضع اقتصاد کشور خوب می­شود.

باید تبریک گفت به بورژوازی که توانسته است متوحش­ترین سیاست­های تعدیل ساختاری اقتصاد را در اذهان کارگر مبارزی از طبقه­ی کارگر که زندگی­اش در چند سال اخیر تحت فشار همین عوامل روبه­نابودی بوده، رسوخ دهد. آیا این­ها نسخه­ی پیشنهادی بانک جهانی و صندوق بین­المللی پول به کشورهای در حال توسعه نیست که پیش از آن، بسیاری از کشورها منطقا به درستی اجرای آن رسیده­اند؟ آیا این­ها تایید همان اصل ۴۴ قانون اساسی برای خصوصی­سازی و کوچک­شدن دولت نیست؟ اگر قرار است با چنین آگاهی ضد طبقه­ی کارگری به خیابان بیاییم و فریاد آزادی سر دهیم آیا چنین شکلی از مبارزه تنها نقش منحرف­کننده در مبارزه­ی طبقاتی ایفا نمی­کند؟ اگر با این آگاهی به خیابان بیاییم، چرا باید تعجب کنیم اگر عده­ای نیز در شورو­شوق خیابان به فکر «رضاشاه روحت شاد» نیافتند. چرا در مواجهه با چنین گرایشی، امثال محمدولی و بسیجیان نیایند و اعتراضات کارگری را برای خود مصادره نکنند؟ چرا دستگاه سرکوب حکومت بورژوایی جمهوری اسلامی نتواند انواع و اقسام برچسب­های متفاوت را به تظاهرکنندگان خیابانی بزند، بین­شان تفرقه بیاندازد و زندانی و سرخورده­شان کند؟

ما امیدواریم که بخشی به خطاهای خود پی­برده و به مسیر مبارزه­ی طبقاتی بازگردد. با وجود تمام پتانسیل­هایش برای تبدیل شدن به اسانلوها او هنوز فرصت دارد که منافع طبقه­اش را در کنار همرزمانش پیگیری کند.

تا اینجا بدیل­های خرد و کلان ارائه­شده در این جلسه را مورد نقدوبررسی قرار دادیم. ریشه­های شوراگرایی امروز در ایران را برای رسیدن به یک انقلاب بورژوادموکراتیک نشان دادیم. از گرایشات مبارزه با فساد گفتیم چه آنجا که راغفر چنین موضوعی را مشروط به آگاهی مسئولان نمود و چه آنجا که طرفداران محورمقاومتی همچون محمدولی و شرکا مبارزه با فساد را از پایین و با پیگیری تشکل­یابی کارگران در نسخه­های شورای اسلامی کار به­عنوان چه­بایدکرد ارائه دادند. خیابان­گرایی را به­عنوان راهکاری بدون پشتوانه­ی تشکل­یابی منسجم نقد کردیم و نشان دادیم که چگونه بخشی به­جای ظاهرشدن در قامت یک کارگرِ رزمنده با تحلیل­بردن مبارزه­ی طبقاتی به سطح نهادی اجتماعی هم­ارز دیگر جنبش­های درون جامعه­ی مدنی، تبدیل به شهروندی دموکرات شد و به­همین صورت به هم­رزمانش خیانت کرده است.

در ادامه با روشن­کردن ارتباط بین مطالبه­ی اقتصادی و سیاسی نظری کوتاه به چه­بایدکردهای مبتنی بر پیگیری منافع کوتاه­مدت و بلندمت طبقه­­ی کارگر خواهیم انداخت.

 

چه نسبتی بین مبارزه­­ی اقتصادی یعنی پیگیری مطالبات معیشتی کارگران از کارفرمایان و مبارزه­­ی سیاسی یعنی پیگیری مبارزات کلان سیاسی در مواجه با حاکمیت بورژوازی وجود دارد؟

ضرورت پرداختن به نسبت مبارزه­ی اقتصادی و مبارزه­ی سیاسی در این بخش از نوشته این است که اولا به دلیل بحران­های فراگیری که طبقه­ی کارگر، زحمت­کشان و فرودستان از یک سو و طبقه­­ی متوسط و بخشی از طبقه­ی سرمایه­دارن از دیگر سو را درگیر خود کرده، تحلیل ارائه­شده از وضعیت و بیان چه­بایدکردها از سوی تمامی اقشار حاضر در جلسه از وضعیت اقتصادی شروع و تا سطح سیاسی ادامه می­یافت. بنابراین پرسش نسبت میان مبارزه­ی اقتصاد و مبارزه­ی سیاسی مسئله­ای است که خود واقعیت پیش روی ما گذاشته است. ثانیا ما نیز مدعی هستیم که بدون نشان­دادن نسبت بین این­دو و رابطه­ی تنگاتنگ­شان نمی­توان به تصور درستی از وضع موجود و پیگیری مبارزه­ی طبقاتی دست­یافت. بنابراین ناگزیریم با ارائه­ی یک صورت­بندی نشان دهیم که در هر وهله از مبارزه­ی اقتصادی چطور سیاست طبقاتی پرولتاریا یک گام به پیش می­رود و در هر وهله­ی مبارزه­ی سیاسی چطور منافع کوتاه­مدت و بلندمدت اقتصادی کارگران و فرودستان تامین می­شود.

هنگامی­که تمام مناسبات اجتماعی در ایران (و جهان) بر مبنای مناسبات سرمایه­داری تنظیم شده است، توده­های بزرگ و کوچکی از کارگران زیر یک سقف و برای هدف تولید یک نوع محصول نهایی، بر اساس همین نظم جمع می­شوند. متمرکز­شدن کارگران در یک بنگاه اقتصادی و تقسیم­کار موجود در آن برای افزایش بهره­وری تولید، تضمین­کننده­ی حداکثر سودی است که به جیب کارفرما و صاحب آن بنگاه می­رود. این، سازماندهی کارگران تحت شیوه­ی تولید سرمایه­داری است. عامل آن بورژوازی است و تثبیت/تضمین­کننده­ی بقای آن به­صورت کلی به­عهده­ی حاکمیت با نهادهای متفاوتی از قانون­گذار (که به این نظم مشروعیت می­بخشد) تا مجریه (که موظف است قوانین مشروعیت­بخش را اجرا کند) و قضاییه/پلیس (که موظف است ضامن برخورد با خاطیان از قوانین باشد) می­باشد.

سودآوری کارفرما به میزان استثمار کارگران نیز وابسته است. علاوه­ بر این اگر این سودآوری کم شود و یا به میزان مشخصی رشد نیابد، سرمایه­داران دست­به­کار افزایش استثمار کارگران می­شوند. اما اتفاقی در حال وقوع است. کارگرانِ متمرکز به منافع مشترک­شان واقف می­شوند. دردهای مشترک­شان را درک می­کنند. نیروی تجمیع­شده برای افزایش سودآوری به نیروی در مقابل سودآوری تبدیل می­شود: کارگران در چنین شرایطی دست به اعتراض می­زنند.

اعتراض­ها در ابتدا به­صورت فردی انجام­شده و به­همین دلیل به­راحتی با انواع روش­ها سرکوب می­شوند. کارگران از این سرکوب­ها درس می­آموزند و به قدرت جمعی خود پی می­برند. آن­ها به­صورتی منسجم علیه استثمارِ بیشتر توسط صاحبان بنگاه با اعتراض و اعتصاب خواستار بازپس­گیری حقوق و یا افزایش دستمزدهای­شان می­شوند. از آنجا که صاحبان سرمایه به قوی­ترین شکل سازماندهی شده­اند تا با اعتراضات برخورد کنند، کارگران نیز به اهیمت سازماندهی و تشکل­یابی برای پیشبرد بهترین شکل مبارزه و تداوم آن پی­ می­برند. هر سوی این نبرد قوی­تر باشد، می­تواند اراده­ی خود را به دیگری تحمیل کند. هر دو سوی این نبرد، به­ظاهر درگیر یک مبارزه­­­ی اقتصادی صرف هستند.

همان­طور که گفتم نقش حکومت­ها تثبیت این نظم است. آن­ها در شرایط متفاوتِ تاریخ اشکال متفاوتی را به خود می­گیرند. گاهی مجبور به تامین خدمات عمومی هستند و گاهی نه. گاهی به تشکل­های کارگری مجوز قانونی می­دهند و گاهی نه. گاهی حکم اعدام برای مبارزین طبقه­ی کارگر صادر می­کنند و گاهی در پارلمان به آن­ها کرسی نمایندگی می­دهند. همه­ی این­ها در یک بستر تاریخی ممکن و به عوامل زیادی وابسته است که از دایره­ی بحث ما خارج است. اما وجه مشترک­ حکومت­های سرمایه نقش­شان در تثبیت نظم سرمایه­دارانه و تضمین بقای آن است. هر چیزی که این نظم را به خطر بیاندازد سرکوب می­شود. این سطح سیاسی ماجراست. همچنین نظم سرمایه­دارانه بر اساس شیوه­ی تولید سرمایه­داری یعنی خرید نیروی­کار کارگران توسط صاحبان ابزار تولید یعنی سرمایه­داران بوده و این سطح اقتصادی ماجراست. این دو به یکدیگر وابستگی کاملی دارند. تضمین سیاسی بقای سرمایه­داری و بن­مایه­ی اقتصادی استثمار نیروی­کار، سازمانی است متشکل و منسجم که یک سمت نبرد طبقاتی در عصر ما را به خود اختصاص داده است.

در سمت دیگر، کارگران با هر اعتراض و اعتصابی علیه شرایط بد معیشتی به­میزان مشخصی سطح سیاسی این نبرد را به چالش می­کشند. مثلا در شرکت کشت­وصنعت نیشکر هفت­تپه که اعتراضات معیشتی کارگران مستقیما اصل ۴۴ قانون اساسی یعنی خصوصی­سازی را به چالش می­کشد، درهم­تنیدگی مبارزه­ برای معیشت و مبارزه­ علیه نظم سرمایه­داری بیشتر از بنگاهی که از ابتدا با مالکیت خصوصی به­وجود آمده به چشم می­خورد.

اگر سیاست­های کلان هر حکومتی بر مبنای بقای نظام سرمایه­داری تنظیم می­شود، این سوال پیش می­آید که سیاست­های طبقه­ی کارگر بر چه مبنایی باید شکل بگیرد؟ اگر دو طرف اصلی این نبرد در وهله­ی نهایی طبقه­ی سرمایه­دار و طبقه­ی کارگر است، مسئله اصلی در این نبرد همان­گونه که برای طبقه­ی سرمایه­دار بقای نظم سرمایه­داری است، برای طبقه­ی کارگر از میان برداشتن این نظم و جایگزینی آن با نظم اجتماعی­سازی تولید و دیکتاتوری پرولتاریا است. طبقه­ی ­کارگر با استفاده از تجربه­ی تاریخی مبارزات خود می­داند که باید با یک انقلاب اجتماعی طبقه­ی سرمایه­دار و حکومت مطبوعش را از قدرت خلع کند و این لاجرم نبردی است قهری چرا که طبقه­ی سرمایه­دار بر سر هستی­اش سازش نمی­کند. طبقه­ی کارگر می­داند در مقابل دستگاهِ متمرکزِ حاکمیت بورژوازی باید حزب قدرتمند خود را تشکیل دهد تا بتواند به صورتی متمرکز سرمایه­داران را سرکوب کند. طبقه­ی کارگر می­داند که برای بهترین شکل از اِعمال اراده­ی کارگران و زحمت­کشان در زمان انقلاب و در زمان دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا، شوراهایش را شکل دهد.

اگر انقلاب اجتماعی عالی­ترین هدف در مبارزه­ی طبقه­ی کارگر در عصر سرمایه­داری است، پس هر گام از مبارزه باید در راستای تحقق آن هدف باشد و آن­را منحرف یا نقض نکند. این پیوستگی شرط سنجش هر گام از مبارزه­ی طبقه­ی کارگر است: از اعتراض برای افزایش دستمزد تا اعتصاب برای تصاحب کارخانه، از آمدن در خیابان برای پیگیری مطالباتی که مستقیما بر اساس قوانین بورژوایی از همان ابتدا سیاسی است تا آمدن به خیابان و گام برداشتن در مسیر انقلاب اجتماعی.[۸]

ما با بررسی گفته­های نمایندگان کارگری در این نشست به نمونه­ی از بحران در مبارزه­ی طبقاتی در ایران اشاره کردیم. نشان دادیم که کارگرانِ حاضر نتوانستند در روز کارگر از کارگران به­صورتی طبقاتی دفاع کنند. نشان دادیم که این موضوع به­دلیل آگاهی بورژوایی رسوخ پیدا کرده در اذهان کارگران اتفاق افتاده است. باید اضافه کنیم که آگاهی بورژوایی به­واسطه­ی نبرد بی­امان سرمایه­داری علیه آگاهی طبقاتی به این توفیق دست­یافته است و همان­قدر که از دل مبارزه بروز کرده، با مبارزه نیز از میان به­در خواهد شد. مبارزه­ی طبقاتی در زمین پرولتاریا ضامن براندازی این آگاهی­های بورژوایی است.

در این بخش ما با اشاره­ای کوتاه به مطالبات معیشتی و مبارزات سیاسی طبقه­ی کارگر و درهم­تنیدگی­شان، به سنگ محکی دست­یافتیم که می­توان با آن در هر گام از مبارزه، درستی عمل خود را بررسی کنیم. پس با همین سنجه به آنچه می­بایست از سوی کارگران مبارز مطرح می­شد می­پردازیم.

پیش از هر چیز هر کارگر مبارز که امکان استفاده از تریبون­های متفاوت مثلا همین نشست مجازی کلاب­هاوس را می­یابد، باید بداند که او نمی­تواند در قامت یک شخص ابراز نظر کند. کارگر مبارز همان­طور که در فرایند مبارزه در کنار دیگر هم­رزمانِ کارگرش به­اقتضای شرایط تبدیل به سخن­گوی پیگیر منافع کارگران شده و تبدیل به چهره­ای شناخته­شده می­شود باید بداند که در هر سخنی که از زبان جاری می­کند، وظیفه­اش چیزی نیست جز پیگیری منافع هم­رزمانی که فرصت­نیافتند خود در چنین جایگاهی حاضرشده و سخن بگویند.

برای کارگر مبارز لازم است که به سلاح تئوری شناخت و نقد طبقاتی جامعه مسلح شود. اگر این اتفاق نیافتد او تبدیل به بازیچه­ای خواهد شد که هر گفتمان بورژوایی زینتی او را به خود جذب کرده و از مسیر مبارزه­ی طبقاتی خارج می­کند.[۹] برای مبارز کارگر لازم است برای دست­یابی به سلاح نقد بیش از هر کارگری به مطالعه­ی آثار پیش­گامان مبارزه­ی طبقاتی بپردازد و معیاری برای درک طبقاتی مسائل سیاسی روز بیابد. برای نمونه مواجهه­ی یک مبارز کارگر با مضامینی چون آزادی، دموکراسی و … نمی­تواند با یک سرمایه­دار یکی باشد. فساد از نگاه یک کارگر مبارز با فساد از نگاه یک سرمایه­دار همچون سلطانی متفاوت است و باید هم باشد.

قبل­تر گفتیم که کارگران بدون سازماندهی نمی­توانند مطالبات خود را در مقابل سرمایه­داران به­دست بیاورند. این سازماندهی در گام اول باید در جایی شکل بگیرد که امکان مادی آن فراهم است یعنی در یک بنگاه اقتصادی و در کنار دیگر کارگران. این سازماندهی باید واجد چند شرط باشد: باعث اتحاد کارگران شود، بتواند از تجربیات پیشین خود درس بگیرد، توانش را از ارتباط منظم و منسجم با همه­ی کارگران به­دست آورده باشد، ساختار ادامه­داری داشته­باشد و حیاتش تنها به زمان اعتراض و اعتصاب خلاصه نشود، نسبت خود را با تشکل­های زرد بورژوایی همچون شورای اسلامی کار مشخص کرده باشد، برنامه داشته باشد و … وجود چنین سازماندهی­ای اولین گام است. با این همه برای آن هیچ میان­بری وجود ندارد. هر اقدامی که بخواهد در هر لحظه بدون این گام پیشروی کند محکوم به شکست است. در بیست سال اخیر بسیار تشکل­هایی بودند که به­مرور با فاصله گرفتن از محیط کار و عدم ارتباط ارگانیک خود با کارگرانی که از مبارزه­ی آن­ها به وجود آمده بودند، با گمان رادیکال­شدن، نبرد واقعی خود را رها کردند و در قامت چند «فعالِ کارگری» شکلی سراسری به خود گرفتند؛ به رضا شهابیِ امروز نگاه کنید و او را با آن شهابی­ که جزوه­ی «درباره­ی مبارزه­ی طبقاتی کارگران ایران» را نوشته بود مقایسه کنید. برای شناخت بیشتر این تشکل­ها و بررسی چگونگی اضمحلال­شان می­توانید به جزوه­ی «نقد لیبرالیسم کارگری» نوشته­ی خسرو خاک­بین، نشر اینترنتی مراجعه نمایید.

با درود به تمام کارگران، فرودستان و زحمت­کشان ایران و جهان

با امید برای رهایی از قیدوبندهای سرمایه

با تلاش برای سازماندهی علیه سرمایه­داری

تابستان ۱۴۰۰

  1. ۱. نامه­ی مارکس به روگه، سپتامبر ۱۸۴۳؛ برگرفته از کتاب اتحادیه­های کارگری، مارکس و انگلس؛ ترجمه­ی محسن حکیمی؛ نشر مرکز.
  2. ۲. شرکت­های دولتی طرح توسعه­ی نیشکر: شرکت­های کشت و صنعت نیشکر امام، امیرکبیر، دعبل خزایی، میرزا کوچک­خان، نیشکر، سلمان، حکیم و دهخدا.
  3. ۳. Treuhand
  4. 4. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که خصوصی­سازی گسترده پس از فروپاشی دیوار، موجب بیکاریِ بیش از چهار میلیون کارگر در آلمان شد. سلطانی این­ها را کم­اهمیت و ناچیز جلوه می­دهد. همان­طور که تعدیل نیرو برای همه­ی سرمایه­دارانی که می­توانند به این واسطه سود ببرند، بی­اهمیت است.
  5. ۵. “… دولت به هیچ­روی نه قدرتی است که از بیرون به جامعه تحمیل شده باشد؛ و نه «واقعیت ایده­ی اخلاقی»، «تصویر و واقعیت عقل» چنان که هگل می­گوید. بلکه، دولت محصول جامعه در مرحله­ی معینی از تکامل است؛ پذیرش این است که جامعه در یک تضاد حل­ناشدنی با خود درگیر است، و از این­رو به ستیزهای آشتی­ناپذیری که توان از میان بردن آن­ها را ندارد، تقسیم گشته است. ولی برای اینکه این ستیزها، طبقات با منافع اقتصادی در تضاد، خود و جامعه را در یک مبارزه­ی ناسودمند ناتوان نسازند، می­بایست قدرتی پدید آید که در ظاهر بر سرِ جامعه بایستد، تا برخوردها را کاهش دهد و آنرا در محدوده­ی «نظم» نگاه دارد؛ و این قدرت که از جامعه برمی­خیزد، ولی خود را بر سر آن می­گذارد، و خود را بیش­ازپیش از آن بیگانه می­کند، دولت است.” (انگلس، فردریک؛ منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت؛ صفحه­ی ۲۰۴؛ ترجمه­ی خسرو پارسا؛ نشر دیگر؛ ۱۳۸۶) منظور انگلس از «نظم» همان مناسبات تولیدی و اجتماعی سرمایه­داری است. پس ماهیت دولت برخاسته از پیگیری منفعت سرمایه­داری و لاجرم سرمایه­داران به­طور اعم است. بنابراین عبارت «بخش حاکمیتیِ غیردولتی» همان­قدر که اشاره به فساد حاکمان (دولتمردان) دارد، اشاره به وجود بخشی از سرمایه­داران وابسته به حکومت دارد. به­همین دلیل آن­ها همان­طور که راغفر می­گوید دچار فساد هستند. اما بخشی دیگر از سرمایه­داران که به ظاهر رابطه­ای با حکومت ندارند، پسر پیغمبر هستند. این تفکیک تنها برای تطهیر سرمایه­داران و اثبات استقلال دروغین­شان از دولت و اثبات دروغینِ مبرا بودن از فسادِ طبقاتی بیان شده است.
  6. ۶. “هرقدر صنعت مدرن و رقابت، بیشتر توسعه یابند، به­همان اندازه عناصری که موجب ایجاد و پیشرفت اتحادیه­ها می­شوند، بیشتر پدیدار می­گردند و به محض آنکه اتحادیه یک واقعیت اقتصادی شد و روزبه­روز بر صلابت آن افزوده شد، دیگر مدت مدیدی لازم ندارد که یک واقعیت قانونی نیز شود.” (مارکس؛ فقر فلسفه؛ ترجمه­ی آرتین آراکل؛ نشر اهورا؛ ۱۳۸۳ صفحه­ی ۱۷۷)
  7. ۶. “شکل دولت­های بورژوازی فوق­العاده متنوع است ولی ماهیت آن­ها یکی است: این دولت­ها هر شکلی داشته باشند، در ماهیت امر حتما همه دیکتاتوری بورژوازی هستند.” (لنین؛ مجموعه­ی آثار؛ صفحه­ی ۷۰۹؛ ترجمه­ی محمد پورهرمزان انتشارات فردوس؛ ۱۳۸۴) شوراخواهانِ امروز دربه­در به­دنبال دموکراسی هستند، الگوی این دموکراسی را از کشورهای پیشرفته­ی غربی یعنی کشورهای پیشرفته­ی سرمایه­داری گرفته­اند. آن­ها ترکیب پیچیده­ای از اپورتونیسم و ریویزیونیسم هستند. نوعی از دیکتاتوری بورژوایی (نمونه­ی دموکراسی غربی) را می­خواهند به­عنوان هدف مبارزات کارگران قرار دهند.
  8. ۷. “هر جنبش طبقاتی به­عنوان یک جنبش طبقاتی ضرورتا یک جنبش سیاسی است و همیشه چنین بوده است.” (مارکس؛ از نامه به بولته؛ ۲۳ نوامبر ۱۸۷۱؛ از کتاب اتحادیه­های کاگری؛ نوشته­ی مارکس و انگلس؛ ترجمه­ی محسن حکیمی؛ صفحه­­ی ۱۶۶)

“هدف نهایی جنبش سیاسی طبقه­ی کارگر البته به­دست آوردن قدرت سیاسی برای این طبقه است، و این امر طبعا مستلزم سازمان­یابی قبلی طبقه­ی کارگر است، سازمان­یابی­ای که تا درجه­ی معینی رشد کرده و دقیقا از مبارزات اقتصادی این طبقه سرچشمه گرفته است. باتوجه به این­که:

– طبقه­ی کارگر نمی­تواند به­عنوان طبقه، بر ضد نیروی جمعی طبقات دارا عمل کند مگر با تبدیل خود به یک حزب سیاسی که از تمام احزاب قدیمیِ طبقات دارا متمایز و با همه­ی آن­ها مخالف باشد.

– این تبدیل طبقه­ی کارگر به یک حزب سیاسی برای تضمین پیروزی انقلاب اجتماعی و هدف نهایی آن، یعنی القای طبقات، امری ضروری است.

– اتحاد نیروهایی که طبقه­ی کارگر تا کنون با مبارزات اقتصادی­اش به­دست آورده است در عین حال باید همچون اهرمی برای مبارزه­ی این طبقه بر ضد قدرت سیاسی زمینداران و سرمایه­داران عمل کند.

کنفرانس به اعضای انترناسیونال یادآوری می­کند که:

رزمندگی طبقه­ی کارگر ایجاب می­کند که جنبش اقتصادی و کنش سیاسی او با یکدیگر وحدتی جدایی ناپذیر داشته باشد.” (مارکس و انگلس؛ قطع­نامه­­های کنفرانس لندنِ «انجمن بین­المللی کارگران»؛ سپتامبر تا اکتبر ۱۸۷۱؛ برگفته از کتاب اتحادیه­های کارگری؛ ترجمه­ی محسن حکیمی)

  1. ۹. “مادام که افراد فرا نگیرند در پس هر یک از جملات، اظهارات و وعده­وعیدهای اخلاقی، دینی، سیاسی و اجتماعی منافع طبقات مختلف را جستجو کنند، در سیاست همواره قربانی سفیهانه­ی فریب و خودفریبی بوده و خواهند بود.” (لنین، مجموعه­ی آثار؛ جلد ۱؛ سه منبع و سه جزء مارکسیسم؛ ترجمه­ی محمد پورهرمزان؛ نشر فردوس؛ صفحه­ی ۷۶)
Print Friendly, PDF & Email

Google Translate